- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 12 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
اشاره
تردیدى نیست که بزرگ ترین رسالت مرجعیت دینى در عصر غیبت امام عصر علیه السلام استخراج احکام شرعى از ادله و منابع دینى و قرار دادن آن در اختیار مسلمانان مى باشد؛ اما در اینجا این پرسش به ذهن خطور مى کند که نخستین بار، این تلاش علمى – به معناى مصطلح و امروزى آن – توسط چه کسى انجام شد؟ و در واقع چه کسى باب اجتهاد را گشود و با تمسک به اصول، آن را تبیین نمود و آیا در زمان باز بودن باب علم و حضور معصوم نیز اجتهاد صورت مى گرفته است یا خیر؟ این نوشتار کوشیده است تا این پرسش را در چند بخش پاسخ دهد.
الف. پایه گذارى علم اصول
آنگونه که از تاریخچه تأسیس علم اصول بر مىآید، تأسیس این علم و گردآورى قواعد آن در زمان امام باقر علیه السلام صورت گرفته است. اگر چه امیرالمؤمنین علیه السلام برخى از قواعد اجتهاد را بیان کرده بودند، اما دوران امامت امام باقر علیه السلام نقطه عطفى براى استفاده دانشمندان راستین اسلامى از محضر معادن علم الهى و چشمه هاى جوشان دانش و بینش وحیانى بود تا در این عرصه به کسب دانش و معرفت بپردازند. پیش از دوران امامت امام باقر علیه السلام اوضاع خفقانبار جامعه هرگز به پیشوایان معصوم علیهم السلام اجازه نمى داد که با آسودگى خاطر به پرورش استعدادهاى نهفته در جامعه اسلامى بپردازند.
تزلزل در حکومت اموى در دوران امام باقر علیه السلام و ناتوانى حاکمان در پیاده کردن سیاستهاى تجربه شده بنىامیه مبنى بر اعمال فشار بر شیعیان، موجب ایجاد بستر مناسب فرهنگى در این عصر گردید. اتخاذ سیاستهاى دوگانه و کشمکشهاى تمام نشدنى بر سر قدرت توسط حاکمان از یک سو، و ژرفنگرى امام باقر علیه السلام از سوى دیگر، زمینه رشد و تعالى و بارورسازى ارزشها را در بین مسلمانان پایهریزى کرد و تلاشهاى بىپایان امام در این راستا، تشنگان زلال معرفت و اندیشه را بر آن داشت که با جارى کوثر امام باقر علیه السلام، همراه شوند و هر چه بیشتر در معرض تعالیم انسان ساز آن امام همام قرار گیرند. این روند رشد، آنگونه در دانشمندان مختلف علوم دینى در زمینه هاى تفسیر، حدیث، کلام، فقه، اصول و … نهادینه شد که امروز کمتر کتابى از متون دینى اسلامى، خالى از کلمات تابناک آن حضرت مى باشد.
آنگونه که از تاریخچه تأسیس علم اصول بر مىآید، تأسیس این علم و گردآورى قواعد آن در زمان امام باقر علیه السلام صورت گرفته است. اگر چه امیرالمؤمنین علیه السلام برخى از قواعد اجتهاد را بیان کرده بودند، اما دوران امامت امام باقر علیه السلام نقطه عطفى براى استفاده دانشمندان راستین اسلامى از محضر معادن علم الهى و چشمه هاى جوشان دانش و بینش وحیانى بود تا در این عرصه به کسب دانش و معرفت بپردازند. پیش از دوران امامت امام باقر علیه السلام اوضاع خفقانبار جامعه هرگز به پیشوایان معصوم علیهم السلام اجازه نمى داد که با آسودگى خاطر به پرورش استعدادهاى نهفته در جامعه اسلامى بپردازند.
