- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 6 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
برخی از مخالفین دین اسلام اشکال می کنند که اگر قران به پیامبر اسلام گفته اگر کسی مسلمان نشد دست و پای او را قطع کند (مائده . آیه ۳۳) و باز گفته است کافران را در هر جا یافتید بکشید ( قرآن . سوره توبه . آیه ۵ ) این آیات قرآن عین خشونت است و نادیده گرفتن حقوق بشر است.
این سوالات و شبهات ممکن است ذهن کسانی را که اندک مطالعه ای از قرآن داشته باشد به خود مشغول کند. به هر حال ما در زیر به پاسخ این شبهات می پردازیم:
در هیچ جای قرآن خداوند به پیامبر اسلام نفرموده اگر کسی دین اسلام را نپذیرفت او را به گونههای مختلف باید بکشی! بلکه بر خلاف این تصور خداوند به پیامبر فرموده که پذیرش دین با زور امکان پذیر نیست: «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی ؛[۱] در قبول دین، اکراهى نیست. (زیرا) راه درست از راه انحرافى، روشن شده است ».
این آیه شریفه یکى از آیاتى است که دلالت مى کند بر اینکه مبنا و اساس دین اسلام شمشیر و خون نیست، و اکراه و زور را تجویز نکرده، پس سست بودن سخن عده اى از آنها که خود را دانشمند دانسته، یا متدین به ادیان دیگر هستند، و یا به هیچ دیانتى متدین نیستند، و گفته اند که: اسلام دین شمشیر است، و به مساله جهاد که یکى از ارکان این دین است، استدلال نموده اند، معلوم مى شود.
قتال و جهادى که اسلام مسلمانان را به سوى آن خوانده، قتال و جهاد به ملاک زورمدارى نیست، نخواسته است با زور و اکراه دین را گسترش داده، و آن را در قلب تعداد بیشترى از مردم رسوخ دهد، بلکه به ملاک حق مدارى است و اسلام به این جهت جهاد را رکن شمرده تا حق را زنده کرده و از نفیس ترین سرمایه هاى فطرت یعنى توحید دفاع کند، و اما بعد از آنکه توحید در بین مردم گسترش یافت، و همه به آن گردن نهادند، هر چند آن دین، دین اسلام نباشد، بلکه دین یهود یا نصارا باشد، دیگر اسلام اجازه نمى دهد مسلمانى با یک موحد دیگرى نزاع و جدال کند، پس اشکالى که آقایان کردند ناشى از بى اطلاعى و بى توجهى بوده است.[۲]
به همین دلیل تمام جنگ های پیامبر خدا (ص) جنبه تدافعی داشته است چون بعد از تأسیس حکومت اسلامی در مدینه مشرکان و یهودیان آن را تحمل نکرده و از هر طرف با بهانه های مختلف بر کیان اسلام تجاوز نموده و متعرض مسلمانان می شدند. پیامبر اسلام(ص) نیز برای سرکوبی آنان تحت عنوان غزوه یا سریه با آنان می جنگیدند. بزرگترین جنگ های رسول خدا جنگ بدر، احد، احزاب (خندق) و خیبر بوده است که همگی با تجاوز دشمنان شکل گرفته اند. و سایر غزوه ها و سریه ها به گفته عبدالحسین زرین کوب بعد از اینکه دشمنان متعرض مسلمین می شده اند، محقق گردیده اند.[۳]
آیه ۳۳ سوره مائده ربطی به پذیرش و عدم پذیرش دین خدا ندارد. این آیه شریفه میفرماید «إِنَّمَا جَزَ ؤُاْ الَّذِینَ یحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یسْعَوْنَ فىِ الْأَرْضِ فَسَادًا أَن یقَتَّلُواْ أَوْ یصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَیدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُم مِّنْ خِلَافٍ أَوْ ینفَوْاْ مِنَ الْأَرْضِ ذَالِکَ لَهُمْ خِزْىٌ فىِ الدُّنْیا وَ لَهُمْ فىِ الاَخِرَهِ عَذَابٌ عَظِیمٌ؛[۴] یعنی همانا کیفر آنان که با خداوند و پیامبرش به محاربه برمى خیزند و (با سلاح و تهدید و غارت) در زمین به فساد مى کوشند، آن است که کشته شوند، یا به دار آویخته شوند، یا دست و پایشان بطور مخالف بریده شود یا آنکه از سرزمین (خودشان) تبعید شوند. این کیفر ذلت بار دنیوى آنان است و در آخرت برایشان عذابى عظیم است».
