- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 12 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
اشاره:
اهمیت محیط زیست و محافظت از آن روز به روز نمایان تر می شود. تخریب گسترده بوم زیست، آثارش را در چهار گوشه جهان نشان می دهد و از این رو عالمان دینی از منظر دین به موضوع پرداخته اند که یکی از آنها دکتر محقق داماد است. گفتگوی حاضر که پیشتر در «مفاخر ماندگار» به چاپ رسیده است، به همین موضوع اختصاص دارد.
۱. جناب عالی مدتهاست که به بحث «اسلام و بحران محیط زیست» توجه دارید و در این باره ضمن تألیف کتاب و مقاله، در مجامع ملی و بین المللی به ایراد سخنرانی می پردازید. نکته مهم در اندیشه شما این است که بحران محیط زیست را بحران اخلاقی می دانید. چرا؟
همان طور که بیان کردید، تأکید کرده ام که بـحران محیط زیست در جهان امروز در حقیقت یک بحران اخلاقی است و راه حلی اخلاقی می طلبد و مستلزم تلاش برای دستیابی بـه اصولی اخلاقی است که تنظیم کننده نحوه دخالت بشر در محیط زیست گردد. این بحران امـر تازه ای نیست و همواره مساعی عـدیده ای مـتوجه این امر بوده است؛ به خصوص از دهه ۱۹۶۰ که بحران محیط زیست به شکل حادی بروز نمود. کنفرانس سازمان ملل متحد در خصوص محیط زیست که در ژوئن ۱۹۷۲ برپا گردید، زمینه های تحقیق و تنظیم امور را در این مسیر بـنیاد نهاد و افرادی چون «سیمنز» به نحوی ماهرانه جنبه های مختلف مربوط به اصولا خلاقی را در بحث از محیط زیست مورد توجه قرار دادند. وی با اشاره به آثار کسانی چون: بلک، بولدینگ، توین بی و براون، به این نتیجه رسید کـه آرمان توسعه مستمر که نسلهاست بدون شک سؤال راهنمای سرمایه داری پروتستان بوده ، باید از نو مورد ارزیابی قرار گیرد. به نظر وی، زمان آن فرا رسیده است که اخلاق و علم درهم ادغام شوند تا رهنمودی بـرای عملکرد فـردی و جمعی فراهم آید؛ رهنمودی که صرفا نظر بر تولید هرچه بیشتر کالا در کشورهای توسعه یافته نداشته باشد.
«وایت» در بررسی ریشه های تاریخی بحران محیط زیست، در یافت که جهان بینی فعلی حاکم بر رابطه آدمی بـا بـوم طبیعی وی به سنت یهودی ـ مسیحی در غرب که مشوق بهره برداری بشر از طبیعت بدون هیچ محدودیتی بوده است، بازمی گردد. او در ادامه استدلال خود می گوید علم و فنّاوری معاصر، هر دو آن چنان با معتقدات و تعالیم فعلی در جهان مسیحی دایر بر سلطه بر طبیعت پیوند دارند کـه هـیچ راه حلی و گشایشی در این زمینه میسر نیست، مگر آنکه در پی دین دیگری باشیم یا مسیحیت را از نو بازشناسیم . وایت این حکم را که ادعا می شود از مسیحیت گرفته شده اسـت و پیروان آن معتقدند طبیعت جز اینکه در خدمت آدمی باشد، منطق دیـگری ندارد، به شدت رد می کند.
«توین بی» نیز نسبت به همین وجه از بهره وری بی رویه آدمی از محیط زیست سخت ابراز آزردگی می کند و حتی گام را فراتر نهاده و بـرای دفـع این شـر، به عوض ادیان توحیدی، به نوعی فلسفه «همه خدائی» یا «وحـدت وجودی طبیعی» روی می آورد . هم وایت و هم توین بی ظاهراً نظریات خود را بر این پایه بنا نهاده اند که چنانچه این معنا از سوی مـسیحیت و یـهودیت تـبلیغ نشده بود که زمین صرفا برای استفاده بشر به وجود آمده ، مآلاً آدمـی عـملکردی شایسته تر از خود نشان می داد و در نتیجه با طبیعت در صلح و صفا می بود و این چنین بی رحمانه منابع آن را مورد هجوم قرار نمی داد.