از جمله تلاشهاى گسترده امام در این عرصه تبیین شیوه هاى صحیح استنباط حکم شرعى از منابع دینى بود که بیش از پیش به اعتلا و توانمندى فقه شیعه غنا بخشید. امام باقر علیه السلام شخصا بر این امر مبادرت ورزید و با تدوین قواعد علم اصول و آموزش آن به شاگردان مکتب خویش، گام مهم و کارسازى در پیشبرد اهداف بلند اجتهاد برداشت؛ به گونه اى که امروز شیعه مى تواند با سربلندى اذ عان دارد که میراثدار دانش پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و جانشینان او علیهم السلام در بهره گیرى از منابع دینى در قالب اجتهاد و استنباط حکم شرعى مى باشد.
مرحوم صدر در این باره مى نویسد:
«به واقع، اولین کسى که دروازه علم اصول [و اجتهاد در احکام] را گشود و به تبیین و ترفیع قواعد آن پرداخت، امام ابوجعفر محمد بن على الباقر علیه السلام و پس از او، فرزند برومندش، ابوعبداللّه الصادق علیه السلام است. این دو بزرگوار با آموزش قواعد آن به بسیارى از شاگردان خود، و آنان نیز با جمع آورى و نگاشتن آن مسائل و قواعد، گام بزرگى در فقه و اصول شیعه برداشتند.(۱)
علامه سیدمحسن امین مى نویسد: «مسلما بیشترین قواعد اصولى که از امامان معصوم علیهم السلام روایت شده، از امام باقر علیه السلام تا امام حسن عسکرى علیه السلام مى باشد. سیوطى در کتاب خود “اوائل” بر این باور است که نخستین کسى که علم اصول را تصنیف کرد، امام شافعى بوده است. در پاسخ او مى گوییم: نخستین کسى که پیش از شافعى علم اصول را گشود و مسائل آن را بیان کرد، امام محمدبن على الباقر علیه السلام و فرزند بزرگوار ایشان جعفر الصادق علیه السلام است که براى اصحاب خویش مسائل مهم آن را تبیین نمودند… اولین کسى که در علم اصول سخن رانده و هشت قاعده در زمینه علوم قرآنى را بازگو کرده، حضرت امیرالمؤمنین على علیه السلام است؛ همو بود که بیان کرد در قرآن ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، و عام و خاص وجود دارد. به گونه اى که این قاعده ها بیشتر مباحث اصولى فقه را در بر دارد؛ اما امام باقر و امام صادق علیهما السلام پس از امیرالمؤمنین علیه السلام نخستین کسانى هستند که پیش از امام شافعى، مبانى گسترده علم اصول را تبیین نمودند و مسائل آن را براى شاگردان و یاران خود بیان فرمودند.»(۲)
ب. تبیین شیوه هاى صحیح اجتهاد
امام باقر علیه السلام به عنوان مبتکر و تدوین کننده علم اصول، در جایگاه برترین مرجع دینى شیعه در روزگار خویش، بر خود لازم مى دانست با تبیین شیوه هاى صحیح اجتهاد، به نهادینه ساختن فرهنگ اجتهاد بین دانشمندان علوم اسلامى مبادرت ورزد.