این آیه شریفه حکم محارب و مفسدین در زمین را بیان می کند. مراد از محاربه در «الَّذِینَ یحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ» دشمنى با خدا در خصوص مواردى است که رسول نیز در آن دخالتى دارد و در نتیجه تقریبا متعین مى شود که بگوئیم: مراد از محاربه با خدا و رسول عملى است که برگشت مى کند به ابطال اثر چیزى که رسول از جانب خداى سبحان بر آن چیز ولایت دارد، نظیر جنگیدن کفار با رسول و با مسلمانان، و راهزنى راهزنان که امنیت عمومى را خدشه دار مى سازد، امنیتى را که باز گسترش دامنه ولایت رسول آن امنیت را گسترش داده.
و همینکه بعد از ذکر محاربه با خدا و رسول جمله: «وَ یسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَساداً» را آورده، معناى منظور نظر را مشخص مى کند و مى فهماند که منظور از محاربه با خدا و رسول افساد در زمین از راه اخلال به امنیت عمومى و راهزنى است، نه مطلق محاربه با مسلمانان، علاوه بر اینکه این معنا ضرورى و مسلم است که رسول خدا (ص) با اقوامى که از کفار با مسلمانان محاربه کردند بعد از آنکه بر آنان ظفر یافت و آن کفار را سر جاى خود نشانید معامله محارب را با آنان نکرد، یعنى آنان را محکوم به قتل یا دار زدن یا مثله و یا نفى بلد نفرمود، و این خود دلیل بر آن است که منظور از جمله مورد بحث مطلق محاربه با مسلمین نیست.[۵]
اما آیه ۵ سوره توبه یک مورد خاصی را بیان کرده است اینگونه نیست که این حکم و دستور الهی متوجه مسلمانان در همه مکانها و زمانها باشد. این آیه میفرماید: «فَإِذَا انسَلَخَ الْأَشهرُ الحرُمُ فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِکِینَ حَیثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُواْ لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ فَإِن تَابُواْ وَ أَقَامُواْ الصَّلَوهَ وَ ءَاتَوُاْ الزَّکَوهَ فَخَلُّواْ سَبِیلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ؛ (امّا) وقتى ماه هاى حرام پایان گرفت، مشرکان را هر جا یافتید به قتل برسانید و آنها را اسیر سازید و محاصره کنید و در هر کمینگاه، بر سر راه آنها بنشینید! هر گاه توبه کنند، و نماز را برپا دارند، و زکات را بپردازند، آنها را رها سازید زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است!»
این آیه شریفه به لغو پیمانی که با مشرکین مکه امضا شده بود اشاره دارد. سوالی که در این جا مطرح است این است که چگونه قرآن دستور مى دهد پیمان مشرکان یک جانبه لغو گردد؟
پاسخ این سؤال با توجه به امور زیر روشن مى شود.
اولا بطورى که در آیه ۷ و ۸ همین سوره (چند آیه بعد) تصریح شده، این لغو پیمان بدون مقدمه نبوده است، بلکه از آنها قرائن و نشانه هایى بر نقض پیمان آشکار شده بود، و آنها آماده بودند در صورت توانایى بدون کمترین اعتنا به پیمانهایى که با مسلمانها دارند، ضربه کارى را بر آنها وارد سازند. این کاملا منطقى است که اگر انسان ببیند، دشمن خود را آماده براى شکستن پیمان مى کند و علائم و قرائن آن در اعمال او به قدر کافى به چشم مى خورد، پیش از آنکه غافلگیر شود اعلام لغو پیمان کرده و در برابر او به پا خیزد.