این طـرز تـفکر، مبتنی بر آن است که انسان از فطرتی خطاناپذیر برخوردار است و از امیال خودپسندانه ای همچون آزمندی و تجمل خواهی در جهت سلطه جویی اقتصادی و سیاسی بری است. با این حال به نظر می رسد هر دو مؤلف این حقیقت تاریخی را نادیده انگاشته اند کـه آدمی در پیـشرفت مادی ، شالوده اخلاقی فلسفه زندگی را از دست داده است و این امر حتی در جوامعی که طبیعت را مقدس می دانسته اند نیز به وقوع پیوسته است.
۲. در مقاله «ریشه های تاریخی بحران زیست محیطی ما» اثر لین وایت، او سرمنشأ این بحران را یهودیت و مسیحیت دانسته است؛ چراکه این دو، بشر را به اصطلاح لوس کرده و چنین القا کرده اند که جهان از آن بشر است و او می تواند تا آنجا که باید، از آن بهره برداری کند؛ نگاه اسلام به این عرصه چگونه است؟
برای فهم نظر اسلام نسبت به محیط زیست باید سه مطلب را خوب لمس کرد: خدا و رابطه او با جهان، انسان و طبیعت. در مقوله «خدا و رابطه او با جهان» باید گفت: شاید برخی «توحید» را که اصل اولیه از اصول بنیادین اسلام و کلیه ادیان توحیدی است، صرفا به اصل اثبات صانع و یکتائی محدود بدانند؛ در حالی که مهمترین و شاید پیچیده ترین مسأله از مسائل الهیات، نه اصل اثبات صانع، بلکه رابطه ازلی و ابدی او با جهان است. سؤال اصلی این است که: خدا در جهان چگونه تصرف می کند؟ ارتباط او چگونه است؟ شاید برخی چنین بیندیشند که اثبات صانع برای جهان اصلی ترین مسأله الهیات است. در حالی که برای اثبات صانع به هر حال هر گروهی دلایلی اقامه کرده اند. حکیمان و متکلمان براهینی نظیر «برهان امکان و وجوب»، «برهان نظم»، «برهان صدیقین»، «برهان محرک نخستین» اقامه کرده اند؛ ولی با همه اینها، آنچه تبیین و درکش چندان آسان نیست، رابطه جهان با خداست. حقیقت این رابطه چیست و چگونه رابطه ای است؟ آیا جهان صرفا در اصل ایجاد و حدوث اولیه، نیازمند خداوند است؟ ابن سینا حتی از قول برخی متکلمان نقل می کند که آنان «رابطه خدا و جهان» را «رابطه صانع و مصنوع» و «فاعل و مفعول» می دانستند و درست همان احکام و آثار را بر آن بار می کردند. آنان فکر می کردند خدا همانند بنّاست و جهان همانند بنا.
اروپائیان قرن هفدهم خدا را به سازنده ساعت تشبیه می کردند و تمثیل مورد علاقه بویل در مورد جهان و آفریدگار، ساعت مشهوری در استراسبورگ بود؛ در حالی که چنین نیست. حضور پروردگار در سراسر ذرات موجودات نزد حکیمان مسلمان حضوری دائم است. بطلان این پندار را فارابی، ابن سینا و بعدها غزالی مبین کرده اند.
اما در مقوله «انسان»؛ برای شناخت نگاه ادیان الهی به انسان بایست به کتب مقدس مراجعه کنیم. در کتب مقدس قرآن، تورات و انجیل، داستان و یا به تعبیر برخی، اسطوره خلقت انسان بیان شده که بسیار با اهمیت و دارای پیام های بسیار است. البته متون کتب مقدس در این زمینه با یکدیگر برابر نیستند، اندکی مختلف اند.