از این رو، به آموزش اصحاب و شاگردان خود در راستاى اجتهاد با بهره گیرى از شیوه هاى صحیح اقدام نمود که در کتابهاى اصولى، نمونه هاى فراوانى از آن به چشم مى خورد؛ به مواردى در این زمینه توجه کنید:
۱- زراره مى گوید: از امام باقر علیه السلام پرسیدم: شما در مسح پا و سر، مسح تمام سر و پا را لازم نمى دانید، بلکه مسح مقدارى از آن را کافى مى دانید؛ آیا ممکن است بیان کنید که این حکم را چگونه و از کجا بیان مى فرمایید؟ امام با تبسمى پاسخ دادند: این همان مطلبى است که پیامبر صلى الله علیه و آله نیز بدان تصریح دارد و در قرآن نیز آمده است؛ به درستى که خداوند مى فرماید: «فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ»(۳)؛ «پس صورتهایتان را بشویید.» از این جمله، فهمیده مى شود که شستن صورت واجب است. پس خداوند شستن دستها را عطف بر صورت نمود و فرمود: «وَ اَیْدِیَکُمْ اِلَى الْمَرافِقِ»؛ «و دستانتان را تا آرنج بشویید.» بنابراین، خداوند شستن دو دست تا آرنج را به صورت متصل [واو معطوف] بیان نمود. پس دانستیم که شستن تمام دست تا آرنج لازم است. پس خداوند این دو کلام [موردنظر و جمله بعد] را جدا مى کند و جمله [بعد]، از ماقبل خود جدا مى شود و با فعل جدیدى آغاز مى گردد که: «وَامْسَحُوا بِرُؤُوسِکُم»؛ «و سرهایتان را مسح کنید.» پس مى فهمیم هنگامى که فرمود: بِرُؤُوسِکُم، مقدارى از مسح سر کافى است و این مطلب از مکان باء فهمیده مى شود [که مراد مسح برخى از سر است؛ چرا که نفرموده وَ اْمسَحُوا رُؤُسَکم و آن را مانند فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُم وَ اَیْدیکُم بدون باء نیاورده است و در واقع، امام باء را باء تبعیضیه گرفتهاند.] پس خداوند، رجلین را به رأس وصل و عطف نموده است؛ همان گونه که یدین را به وجه وصل و عطف نموده. و هنگامى که فرمود:
«و اَرْجُلَکُم الى الْکَعْبَیْنِ»؛
از این که رجلین را به رأس وصل کرده، مى فهمیم که مسح بر برخى از قسمتهاى پا نیز کافى است. [این همان چیزى است که] رسول خدا صلى الله علیه و آله آن را براى مردم تفسیر کرده بودند، اما مردم سخن او را تباه ساختند.(۴)
به خوبى آشکار است که امام با تأسى به دو نکته ادبى در تفسیر آیه شریفه (اول: عدم انشاء امر جدید براى شستن دستها و عطف ایدیکم به وجوهکم با یک صیغه امر فاغْسِلوا و دوم: تبعیضیه گرفتن باء جارّه در برؤسکم و عطف ارجلکم به آن) سعى در بازگو کردن چگونگى برداشت این حکم از آیه دارند. البته امام مى توانستند بدون این کار، حکم شرعى را براى مخاطب روشن سازند، اما آشکار است که ایشان در آموزش شیوه هاى اجتهاد به فرد پرسش کننده تلاش کرده اند.
۲- در روایتى دیگر، زراره و محمد بن مسلم مى گویند:
از امام باقر علیه السلام پرسیدیم: نظر شما در مورد نماز مسافر چیست؟ امام فرمود: خداوند بلندمرتبه مى فرماید:
«وَ اِذا ضَرَبْتُمْ فِى الاَْرْضِ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ اَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلوهِ»(۵)؛
«هنگامى که سفر مى کنید، گناهى بر شما نیست که نماز خود را کوتاه کنید.» پس تقصیر در سفر واجب شده است، همانند وجوب تمام خواندن آن در «حَضَر».
