- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 14 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
ابوطالب فرزند عبدالمطلب، رئیس قبیله بنیهاشم و پدر حضرت علی علیه السلام بود. او با عبدالله پدر حضرت محمد صلی الله علیه و آله (پیامبر اسلام)، از یک مادر بودند. بعد از فوت عبدالمطلب، سرپرستی پیامبر اسلام را بر عهده داشت.
سرپرستی حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلّم
ابوطالب با عبدالله – پدر رسول خدا صلی الله علیه و آله از طرف پدر و مادر برادر بود و از عموهای دیگر آن حضرت نسبت به آن حضرت مهربانتر و علاقه مندتر بود.
و شاید به همین سبب نیز بود که عبدالمطلب چه در زمان سلامت و چه در هنگام بیماری و احتضار سفارش آن حضرت را به ابوطالب کرده و بالاخره هم کفالت آن حضرت را پس از مرگ خود به ابوطالب سپرد و در اسدالغابه چند قول در این باره نقل کرده مانند این که:
چون هنگام مرگ عبدالمطلب فرارسید پسرانش را جمع کرده و سفارش رسول خدا را به آن ها کرد، و بدنبال آن زبیر و ابوطالب – دو تن از پسران عبدالمطلب – درباره کفالت رسول خدا صلی الله علیه و آله قرعه زدند و قرعه به نام ابوطالب درآمد، و قول دیگر آن است که این انتخاب را خود عبدالمطلب کرد و ابوطالب را برای کفالت آن حضرت انتخاب نمود چون ابوطالب در میان عموهای آن حضرت مهربانتر از دیگران نسبت به او بود، و قول سوم آن است که عبدالمطلب در این باره مستقیما به ابوطالب وصیت کرد و محمد صلی الله علیه و آله را تحت کفالت او قرار داد، و قول چهارم آن است که نخست زبیر از آن حضرت کفالت کرد و چون زبیر از دنیا رفت کفالت آن حضرت را ابوطالب به عهده گرفت.[۱] که البته خود ابن اثیر این قول آخر را از نظر تاریخی غلط دانسته و رد می کند.
ولی در کتاب های تاریخی و سیره های دیگری که نوشته شده از این اقوال اثری نیست و همگی نوشته و روایت کرده اند که: عبدالمطلب هنگام مرگ ابوطالب را کفیل رسول خدا صلی الله علیه و آله قرار داده و به او در این باره وصیت کرد مانند سیره ابن هشام و تاریخ طبری و تاریخ یعقوبی و مروج الذهب و طبقات ابن سعد.[۲]
و در مناقب ابن شهر آشوب از کتاب اوزاعی داستان را به گونه ای دیگر نقل کرده و آن چنین است که می گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله در دامان عبدالمطلب زندگی می کرد تا چون حدود صد و دو سال از عمر عبدالمطلب گذشت.[۳] و رسول خدا صلی الله علیه و آله هشت ساله شده بود. عبدالمطلب پسرانش را جمع کرد و بدان ها گفت: محمد یتیم است. او را سرپرستی کنید و نیازمند است او را بی نیاز کنید و وصیت و سفارش مرا درباره او حفظ کنید!
– ابولهب گفت: من این کار را خواهم کرد؟ – عبدالمطلب بدو گفت: شرت را از او بازدار! – عباس اظهار داشت: من این کار را به عهده خواهم گرفت؟ – عبدالمطلب: تو مرد خشمناکی هستی می ترسم او را آزار دهی! – ابوطالب: من این دستور را اجرا می کنم و کفالت او را به عهده می گیرم؟ – عبدالمطلب: آری تو سرپرستی او را به عهده گیر! و سپس بدنبال این سخن رو به محمد صلی الله علیه و آله کرده و گفت: یا محمد اطع له: ای محمد از وی اطاعت کن!
