- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 10 دقیقه
- 0 نظر
گروه «اخوان الصفا» یک گروه سری در قرن سوم یا چهارم هجری بوده که اقدام به تألیف دائره المعارفی در قالب ۵۲ رساله نموده است.
رسائل «اخوان الصفا و خلان الوفا»، طی قرن ها سرنوشتی مبهم و پرسش برانگیز داشته است. در طی صد و اندی سال گذشته، پژوهشگران در غرب و شرق کوشیده اند که ابهام ها را درباره این نوشته ها از میان بردارند.
در این میان، بارزترین ابهام مربوط به نویسندگان این نوشته ها است.
ایشان چه کسانی بوده اند؟
در چه زمانی این رسائل که شامل همه رشته های علمی آن زمان است را تألیف کرده اند؟
قصد و هدف ایشان از تألیف این رسائل چه بوده است؟
نخست باید این نکته را یادآور شد که نویسندگان این نوشته ها، نام هایشان را عمداً پنهان داشته اند و آنچه تاکنون درباره ایشان می دانیم، در منابع دیگر و در شکل های گوناگون آمده است.
مفهوم «اخوان الصفا»
نویسندگان این رسائل خود را «برادران صفا و دوستان وفا» نامیده اند و می نویسند:
«کسانی که به دانش های برتر و هنرهای برجسته دست یابند و به مرتبه ای برسند که در کار معیشت دنیایی، از دیگران بی نیاز شوند، درست خواهد بود که ایشان را «اخوان الصفا» بنامیم؛ این نام به حقیقت و نه مجازاً سزاوار ایشان است.
کسی به صفای نفس راه ندارد، مگر پس از آنکه به آرامش درون در دین و دنیا دست یابد و هرکس چنین نباشد، از اهل صفا نیست».[۱]
هویت نویسندگان رسائل اخوان الصفا
یکی از مسائل مهم درباره رسائل اخوان الصفا، هویت نویسندگان آنها است.
آیا این نوشته ها محصول کار یک تن بوده، یا چند تن؟
آنها گروهی از اسماعیلیان بوده اند، یا دست کم با ایشان گونه ای پیوند داشته اند؟ یا صرفا روشنفکرانی بوده اند دل آزرده از اوضاع زمان و خلافت عباسیان؟
گزارش های تاریخی در این باره مبهم و آشفته است.
ارتباط اخوان الصفا با قرمطیان
بعضی از پژوهشگران، رسائل را اثر گروهی از قرمطیان می شمارند.
مادلونگ معتقد است که این نوشته ها را باید کوششی تلقی کرد برای اتحاد دوباره اسماعیلیان غیرفاطمی، بر پایه اصول اعتقادی به منظور دفع تهاجم ایدئولوژیک فاطمیان.
زیرا نویسندگان آنها صریحاً تأکید می کنند که اخلاف امام هفتم «از مقام خود ساقط شده اند». ایشان می خواهند از این راه ادعای فاطمیان را بر امامت رد کنند.
از آنجا که مؤلفان رسائل در بصره می زیسته اند ــ که در آن زمان عملاً قلمرو فعالیت قرمطیان بحرین بوده است ــ بنابراین «دائره المعارف» بایستی دست کم مورد تصدیق ضمنی قرمطیان بوده باشد، اگر نگوییم که درواقع به تشویق یا دستور ایشان تألیف شده بوده است.[۲]
اخوان الصفا اسماعیلی نبودند
از دیرباز بعضی از پژوهشگران و به ویژه محققان اسماعیلی، اخوان الصفا را از اسماعیلیان به شمار آورده اند و حتى بعضی از پیشینیان ایشان، تألیف رسائل را به امامان اسماعیلیه و شاگردان ایشان نسبت داده اند.
در میان پژوهشگران معاصر، ایوانف، با استناد به آنچه اسماعیلیان خود به وی گفته اند و نیز بر پایه برخی متونی که در دست داشته است، رسائل اخوان الصفا را دارای جنبه هایی از بینش اسماعیلی می داند.
