- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 20 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
جهان، پیش از طلوع دعوت اسلامی، در شب تیرهای از شرک و جهل و عصبیت و بیدادگری و خودسری دست و پا میزد، عقاید و اخلاق و روابط اجتماعی و نظامات سیاسی و حکومتی در جامعهی بشری، دستخوش فساد و تباهی بود.
مردم در بند اوهام و اباطیل و شبهات و خرافات اسیر بودند و غرایز حیوانی و خوی ددی و درندگی بر اخلاق و رفتارشان حکومت داشت، و صفات فاضلهی انسانی در زوایای غفلت و فراموشی مانده بود!
رابطهی میان افراد و اقوام بشری، بر اساس سنجش و مقایسهی میان ضعف و قوت استوار بود. نیرومندان، ضعفا را طعمهی خود میساختند و توانگران، حقوق ناتوانان را میربودند و زورمندان، خون بینوایان را میمکیدند. قاعدهی سیاست میان حاکم و محکوم، هوس روسا و تمایلات ارباب قدرت و نفوذ و جان و مال و عرض و ناموس رعیت در گرو دلخواه و ارادهی عناصر مستبد و خودسر بود!
در چین شرایط رقتبار و اسفانگیز، حکمت عالیهی الهی چنین اقتضا کرد که جهان را از لوث فساد پیراسته سازد و مردم جهان را از بیدادگری و هرج و مرج و بیسامانی رهایی بخشد و از آن بدبختی و آشفتگی که در سراسر زمین دامن گسترده بود برهاند!
بدین گونه خورشید اسلام از افق جزیره العرب بدرخشید و طبقات در هم فشردهی ظلمت را بپراکند و جهانیان را صدا در داد که: ای مردم جهان! هم اکنون از جانب خدا، نوری و کتاب آموزنده و روشنی برای شما نازل گشته است که خدا در پرتو آن، کسانی را که در جهت خشنودی او رهسپار شوند، به راههای صلح و آسایش و آرامش رهبری میکند و ایشان را به فرمان و مشیت خود از تاریکیها به نور میآورد و راه مستقیم سعادت و رستگاری را به ایشان باز مینماید.(۱)
روح دعوت اسلامی
دعوت اسلامی ـ هر چند، از نظر فروع، به شعب فراوان و شاخههای بسیار منقسم و منشعب میگردد، ولی ـ در یک اصل خلاصه میشود و آن یک اصل: دعوت جهان به سر منزل خیر و صلاح، یا برآمدن از ظلمات به نور است. اگر ما بخواهیم این اصل اساسی را تا اندازهای مورد تفصیل و تشریح قرار دهیم میتوانیم آن را به سه اصل مهم: توحید، مساوات و عدل تقسیم کنیم:
۱ ـ اسلام به وسیلهی توحید، فساد عقیده را اصلاح کرد، به این معنی که مردم را به احترام عقل و فرو گذاشتن اوهام و خرافات شرک و بتپرستی فراخواند، و اعلام داشت که این دستگاه عظیم آفرینش، پروردگاری عظیم و معبودی مدبر و حکیم دارد که تنها او شایستهی پرستش و برازندهی نیایش است. «لا تدرکه الابصار، و هو یدرک الابصار، و هو اللطیف الخبیر»(۲)
خدایی که بینندگان، از دیدنش فرو میمانند و او بینندگان را میبیند، و از دقیقترین اسرار و پوشیدهترین رازها آگاهی دارد.
این دعوت، موافق با حقیقت فطرت و نهاد طبیعت انسانی و هماهنگ با همگی دعوتهای آسمانی است: «فطره الله التی فطر الناس علیها»(۳) همان فطرت الهی که همگی مردمان را بر آن مفطور و مجبول ساخته است.
۲ ـ همچنین اسلام به وسیلهی مساوات، اصل مهم وحدت بشری را ـ که هیچ گونه فرقی میان الوان و اجناس و نژادهای بشری نمیشناسد ـ استوار ساخت و اعلام کرد که:
الا ای مردم جهان! همانا شما را از یک مرد و زن بیافریدیم، و به صورت اقوام و قبایل مختلف درآوردیم تا باب مراوده و معارفه را به روی هم بگشایید. نه این که این اختلاف را وسیلهی تفوق و بهانهی برتری قرار دهید، زیرا ملاک برتری، تقوا است؛ و گرامیترین فرد شما نزد خدا، پرهیزگارترین فرد شماست(۴)
همچنین در تاکید همین حقیقت گفت: ای مردم جهان! از پروردگارتان بترسید که همگی شما را از یک تن بیافرید، و همسر او را از خمیرمایهاش خلق کرد، و مردان و زنان بسیاری از آن دو در جهان بپراکند و از آن خدای که حقوق و حوائجتان را به وسیلهی او میطلبید، و همچنین از خویشان و ارحام و گسیختن پیوند مهر و مددکاری از ایشان پرهیز کنید.(۵)
۳ ـ با رعایت اصل عدل و داد، بنیاد ظلم و زور و خودسری را ویران ساخت، و امنیت و آرامش و رفاه و آسایش را به جای آن بنیاد نهاد، و در اجرای آیین عدالت میان نزدیک و دور، دست و دشمن، و مؤمن و کافر تفاوتی نگذاشت. در این باره فرمود: ما پیغمبران خود را با آیاتی آشکار و حجتهایی غیر قابل انکار فرستادیم، و کتاب و میزان را به همراه ایشان نازل کردیم تا مردم جهان در ظل سیاست و ارشاد ایشان آیین عدل و داد را به پا دارند.(۶)
و نیز در تاکید و تایید همین حقیقت فرمود: «ای کسانی که به آیین اسلام گرویدهاید! همیشه آمادهی اجرای اراده و حکم خدا، و شهود عدل و داد باشید، و سابقهی خصومت دشمنی با افراد، شما را به نقش عدالت وا ندارد. به آیین عدل و داد رفتار کنید، زیا که آن به پرهیز و صیانت از فتنه و آشوب نزدیکتر است»(۷)
اسلام سیاست اصلاحی خود را در ایجاد راهی میان افراد و طبقات مسلمین، و میان ملت اسلام و سایر ملل بر همین پایه استوار ساخت. منظور ما در این بحث، استخراج قواعدی است که این شریعت برای تنظیم روابط بین المللی مقرر کرده است. این قواعد طی دو عنوان مندرج است:
۱ ـ قواعدی که اسلام به وسیلهی آن روابط خود را با دول دیگر تنظیم میکند.