به امام عرض کردیم: خداوند فقط فرموده بر شما «جناحى» نیست و نفرموده «افعلوا» [که ظهور در وجوب داشته باشد]، پس چگونه از این آیه فهمیده مى شود که واجب گردانیده است؟ امام فرمود: آیا خداوند بلند مرتبه در مورد صفا و مروه نفرموده است: «فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ اَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیْهِ اَنْ یَطَّوَّفَ بِهِما»(۶)؛ «کسانى که حج خانه خدا و یا عمره انجام مى دهند، مانعى نیست که بر آن دو طواف کنند.» آیا نمى بینید طواف آن دو واجب شده است؟ چون خداوند در کتاب خود آورده و پیامبر او صلى الله علیه و آله نیز بدان عمل کرده است. تقصیر در سفر نیز همین گونه است که پیامبر صلى الله علیه و آله بدان عمل کرده است و پروردگار تعالى نیز آن را در کتابش آورده است.(۷)
امام خمینى رحمه الله درباره دلایل وجود اجتهاد در عصر معصومان علیهم السلام مى نویسند: «از جمله آن دلایل، روایاتى است که به چگونگى حکم شرعى از کتاب خدا اشاره مى کند و به عنوان نمونه، مى توان به روایت زراره اشاره نمود که چگونگى آموزش به زراره در راستاى استنباط حکم شرعى از قرآن را بیان مى کند.»(۸)
مرحوم صدر مى نویسد:
«به واقع، اولین کسى که دروازه علم اصول [و اجتهاد در احکام] را گشود و به تبیین و ترفیع قواعد آن پرداخت، امام ابوجعفر محمد بن على الباقر علیه السلام و پس از او، فرزند برومندش، ابوعبداللّه الصادق علیه السلام است. این دو بزرگوار با آموزش قواعد آن به بسیارى از شاگردان خود، و آنان نیز با جمع آورى و نگاشتن آن مسائل و قواعد، گام بزرگى در فقه و اصول شیعه برداشتند.
ج. دستور به فتوا دادن
گام مهم دیگرى که امام باقر علیه السلام در راستاى تحکیم بنیادهاى اجتهاد برداشتند، این بود که به شاگردان برجسته خود که از آشنایى کامل به اصول و مبادى فقه و اجتهاد در آن برخوردار بودند، دستور به فتوا دادن فرمودند تا بدین وسیله، راه اجتهاد در فقه، هر چه بیشتر براى شیعه هموار گردد و از سویى، بسترى مناسب براى مرجعیت یاران فقیه خود و نیز رجوع مردم که گاه دسترسى به امام ندارند، فراهم شود. از جمله افرادى که مستقیما از سوى امام باقر علیه السلام بر فتوا دادن براى مردم مأموریت یافت، «ابان بن تغلب» مى باشد. امام باقر علیه السلام آشکارا به او فرمود: «در مسجد مدینه بنشین و براى مردم فتوا صادر کن. همانا که من دوست دارم بین شیعیانم مانند تو ببینم.»(۹)
از آنجا که ابان بن تغلب از شاگردان خاص و برجسته امام در زمینه مسائل فقهى بوده است و نیز دستور مستقیم از سوى امام مبنى بر فتوا دادن داشته، مى توان نتیجه گرفت که اجتهاد در آن دوره (حضور امام) نیز جریان داشته است.
د. مبارزه با شیوه هاى نادرست اجتهاد
در دوران امام باقر علیه السلام برخى از عناصر فرصت طلب زمینه را براى آشفته سازى فرهنگ دینى مهیا دیدند و با اغراض و انگیزه هاى گوناگون، سعى در سودجویى به قیمت خدشهدار نمودن تعالیم اسلامى داشتند. تلاش مهم امام باقر علیه السلام در این زمینه، در دو جنبه شکل گرفت: ابتدا به اصحاب و یاران نزدیک خود، خطر آسیبپذیرى اجتهاد به واسطه شیوه هاى نادرست را گوشزد نمودند و آنان را از خطر افتادن در دام آن دور داشتند و در گام دیگر، خود به مبارزه با این شیوه هاى نادرست پرداختند.
برخى از این شیوه ها که از سوى عناصر فرصت طلب سامان دهى و گاه از سوى حاکمیت جامعه نیز حمایت و تقویت مى شد در قالب عناوینى چون «قیاس»، «استحسان»، «اجتهاد در مقابل نص» و برخى گونه هاى «اجماع» جلوهگر شد.(۱۰)
امام باقر علیه السلام در صف اول مبارزه، همواره اطرافیان خود را از افتادن در دام این گونه شیوه ها، برحذر مى داشتند و آنان را حتى از مراوده با افرادى که در این عرصه گام مى زنند و آن را دست مایه رسیدن به احکام شرعى مى دانند، دور مى داشتند. امام در گفتارى به زراره چنین یادآور شدند: «اى زراره! بر تو باد از کسانى که در دین قیاس مى کنند، دورى گزینى؛ زیرا آنان از قلمرو تکلیف خود، پا فراتر نهاده و آنچه را باید مى آموختند، واپس نهاده اند. و به آنچه از آنان خواسته نشده، روى آورده و خود را به سختى انداخته اند. روایات و احادیث را بنابر ذوق خود معنى کرده – استحسان – و بر خدا نیز دروغ بسته اند – اجتهاد در برابر نص- و در نظر من به سان کسانى هستند که در مقابلشان، آنان را صدا مى زنى، اما نمى شنوند و سرگردان در دین هستند.»(۱۱)
و نیز مى فرمود:
«سنت و احکام شرعى قیاس بردار نیست. چگونه مى توان در سنت قیاس کرد، در حالى که زن حائض “پس از دوران حیض” مى بایست روزه خود را قضا کند، ولى قضاى نماز بر او واجب نیست!(۱۲)
آن حضرت فتوا دادن براى مردم را که برخاسته از عدم آگاهى و هدایت الهى باشد، به شدت مردود شمرده، مى فرمودند: «هر کس براى مردم، بدون علم و هدایت الهى فتوا بدهد، فرشتگان رحمت و عذاب او را نفرین مى کنند و گناه آنان که نظر خطاى او را به کار بندند، بر عهده اوست.»(۱۳)
امام در راستاى این موضوع و جهت جلوگیرى از خطر ابتلاء بدان، راهکارهاى مثبت و کارسازى را ارائه فرمودند که یکى از این راهکارها «توقف در شبهات» بود. از آنجایى که افرادگاه به طور ناخواسته گرفتار این دام مى شدند، آن حضرت بهترین راه را احتیاط در مسائل پیچیده، و واگذارى آن به اهلش اعلام نمودند.(۱۴)
در همین راستا، «ابوحمزه ثمالى» روایت مى کند که؛ روزى در مسجد الرسول صلى الله علیه و آله نشسته بودم که مردى داخل شد و سلام کرد و به من گفت: کیستى اى بنده خدا؟ گفتم: مردى از اهل کوفه، چه مى خواهى؟ گفت: آیا اباجعفر محمد بن على علیه السلام را مى شناسى؟ گفتم: آرى، با او چه کار دارى؟ گفت: چهل پرسش و شبهه آماده کرده ام و مى خواهم از او پاسخش را دریافت کنم تا آنچه را حق است، بدان حکم کنم و آنچه را باطل است، فرو گذارم. به او گفتم: آیا حق و باطل را به روشنى مى شناسى؟ گفت: بله! گفتم: تو که حق و باطل را مى شناسى، دیگر چه حاجتى به او (امام باقر علیه السلام) دارى؟ گفت: شما کوفیان بى صبر و کم طاقت هستید.
هنوز صحبتم تمام نشده بود که ابوجعفر علیه السلام وارد مسجد شد، در حالى که جماعتى از اهل خراسان و دیگر بلاد او را همراهى مى کردند و از او پرسشهایى راجع به حج مى پرسیدند. رفت تا در جایگاه خود بنشیند. مرد دانشمند نیز نزدیک او نشست. من نیز در محلى نشستم که صدایشان را بشنوم. چند تن از دانشمندان نیز حضور داشتند.