در قرآن مجید انسان «خلیفه خدا»ست. در سوره بقره چنین آمده: و إذ قال ربک للملئکه إنى جاعلٌ فى الأرض خلیفه: یاد کن آنگاه که پروردگار تو به فرشتگان گفت من در زمین جانشینى خواهم گماشت. قالوا أتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک: [فرشتگان] گفتند آیا در آن کسى را مىگمارى که در آن فساد انگیزد و خونها بریزد و حال آنکه ما با ستایش تو [تو را] تنزیه مىکنیم و به تقدیست مىپردازیم. قال إنّى أعلم ما لا تعلمون: فرمود من چیزى مىدانم که شما نمىدانید. و علّم آدم الأسماء کلها: [خدا] همه [معانى] نامها را به آدم آموخت. ثم عرضهم على الملائکه فقال أنبونى بأسماء هؤلاء ان کنتم صادقین: سپس آنها را بر فرشتگان عرضه نمود و فرمود: اگر راست مىگویید، از اسامى اینها به من خبر دهید! قالوا سبحانک لا علم لنا إلا ما علمتنا إنک أنت العلیم الحکیم: گفتند منزهى تو، ما را جز آنچه [خود] به ما آموختهاى، هیچ دانشى نیست؛ تویى داناى حکیم. قال یا آدم أنبئهم بأسمائهم: فرمود اى آدم، ایشان را از اسامى آنان خبر ده! فلمّا أنبأهم بأسمائهم قال ألم أقل لکم إنى أعلم غیب السماوات و الأرض و أعلم ما تبدون و ما کنتم تکتمون: چون [آدم] ایشان را از نامهایشان خبر داد، فرمود: آیا به شما نگفتم که من نهفته آسمان ها و زمین را مىدانم و آنچه را آشکار مىکنید و آنچه را پنهان مىداشتید، مىدانم؟» (بقره، ۳۰ ـ ۳۳).
به موجب آیات قرآن مجید، انسان در بهشت مرتکب لغزش شد، ولی خداوند به وی توبه را آموزش داد. او توبه کرد و خداوند توبه اش را پذیرفت. پس از پذیرفتن توبه، او را برای خود برگزید: «فتلقى آدم من ربه کلمات فتاب علیه إنه هو التواب الرحیم: سپس آدم از پروردگارش کلماتى را دریافت نمود و خدا توبه او را بپذیرفت، زیرا توبهپذیر و مهربان است.» (بقره، ۳۷) جای دیگر در همین باره می فرماید: «و عصى آدم ربه فغوى: آدم به پروردگارش عصیان ورزید و بیراهه رفت. ثم اجتباه ربه فتاب علیه و هَدى: سپس پروردگارش او را برگزید و بر او ببخشود و [وى را] هدایت کرد. قال اهبطا منها جمیعا بعضکم لبعض عدو: فرمود همگى از آن [مقام] فرود آیید، در حالى که بعضى از شما دشمن بعضى دیگر است. فإمّا یأتینّکم منّى هُدىً فمن اتبع هداىَ فلا یضل و لا یشقى: پس اگر براى شما از جانب من رهنمودى رسد، هر کس از هدایتم پیروى کند، نه گمراه مىشود و نه تیرهبخت. و من أعرض عن ذکرى فإنّ له معیشهً ضنکا و نحشره یوم القیمه أعمى: و هر کس از یاد من دل بگرداند، در حقیقت زندگى تنگ [و سختى] خواهد داشت و روز رستاخیز او را نابینا محشور مىکنیم.» (طه، ۱۲۱ ـ ۱۲۴).
به موجب آیات فوق خداوند در بهشت توبه آدم را پذیرفته و نیز خداوند عصیان کاری بشررا در ذات او نهاده، ولی او را قابل هدایت و انتخاب کردن راه سعادت دانسته است. مستفاد از آیات آن است که خداوند در همان بهشت آدم را «مجتبی» و «مصطفی» قرار داده و او را «برگزیده» است. هبوط به معنای نزول وجودی است، ولی هبوطی است که در نظام آفرینش پیش بینی شده است. به دیگر سخن اگر آدم عصیان نمی کرد، اصولا طرح آفرینشش عملی نمی شد. موجودی بود همانند سایر ملائکه که به صورت بی اختیار تسبیح حق می گویند و نه از روی اختیار. اما بشر عاصی، ولی تائب است که مورد توجه الهی است و از همین جهت که عصیان کار و توبه کن است، خلیفه الله و دارای امانت الهی است. حال البته توبه را عرفا ناشی از عشق به حق گرفته اند که در آدم وجود دارد، ولی در ملک وجود ندارد. حافظ می گوید:
جلوه ای کرد رخت دید، ملک عشق نداشت
عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد
این بیان قرآن است؛ ولی همین مقوله در انجیل به این بیان نیست. در مسیحیت انسان به دنبال مقابله با خدا و برابری با وی و ذاتا شریر و گناهکار است. تلقی ناصوابی بر اثر تحریف در کتاب های تورات و انجیل رخ داده و آن این است که این درخت، «درخت معرفت» معرفی شده و خوردن آدم از آن مایه ارتقای او بوده است.