محمد صلی الله علیه و آله گفت: یا ابه لاتحزن فان لی ربا لایضیعنی!: پدرجان غمگین مباش مرا پروردگاری است که تباهم نخواهد کرد (و به حال خود وانخواهد گذارد) و از آن پس ابوطالب او را در کنار خود گرفت و از وی حمایت کرد…[۴]
و به هر صورت عموم سیره نویسان و اهل تاریخ اشعاری نیز از عبدالمطلب در این باره نقل کرده ا ند که ابوطالب را مخاطب ساخته و بدو می گوید:
اوصیک یا عبد مناف بعدی بموحدبعد ابیه فرد فارقه و هو ضجیع المهد
فکنت کالام له فی الوجد تدنیه من احشائهاوالکبد فانت من ارجی بنی عندی لدفع ضیم او لشد عقد
در این اشعار عبدالمطلب فرزندش ابوطالب را – که طبق این اشعار نامش عبدمناف بوده – مخاطب ساخته و او را به حمایت و سرپرستی رسول خدا صلی الله علیه و آله توصیه می نماید.
درباره نام ابوطالب
اکنون که سخن بدین جا رسید این چند جمله را نیز درباره نام ابوطالب بشنوید: مسعودی در مروج الذهب – پس از نقل وصیت عبدالمطلب بدان گونه که گفته شد می گوید البته درباره نام ابوطالب اختلاف شده، که برخی آن را عبدمناف دانسته و برخی هم عقیده دارند که کنیه او همان نام او است و سپس داستانی از امیرالمؤمنین علیه السلام در این باره ذکر کرده و شعر زیر را هم از عبدالمطلب نقل می کند که در مورد وصیت درباره رسول خدا صلی الله علیه و آله در شعر دیگری (غیر از آنچه در بالا ذکر شد) گوید: «اوصیت من کنیته بطالب بابن الذی قد غاب لیس آئب».
ولی مرحوم ابن شهر آشوب در مناقب این شعر را نیز این گونه روایت کرده: «وصیت من کنیته بطالب عبدمناف و هو ذو تجارب بابن الحبیب اکرم الاقارب بابن الذی قد غاب غیر آیب».[۵]
که ابوطالب نیز – طبق آنچه از اوصاف رسول خدا صلی الله علیه و آله از راهب ها شنیده بود – در پاسخش گفت: «لاتوصنی بلازم و واجب انی سمعت اعجب العجائب من کل حبر عالم و کاتب بان بحمد الله قول الراهب».
این محدث بزرگوار پس از نقل این ابیات از کتاب شرف المصطفی از ابوسعید واعظ روایت کرده که چون هنگام مرگ عبدالمطلب فرارسید پسرش ابوطالب را طلبید و بدو گفت: ای پسر تو به خوبی شدت علاقه و محبت مرا نسبت به محمد دانسته ای، اکنون بنگر تا چگونه وصیت مرا درباره او عملی خواهی کرد.
ابوطالب در پاسخ گفت: یا ابه لاتوصنی بمحمد فانه ابنی و ابن اخی: پدر جان مرا به محمد سفارش نکن که او پسر من و برادرزاده من است؟ و بدنبال این روایت گوید: چون عبدالمطلب از دنیا رفت ابوطالب آن حضرت را بر خود و همه خاندانش در خوراک و پوشاک مقدم می داشت.[۶]
و ابن حجر عسقلانی در کتاب «الاصابه» در این باره گفته است: ابوطالب بن عبدالمطلب که به کنیه اش مشهور گردیده، نامش بنابر مشهور عبدمناف است و برخی هم نام او را «عمران» گفته اند و حاکم گفته: بیشتر گذشتگان بر این عقیده بوده اند که نام او همان کنیه او است.[۷]
در دامان ابوطالب
پیامبر گرامی اسلام، حضرت محمد صلی الله علیه و آله، هشت ساله بود که عموی مهربانش حضرت ابوطالب، سرپرستی و نگهداری از ایشان را پذیرفت؛ زیرا ایشان علاقه خاصی به حضرت محمد صلی الله علیه و آله داشت.
ابوطالب صرفنظر از علاقه اى که از نظر خویشاوندى به یتیم برادر داشت، همانند جدش عبدالمطلب از آینده درخشان رسول خدا صلی الله علیه و آله باخبر بود و از روى اخبار گذشتگان و علائمى که در دست داشت به نبوت و رسالت الهى وى در آینده واقف و آگاه بود.