وقتى امام پرسشهاى آنان را پاسخ داد، متوجه مرد شد و پرسید: کیستى؟ گفت: من قتاده بن دِعامه بصرى هستم. امام پرسید: آیا همان فقیه اهل بصره نیستى؟ گفت: آرى! ابوجعفر علیه السلام فرمود: واى بر تو اى قتاده! به درستى که خداوند بلندمرتبه و بزرگ دسته اى از آفریدگان خود را آفرید و آنان را حجت بر دیگر آفریدگان قرار داد. آنان «اوتاد» روى زمین هستند که براى پروردگارشان ثابت قدماند و برگزیدگان علم الهى مى باشند که خدا آنان را پیش از آفریدن انسانها برگزید و در سایهسار عرش خود جاى داد. قتاده مدتى طولانى سکوت کرد و سر فرو افکند. سپس گفت:
پروردگار تو را آرامش بخشد! به خدا قسم که من پیش روى بسیارى از دانشمندان نشسته ام و حتى ابنعباس را هم درک کرده ام، ولى هرگز این گونه که در محضر شما مضطرب و پریشانم، نزد هیچ کدام آنها نبوده ام.
اباجعفر علیه السلام فرمود:
واى بر تو! خیال مى کنى کجا هستى و پیش روى چه کسى نشسته اى؟ تو در مقابل کسى نشسته اى که خداوند در مورد آنان فرموده:
«فى بیُوتٍ أذِنَ اللّه اَنْ تُرْفَعَ و یُذکَرَ فیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فیها بِالْغُدُوِّ وَالاَْصالِ رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارهٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللّه وَ اِقامِ الصَّلوهِ وَ ایتاءِ الزَّکوهِ.»(۱۵)
قتاده گفت: به خدا سوگند! راست گفتى، فدایت شوم! آن خانه ها از سنگ و گل نیست [و همان است که خود فرمودید]. اکنون بفرمایید حکم پنیر چیست؟ امام باقر علیه السلام لبخندى زد و فرمود: سؤالت فقط همین بود؟ پاسخ داد: همه را اکنون فراموش کرده ام. امام فرمود: اشکالى ندارد.(۱۶)
جایگاه خرد ورزى دینى از نگاه امام باقر علیه السلام
امام باقر علیه السلام جایگاه ویژه اى براى فقه و تعمیق در آن و به اصطلاح تفقه در دین قائل بودند و فقیه در دین را شخصیتى ممتاز و برجسته معرفى مى کردند و مى فرمودند: «مُتَفَقِّهٌ فِى الدّینِ اَشَدُّ عَلَى الشَّیْطانِ مِنْ عِبادَهِ أَلْفَ عابِدٍ؛(۱۷) وجود یک فقیه در دین براى شیطان از عبادت هزار عابد سخت تر است.»
ایشان ضمن تشویق و ترغیب دیگران به تفقه در دین مى فرمودند:
«تفَقّهُوا فِى الْحَلالِ وَالْحَرامِ وَ اِلاّ فَاَنْتُمْ اَعْرابٌ؛(۱۸)
در حلال و حرام تفقه کنید تا از «اعراب» [بادیه نشین] نباشید.»
همچنان که خداوند متعال درباره نادانى و جهل اعراب بادیه نشینى که به سختى اسلام را مى پذیرفتند، فرمود: «اَلاَْعْرابُ اَشَدُّ کُفْرا و نِفاقا»(۱۹)؛ «اعراب [بادیه نشین] کفر و دورویىشان بیشتر است.»اگر چه روایت فوق به طور مستقیم دلالت بر اجتهاد ندارد، اما مى توان گفت که به گونه اى تلویحى به ترغیب و تشویق مردم نسبت به آن مى پردازد. از این رو، امام باقر علیه السلام نسبتا در این زمینه به اصحاب و نزدیکان خود سختگیر به نظر مى رسیدند و گاه با تهدید زمینه هاى تحریک آنان را براى دنبال کردن این سنت فراهم مى آوردند و مى فرمودند: «اگر جوانى از جوانان شیعه را نزد من آورند که دنبال تفقه در دین نباشد، او را تنبیه خواهم کرد.»(۲۰) که از این مطلب به خوبى حساسیت و اهمیت موضوع فهمیده مى شود.
پینوشتها:
۱. اعیان الشیعه، سید محسن امین، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، بى تا، ج۱، ص۱۳۷.
۲.همان .
۳.مائده/۶.
۴.وسائل الشیعه، محمد بن الحسن الحرّ العاملى، بیروت، داراحیاء التراث العربى، چاپ پنجم، ۱۴۰۳ ق، ج۱، ص۲۹۰.
۵-نساء/ ۱۰۱.
۶.بقره/ ۱۵۸.
۷.بحارالانوار، محمدباقر مجلسى، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ اول، ۱۳۶۲ ش، ج۲، ص۲۷۶.
۸.الرسائل، روح اللّه خمینى، قم، اسماعیلیان، ۱۳۸۵ ق، ج۲، ص۱۲۸.
۹.قاموس الرجال، شیخ محمد التسترى، قم، مؤسسه النشر الاسلامىّ التابعه لجماعه المدرسین بقم المشرفه، چاپ دوم، ۱۴۱۰ ق، ج۱، ص۹۷.
۱۰.به یاد داشته باشیم که اهل سنت هر گونه اجماع را معتبر مى دانند که همه آنها در فقه شیعه معتبر نیست و فقط اجماعى که کاشف از قول معصوم باشد، در مواردى حجّیّت دارد. ر.ک: اجتهاد و تقلید، محمد دشتى، قم، نشر مؤسسه تحقیقاتى امیرالمؤمنین علیه السلام ، چاپ اول، ۱۳۷۴ ش، ص۱۱۹.
۱۱.وسائل الشیعه، ج ۱۸، ص ۳۹.
۱۲.بحارالانوار، ج۲، ص۳۰۸، عَن ابى جعفر علیه السلام قال: «اِنَّ السُّنَّهَ لاتُقاسُ، و کَیْفَ تُقاسُ السُّنَّهُ وَالْحائِضُ تَقْضِى الصِّیامَ وَلا تَقْضِى الصَّلاهَ.»
۱۳.بحارالانوار، ج۲، ص۱۱۸. عن ابى جعفر علیه السلام قال: «مَنْ أفْتَى النّاسَ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَلا هُدىً مِنَ اللّه لَعَنَتْهُ مَلائِکهُ الرَّحْمَهِ وَ مَلائِکَهُ الْعَذابِ، وَ لَحِقَهُ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِفُتْیاهُ.»
۱۴.به عنوان نمونه ر.ک: بحارالانوار، ج۲، ص۳۰۷.
۱۵.نور/۳۶ و ۳۷: «در خانههایى که خداوند رخصت داده که [قدر و منزلت آنها] رفعت یابد و نامش در آنها یاد شود. در آن [خانهها] هر بامداد و شامگاه او را نیایش کنند، مردانى که نه تجارت و نه داد و ستدى آنان را از یاد خدا و برپا داشتن نماز و دادن زکات به خود مشغول نمى دارد.»
۱۶.أنوار البهیه فى تواریخ الحجج الالهیه، شیخ عباس قمى، قم، مؤسسه النشر الاسلامى، چاپ اول، ۱۴۱۸ ق، ص۱۳۶؛ بحارالانوار، ج۴۶، ص۳۵۸.
۱۷.بصائر الدرجات فى فضائل آل محمد صلى الله علیه و آله، ابوجعفر بن الحسین بن فرّوخ صفّار القمى، قم، منشورات مکتبه آیه اللّه العظمى المرعشى النجفى، ۱۴۰۴ق، ص۷.
۱۸.بحارالانوار، ج۱، ص۲۱۴.
۱۹.توبه/۹۸.
۲۰.بحارالانوار، ج۱، ص۲۱۴.
منبع :ابوالفضل هادى منش؛مجله مبلغان، شماره ۶۲ .