۳. رابطه انسان با طبیعت در قرآن کریم چگونه بیان شده است؟
در میان کتب مقدس آسمانی، نگاه قرآن به رابطه انسان با طبیعت، بسیار جالب توجه است؛ قرآن به نحو اجمال به پنج اصل بسیار مهم و جالب توجه اشاره می کند: نخستین اصل این است که طبیعت مخلوق خداست ، بنابراین نباید آن را سجده کرد، بلکه فقط برای خداوند باید سجده کرد: «و من آیاته اللیل و النهار و الشمس و القمر: از نشانههاى او، شب و روز و خورشید و ماه است.» بی درنگ ادامه می دهد: «لا تسجدوا للشمس و لا للقمر: به خورشید و ماه سجده مبرید، و اسجدوا لله الذی خلقهن ان کنتم ایّاهُ تعبدون: به خداوندى که آنها را آفریده است، سجده کنید اگر او را مىپرستید.» (فصلت، ۳۷).
اصل دوم که بسیار مهم است، این است که جهان آیه و نشانه خداست : سنریهم آیاتنا فی الآفاق: ما آیات خود را در جهان نشان می دهیم.» (فصلت، ۵۳). آیه و نشانه بودن جهان را به دو گونه می توان تفسیر کرد. تفسیر اول ، کلامی است و همه متکلمان هم در باره اش حرف زده اند؛ به این معنا که شما از نشانه، یعنی از اثر پی به مؤثر ببرید، یا از معلول به علت پی ببرید؛ مثلا رد پای کسی را روی زمین می بینید، درمی یابید که از اینجا عبور کرده است. در این تفسیر، جهانْ آیه خداوند یعنی نشانه وجود خداست. بین آیه و صاحبش ، جدایی و تمایز است : آیه چیزی است و صاحب آیه چیز دیگر؛ ولی آیه دلالت بر وجود صاحب آیه می کند.
تفسیر دیگر تفسیر عرفانی است. در عرفان اسلامی آیه که جهان هستی است ، صفات حق تعالی است و نه تنها نشانه او. به عبارت دیگر، همه جهان اسما و صفات حق تعالی است و خداوند از اسما و صفاتش جدا نیست ، همان گونه که خورشید از صفاتش که نور و گرمی و درخشندگی است، جدا نیست . حق تعالی نیز یعنی موجودات عالم، نمایاننده حق اند و نه چیزی جدا از حقیقت . آنچه ما ببینیم، از یک نگاه موجودات هستند و جدای از حق و از نگاه دیگر، هستی و خداوند است . همان گونه که انسان از اندیشه هایش جدا نیست و به یک معنا انسان همان اندیشه هایش است و به یک معنا انسان چیزی است و اندیشه هایش چیز دیگر، رابطه آیه و نشانه یا اسما و صفات با حق تعالی نیز همین گونه است. یکی از جملاتی که در دعای کمیل بیانگر همین معنای بالاست، وجز با همین تفسیر امکان بیان ندارد، این جمله است: «و بأسمائک التی ملأت أرکان کل شئ» (ای خدا، تو را به نامهایت سوگند که ارکان هر چیزی را آکنده است).
و اما اصل سوم این است که بشر مأمور به حفظ و آبادانی زمین است. نکته بسیار عجیب و جالبی است، می فرماید: «هو الذی انشأکم من الارض و استعمر کم فیها: او هموست که شما را از زمین پدیدار کرد و شما را در آن به آبادانى گمارد.» (هود، ۶۱). به موجب این آیه، خداوند آبادانی و عمران زمین را به بشر واگذار کرده است؛ یعنی گفته این زمین ، مستعد آبادانی و بهره برداری است و تو ای بشر، باید آن را آباد کنی . عبادت انسان این است که در زمین آبادانی ایجاد کند، برای اینکه به حیات طیبه و رزق طیب برسد.