ثانیا در پیمانهایى که به خاطر شرایط خاص بر قوم و ملتى تحمیل مى شود، و آنها خود را ناگزیر از پذیرش آن مى بینند، چه مانعى دارد که پس از قدرت و توانایى این گونه پیمانها را به طور یک جانبه لغو کنند.
آئین بت پرستى نه یک مذهب بود و نه یک مکتب عاقلانه، بلکه یک روش خرافى و موهوم و خطرناک بود، که مى بایست سرانجام از جامعه انسانى برچیده شود، و اگر قدرت و قوت بت پرستان در جزیره عرب به قدرى در آغاز کار زیاد بود، که پیغمبر (ص) مجبور شد تن به صلح و پیمان با آنها در دهد، دلیل این نخواهد بود که به هنگام کسب نیرو و قدرت به چنین پیمان تحمیلى که بر خلاف منطق و عقل و درایت است، وفادار بماند، این درست به آن مى ماند که یک مصلح بزرگ در میان گاو پرستان بعضى از کشورها ظهور کند، و براى برچیدن این برنامه دست به کار تبلیغات وسیع بزند، و به هنگامى که تحت فشار قرار گیرد، به ناچار با آنها پیمان ترک مخاصمه ببندد، ولى به هنگامى که پیروان کافى پیدا کرد، قیام کند و براى جاروب کردن این افکار پوسیده دست به کار شود، و پیمان خود را با آنها ملغى شده اعلام نماید. از این رو مى بینیم این حکم مخصوص مشرکان بوده و اهل کتاب و سایر اقوامى که در اطراف جزیره عربستان وجود داشتند، و به نوعى با پیامبر (ص) پیمان بسته بودند، پیمانشان تا پایان عمر پیامبر(ص) محترم شمرده شد.
به علاوه مى بینیم لغو پیمان مشرکان به شکل غافلگیرانه صورت نگرفت، بلکه چهار ماه به آنها مهلت داده شد، و در مرکز اجتماع عمومى حجاز، یعنى روز عید قربان در کنار خانه کعبه این موضوع به آگاهى همه رسانده شد، تا فرصت کافى براى فکر و اندیشه بیشتر پیدا کنند، شاید دست از این آئین خرافى که مایه عقب ماندگى و پراکندگى و جهل و خباثت است، بردارند، خداوند هرگز راضى نشد آنها را غافلگیر سازد و مجال تفکر را از آنها سلب کند حتى اگر آماده پذیرش اسلام نشوند مجال کافى براى تهیه نیرو بمنظور دفاع از خود داشته باشند تا در یک جنگ غیر عادلانه درگیر نشوند! اگر پیامبر (ص) نظر تربیتى و رعایت اصول انسانى نداشت هرگز نباید با دادن مهلت چهارماهه دشمن را از خواب بیدار کند و مجال کافى براى تهیه نیرو و آمادگى جنگى به او بدهد بلکه باید در یک روز معین پس از الغاى یک جانبه پیمان، بدون مقدمه، به آنها حمله کند و بساط آنان را برچیند. به همین دلیل مى بینیم بسیارى از بت پرستان از این مهلت چهارماهه استفاده کردند و با مطالعه بیشتر در تعلیمات اسلام به آغوش آن باز گشتند.[۶]
پی نوشت:
[۱] بقره، ۲۵۶.
[۲] . محمد حسین طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ج۲، ص: ۵۲۴- ۵۲۵ ، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چ۵، ۱۳۷۴ش.
[۳]. ر.ک: عبدالحسین زرین کوب، بامداد اسلام، بخش پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در مدینه.
[۴] . مائده، ۳۳.
[۵] . محمد حسین طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ج۵، ص۵۳۳.
[۶] . ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۷، ص ۲۸۳-۲۸۴، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چ۱، ۱۳۷۴ش.
نویسنده: حمیدالله رفیعی