اما او در کتاب دیگری، با در نظر داشتن اینکه نویسندگان متقدم اسماعیلی و به ویژه حمیدالدین کرمانی اشاره ای به رسائل نمی کنند، نتیجه می گیرد که رسائل اخوان الصفا در دوران خلافت الحاکم بامرالله فاطمی (۳۸۶-۴۱۱ق) از سوی اسماعیلیان پذیرفته شد.[۳]
نصر می گوید: «این گروه مؤلفان که هویتشان هرگز کاملاً روشن نشده است، یقیناً از شیعه الهام گرفته بوده اند، هرچند شاید اختصاصاً آنگونه که بعداً چنان فرض شده است، اسماعیلی نبوده باشند».[۴]
در اینجا نخست باید به این نکته اشاره شود که آنچه از سوی محافل اسماعیلی از سده ۵ق به بعد درباره اخوان الصفا و رسائل ایشان آمده است، دشواری ها و تناقض هایی را در بر دارد و با شواهد تاریخی و نیز با شواهد درونی رسائل، هماهنگی ندارد.
مثلاً ادعای بعضی از اسماعیلیان که امام احمد بن عبدالله مستور در تألیف رسائل دست داشته است و اخوان الصفا نیز از پیروان او یا امامان دیگر بوده اند، با آنچه در منابع تاریخی درباره اخوان الصفا دیده می شود، تناقض آشکاری دارد.
چنانکه در منابع اسماعیلی آمده است، احمد بن عبدالله مستور در سال ۲۱۲ هجری درگذشته است[۵]؛ درحالیکه مؤلفان رسائل بنا بر گزارش ابوحیان توحیدی در نیمه دوم از قرن چهارم می زیسته اند.
قاضی عبدالجبار نیز گزارش می دهد که چند تن از کسانی که ابوحیان ایشان را در شمار نویسندگان رسائل آورده است، در ۳۸۵ ق، یعنی سال تألیف کتاب «تثبیت دلائل النبوه»، هنوز در بصره و جاهای دیگر زنده بوده اند، یعنی ۱۷۳ سال پس از درگذشت احمدبن عبدالله!
علاوه بر اینکه برخی از منابعی که اخوان الصفا در رسائل به آنها استناد می کنند، در زمان زندگی احمد بن عبدالله هنوز تألیف، یا ترجمه نشده بوده است؛ برای مثال آنها از متنبی شعری نقل می کنند، که در سال ۳۰۳ هجری به دنیا آمده است.
به هر روی، بنا بر شواهد تاریخی که تاکنون در دست است و نیز بنابر تحلیل شواهد درونی رسائل، می توان گفت که مؤلفان رسائل، هرچند احتمالاً با برخی مخافل اسلامی آشنایی داشته اند و گاه نیز برخی از اصطلاحات و نظریات ویژه اسماعیلیان آغازین را به کار برده اند، خود از ایشان نبوده، و در سلسله مراتب اسماعیلیان، مرتبه و منصبی نداشته اند.
همچنین باید یادآور شد که اخوان از «مُسَبَعه» در دو جا انتقاد می کنند و آن را با مذهب اخوان الصفا مغایر می دانند.[۶]
بدینسان درست تر این است که گفته شود، محافل و مؤلفان اسماعیلی در سده های بعدی، از اخوان «چهره ای خودی» ساخته اند و ایشان را به فرقه خود منتسب کرده اند. این انتساب برای اسماعیلیان بعدی، مایه افتخار بوده است.
نتون نیز می گوید: «باتوجه به نقش اساسی امامت نزد اسماعیلیان و نقش اندکی که اخوان الصفا به امامت می دهند، می توان نتیجه گرفت که اخوان الصفا اسماعیلی نبوده اند و عناصر اسماعیلی را که در رسائل یافت می شود، می توان تا حد پذیرش تأثیراتی کاهش داد و نباید آنها را همچون عوامل ذاتی در اعتقاد اخوان الصفا تلقی کرد».[۷]
نظریه امامت نزد اخوان الصفا
اظهارات گوناگون و گاه ابهام آمیز اخوان الصفا درباره امامت و خلافت، بعدها به شکل های گوناگون تفسیر، و موجب اختلاف نظر درباره حقیقت برداشت ایشان، از امامت و نیز ماهیت خود ایشان، و به ویژه باعث آن شده است که نویسندگان اسماعیلی بکوشند تا اخوان را به فرقه خود منتسب کنند.
اتفاق نظر در نیاز به امام، و اختلاف نظر در تعیین امام
اخوان الصفا امامت را یکی از مهم ترین مسائل اختلاف انگیز در میان علما می دانند که باعث دشمنی ها، جنگ ها و کشتارها در میان گروه های گوناگون مسلمان شده است.