۲ ـ قواعدی که اسلام به وسیلهی آن روابط خود را با رعایای غیر مسلمان در مملکت اسلامی استوار میسازد.
روابط اسلام با دول دیگر
باید در نظر داشت که رابطهی میان مسلمین و اقوام دیگر، از دو صورت خارج نیست: یا حالت صلح و سازش است و یا حالت جنگ و جدال. در پرتو مطالبی که تاکنون در این مقاله نوشتیم، روشن گردید که اسلام حالت نخستین را حالت طبیعی و اصلی میداند، و در این حالت از اقوام غیر مسلمان جز آن نمیخواهد که این آیین را در نشر دعوت و تبلیغ رسالت خود آزاد بگذارند، و مانع و رداعی بر سر راه آن به وجود نیاورند، و از انگیختن فتنه و آشوب و اشکال تراشی و کارشکنی خودداری کنند؛ زیرا دعوت اسلام، دعوت حق و عقل و رشد و صلاح است.
عقل سلیم هر گاه به حال خود و دور از آشوب و غوغا بماند، به حکم فطرت خود آن را خواهند پذیرفت؛ و از سر طوع و رغبت به آن خواهد گروید، و برای دست یافتن به این منظور، هیچ گونه نیازی به اعمال زور و قهر و اجبار نخواهد بود. برنامهی دعوت اسلام این است که:
«ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه، و جادلهم بالتی هی احسن»(۸)
«لا اکراه فی الدین، قد تبیین الرشد من الغی»(۹)
«و لا تجادلوا اهل الکتاب الا بالتی هی احسن»(۱۰)
به آیین پروردگار خود با منطق و برهان و موعظهی حسنه دعوت کن، و با روشی که از همه بهتر است با ایشان بحث و مناظره نما.
هیچ گونه اجبار و اکراهی در کار دین نیست؛ زیرا آیین رشد و هدایت از راه ضلال و کجروی جدا شده است.
با اهل کتاب جز با بهترین منطق مجادله و مناظره مکنید.
همچنین در مقام تحذیر از اکراه و اجبار مردم به دین میگوید: «افانت تکره الناس حتی یکونوا مؤمنین؟»(۱۱) آیا تو مردم را اجبار و اکراه میکنی که به دین خدا بگروند؟!
دقت در مضامین این آیات، روشن میسازد که دعوت اسلامی، هیچگاه از طریق اجبار و اکراه وارد نشده، و پیوسته مسیر خود را در صراط مستقیم حجت و برهان انتخاب کرده است.
هر گاه ارباب غرض، این دعوت را به حال خود میگذاشتند و میان حجت و برهان این دین و عقول مردم، حاجب و حایل نمیشدند، بیگمان حتی یک قطره خون در این راه ریخته نمیشد، و دعوت اسلام بدون جنگ و جدال، عقول و قلوب مردم را مسخر میساخت.
اسلام برای انتشار دعوت اقناعی و مسالمتآمیز خود، و همچنین برای دفاع از آن دعوت و بیان مزایای آن به همان وسائلی که ارباب دعوتها و رسالتها متوسل شدهاند ـ از قبیل ایراد سخنرانی در اجتماعات و فرستادن نامهها به ملوک و زمامداران او پذیرفتن هیئتهای اعزامی و بیان اسرار دعوت اسلامی برای ایشان ـ توسل میجوید.
در پرتو این مسالمت و سازگاری، مردم را در کلیهی معاملات و تصرفاتشان به طبیعت و ذوق و سلیقهی خود واگذارد، و به ایشان فرصت میدهد تا معامله و معاشرت و تبادل منافع و همکاری و همزیستی را بر وفق مصلحت خود انجام دهند، و جز در مواردی که طبیعت آن، در شریعت، مقتضی خطر و منعی برای مسلمین باشد ـ از قبیل ربا و ازدواج زن مسلمان با مرد کافر و ازدواج مرد مسلمان با زنی که به دینی آسمانی معتقد نیست ـ هیچ گونه قید و حدی برای مردم به وجود نمیآورد.
همچنین مسلمین را از ایجاد روابط و علاقهای که در شئون زندگی و تجارت و صنعت و سیاست و علم و فرهنگ متضمن نفعی برای آنها باشد و با دستورهای اساسی آن شریعت، مباین و منافی نباشد، ممنوع و محدود نمیسازد.