اکنون آن حضرت در خانه ابوطالب وارد شده و دامن پر مهر عموى عزیزش آماده تربیت و پرورش و کفالت یتیم گرانقدر برادرش عبدالله بن عبدالمطلب مى گردد، و بر کسى که از تاریخ اسلام مختصر اطلاعى داشته باشد پوشیده نیست که ابوطالب یعنى آن مرد بزرگ، با چه فداکارى و گذشتى، و با چه اخلاص و ایثارى، این وظیفه سنگین الهى و اجتماعى را تا پایان عمر که حدود چهل و سه سال طول کشید به انجام رسانید، و از این رهگذر چه حق بزرگى بر عموم مسلمانان جهان تا روز قیامت دارد «فجزاه الله عن الاسلام و عن المسلمین خیر الجزاء».
مرحوم ابن شهر آشوب در کتاب مناقب از ابن عباس روایت کرده که ابوطالب به برادرش عباس گفت: من (از وقتى که محمد صلی الله علیه و آله را در کفالت خود در آورده ام) از او جدا نمى شوم و اطمینان به کسى نمى کنم (که او را به وى بسپارم…) ابوطالب در این جا داستانى از شرم و حیاى آن حضرت نقل کرده و در پایان گوید: رسم ابوطالب چنان بود که هرگاه مى خواست شام و نهار به فرزندان خود بدهد به آن ها مى گفت: صبر کنید تا پسرم (محمد) بیاید، و (آن ها صبر مى کردند) محمد صلی الله علیه و آله مى آمد.(و با آنها غذا مى خورد…)[۸]
و نیز روایت کرده که این فرزند چنان بود که در وقت خوردن و نوشیدن غذا و آب «بسم الله الاحد» مى گفت و شروع مى کرد و پس از فراغت نیز «الحمدلله کثیرا» مى گفت. و هیچگاه از او دروغى نشنیدم… و هیچگاه او را ندیدم که مانند دیگران بخندد… و ندیدم که با کودکان بازى کند… و تنهائى و تواضع براى او محبوبتر بود. (و بیشتر به تنهائى علاقه داشت)
و شبیه این گفتار در کتاب طبقات ابن سعد نیز روایت شده که هر که خواهد مى تواند براى اطلاع بدان جا مراجعه کند.[۹]
رفتار فاطمه بنت اسد با پیامبر صلی الله علیه و آله
ابوطالب روز اوّلی که پیامبر را به خانه آورد، به همسر خود فاطمه بنت اسد مادر حضرت علی علیه السلام گفت: «من به برادرزاده ام خیلی علاقه دارم، مراقب او باش و از او به خوبی مواظبت کن». فاطمه بنت اسد هم به بهترین صورت از پیامبر نگهداری و مانند مادری مهربان به ایشان محبت کرد.
البته باید دانست که به همان مقدار که ابوطالب نسبت به رسول خدا صلی الله علیه و آله علاقه و محبت داشت و در تربیت و حفاظت او مى کوشید همسرش فاطمه بنت اسد نیز حد اعلاى محبت را نسبت به آن بزرگوار مى نمود و رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز تا پایان عمر محبت هاى او را فراموش نکرد و این روایت را کلینى و دیگران در داستان وفات فاطمه از امام صادق علیه السلام روایت کرده اند که پس از این که رسول خدا صلی الله علیه و آله پیراهن خود را براى کفن او فرستاد و در تشییع جنازه وى حاضر گردید و تابوت او را بر دوش کشید و پیش از دفن در قبر او خوابید و پس از دفن براى او تلقین خواند…
…و کارهاى شگفت انگیز دیگرى که موجب سئوال و پرسش عموم یاران و اصحاب آن حضرت گردید و از آن جمله در پاسخ پرسش کنندگان فرمود: الیوم فقدت بر ابى طالب، ان کانت لتکون عندها الشىء فتؤثرنى به على نفس ها و ولدها…:[۱۰] امروز نیکی هاى ابوطالب را از دست دادم و شیوه فاطمه چنان بود که اگر چیزى نزد او پیدا مى شد مرا بر خود و فرزندانش مقدم مى داشت…
چنانچه در استیعاب هم نظیر این گفتار با تلخیص و اجمال نقل شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله پس از دفن او فرمود: انه لم یکن احد بعد ابى طالب ابر بى منها…:[۱۱] براستى که غیر از ابوطالب کسى نسبت به من از فاطمه (همسرش) مهربانتر نبود.