اما همه این گروه ها، به رغم اختلاف نظر درباره امامت، در یک اصل متحد و هم آوازند که پس از درگذشت پیامبر (ص)، ناگزیر بایستی امامی می بود که وظیفه اش پیش از هر چیز حفظ شریعت در میان امت و زنده نگهداشتن سنت های پیامبر بوده باشد.
همچنین گروهی نیز بایستی، به نیابت از امام در سرزمین های اسلامی به کارهای کشورداری و سامان دادن به امور دنیایی مسلمانان می پرداختند.
خصلت دیگر امام این است که فقیهان و عالمان دین، هنگام برخورد با دشواری هایی در امر دین و مسائل اختلاف انگیز، به او روی می آورند و او باید در این باره رأی دهد و حکم کند.
بدین سان همه گروه ها درباره نیاز به امام اتفاق نظر دارند، اما اختلاف نظر هنگامی به میان می آید که چه کسی شایسته امامت است و امام کیست؟
گروهی می گویند که امام باید افضل انسان ها، پس از پیامبر (ص) و نزدیک ترین خویشاوند وی و نیز برگزیده و سفارش شده پیامبر (ص) باشد؛ گروهی دیگر خلاف این را می گویند.
دو شاخه امامت
امامت و خلافت بر دوگونه است: خلافت نبوت، و خلافت ملک (کشورداری).
هر یک از این دو، دارای شرایط و خصایلی است که باید آنها را شناخت.
اگر این خصال، در یک زمان، در یک انسان گرد آید، او هم پیامبر مبعوث، و هم فرمانروا است.
همچنین ممکن است که آن خصال در دو کس باشد، یکی پیامبر مبعوث بر آن امت و دیگری فرمانروای ایشان، اما این دو به یکدیگر وابسته اند، زیرا به گفته اردشیر، شهریار ایرانیان، کشورداری و دین دو برادر همزادند، چون دین پایه کشورداری، و فرمانروا نگهبان آن است.[۸]
تضاد فرمانروایی با پیامبری
خداوند، پیامبری و فرمانروایی را در پیامبر اسلام (ص) گرد آورده بود؛ در حالی که از سوی دیگر، اخلاق فرمانروایان با خصال پیامبری در تضاد است، زیرا فرمانروایی امری دنیایی، و پیامبری امری اخروی است و دنیا و آخرت ضد یکدیگرند.
بیشتر فرمانروایان دنیا دوست، و از آخرت روی گردانند، در حالی که از خصال پیامبران، دنیا گریزی و ترغیب به آخرت است.[۹]
خصلت های پیامبری
پیامبری دارای ۴۶ خصلت است که اخوان الصفا نخستین خصلت آن را «رؤیای صادقه» می دانند.
اگر آن خصال، در یکی از زمان ها، در یکی از انسان ها، گرد آیند، آن شخص مبعوث، صاحب زمان و در دوران زندگیش امام مردم است.
پس از مرگ او، اگر همه آن خصال، یا بیشتر آنها در یک نفر از امت وی، جمع شود، او شایستگی دارد که خلیفه پیامبر در امتش باشد.
خلافت جمعی اخوان الصفا
اگر چنان اتفاق نیفتد که آن خصال در یک نفر گرد آید، بلکه در جماعتی پراکنده یافت شود، آن جماعت بر عقیده ای یگانه گرد می آیند، دل های شان بسته مهر یکدیگر می شود و در راه پیروزی دین، حفظ شریعت و برپا داشتن سنت پیامبر، با یکدیگر همکاری می کنند، دولتشان در دنیا دوام می یابد و آخرتشان نیز تأمین می شود.
اما اگر چنین نشود، آن امت، پس از مرگ پیامبرشان، پراکنده می شوند و کار دنیا و آخرتشان به تباهی می کشد.
پس اگر کسی عزم اصلاح دین و دنیا دارد، باید به گروه اخوانِ فضلا بپیوندد و از سنت شریعت در صدق معاملت، محض نصیحت و صفای اخوت، پیروی کند؛ هیچ جماعتی در کار دین و دنیا، معاضدت و همکاری اخوان الصفا را ندارد.
این برداشت نیز یک نوآوری از سوی گروه اخوان الصفا نیست، بلکه عقیده ای کهن است که همه حکیمان و فیلسوفان بر آن بوده اند که همان شیوه خلفای پیامبران و امامان بوده است.[۱۰]
ولایت اهل بیت
از سوی دیگر، اخوان الصفا «ولایت» را نیز دو گونه می دانند: ولایت و خلافت بزرگ ــ یعنی خلافت خدا ــ که در اسلام ویژه حضرت محمد مصطفی (ص) بوده است، دیگری ولایت خاص که متعلق به اهل بیت است.
ایشان جز به خودشان، به مدبّری دیگر و عالمان دیگر، نیاز ندارند. مردم از اسرارشان آگاه نیستند، اخبارشان را نمی دانند، از زمان زایش و مرگشان خبر ندارند.
دانش هایی دارند که ایشان را از جهانیان ممتاز و جدا می کند و اعمالی دارند که دیگران در آنها، شریک آنان نیستند و از این روست که ایشان شایسته ریاست و ویژه خلافتند.
همه کارهایشان بنا بر مشیت الهی و اراده ربانی است. ایشان پزشکان جان ها و درمانگران روح ها هستند.[۱۱]
امامت در دو دوره «کشف» و «ستر»
در جای دیگری گفته می شود که پیامبران، امامان و پیروان ایشان، خلفای خدایند، گاه آشکارند و دیده می شوند (در دوره کشف) و گاه چنین نیستند (در دوره سَتر).
اما در دوران پوشیدگی نیز، اولیای ایشان جای ایشان را می شناسند و می توانند با ایشان پیوند داشته باشند؛ زیرا اگر چنین نباشد، دوران از امام که حجت خدا بر خلق اوست، تهی می ماند، اما خدا هرگز حجت خود را از میان برنمی دارد و ریسمان کشیده میان خود و بندگانش را نمی گسلد؛ زیرا ایشان «اوتاد» زمین و خلفای حقیقی در هر دو دوره کشف و ستر هستند.
در دوره کشف، فرمان روایی ایشان بر پیکرها و روح هاست؛ و در دوره ستر فرمانروایی ایشان بر جان ها و عقل ها است.[۱۲]
نقد نظریه غیبت
اخوان الصفا از معتقدان به امام غائب انتقاد می کنند و امام را حاضر در میان انسان ها می دانند. آنها با کسانی که می گویند «امام منتظر هادی پنهان است و از ترس مخالفان آشکار نمی شود» هم عقیده نیستند.[۱۳]
در اینجا، اشاره به این نکته لازم است که در متن چاپی کنونی رساله جامعه در یک جا از «خروج مهدینا و قیام قائمنا» سخن می رود[۱۴]، در حالیکه در متن دست نوشته کهن این رساله «مهدی» و «قیام قائم» نیامده است.[۱۵]
این نیز دلیل دیگری است بر اینکه، در زمان های بعد، به احتمال زیاد نسخه برداران اسماعیلی، در متن رساله دستکاری کرده، و آنچه خواسته اند، بر آن افزوده اند.
نظریه امامت انسان های کامل
بر روی هم، می توان گفت که امامان از دیدگاه اخوان الصفا، همان انسان های کامل هستند، که در هر دورانی وجود دارند، حتى اگر دیگران ایشان را نبینند و نشناسند.
این انسان های کامل، همچون ریسمان هایی هستند که خدا را با بندگانش پیوند می دهند و در هیچ زمانی، زمین از آنان تهی نیست.
از دیدگاه اخوان الصفا، این انسان های کامل پس از درگذشت پیامبر (ص)، اهل بیت او و سپس اولیای گزیده و پیروان راستین ایشان بوده اند. اخوان خود را نیز در شمار همان انسان های کامل می آورند.
بدین سان جای شگفتی نیست که از «دولت اهل خیر و اهل شر» سخن می گویند و دوران های تاریخ جهان انسانی را نیز در این دو مقوله قرار می دهند. گاه قدرت، دولت و ظهور اعمال، از آنِ اهل خیر است و گاه از آنِ اهل شر.
اخوان الصفا، دوران خود را زمان چیرگی و فرمانروایی اهل شر می دانند و نوید می دهند که قدرت آنان به پایان رسیده است و دچار انحطاط شده اند.
تشکیل مدینه فاضله به دست اخوان الصفا
از سوی دیگر، دولت اهل خیر هنگامی آغاز می شود که گروه هایی از انسان های گزیده و با فضیلت، در شهری گرد آیند و بر عقیده، دین و مذهبی یگانه اتفاق کنند و پیمان ببندند که با یکدیگر همکاری کنند و از معاضدت با یکدیگر باز نایستند، در همه کارهایشان همچون یک تن، و در همه تدابیرشان همچون یک روح، در راه پیروزی دین و طلب جهان دیگر باشند.[۱۶]
از این روست که اخوان الصفا یاران و پیروانشان را به بر پا کردن «شهر روحانی» و «مدینه فاضله» خود فرا می خوانند.[۱۷]
سپس در جای دیگری شرایط ورود به این شهر روحانی و مدینه فاضله را برمی شمارند.
مدینه فاضله اخوان الصفا در روی زمین یا بر آب، یا در هوا نیست. بنیاد چنین شهری باید بر تقوای خدا باشد تا بنای آن فرو نریزد و باید بر راستگویی و تصدیق دل ها و ضمیرها، استوار باشد و بر پایه وفا و امانت پی ریزی شود تا به واپسین هدف خود که جاودانگی در نعمت های بهشت است، برسد.
هنگامی که چنین شهری بر پا شود، اخوان الصفا کشتی نجاتی می سازند که بار سنگین پیکرها را بکشد و شهرشان جایگاه روح ها باشد.
سپس اخوان به شرح و توضیح ساختار آن مدینه فاضله می پردازند.[۱۸]
نتیجه گیری
اخوان الصفا گروهی ناشناس بودند که در قرن سوم یا چهارم هجری زندگی می کردند. آنها با نوشتن ۵۲ رساله دائره المعارفی جامع از علوم زمان خود فراهم آوردند. اسماعیلیان این گروه را از خود می دانند، اما گزارش های تاریخی با ادعای آنها همسو نیست. یکی از شواهدی که ادعای آنها را تکذیب می کند، نظریه اخوان الصفا در باب امامت است که با نظریه اسماعیلیان یکسان نیست. با این حال محافل و مؤلفان اسماعیلی در سده های بعدی، از اخوان «چهره ای خودی» ساخته اند و ایشان را به فرقه خود منتسب کرده اند.
پی نوشت ها
[۱] . رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۴۱۱-۴۱۲
[۲] . خراسانی، دائره المعارف بزرگ اسلامی (اخوان الصفا)، ج۱۰، ص۱۸۹
[۳] . خراسانی، دائره المعارف بزرگ اسلامی (اخوان الصفا)، ج۱۰، ص۱۹۰
[۴] . خراسانی، دائره المعارف بزرگ اسلامی (اخوان الصفا)، ج۱۰، ص۱۹۰
[۵] . تامر، مقدمه بر جامعه الجامعه، ص۱۶
[۶] . رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۲۱۷؛ ج۳، ص۱۸۰
[۷] . نتون، Muslim Neoplatonists، ص ۱۰۳-۱۰۴
[۸] . رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۴۹۳-۴۹۵
[۹] . رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۴۹۷
[۱۰] . رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۱۲۵-۱۲۶
[۱۱] . رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۳۷۵-۳۷۶
[۱۲] . رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۳۷۹
[۱۳] . رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۵۲۳-۵۲۴
[۱۴] . رسائل اخوان الصفا، ج۳، ص۵۲۶
[۱۵] . خراسانی، دائره المعارف بزرگ اسلامی (اخوان الصفا)، ج۱۰، ص۱۹۲
[۱۶] . رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۱۸۷-۱۸۸
[۱۷] . رسائل اخوان الصفا، ج۲، ص۲۳
[۱۸] . رسائل اخوان الصفا، ج۴، ص۱۷۱-۱۷۴، نیز ۵۹
منابع
۱- تامر، عارف، مقدمه بر جامعه الجامعه، بیروت، دار مکتبه الحیاه، چاپ اول، ۱۹۷۰م
۲- رسائل اخوان الصفا، بیروت، الدار الاسلامیه، چاپ اول، ۱۴۱۲ق
۳- Netton, I. R., Muslim Neoplatonists, London, 1982
منبع مقاله | اقتباس از:
خراسانی، شرف الدین، دائره المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۷۷ش