چهارمین اصل این است که طبیعت متعلق به کل بشریت است. قرآن ، وحدت کامل بشریت را در نظر می گیرد و می گوید: این طبیعت به همه انسان ها تعلق دارد. این اصل را می توانیم به عنوان اصل «مشترک بودن طبیعت در میان همه بشریت»، در نظر بگیریم . کل بشر، نه فقط بشر امروزی و کنونی، بلکه همه نسلهای بشری که در گذشته بوده اند و در آینده خواهند بود. نسل بشر از صفت بخشندگی خداوند و رحمانیت واسعه او دارای حق می شوند و در نتیجه ، در بهره مندی از مواهب طبیعی همه آنها با هم شریک اند. از این مطلب نتیجه گرفته می شود که ما حق نداریم بیش از نیاز خود از مواهب طبیعت برداشت کنیم و آن را از بین ببریم .
پنجمین اصل قرآنی نیز عبارت است از: ممنوعیت نابود ساختن گیاهان و جانوران . در سوره بقره، آیه ای است که در باره اخلاق قدرتمندان بیان شده است. می فرماید: کسانی هستند که وقتی به قدرت می رسند، کاری جز فساد و نابودی انجام نمی دهند، حرث و نسل، درخت و موجود زنده، همه چیز را از بین می برند: «و اذا تولّی سعی فی الارض لیُفسد فیها و یُهلک الحرث و النسل و الله لایحب الفساد: نتیجه قدرتمند شدن او چیزی جز این نیست که در زمین تباهی کند و کشت و نسل را به هلاکت برساند و خداوند تباهکارى را دوست ندارد.» (بقره، ۲۰۵).
اما انسان های دیگری هم وجود دارند که وقتی به قدرت می رسند، خود را قربانی بشریت می کنند، خود را فدای آنهائی می کنند که مدیریت آنها را برعهده دارند «و من الناس من یشری نفسه أبتغاء مرضات الله والله رئوف بالعباد: از میان مردم، کسى است که جان خود را براى طلب خشنودى خدا مىفروشد و خدا نسبت به [این] بندگان مهربان است.» (بقره، ۲۰۷).
۴. از این اصول پنج گانه چه نتیجه گیری می توان کرد؟
با توجه به اصول ذکر شده، می توانیم چنین نتیجه بگیریم که از نظر تعلیمات قرآن، بشر در مورد طبیعت آزادی مطلق ندارد. رابطه انسان با طبیعت، از یک سو «حق» است و از سوی دیگر «تکلیف». حق دارد که از طبیعت بهره مند شود؛ ولی متقابلا مکلف است که در حفظ آن بکوشد و از هر گونه فساد و خرابی آن را محافظت و نگاهبانی نماید. و نیز مکلف است که آن را آباد کند.
«فساد در زمین» از نظر قرآن، معنای وسیعی دارد و قلمرو آن، هم شامل جنبه مادی است و هم شامل ابعاد معنوی. قرآن کریم تمام زشتی های اخلاقی را داخل در «فساد در زمین» قرار داده است: جنگها، خونریزی ها، ستمگری ها، بی عدالتی ها همه داخل در «فساد در ارض» است؛ متقابلا صلح و دوستی و ارج نهادن به کرامت انسانی، آبادی زمین است. قرآن مجید انسان های کامل را که آنان را «بندگان رحمن» نامیده، چنین توصیف می کند: «و عباد الرحمن الذین یَمشون عَلی الارض هونا و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما: بندگان [خاص خدای] رحمان، کسانى هستند که با آرامش و بىتکبر بر زمین راه مىروند؛ و هنگامى که جاهلان آنها را مخاطب سازند [و سخنان نابخردانه گویند]، به آنها بدرود مىگویند [و با بىاعتنایى و بزرگوارى مىگذرند].» (فرقان، ۶۳).