و در تاریخ یعقوبى نیز آمده که رسول خدا صلی الله علیه و آله در مرگ فاطمه فرمود: «الیوم ماتت امى»، امروز مادرم از دنیا رفت و سپس نظیر آنچه را در بالا نقل شد، ذکر مى کند.[۱۲] و ما بخواست خداى تعالى شرح حال این بانوى بزرگ اسلام و ایمان و سبقت او در اسلام و هجرت و فضائل دیگر او را در جاى خود ذکر خواهیم کرد.
آمدن باران به برکت وجود رسول خدا صلی الله علیه و آله و دعاى ابوطالب
قاضى دحلان در کتاب سیره خود از ابن عساکر به سند خود از مردى بنام جلهمه بن عرفطه نقل مى کند که در سال قحطى و خشکسالى به مکه رفتم و مردم مکه را که در کمال سختى بسر مى بردند، مشاهده کردم که درصدد چاره برآمده و مى خواهند براى طلب باران دعا کنند، یکى گفت: بنزد لات و عزى بروید و دیگرى گفت: به «مناه» متوسل شوید. در این میان پیرى سالمند و خوش صورت را دیدم که به مردم مى گفت: چرا بى راهه مى روید؟ با این که یادگار حضرت ابراهیم خلیل و نژاد حضرت اسماعیل در میان شماست!
بدو گفتند: گویا ابوطالب را مى گوئى؟ گفت: آرى منظورم اوست! مردم همگى برخاسته و من نیز همراه آن ها آمدم و در خانه ابوطالب اجتماع کرده در را زدند و همین که ابوطالب بیرون آمد مردم بسوى او هجوم برده و او را در میان گرفتند و بدو گفتند: اى ابوطالب تو بخوبى از قحطسالى و خشکى بیابان و گرسنگى و تشنگى مردمان باخبرى اینک وقت آن است که بیرون آیى و براى مردم از درگاه خدا باران طلب کنى!
گوید: ابوطالب که این سخن را شنید از خانه بیرون آمد و پسرى همراه او بود که همچون خورشید مى درخشید، و در حالى که اطراف او را جوانان دیگرى گرفته بودند همچنان بیامد تا به کنار خانه کعبه رسید سپس آن پسر زیبا روى را برگرفت و پشت او را به کعبه چسبانید و با انگشتان خود به سوى آسمان اشاره کرد و با زبانى تضرع آمیز به درگاه خدا دعا کرد و طولى نکشید که پاره هاى ابر از اطراف گرد آمده باران بسیارى بارید و مردم را از خشکسالى نجات داد، و به دنبال آن قصیده معروف لامیه ابوطالب را که بعدها پس از بعثت درباره رسول خدا سروده و حدود ۹۰ بیت است نقل کرده و مطلع آن این بیت است: وابیض یستسقى الغمام بوجهه ثمال الیتامى عصمه للارامل.
نگارنده گوید: این داستان – صرفنظر از مقام ارجمندى را که براى رسول خدا ثابت مى کند – شاهد زنده اى براى گفتار ما است که ما نیز به خاطر همان آن را براى شما نقل کردیم و آن توجه عمیقى است که مردم مکه نسبت به ابوطالب از نظر روحانى داشتند و نفوذ معنوى و عظمت وى را در میان قریش به خوبى ثابت مى کند، و این مطلب را هم مى رساند که میراث انبیاء گذشته نیز نزد ابوطالب بود و چنانچه در روایات معتبر شیعه آمده مقام شامخ وصایت پس از عبدالمطلب بدو واگذار شده بود.
ابوطالب صرفنظر از علاقه اى که از نظر خویشاوندى به یتیم برادر داشت، همانند جدش عبدالمطلب از آینده درخشان رسول خدا صلی الله علیه و آله باخبر بود و از روى اخبار گذشتگان و علائمى که در دست داشت به نبوت و رسالت الهى وى در آینده واقف و آگاه بود، و همین سبب علاقه بیشتر او به محمد صلى الله علیه و آله مى گردید.
و این مطلب از روى اشعار بسیارى که از ابی طالب نقل شده بخوبى واضح و روشن است و تعجب از برخى راویان و نویسندگان اهل سنت است که با این همه در ایمان ابى طالب تردید کرده و سخنانى گفته اند، و ما ان شاءالله در جاى خود با شرح و تفصیل بیشترى در این باره بحث خواهیم کرد و در این جا نیز یکى دو بیت از همان قصیده را براى شما نقل کرده و بدنبال بحث خود بازمى گردیم، که از آن جمله است این چند بیت: لقد علموا ان ابننا لامکذب لدینا و لایعنى بقول الاباطل فاصبح فینا احمد فی ارومه تقصر عنه سوره المتطاول فایده رب العباد بنصره و اظهر دینا حقه غیر باطل.[۱۳]
و به نظر نگارنده اگر درباره ایمان ابوطالب جز همین قصیده و همین اشعار نبود براى اثبات مطلب کافى بود تا چه رسد به دلیل ها و شواهد و روایات بسیار دیگرى که در این باره رسیده و انشاءالله در جاى خود مذکور خواهد شد.
خاطراتى از دوران کودکى آن حضرت از زبان ابوطالب
بارى ابوطالب از هیچ گونه محبت و فداکارى در مورد تربیت و نگهدارى رسول خدا در دوران کودکى دریغ نکرد و پیوسته مراقب وضع زندگى و رفع احتیاجات وى بود، و بگفته اهل تاریخ سرپرستى و تربیت آن حضرت را خود او شخصا به عهده گرفته بود و به کسى در این باره اطمینان نداشت تا جائی که به برادرش عباس مى گفت: برادر! عباس به تو بگویم که من ساعتى از شب و روز محمد را از خود جدا نمى کنم و به کسى اطمینان ندارم تا آنجا که در هنگام خواب خودم او را مى خوابانم و در بستر مى برم.
و گاهى که احتیاج به تعویض لباس و یا کندن جامه دارد به من مى گوید: عموجان صورتت را بگردان تا من جامه ام را بیرون بیاورم و چون سبب این گفتارش را مى پرسم به من پاسخ مى دهد: براى آن که شایسته نیست کسى به بدن من نظر افکند، و من از این گفتار او تعجب مى کنم و روى خود را از او مى گردانم.
و همچنین نوشته اند: شیوه ابوطالب آن بود که هرگاه مى خواست نهار یا شام به بچه هاى خود بدهد بدان ها مى گفت: صبر کنید تا فرزندم – محمد بیاید و چون آن حضرت حاضر مى شد بدان ها اجازه مى داد دست به طرف غذا ببرند.
ابن هشام در سیره خود مى نویسد: در حجاز مرد قیافه شناسى بود که نسب به طائفه «از دشنوءه» مى رسانید و هرگاه به مکه مى آمد قرشیان بچه هاى خود را به نزد او مى بردند و او نگاه بصورت آنها کرده از آینده آنها خبرهائى مى داد.
در یکى از سفرهائى که به مکه آمد، ابوطالب رسول خدا را برداشته و به نزد او آورد. چشم آن مرد به رسول خدا افتاد و سپس خود را به کارى مشغول و سرگرم ساخت، پس از آن دوباره متوجه ابوطالب شده گفت: آن کودک چه شد؟ او را نزد من آرید، ابوطالب که اصرار آن مرد را براى دیدن رسول خدا دید، آن حضرت را از نظر او پنهان کرد، قیافه شناس چندین بار تکرار کرد: آن پسرک چه شد؟ آن کودکى را که نشان من دادید بیاورید که به خدا داستانى در پیش دارد، ابوطالب که چنان دید از نزد آن مرد برخاسته و رفت.
این اظهار علاقه شدید و اهمیتى را که ابوطالب در حفظ و حراست رسول خدا نشان مى داد سبب شده بود که خانواده او نیز محمد صلی الله علیه و آله را بسیار دوست مى داشتند و در همه جا او را بر خود مقدم مى داشتند، گذشته از این که ابوطالب بطور خصوصى هم سفارش او را کرده بود.
مى نویسند: روزى که ابوطالب رسول خدا صلى الله علیه و آله را از عبدالمطلب بازگرفت و به خانه آورد به همسرش – فاطمه بنت اسد – گفت: بدان که این فرزند برادر من است که در پیش من از جان و مالم عزیزتر است و مراقب باش مبادا احدى جلوى او را از آنچه مى خواهد بگیرد. فاطمه که این سخن را شنید تبسمى کرده گفت: آیا سفارش فرزندم محمد را به من مى کنى! در صورتی که او از جان و فرزندانم نزد من عزیزتر مى باشد!
و در روایت دیگرى است که ابوطالب مى گفت: گاهى مرد زیبا صورتى را که در زیبائى مانندش نبود مى دیدم که نزد او مى آمد و دستى بسرش مى کشید و براى او دعا مى کرد و اتفاق افتاد که روزى او را گم کردم و براى یافتن او به این طرف و آن طرف رفتم ناگاه او را دیدم که به همراه مردى زیبا که مانندش را ندیده بودم مى آید، بدو گفتم: فرزندم مگر به تو نگفته بودم هیچگاه از من جدا مشو! آن مرد گفت: هرگاه از تو جدا شد من با او هستم و او را محافظت مى کنم.
دیدگاه پیامبر در مورد ابوطالب
وقتی حضرت امام علی علیه السلام خبر مرگ ابوطالب را به پیامبر داد، سخت گریست و به حضرت علی علیه السلام دستور غسل دادن و کفن و دفن را صادر نمود و از خدا برایش طلب پاداش و مغفرت نمود و آن سال را سال اندوه نامید. هنگامی که جنازه ابوطالب را آوردند فرمود: «عموجان، از یتیم سرپرستی کردی، کوچک را تربیت نمودی، بزرگ را یاری کردی. خداوند بهترین پاداش را از ناحیه من به تو عنایت کند».
در جای دیگر پیامبر در مورد ابوطالب می فرماید: «ابوطالب ایمانش را پنهان داشت و خداوند به پاس این بردباری پاداشش را دو برابر مرحمت فرمود».
دیدگاه ائمه اطهار علیه السلام در مورد ایمان ابوطالب
در روایاتی که از اهل بیت علیهم السلام وارد شده، بر ایمان ابوطالب تأکید شده است. امام رضا علیه السلام در پاسخ کسی که گفته بود: من به اسلام ابوطالب شک دارم، پس از قرائت آیه های ۱۱۵ و ۱۱۶ سوره نساء فرمود: «اگر به ایمان ابوطالب، اعتراف نکنی، بازگشت تو به سوی آتش دوزخ است».
امام صادق علیه السلام هم در مورد ایمان ابوطالب می فرماید: «همانا ابوطالب از رفقای پیامبران، صدیقان و شهیدان و صالحان است و این ها رفیقان نیکی هستند».
در محضر امام سجاد علیه السلام از ایمان ابوطالب سؤال شد. آن حضرت فرمود: «عجبا! خداوند رسولش را از ادامه ازدواج زن باایمان با کافر نهی فرموده است. فاطمه بنت اسد از پیشگامان به اسلام بود و تا آخر عمر ابوطالب در همسری او باقی ماند».
دیدگاه اندیشمندان مسلمان درباره ایمان ابوطالب
علامه مجلسی رحمه الله درباره ایمان حضرت ابوطالب می نویسد: همه شیعیان به اتفاق رأی به اسلام و ایمان ابوطالب اعتقاد دارند و معتقدند که او در آغاز بعثت، به پیامبری پیامبر ایمان داشت و هرگز بتی را نپرستیده بلکه او از اوصیای ابراهیم علیه السلام بود.
علامه طبرسی درباره ایمان ابوطالب علیه السلام می گوید: ثابت شده که اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر ایمان ابوطالب اتفاق و اجتماع دارند.
شیخ مفید در کتاب اوائل المقامات می فرماید: شیعیان بر این که ابوطالب مؤمن از دنیا رفت و آمنه بنت وهب، مادر پیامبر، بر آیین توحید بود، اتفاق نظر کامل دارند.
سید بن طاووس رحمه الله در کتاب طرائف می نویسد: به درستی که من علمای شیعه را بر ایمان ابوطالب هم داستان یافتم.
از دنیا رفت. بعضی از بزرگان ما مانند شیخ ابوالقاسم بلخی و ابوجعفر اسکافی همین اعتقاد را دارند، ولی اکثر علمای حدیث از اهل تسنن گویند که او با اعتقاد به دین قومش از دنیا رفت و بعضی گویند او در حالی که اعتقاد به دین پدرش عبدالمطلب داشت از دنیا رفت.
ابن ابی الحدید در پاسخ یکی از کسانی که کتابی به نام اسلام ابوطالب نوشت و از وی خواست تا بر آن کتاب صحه بگذارد نوشت: «من می دانم که اگر ابوطالب نبود، هیچ یک از پایه های دین پابرجا نمی ماند و نیز می دانم که او برگردن هر مسلمانی تا روز قیامت حق دارد و حق شناسی و قدردانی از طرف دار حق، واجب است».
وی روی کتاب این اشعار را نوشت: اگر ابوطالب و پسرش علی علیه السلام نبودند، ستون دین اسلام برپا نمی شد. آن ها هر دو قیام کردند. × ابوطالب در مکه پناه دهنده و حامی دین بود و امام علی علیه السلام در مدینه کبوتر دین را به پرواز درآورد. × خدا به ابوطالب خیر دهد که آغازگر راه هدایت بود و نیز به علی علیه السلام خیر دهد که تکمیل کننده ارزش های هدایت بود. × بیهوده گویی نادان و ندیده گرفتن کرامات آن بزرگوار به شکوه ابوطالب، لطمه نخواهد زد. چنان که اگر کسی روشنی صبح را تاریکی پندارد، به روز ضرری نخواهد رساند.
جعفر بن حسن شافعی، مفتی اعظم شافعی ها در مدینه، می گوید: اخبار متواتر بیانگر آن است که ابوطالب، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را دوست داشت و او را در تبلیغ اسلام، یاری می نمود و تصدیق می کرد و فرزندانش مانند جعفر و حضرت علی علیه السلام را به پیروی از او و یاری او فرمان می داد. همه این اخبار صراحت دارند که سراسر قلب ابوطالب، پر از ایمان به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود.
وصیت ابوطالب
ابوطالب هنگام وفات همه بزرگان قریش و فرزندان عبدالمطلب را فراخواند و خطاب به آنان گفت: شما را به یاری محمد وصیت می کنم زیرا او امین قریش و راستگوی عرب و واجد همه خصائلی است که من به شما سفارش کرده ام. دینی را که تبلیغ می کند، دل می پذیرد مگر آن که قساوت و دشمنی مانع پذیرفتن آن شود…
پس ای گروه قریش، او را دوست بدارید و در جنگ ها از او حمایت کنید. به خدا قسم هر که او را بپذیرد، رستگار و هر که به تعلیمات او تن دهد سعادتمند می گردد.
پی نوشت:
- اسدالغابه، ج ۱، ص ۱۵.
- سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۱۷۹. تاریخ طبری، ج ۲، ص ۳۲، تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۸، مروج الذهب، ج ۱، ص ۳۱۳. طبقات ابن سعد، ج ۱، ص ۱۱۸…
- پیش از این گفته شد که در مدت عمر عبدالمطلب در هنگام مرگ اختلاف است واین یکی از آن اقوال است.
- مناقب آل ابیطالب (ط قم)، ج۱، ص۳۵.
- منظور از جمله «الذی قد غاب غیر آیب» در هر دو مورد ظاهرا «عبدالله» پدر رسول خدا صلی الله علیه و آله است که به یثرب رفت و بازنگشت.
- مناقب آل ابی طالب (ط قم)، ج۱، ص۳۶.
- الاصابه، ج۱، ص۱۱۵.
- مناقب آل ابیطالب (ط قم)، ج۱، ص۳۶.
- طبقات ابن سعد، ج۱، ص۱۱۹-۱۲۰.
- بحارالانوار، ج۳۵.
- بحارالانوار، ج۳۵.
- تاریخ یعقوبى، ج۲، ص۹.
- تمامى این قصیده را ابن هشام در سیره، ج ۱، ص ۲۷۲-۲۸۰ ط مصر، نقل کرده و بدنبال آن گفته است: آن چه نقل شده صحت روایت آن از ابوطالب نزد من ثابت شده.
منابع
۱. هاشم رسولی محلاتی، درسهایی از تاریخ تحلیلی اسلام، جلد۱.
۲. ابراهیم اخوی، ابوطالب؛ عموی پیامبر صلی الله علیه و آله، گلبرگ، آبان ۱۳۸۲، شماره۴۴، صفحه۱۹۹، پایگاه اطلاع رسانی حوزه، بازیابی: ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۳.
منبع: دانشنامه اسلامی
http://wiki.ahlolbait.com/%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%B7%D8%A7%D9%84%D8%A8_%D9%88_%D8%B3%D8%B1%D9%BE%D8%B1%D8%B3%D8%AA%DB%8C_%D9%BE%DB%8C%D8%A7%D9%85%D8%A8%D8%B1