قرآن مجید در مقام تاسیس این دستور میگوید: «لا ینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم و تقسطوا الیهم، ان الله یحب المقسطین»(۱۲)
به طوری که ملاحظه میشود این آیه [نه تنها] به مسلمین اجازه میدهد هر قسم رابطه و علاقهای که میان خود و کسانی که در شئون وطنی و دینی تعدی دربارهی مسلمین روا نداشتهاند برقرار کنند، بلکه به ایشان اجازه میدهد که دامنهی این رابطه را تا زمینهی احسان و نیکی دربارهی غیر مسلمین ادامه دهند.
جنگ از نظر اسلام
این بود خلاصهی نظر اسلام دربارهی حالت نخستین، یعنی حالت صلح و سازش. حالت دوم، یعنی جنگ و جدال، از چند جهت مورد نظر و توجه اسلام قرار گرفته است:
۱ ـ به طور کلی نظر اسلام دربارهی جنگ این است که جنگ از ضروریات و مقتضیات طبیعت اجتماع بشری است. به همین جهت اسلام در مقام انکار آن برنیامده، و در این باره با مقتضیات فطرت و طبیعت مخالفت روا نداشته است، ولی استفاده از جنگ را تا مرز ضرورت، محدود ساخته و آن را به عنوان آخرین وسیله برای جلوگیری از تجاوز و طغیان و تادیب مفسدین و مغرضین پذیرفته است.
اسلام موضوع جنگ را از آن جهت مورد اعتراف قرار داده که طبیعت بشر و سنت اجتماع در بسیاری اوقات متمایل به تنازع و تعدی و انکار حق و تجاوز به آزادی دیگران است. از آنجا که شریعت اسلام، شریعتی عملی و اصلاحی است، نمیتواند از واقع چشمپوشی کند و به دنبال خیال روان گردد.
جای تردید نیست که هر گاه اسلام موضوع جنگ را تثبیت نمیکرد و آن را به عنوان یکی از وسائل مقاومت و جلوگیری از تجاوز و تعدی و بر طرف کردن موانع از سر راه دعوت خود ـ دائر بر تامین خیر و سعادت عمومی ـ نمیشناخت، عوامل شر و فسادی که همیشه از طرف نیروهای متجاوز و معاند پشتیبانی میشوند، این دعوت را در گهواره کشته بودند، و بشریت را از چیدن میوههای گوارای آن در معاش و معاد خود محروم ساخته بودند.
قرآن مجید ـ در مقام ارشاد ـ این حقیقت را بازگو کرده و میگوید: «و لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بیع، و صلوات و مساجد یذکر فیها اسم الله کثیراً»(۱۳) چنان که ملاحظه میشود منطق وحی در این آیه خاطر نشان میسازد که هر گاه خدا گروهی از اقوام بشری را به وسیلهی گروه دیگر از صحنهی سیاست و اجتماع نمیراند، بیگمان معابد و مساجدی که محل ذکر و عبادت خداست، توسط اقوام کافر و متجاوز ویران میشد.
همچنین قرآن در مقام تاکید و تایید این حقیقت میگوید: «و لولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لفسدت الارض و لکن الله ذوفضل علی العالمین»(۱۴) منطق وحی در این آیه توضیح میدهد که هرگاه خدا گروهی از اقوام بشری را به وسیلهی اقوام دیگر بر طرف نمیکرد، نظم اجتماع متلاشی میشد، ولی خدا نسبت به مردم جهان بر سر فصل و احسان است، و اختیار اجتماع را به گروهی مفسده جو نخواهد سپرد.
۲ ـ اسلام به همان قیاس که در اعتراف به اساس جنگ مقتضای طبیعت و فطرت و واقع زندگی را منظور ساخته، در خصوص اسباب و علل جنگ نیز مصلحت عمومی و مساوات میان مردم و بسط و توسعهی سنت عدل و رحمت را مطمح نظر خود قرار داده است.
به همین جهت شمشیر نکشیدن به منظور جهانگشایی و استعمار را روا نداشته، و به جنگهای دائر بر ظلم و تعدی ـ که عوامل حرص و آز و استثمار و طمع تسلط بر ضعفا و غصب حقوق و ثروتهای ایشان برانگیخته و همچنان بر میانگیزد ـ رضا نداده، و چنین جنگها را برای امتی که انسانیت را محترم شمارد و حقوق انسانی را به رسمیت بشناسد سزاوار ندانسته است. به این ترتیب جنگ را در دائرهی اسباب و علل موجه و معقول، محصور ساخته و در تنگنای ضرورت محدود کرده است!
اما اسباب و عللی که از نظر اسلام مجوز اقدام به جنگ است از این قرار میباشد:
الف ـ دفع ظلم و تعدی
ب ـ تثبیت آزادی دین
ج ـ دفاع از وطن
قرآن کریم این حقیقت را در آیات بسیار تقریر کرده که از آن جمله این آیات است: «روا مدارید، زیرا خدا متجاوزین را دوست نمیدارد»(۱۵) «به طور همگانی با مشرکان کارزار کنید، و بدانید که خدا یار پرهیزگاران است»(۱۶) به مجاهدین اسلام فرمان جنگ داده شده است زیرا که مورد ظلم واقع گردیدهاند، بیگمان خدا به یاری ایشان تواناست. کسانی که به ناحق از شهر و دیار خود اخراج شدهاند، و گناهی جز این نداشتهاند که خدا را پروردگار خود میخواندهاند»(۱۷)
این چند نمونه از آیات مربوط به جنگ بود که از نظر خوانندگان گذشت، و چنان که ملاحظه میشود و تجویز جنگ در این آیات به عنوان دفاع و استرداد حقوق پایمال شدهی مسلمین و مشروط به عدم تعدی و تجاوز است.
دستور عمومی در این باره مضمون این آیه است: «همانا که خدا شما را از دوستی با کسانی که در کار دین با شما نبرد کردند، و شما را از شهر و دیار خود بیرون راندند، و در آواره کردنتان همکاری نمودند نهی میکند. کسانی که با چنین قوم متجاوزی رابطهی دوستی برقرار کنند خود نیز ستمکارند»(۱۸)
مقررات جنگی اسلام
اسلام، پس از اعتراف به موضوع اجتنابناپذیر جنگ و پس از تعیین علل و اهداف آن، برای خود جنگ نیز برنامهی قانونی مفصلی ـ بر پایهی عدل و انصاف و احترام حقوق و کوشش در حفظ حدود شئون بشری ـ تنظیم کرده است، قسمتی از این برنامه مربوط به قبل از شروع جنگ و قسمتی مربوط به اثنای جنگ و قسمتی دیگر مربوط به دوران بعد از جنگ است.
الف ) برنامهی مربوط به قبل از شروع جنگ
اسلام مقرر داشته است که شروع به جنگ در موقعی مجاز و رواست که عداوت و سوء قصد مخالفین نسبت به مسلمین واضح و مسلم شود. پس از وضوح این معنی، بر حکومت اسلامی واجب است که دعوت و رسالت اسلام را به مخالفین ابلاغ کند. این قسمت از برنامه همان چیزی است نکه در اصطلاح بین المللی عصر حاضر «انداز نهایی» یا (اولتیاتوم) نامیده میشود.
پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) به یکی از فرماندهان سپاه فرمود: «اذا لقیت عدوک من المشرکین فادعهم الی احدی ثلاث» به هنگامی که با دشمنان خود از مشرکین روبرو شوی، ایشان را به یکی از سه اصل دعوت کن. فقهای اسلام در این باره میگویند: ما به وسیلهی این دعوت به مشرکین اعلام میکنیم که منظور ما از جنگ، ربودن اموال و اسارت اهل و عیال ایشان نیست، و چه بسا که ایشان چون به حقیقت دعوت و منظور ما واقف شوند، بدون خونریزی آن را بپذیرند. به همین جهت جنگیدن با ایشان، قبل از دعوت، گناهی است که مرتکب آن مستوجب غضب خداست.
ب ـ برنامه مربوطه به اثنای جنگ
منظور اسلام از جنگ، کینهخواهی و تخریب نیست. این شریعت راضی نیست که مردم فضایل انسانی از قبیل: مدارا و رحم و عدالت و خوف و خشیت خدا را در اثنای جنگ فراموش کنند. به همین جهت آدابی برای اثنای جنگ مقرر داشته است که اگر ملل جهان آن را به کار میبستند بسیاری از مصائب و بلایای جنگ خانمانسوز تخفیف مییافت. اکنون قسمتی از این مقررات و آداب را از نظر خوانندهی این مقاله میگذارنیم:
۱ ـ اسلام، کشتن زنان و کودکان و پیران فرتوت و افراد زمینگیر و نابینا و بیمار را روا نمیدارد، همچنین کشتن صومعهنشینان و کشاورزان و صنعتگرانی را که در جنگ شرکت دارند تجویز نمیکند.
۲ ـ اسلام، مُثلِه و قطع کردن اعضای بدن دشمنان و سوزاندن و قطع اشجار و تخریب مزارع و ساختمانها را روا نمیدارد، مگر آن که دشمن به چنین اعمالی پیشدستی کرده باشد. زیرا در این صورت، آیین عدل و عدالت، معاملهی به مثل را تجویز میکند.
۳ ـ اسلام، کشتن سربازان مجروح و آتش زدن را روا نمیدارد، و از جمله سفارشهای اخلاقی پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) به یکی از فرماندهان لشکر اسلام، این سفارش پر ارزش است:
«لا تقتل امراه و لا صبیا و لا کبیرا هرما؛ و لا تقطع شجراً مثمراً؛ و لا تخرب عامراً و لا تعقرن شاه الا لماکله؛ و لا تفرقن تخلاً و لا تحرقه، و ان النار لا یعذب بها الا الله»؛ زنان و کودکان و پیروان فرتوت را مکش و درختان بارور را برمکن؛ و آبادیها را ویران مساز و خون گوسفندی را جز برای طعام مریز و خرما بنی را از زمین بر میاور و مسوزان، و بدان که هیچکس جز خدا حق عذاب کردن با آتش را ندارد.
و نیز آن حضرت در این باره میفرماید: «لا تقتلوا الذریه فی الحرب» یعنی درگیر و دار جنگ کودکان را مکشید».
چون مسلمین این سفارش را شنیدند گفتند: یا رسول الله! مگر نه ایشان اولاد مشرکینند؟! رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «لیس خیارکم اولاد المشرکین؟!» آیا برگزیدگان شما، اولاد مشرکین نیستند؟!(یعنی کافر بودن پدر، مجوز قتل فرزند نمیشود).
۴ ـ اسلام به موازات منع از کشتن زنان و کودکان و پیران و سایر کسانی که در جنگ شرکت نداشتهاند، گرسنگی دادن دشمنان و محاصرهی اقتصادی و جلوگیری از ضروریات حیات را نیز دربارهی ایشان روا نمیدارند.
۵ ـ از جمله مواد برنامهی اسلام در زمان اشتغال به جنگ ـ که حکایت از روح مسالمتآمیز آن میکند ـ این است که اجازه میدهد افراد و هیئتهایی از طرف دولت محارب با مسلمین ملاقات کنند و به شهر و دیار اسلام وارد شوند، و مدتی در آنجا بمانند و در پناه امنیت و امانی که اسلام به ایشان میبخشد و به انواع معاملات و تجارت و سایر شئون اجتماعی و غیر آن مشغول باشند و در تمام این مدت، اسلام مسئول حفظ و حراست ایشان است، و بر مسلمین واجب و مقرر میدارد که از مال و جان آنان حمایت کنند.
بلکه در مقام تسهیل توقف و تامین زندگی امن و آرام برای ایشان، چندین گام فراتر مینهد تا آنجا که انواعی از امتیازات به ایشان عطا میکند و از پارهای تکالیف که مسلمین را به آن مکلف ساخته، معافشان میدارد و جز در مورد ارتکاب اعمالی که موجب تهدید امنیت در جامعه اسلامی گردد و یا حاکی از تعدی به مسلمین یا اهل ذمه باشد ایشان را مورد مؤاخذه قرار نمیدهد!
شایان توجه و دقت است که اسلام در موضوع «امان» که از طرف مسلمین به دشمن داده میشود، تسامح و توسعی عظیم به کار برده، تا آنجا که به هر یک از افراد مسلمان، حق داده است که کفار را امان دهد. رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در این باره فرموده است: «یسعی بذمتهم ادناهم» و تنها شرطی را که در این باره مقرر داشته رعایت حفظ سلامت اجتماع اسلامی و عدم توجه خطری از ناحیهی کفار ـ از قبیل جاسوسی و سایر اعمال تخریبی ـ نسبت به مملکت اسلام است.
چنان که ملاحظه میشود این حکم، عالیترین مظهر روح گذشت و مسالمت است و حتی در میان ملل و اقوام متمدن عصر حاضر نظیر آن را نمیتوان یافت و مدرک و منشا این حکم، این آیه قرآن کریم است: «و ان احد من المشرکین استجارک فاجره حتی یسمع کلام الله ثم ابلغه مامنه»(۱۹) هر گاه یکی از مشرکین از تو پناه بخواهد، او را پناه ده تا سخن خدای را بشنود، آنگاه او را به مسکن و مأمنش باز گردان»!
اسلام در پرتو این امان، تبادل تجارت و منافع دیگر از قبیل صنعت و علم و فرهنگ را میان مسلمین و دشمنانشان تجویز کرده و هیچ گونه حد و قیدی در این باره برای مسلمین تعیین نکرده مگر آن که احتیاط را نسبت به جان و دین و دولت خود رعایت کنند و به همین جهت فروش اسلحه و مهمات و ساز و برگ جنگ را به دشمنان اسلام تحریم کرده است.
از جمله اهداف اسلام در اعطای این امان به کفار، این است که به این وسیله فرصتی در اختیار امانیافتگان قرار دهد تا در پرتو آن، از نزدیک به حقیقت اسلام و اهداف و مقاصد عالی آن آشنا گردند. این بهترین و نیرومندترین وسیلهای بود که اسلام در قرون اولیهی خود، در راه نشر دعوت و تبلیغ رسالت الهی به بسیاری از نقاط دور دست، بدون توسل به جنگ و خونریزی، مورد استفاده قرار میداد و به همین مناسبت ملاحظه میشود که فقه اسلام، زمامدار مسلمین را موظف ساخته است که به هنگام امان دادن به کفار، مدت امان را کوتاه قرار ندهد تا در انجام معاملات و نیل به مقاصد مشروع خود دچار مضیقه نگردند.
۶ ـ از جمله سنن و مقررات اسلام در اثنای جنگ، رعایت و صیانت سفرا و نمایندگانی است که میان حکومت اسلام و دشمنان اسلام به وظیفهی سفارت قیام میکنند.
اسلام برای رعایت حال این طبقه مقرر داشته که حکومت اسلامی در حفظ مال و جان و احترام ایشان بکوشد و آنان را در کنف عنایت و حمایت خود قرار دهد تا به وطن خود بازگردند و همچنین مقرر داشته است که حکومت اسلامی از توقیف سفرا خودداری کند، و حتی اگر یکی از این سفرا به میل و ارادهی خود تابعیت خویش را ملغی سازد و دین اسلام و تابعیت دولت اسلامی را بپذیرد، بنابر مقررات اسلامی حکومت اسلام حق ندارد که او را در حوزهی خود نگاهدارد.
بررسی سیرهی و تاریخ حیات پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) شواهد بسیاری بر این مدعی نشان میدهد و جالبترین آنها داستانی است که ابو رافع بدین ترتیب روایت کرده است:
«قریش، من را به رسم سفارت نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرستادند و من به هنگام درک حضور، تحت تاثیر اسلام قرار گرفتم و مصمم شدم که نزد قریش باز نگردم لیکن رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) چون از تصمیم من آگاه شد فرمود: من پیمان خود را نمیشکنم و سفیران را نزد خود نگاه نمیدارم. تو به سوی ایشان بازگرد تا چون به مکه وارد شدی و همچنان دل خود را به اسلام متمایل یافتی به سوی ما برگردد.
۷ ـ دیگر از مقررات اثنای جنگ در اسلام، قاعدهی معامله با اسیران جنگی است. اسلام دربارهی این اسیران سفارشی اکید و بلیغ کرده تا مسلمین دربارهی ایشان به آیین احسان رفتار کنند و از آزردنشان بپرهیزند. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) دربارهی اسیر فرموده است: او را نیکو بدارید، و نیز فرموده است از طعامی که در خانه دارید، گرد آورید و نزد اسیران بفرستید.
قرآن کریم در سفارش نسبت به اسرا شرط تاکید را به جای آورده، و تکریم ایشان را از مظاهر «بره ـ که علامت ایمان است ـ قرار داده و فرموده است: «و یطمعون الطعام علی حبه مسکیناً و یتیماً و اسیراً. انما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاء و لا شکوراً»(۲۰) مسلمانان برگزیده، کسانی هستند که طعام را در عین احتیاج و شدت ضرورت، به مسکن و یتیم و اسیر میبخشند و میگویند همانا که ما شما را به قصد تحصیل خشنودی خدا اطعام میکنیم و از این رو، نه پاداشی از شما میخواهیم و نه سپاسی.
در باب تعیین تکلیف اسیران جنگ، اسلام زمامدار مسلمین را مخیر ساخته است که ایشان را به رایگان آزاد کند؛ یا بنا به اقتضای مصلحت، مبلغی به عنوان «فداء» در مقابل اعادهی آزادی از ایشان بستاند؛ چنان که خود پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بعضی از اسیران را بدون فداء و بعضی را با دریافت فداء و برخی را در برابر تعلیم خواندن و نوشتن به اطفال مسلمین، آزاد ساخت.
این، قاعدهی اساسی و اصل نخستین دربارهی تعیین تکلیف اسیر جنگ از نظر اسلام است و اما در موردی که شخص پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) اسیری را به بردگی گرفته، یا برده ساختن اسیران را تجویز کرده، باید در نظر داشت که این مورد از موارد استثنایی و به پیروی از حالت اجتماعی و وضع نافذ و متداول میان اقوام آن روزگار بوده است، نه به عنوان یک تشریع دائمی و عمومی، زیرا تشریع عمومی و دائمی در این باره فرمان خداست که فرمود «فاما مناً بعد و اما فداء»(۲۱)
عوامل پیروزی صلح در اسلام
اسلام به تحقیق صلح و صفا و تامین و آرامش و آسایش جهان، علاقهی وافر و عنایت مخصوص، مبذول داشته است؛ و به همین مناسبت از مسلمانان میخواهد تا همگی در حوزهی صلح و سلم در آیند: «ادخلوا فی السلم کافه»(۲۲) و به دنبال هواهای نفسانی رهسپار نشوند. و در این باره پیامبر گرامی خود را چنین فرمان میدهد که: «و ان جنحوا للسلم فاجنح لها و توکل علی الله»(۲۳) اگر دشمنان به صلح و سازش متمایل شوند تو نیز به سازش و صلح متمایل شو و کار خود را به خدا باز گذارد.
الف ـ از نظر اسلام بهترین راه برای رسیدن به صلح و سازش، راه معقول و طبیعی تبادل فکر است و به همین جهت این شریعت وساطت فرستادگان و سفارت سفیران را بدون تکلفات و تشریفات مخصوصی که موجب اشکال شود میپذیرد.
ب ـ همچنین عقد پیمانها از نظر اسلام اختصاص به مورد پایان بخشیدن به حالت جنگ ندارد، بلکه این شریعت انواعی از پیمانها را تثبیت و تقریر میکند که انعقاد آنها وابستهی شرایطی است که زمامدار اسلام آن را درک میکند و چه در حال جنگ و چه در حال صلح با توجه به همان شرایط تصمیم میگیرد.
۱ ـ بنابراین همین قاعده، اسلام به منظور ابقا و ادامهی صلح و جلوگیری از ورود خدشه نسبت به صلح، پیمانهایی منعقد میسازد، چنان که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به هنگام ورود به مدینه پیمانی استوار با اهل کتاب منعقد ساخت، و این پیمان نخستین سنگ بنای حکومت اسلامی و اولین رابطه و پیوند سیاسی بود که اسلام بر اساس آزادی عقیده و آزادی فکر و نظر به منظور حفظ امنیت و سلامت مسلمین و احترام حقوق منعقد ساخت.
۲ ـ همچنین اسلام میان حکومت اسلامی و دیگران، پیمانهای تدافعی و همکاری نظامی منعقد میکند، و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در مقام ارشاد به عقد این گونه پیمانها میفرماید: «ستصالحون الروم صلحا تعزون انتم و هم عدوا من ورائکم»، شما مسلمانان با رومیان صلح خواهید کرد و به اتفاق ایشان با دشمنی که در پی دارید خواهید جنگید.
تاریخ اسلام از این گونه پیمانها بسیار به یاد دارد، و از آن جمله، پیمانی است که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در واقعهی «حدیبیه» با طایفه «خزاعه» منعقد ساخت، و به مقتضای همین پیمان بود که چون قریش این طایفه را مورد تجاوز قرار دادند پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به حمایت ایشان و بر ضد قریش وارد جنگ شد.
۳ ـ اسلام گاهی به منظور «هدنه» یعنی متارکهی موقت جنگ با دشمنان پیمان میبندد، چنان که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در واقعهی حدیبیه میان مسلمین و قریش پیمان «هدنه» منعقد ساخت و گاهی به منظور مترکهی نهایی جنگ، پیمان منعقد میسازد، چنان که با نصارای نجران این گونه پیمان بست، و مردم نجران در این پیمان متعهد شدند که در برابر پرداخت جزیه از حمایت مسلمین برخوردار شوند.
ج ـ اسلام در کلیهی این معاهدات، مسلمین را آزاد میگذارد تا در پرتو مقتضیات و مصالحی که تشخیص میدهند هر گونه پیمانی را که متضمن نفع و صلپاح دولت و وطن اسلامی تشخیص دهند منعقد کنند، و تنها شرطی را که در این موارد خاطر نشان میسازد این است که این پیمانها تعارض و تباینی با قانون اساسی اسلامی نداشته باشد، و مدرک این شرط بیان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است که فرمود: «کل شرط لیس فی کتاب الله فهو باطل» چنانچه در مقرارت سیاسی دنیای امروز نیز همین شرط نافذ و معتبر است و هر پیمانی که با روح قانون اساسی مملکت مباین و منافی باشد، از حیز اعتبار ساقط است.
در اینجا نکتهی شایان دقت و جالب توجه این است که اسلام این شرایط را تنها برای رعایت مصلحت مسلمین به کار نمیبرد، بلکه مصلحت معاهدین اسلام را نیز ضمن همین شروط منظور میدارد و به همین جهت فقهای اسلام در مبحث معاهدات میگویند هر گاه پادشاه اهل ذمه از حکومت اسلام بخواهد تا در نوع حکومت ظالمانه خود و در ادامه قتل، ظلم و فساد در داخله مملکت خویش آزاد گذارده شود، حکومت اسلامی نمیتواند چنین خواهشی را بپذیرد، زیرا تقریر بر ظلم و موافقت بر بقای تعدی و تجاوز، با وجود قدرت بر جلوگیری از آن، حرام است.
د ـ اسلام به مسلمین اجازه میدهد که به هنگام ضرورت، از قسمتی از حقوق خود صرف نظر کنند، و به منظور تامین یک مصلحت و منفعت عمومی که در آینده توقع حصول آن را دارند، یا به منظور مصون ماندن از زیانی که از وقوع آن بیمناکند، با پرداخت مبلغی از راه سازش با دشمن در آیند، و کار اختلاف را با مصالحه پایان بخشند، و سرگذشت «حدیبیه» بهترین شاهد و بارزترین نمونه برای اثبات نرمش اسلام در راه کسب صلح و تحصیل امن و آرامش است.
هـ ـ از جمله مباحث متعلق به معاهدات صلح، مبحث جزیه و رسمیت دادن آن از طرف اسلام است. مسئلهی قابل توجه در این موضوع، این است که جزیه ـ آن طور که بعضی تصور کردهاند ـ عوض و بدل اسلام یا بهای جان و مال و ناموس جزیهدهندگان نیست، بلکه علامتی از خضوع و تسلیم در برابر حکومت اسلامی، و نشانهی خودداری ایشان از ایجاد فتنه و آشوب و جلوگیری از انتشار دعوت، و رمزی از همکاری ایشان در تامین مصالح دولت، و وسیلهای برای استفاده از مزایای زندگی در کنف حکومت اسلامی است و پردازندگان جزیه، در برابر پرداخت این مبلغ مختصر، علاوه بر استفاده از این مزایا، جان و مال و عرض و ناموس خود را نیز از دستبرد هر گونه تجاوز و تعدی مصون خواهند دشت.
قاضی ابو یوسف در کتاب الخراج روایت میکند که ابوعبیده، پس از مصالحه با مردم شام و دریافت جزیه و خراج، چون خبر یافت که رومیان لشگری انبوه و نیرویی عظیم برای جنگ با مسلمین تجهیز کردهاند؛ به حکام شهرهای شام، نامه نوشت تا جزیهای را که از مردم آن سامان گرفتهاند بازپس دهند، و به ایشان خاطر نشان سازند که بازپس دادن این اموال، از آن جهت است که رومیان به قصد حمله بر مسلمین لشکری عظیم آراستهاند، و لشکر اسلام در آن شرایط قادر به مقاومت در برابر ایشان نیست، و چون شرط گرفتن جزیه حمایت و حراست جزیهدهندگان است و قیام به این شرط برای مسلمین میسر نیست، از این رو، این اموال به صاحبانش بازپس داده میشود، ولی هر گاه خدا لشکر اسلام را بر دشمن پیروزی بخشد، فرماندهی قوای اسلام با مردم آن سامان در پیمانهای سابق خود وفادار خواهد بود.
این نص تاریخی دلیلی آشکار و سندی غیر قابل انکار، بر نرمش اسلام در خصوص جزیه و جزیهگزاران است، و به همین مناسبت است که اسلام، زنان و کودکان و عجزه و ضعفا و رهبان و امثال ایشان را ـ که قدرت مالی ندارند ـ به داعی مروت و رحم، از پرداخت جزیه معاف ساخته است.
و ـ موضوع دیگری که یادآوری آن در اینجا لازم است این است که اسلام، مسلمین را موظف میسازد تا سیاست ایشان ـ به طور کلی ـ دربارهی پیمانها، بر پایه تراضی و صلح دوستی و تثبیت امنیت و عدالت استوار باشد.
و به همین جهت، هر گونه پیمانی که اساس آن، قهر و غلبه و اعمال زور باشد، از نظر اسلام، مذموم و ناروا است، و خدعه و خیانت در اجرای پیمان، زشت و ناپسند است و اسلام، مردم پیمانشکن را بدترین چهارپایان مینامد و فرمان میدهد تا زمامداران مسلمین، دربارهی خائنینی که عهد و میثاق را محترم نمیشمارند، شدیدترین سیاست را به کار برند، و مقرر میدارد تا در مواردی که شرایط استثنایی و مقتضیات خاصی موجب فسخ پیمان شود، شرایط فسخ میان مسلمین و غیر مسلمین مساوی باشد، بلکه مقرر میدارد که در چنین شرایطی فرصت کافی در اختیار دشمن گذارده شود، تا با استفاده از آن فرصت، خبر فسخ پیمان را به سراسر قلمرو خود ابلاغ کند، و قرآن کریم در این باره میگوید:
«و اما تخافن من قوم خیانه فانبذ الیهم علی سواء، ان یحب الخائنین»(۲۴) یعنی هرگاه بیم آن داشته باشی که دشمن، پیمانی را که با حکومت اسلام بسته، نقض کند در این صورت آن پیمان را فسخ کن و دشمن را از این ماجرا آگاه ساز، چنان که تو و دشمن تو در علم و اطلاع بر فسخ پیمان برابر باشید، و هیچ گاه قبل از اعلام فسخ به جنگ مبادرت مکن زیرا خدا خائنین را دوست نمیدارد.
«و اوفوا بعهد الله اذا عاهدتم، و لا تنقضوا الایمان بعد توکیدها و قد جعلتم الله علیکم کفیلا ان الله یعلم ما تفعلون، و لا تکونوا کالتی غزلها من بعد قوه انکاتا، تتخذون ایمانکم دخلا بینکم ان تکون امه هی اربی من امه…»( ۲۵) یعنی: هر زمان که پیمانی منعقد سازید، به عهد خود که در حقیقت عهد با خداست، وفا کنید و پس از عقد پیمانها آن را مشکنید، و چگونه نقض عهد میکنید در صورتی که آن را با نام خدا بستهاید و خدا را سرپرست آن قرار دادهاید؟! پس اندیشهی پیمانشکنی به دل راه مدهید، زیرا خدا به هر کار که شما میکنید داناست. و مانند آن زن(سفیه) مباشید که رشتهی خود را پس از کوشش و دقت در رشتن آن پاره پاره میکرد، پس شما چنین مباشید که به رعایت زورمندی و ملاحظهی فزونی عدهی قومی، پیمان خود را وسیلهی خیانت نسبت به قوم ضعیف قرار دهید.
«و لا تتخذوا ایمانکم دخلا بینکم فتزل قدم بعدم ثبوتها و تذقوا السوء بما صددتم عن سبیل الله و لکم عذاب عظیم»(۲۶) یعنی پیمانی را که میان خود منعقد میکنید وسیلهی خدعه و نیرنگ مسازید که اگر چنین کنید، گامتان از پایگاه سیاست قوی و قویم حق بلغزد و از صراط مستقیم عدالت منحرف گردد، و به علت ممانعت از انتشار دین خدا ـ که نتیجهی پیمان شکنی است ـ در دنیا زهر ناکامی و بدبختی بچشید، و در آخرت گرفتار عذابی عظیم شوید.
اسلام در کار وفاداری به عهد و میثاق، تا آنجا کوشش و عنایت داشت که حتی به مسلمین اجازه نداد تا در مقام یاری و مددکاری برادران دینی خود که در میان مشرکین معاهد اسلام میزیستند و یارای هجرت سرزمین دشمنان نداشتند قیام کنند، و قرآن در این باره گفت: «و الذین آمنوا ولم یهاجروا مالکم من ولایتهم من شیء یهاجروا، و ان استنصروکم فی الدین فعلیکم النصر الا علی قوم بینکم و بینهم میثاق» یعنی کسانی که به اسلام گرویدهاند و از بلاد کفر هجرت نکردهاند یاری ایشان بر عهده شما نیست، و اگر ایشان در کار دین و حمایت خود، بر ضد مشرکین از شما استمداد کنند، بر عهدهی شماست که به یاری ایشان قیام کنید، مگر در مقابل قومی که میان شما و آن قوم، پیمانی وجود داشته باشد.
نویسنده: سید صدر الدین بلاغی
پینوشتها
۱ ـ آیهی ۱۶، سورهی مائده
۲ ـ آیهی ۱۰۳، سورهی انعام
۳ ـ آیهی ۳۰، سورهی روم.
۴ ـ آیهی ۱، سورهی حجرات
۵ ـ آیهی ۱، سورهی نساء
۶ ـ آیهی ۲۵، سورهی حدید
۷ ـ آیهی ۸، سورهی مائده
۸ ـ آیهی ۱۲۵، سورهی نحل
۹ ـ آیهی ۲۵۶، سورهی بقره
۱۰ ـ آیهی ۴۶، سورهی عنکبوت
۱۱ ـ آیهی ۹۹، سورهی یونس
۱۲ ـ آیهی ۹۹، سورهی یونس
۱۳ ـ آیهی ۴۰، سورهی حج
۱۴ ـ آیهی ۲۵۱، سورهی بقره
۱۵ ـ آیهی ۱۹۰، سورهی بقره
۱۶ ـ آیهی ۳۶، سورهی توبه
۱۷ ـ آیهی ۳۹ ـ ۴۰، سورهی حج
۱۸ ـ آیهی ۹، سورهی ممتحنه
۱۹ ـ آیهی ۶، سورهی توبه
۲۰ ـ آیهی ۸ ـ ۹، سورهی انسان
۲۱ ـ آیهی ۴۷، سورهی محمد
۲۲ ـ آیهی ۴، سورهی انفال
۲۳ ـ آیهی ۶۱، سورهی انفال
۲۴ ـ آیهی ۵۸، سورهی انفال
۲۵ ـ آیهی ۹۱ ـ ۹۲، سورهی نحل
۲۶ ـ آیهی ۹۴، سورهی نحل
منبع: درسهایی از مکتب اسلام؛ سال ۱۲ شماره ۴