انسان در عمل چگونه می تواند بار «امانت الهی» را بر دوش کشد در حالی که قادر است زمین را تباه کند و چگونه می تواند در مقام جانشین و خلیفه تمام عیار و کامل در زمین افساد ننماید بلکه بالاتر از آن، در زمین صلح و هماهنگی ایجاد کند؟
پاسـخ ایـن سؤال در مفهوم «عبودیت» نهفته است؛ یعنی لازم است در خصوص جایگاه انسان در عالم هستی، یک قید ثانوی از تعالیم قرآنی بر مفهوم خلیفه اللهی آدمی افزوده شود تا بتوان تصویر کاملی از منظر اسلامی در خصوص انـسان به دست آورد و آن «عبد» بودن اوست؛ صفتی که انسان را قادر می سازد تا به کمال انسانیت خود برسد و بدان لحاظ بتواند خلیفه خدا گردد. خلیفه ای که بر زمین حکم می راند ، مـطابق امـیال و خواسته های خود فرمان نمی راند، بلکه مطابق احکام الهی حکم می راند . او در آن صورت می تواند نماینده ذات باری تعالی باشد که از محدودیت انگیزه های شخصی گذر کرده و اراده خود را کاملا تسلیم اراده ذات خداوند بنماید. قرآن پیامبر اسلام(ص) را قبل از هر چیز، «عبد» خداوند معرفی کرده است و مسلمانان در نماز همواره او را بـه همین عنوان می خوانند: «عبده و رسوله: بنده خدا و فرستاده او» و به موجب نصوص قرآنی، مسلمانان باید شیوه رسول الله(ص) را پیروی کنند؛ بنابراین کسانی که از شیوه آن حضرت پیروی می کنند، قبل از هر چیز باید عبد و بنده خداوند باشند تا بتوانند امیدوار باشند کـه خلیفه و جانشین او گردند.
نکته مهم این است که انسان صرفا زمانی می تواند خلیفه خداوند باشد و بر آفرینش به نیابت از او حکم براند که با تأسی بـه رسول خدا(ص)، عبدالله باشد و اراده خود را تسلیم خداوند نماید و روی زمین با صلح و صفا و آرامش زیست کند و با کائنات و محیط خود هماهنگ و موزون باشد. قرآن می گوید : «بندگان خداوند مهربان، آنانند که روی زمین آرام می زیند.» چنانچه آدمی به هدایت الهی تن ندهد، بنده خدای مهربان نخواهد بود و نمی تواند در مقام خلیفه اللهی انجام وظیفه کند و در آن صورت ، به عوض ایجاد صلح و آرامش و تعادل و انسجام با محیط زیست خود، تخم فساد خواهد افشاند و به تعبیر قرآن «مفسد فی الارض» خواهد شد.
۵. برای جمع بندی این گفتگو اجازه دهید بپرسم که: آیا با همه تأکیدات قرآن کریم و آنچه در اندیشه اسلامی پیرامون اهمیت محیط زیست آمده و قابل استنباط است، آیا مسلمانان واقعا بر اساس اصول اسلامی زیست می کنند؟
هرچند امروز مسائل و مشکلات محیط زیستی در جهان اسلام به همان اندازه مطرح است که در جهان غرب، و اگرچه به ظاهر چنین می نماید که نظر اسلام نسبت به طبیعت و جهان با نظری که دنیای غرب برپایه آن بشریت را دچار بحران زیستی ساخته است چندان تفاوتی ندارد، ولی تعمق بیشتر می تواند این حقیقت را آشکار سازد که نگاه اسلام به طبیعت، با دیدگاه غرب در چند قرن اخیر بسیار متفاوت است. اگر نظر اسلام چندان روشن و آشکار نیست ، به این دلیل است که تمدن اسلامی از قرن هجدهم به بعد تحت تأثیر تمدن غربی سـخت دگرگون شده است و حقیقت این است که جهان اسلام بیش از آنکه اسلامی باشد، زیر پوشش تمدن و فرهنگ غربی پنهان شده است. اگر می بینیم معضلات محیط زیستی در نواحی اسلامی نیز وجود دارد، این امر حاکی از آن نیست کـه جامعه اسلامی مطابق آرمان ها و اصول اسلامی خود زیست مـی نماید، بلکه دال بر آن است که از اصول و آرمان های خود به دور افتاده است. نظر اسلام بایست علی القاعده برای غرب از اهمیت شایانی برخوردار باشد، چرا که نظر اسلام نسبت به محیط زیست برتقدس عالم طبیعت که آفریده خدای ابراهیم است و یهودیان و مسیحیان همه به او معتقدند، استوار است. بنابراین اسلام یادآور چیزی است که غرب به برکت ادیـان ابراهیمی کـه اسلام نیز در زمره آنهاست، از آن بهره مند بوده، ولی امروزه آن را از دست داده است.
منبع : فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران