بحث کردن درباره ی شخصیت زن، حقوق و موقعیت اجتماعی او در عصر حاضر امری پیچیده و مشکل است. هر یک از مکاتب فکری بشری مطرح شده پس از رنسانس در اروپا و عصر مشروطه در کشور ما درباره ی آن سخنی گفتهاند و راهی رفته اند. اما فهمیدن نظر اسلام نیز مقداری دشوار به نظر میرسد. چون با بررسی آثار دینی و مذهبی، به نگاهها و نقطه نظرهای مختلف و متفاوتی در رابطه با این موضوع میرسیم. به خصوص این که برخی از این دیدگاهها با سنتها و رسوم اجتماعی آمیخته شده و بعضاً فرهنگ اصیل اسلامی را نیز تحت تأثیر قرار داده است.
از طرف دیگر حقیقت از آن آثار دینی و حیاتی و مأثور هستند که از منبع وحی سرچشمه گرفته و از اصالت برخوردارند. اما برخی دیگر، آثار و میراث فرهنگی عوامانهای هستند که ریشه ی چندانی در متون اصیل دینی ندارند و از سنتهای اجتماعی جامعه سرچشمه گرفتهاند. تشخیص و تمایز میان این دو فرهنگ، یکی از موضوعهای مهم و با ارزش برای بحث و بررسی توسط جامعهشناسان است. به علاوه آثار اسلامی را هم میتوان به دو بخش تقسیم کرد. بخش اول موضوعات و فرهنک مربوط به زن را در مرحلهای از تاریخ اسلامی بحث میکند و بخش دیگر از اصالت شخصیت و حقوق زن سخن میگوید و تعالیم و آموزشهایی را که در این زمینه وارد شده است مورد بررسی قرار میدهد.
در اینجا دو اصطلاح استفاده شده در علم «اصول و منطق» را تعریف میکنیم: «قضیه حقیقتیه» و «قضیه(خارجیه)».
«قضیه حقیقیه» از احکام ثابت و حقیقی موضوع بحث میکند، اما «قضیه واقعیه یا خارجی» ناظر به موضوع زمان صدور حکم است یعنی دقیقاً حکم و داوری در مرحلهای خاص از تاریخ صادر شده است.
طرح سیمای زن در نهج البلاغه و داوریهای امام در مورد زنان، مسئلهای که ذهن هر مسلمان اندیشمندی را به خود جلب میکند. آیا به راستی امام علی(علیه السلام) به عنوان عینیت فرهنگ اسلامی، در دادرسی در مورد زن چنین بدبینانه است که آگاهی او را دشمن زن جلوه دهد؟ چنانچه جمعی از مستشرقین چنین دیدگاهی دارند-یا نظر امام تنها به یک موضوع خاص در سرنوشت سیاسی خود و جامعه ی مسلمانان برمیگردد که در دوران جنگ جمل اتفاق افتاده است؟ اصولاً منبع اصلی در مطالعه ی سیمای زن در اندیشه ی اسلامی کجاست؟ اصالت آنجاست که در نخستین منبع معرفتی اسلام یعنی قرآن کریم از آن سخن به میان آمده است یا مجموعه ی قرآن و سنت و احیاناً روایتهای متفاوتی در مورد زن ملاک است؟ آیا جمع این روایات و به تبع آن داوریهای درباره ی زن، ممکن است؟
در یک جا قرآن حکایت حکومت زن عاقلهای به مانند بلقیس را نقل میکند و در جای دیگر، از حیلهگری و شر بودن زن سخن میگوید.
اگر زنان «ابزار شیطان» هستند دیگر چگونه میتوانند مکمل زندگی و مورد محبت و تحسین پیامبران و انسانها قرار گیرند. اگر رأی و عقل زنان ناچیز و ناصواب است پس چگونه در مسائل اجتماعی دارای حق رأی و نظر هستند و میتوانند مشارکت اجتماعی داشته باشند و سرنوشت جامعه را که از اهم وظایف اجتماعی است بسازند؟
به راستی آیا زن تابعی از مرد است که مرد همواره در همه ی موارد و زمینهها صاحب اختیار او باشد، یا این مسئله تنها در حوزه قلمرو خانواده، آن هم تنها در مسئله زناشویی مطرح است؟ آیا فرهنگ «مشورت» و مخالفت با آن خود نوعی عدم اعتماد و دوگانگی بیرون و درون به وجود نمیآورد؟ و یا این داوریها مربوط به دورهای از حیات اجتماعی بوده است که ذهن و ذهنیت زنان، چندان از ارتقا و تکامل عقلانی به جهت انزوای اجتماعی برخوردار نبوده است؟ آنجا که زن تحصیلکرده است و نیروهای عقلی و ذهنی او به مانند مردان بر اثر ممارست اجتماعی و کسب شخصیت علمی، آزمودهتر و متکاملتر شده است، دیگر این سخن عهد جاهلی جایی ندارد و تنها یک داوری ناآگاهانه در مورد زن است.
اینها سؤالاتی است که امروزه ذهن هر اندیشمند آگاه و مسلمان متفکری را به خود جلب میکند. نگارنده تلاش دارد که این مسئله را در مجموع اندیشه ی اسلامی مورد مطالعه قرار دهد. به خصوص سیمای زن از دیدگاه امام علی(علیه السلام) در نهج البلاغه و عکس العملهای او در مورد حوادث زمان خود را دنبال نماید تا مشخص گردد که آیا میتواند یک چهره ی معقول و مطلوب از زن در اندیشه اسلامی ترسیم نماید؟ مدتها است که این مسئله، ذهن مرا مشغول کرده است و از خود میپرسم مگر خداوند «اندیشیدن» را حق انسان قرار نداده است؟ اگر چنین حقی یا چنین آفرینشی بر انسان فرا رفته است پس چرا زن در آثار اندیشیدن که عبارت از اظهار نظر و مشارکت و مشورت است محروم بماند؟ ضرورت دارد که سیمای زن را در ابتدا در قرآن مجید دنبال کنیم.
سیمای زن در قرآن
قرآن بر خلاف آرا و نظرات فلسفی زمان خود و برخلاف عادات و رسوم زمانهای متأخر، شخصیت زن و مرد را در حقیقت و ذات انسانی یکی میداند و اعلام میدارد که هر دو وجود، در تکوین و ایجاد کودک مشارکت داشته و زن را تنها ظرف تولید تصور نمیکند. به خصوص در مورد پیامبر تأکید دارد که تنها نسل محمد از وجود فاطمه تنها دختر او دوام یافته است. آنجا که قریشیان بعد از فوت فرزندش ابراهیم از ماریه ی قبطیه در سال دوم هجری او را ابتر نامیدند. آیه نازل شد که ما کوثر، کثرت نسل را از طریق فاطمه به تو عطا کرده ایم. قرآن در بسیاری از آیات خود روی مساوات زن و مرد تأکید کرده و عبارت «بعضهم من بعض» را تکرار میکنند و بعد برای احترام شخصیت زن و کرامت او و حمایت از عمل و کارکرد او از نظر مادی، معنوی، اقتصادی و سیاسی قوانینی را تنظیم کرده است. قرآن درباره ی قرابت و خویشاوندی حق ارث زنان را محترم میشمارد و به همه ی حقوق و مزایای او در شئون زندگی احترام قائل است.
قرآن در همه ی آیات خود، زن را از حق تصرف در اموال خود منع نمیکند و هرگز اجازه نمیدهد که ازدواج بدون رضایت او واقع شود و احدی را بر او تحمیل نمایند.
در دیگر آیات، قرآن زن را همراه مرد در همه ی موارد یکسان میشمارد بیآنکه چیزی از مقام و احترام زن بکاهد یا شأن او را از مقام مرد کمتر شمارد.
زن و قیمومیت مرد
به طور کلی گفتار قرآن درباره ی روابط زن و شوهر بر محور عشق و گذشت است، با این توجه که زن پشتوانه ی روحی و معنوی برای شوهر خود میباشد. آیه ۲۱ سوره روم این حقیقت را روشن میکند: برای شما همسرانی از خودتان قرار داد تا به آنها آرام گیرید و بین شما مهر و محبت برانگیخت، به راستی که در این موضوع نشانهای برای اهل تفکر است.
قرآن از پشتیبانی و تعاون زن و شوهر به همدیگر سخن گفته است و میگوید: زنان لباس شمایند و شما لباس ایشانید(بقره/۱۷۸). منظور از لباس چیزی است که نقاط ضعف انسان را میپوشاند و از همین جهت است که به طور استعارهای لباس تقوا که همه ی ضعفها را میپوشاند بهترین لباس تلقی شده است.
به علاوه میدانیم که بنای قرآن در موضوع ازدواج ابتدا مبتنی بر «تک همسری» است و اجازه ی تعدد زوجات و ازدواج مکرر مبتنی بر شرایط اجتماعی و رعایت حقوق و عدل شمرده شده است.
اما مسئله ی مدیریت مردان نسبت به زنان یک مسئله خانوادگی و مربوط به روابط زناشویی است بنابراین ضرورت دارد که در این مورد مقداری درنگ و تأمل نماییم.
آیه «الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَ بِمَا أَنْفَقُوا» در بعضی آیات خداوند برای مرد نسبت به زن به نوعی «زیادی» و «فضل» قائل شده است. و آن «وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لِلرِّجَالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَهٌ»(بقره/۲۲۸) زنان را بر شوهران حقوق مشروعی است چنانچه شوهران را بر زنان، لیکن مردان را بر زنان فزونی خواهد بود.
برخی از مفسران بر این باورند که این افزونی و قیمومیت مردان بر زنان، به طور عام میباشد و مردان نسبت به زنان از نوعی سلطه و مدیریت برخوردارند و اختصاص به مسائل خانوادگی و زناشویی ندارند. از این جهت زنان نمیتوانند در امور اجتماعی که نوعی سلطه را لازم دارد مشارکت نمایند. امام محمد عبده در تفسیر المنار و علامه طباطبایی در المیزان و طبرسی در مجمع البیان معتقدند که سلطه و ریاست و قیمومیت بر زنان در همه ی امور بوده و مردان به زنان مدیریت دارند که مفهوم مقابل آن عدم مدیریت و قیمومیت زن در جامعه و مشارکت اجتماعی است. اما صریحتر از همه بیان علامه طباطبایی است، او میگوید:
«عموم این علت دلالت که حکم یادشده(قیمومیت مردان بر زنان)، اختصاص به شوهران(مسائل خانوادگی) ندارد بلکه برای گروه مردان نسبت به گروه زنان از جهت عمومی که در رابطه با زندگی با دو گروه(مرد و زن) میباشد جعل شده است؛ مانند حکومت، قضاوت و… و همین طور دفاع جنگی. همه ی این موارد اموری هستند که مردان نسبت به زنان در حیات اجتماعی برتری دارند و بنابراین آیه «الرجال قوامون علی النساء» اطلاق تام و تمام دارد».
این مفسران معنای قوام به معنی سلطه و ریاست را در همه ی موارد زندگی بسط داده اند، در حالی که از نکتهای روشن چشمپوشی کردهاند که جمله ی «و بما انفقوا» و احوال شخصی و رفتار خانوادگی زنان شایسته(و صالحات) و زنان ناشزه، همگی در رابطه با مسایل خانوادگی و زناشویی بحث میکند و لذا عدهای از مفسران قدیم و جدید آیه ی«الرجال قوامون علی النساء» را تنها در مسائل مربوط خانوادگی و زناشویی تفسیر کردهاند و هیچ گونه عامی را از آن استفاده ننموده اند. آقای عبدالعزیز بن البراج در تفسیر آیه میگوید: «الرجال قوامون علی النساءای قوامون بحقوق علی النساء التی لهن علی الازواج»(مردان نسبت به حقوق زنانشان که به عهده دارند کفالت و مدیریت دارند).
ابن الراوندی متوفای ۵۷۳ ه.ق در کتاب «فقه القرآن» در باب تفسیر آیه میگوید:
«و فیه دلیلان علی وجوب ذلک: احدهما قوله قوامون و القوم علی الغیر هو المتکفل بامره من نفقه و کسوه و غیر ذلک».
و از عالمان جدید، امام موسی صدر و پروفسور فضل الرحمان در جزوه ی مقام زن در قرآن میآورند: «چون مردان علی الاصول عنصر فعال اجتماعی و نان آور خانواده هستند، بنابراین آنها مسئول اداره ی اقتصادی زندگی و پرداختن به امور زنان میباشند. این برجستگی مربوط به جنسیت زن و مرد نیست».
آنچه در این میان حایز اهمیت است این است که آیا «قوم» همواره به معنی سلطه و ریاست آمده است یا در منابع لغوی معنای دیگری نیز بر این ماده ذکر شده است.
ابن منظور در لسان العرب: «قد یجیء القیام بمعنی المحافظه و الاصلاح و منه قول تعالی: «الرجال قوامون علی النساء و قوله تعالی الا ما دمت علیه قائماًای ملازماً محافظاً» (قیام به معنی حفظ کردن و اصلاح کردن است و در آیه به معنی کسی است که ملازم و نگهبان زن میباشد).
زبیدی در «تاج العروس» میگوید: «القیم: السید و سائس الامر… و قیم المرئه زوجها لانه یقوم بامرها و ما تحتاج الیه… قال الفراء.. و القوام: المتکفل بالامر»(قوام پرداختن به کار و کفالت در آن است).
الخوری در «اقرب الموارد» میگوید: «و قال الرجل علی المرئه و علیها: صانها و قام لشأنها… و القوام: القوم الذی علی القیام بالامر».
مرد به امور زن قیام کرد یعنی او را نگه داشت و به شئونات خانواده رسیدگی کرد و قوام یعنی کسی نیرومند که کار را کفالت میکند. بدین جهت عدهای از مفسران گفتهاند که مراد از «قوامون» در آیه، رعایت و کفالت امور زن است نه این که مرد ولایت و سلطه داشته باشد.
علی بن ابراهیم در تفسیر خود میگوید: «فرض الله تعالی ان ینفقوا علی النساء»(خداوند فرض کرده است که به زنان نفقه بدهید).
قرطبی در تفسیرش گفته است: «الرجال قوامون علی النساء یعنی یقومون بالنفقه علیهن و الذب عنهن و الظیا فیه الاحکام والامراء و من یغزوا و لیس ذلک فی النساء»(مردان نفقه زنان را میپردازند و از آنها دفاع و حمایت میکنند).
پس اگر قوام و قیمومیت مرد بر زن مربوط به موضوع خانواده و داخلی باشد هیچ منافات ندارد که در عین حالی که زن در چهارچوب خانواده زیر نظر مدیریت و کفالت مرد زندگی میکند در دیگر امورات اجتماعی فرهنگی حتی سیاسی نیز مشارکت داشته باشد.
سخنی با علامه طباطبایی
با این که علامه طباطبایی از علمای عالی قدر اسلام و از مفسران بزرگ و مصلحان اندیشمند قرن حاضر است و تفسیر المیزان او یکی از شاهکارهای علمی و تفسیری شیعه میباشد ولی میتوان نظریه ی عالم و مجتهدی را با ارایه دلیل واجتهاد دیگر نقد کرد و مورد ارزیابی قرار داد. آن جا که مسلمانان به تفهم و تفقه در قرآن فراخوانده شدهاند، جا دارد که فهم جدید آیات قرانی را مورد مطالعه قرار داد و به مطلب جدیدی رسید.
۱- درباره ی بیان جناب علامه در مورد این که آیه عام است و بر عمومیت افضلیت و برتری جمله مردان بر زنان دلالت دارد، میتوان چنین گفت که آیه در مورد یاد شده در آیه برتری مردان، مستقل نیست بلکه مجموع برتری مردانی قوام انفاق آنها که مدلول فقره دوم آیه است علت برتری میباشد. در واقع قیمومیت مرد معلول دو امر به طور انضمامی است: ۱) افضل بودن مرد ۲) انفاق مال و در صورت انفکاک این دو سبب، هرگز مردان قیمومیت زنان را ندارند. مثلاً یک مرد میتواند به زن بیگانه سرپرستی و قیمومیت داشته باشد؟ یا اگر مرد زن خود را نفقه ندهد، باز هم اطاعت زن از شوهر لزوم دارد؟ البته نه. پس مدار و معیار در قیمومیت، تحقق دو موضوع است و در صورت انفکاک چندان اعتباری ندارد. در این صورت سلطه و مدیریت مردان نسبت به زنان بیگانه قطعاً مجاز نبوده و وجود ندارد.
۲- الزام به عمومیت قیمومیت مردان بر همه ی زنان، قطعاً به اصطلاح علم اصول تخصیص اکثر لازم دارد. زیرا ما یقیناً میدانیم که شاعر هرگز اجازه نداده است که مردان به جز زنان قانونی خود، آن هم در موضوع زناشویی به زنان مدیریت و سرپرستی داشته باشند. این مسئله در مورد قاضی بودن زن نیز مطرح است ولی چنانچه میدانیم قاضی بودن زن نیز مورد تردید و سؤال است. عدهای از فقهای شیعه ادله ی عدم کفایت اهلیت زن به قضاوت را مورد سؤال قرار دادهاند. از جمله محقق اردبیلی و آیت الله سبحانی در کتاب «القضا».
۳- التزام به افضلیت مرد و عمومیت آن، کاملاً مورد سؤال است. زیرا مسئله کاملاً با وجدان ما منافات دارد. در حالی که زنان شایستگی خود را در بسیاری از عرصههای زندگی، علوم و فنون به تجربه و اثبات رسانده اند. به علاوه عموم آیات تساوی خلقت زن و مرد از قبیل: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ »(تین، ۴) یا «إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثَى وَ جَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ»(حجرات، ۱۳) و یا «وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا* فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا»(الشمس، ۷ و ۸)؛ نشان میدهد که این موضوع با عمومیت افضلیت مرد نسبت به زن تنافی ندارد و این دلالت دارد که افضلیت مرد یک امر نسبی است و آن در مورد ازدواج است و بس. اساساً تعبیر به «افضلیت و برتری» چندان دقیق نیست، بلکه مرد با کمال خود دارای ویژگیها و خصوصیات و ممیزاتی است که او را در تصرف طبیعیت و مدیریت جامعه آماده ساخته است، زن هم با کمال خود دارای ویژگیها، امتیازات و ممیزاتی است که او را در زمینههای تربیتی، اداره خانواده، امور فرهنگی، اجتماعی و احیاناً سیاسی مهیا ساخته است و هرگز نباید زن را با مرد مقایسه کرد، بلکه کمال هر یک از آنها مخصوص به خود میباشد «و لکن کمال بحسبه».
قرآن از شایستگی و کمال زنی مانند بلقیس در دنیای قدیم سخن میگوید که با درایت و شایستگی کشور «سبا» را با دموکراسی و نظام شورایی اداره میکرده است و رابطه ی سیاسی و مراوده و مکاتبه سیاسی با دولتهای مجاور از جمله حکومت یهود به پادشاهی حضرت سلیمان داشته است و حتی متن نامه حضرت سلیمان به بلقیس در قرآن آمده است. آنچه مهم است این است که قرآن، موضوع «خانواده» را مهم میشمارد و از پاشیدگی نظام خانوادگی که آرامش آن به عهده و محوریت زن گذاشته شده است، احتراز دارد و همواره تأکید میکند که زن یکی از وظایف مهم خود یعنی «تربیت فرزند» و محور نظام داری خانواده را فراموش کند. آسیبی که جامعههای غربی، امروزه به آن مبتلا شدهاند و زن را به جای کرامت آن، ابزار دست سرمایه داران و استثمارگران قرار داده اند.
سیمای زن از دیدگاه امام علی(علیه السلام)
در رابطه با «قضیه حقیقیه» یعنی ماهیت، اصالت و کرامت انسانی، زن به عنوان یک مخلوق عزیز و مکرم خداوند و تساوی ذاتی او با هم تا و همسر خود «مرد» مطرح بوده و از این جهت مدلل گردیده قرآن کلیت انسان را در همه ی موارد در نظر دارد و فرقی میان آن دو قائل نیست و اگر تفاوتی برخاسته از روحیات و ویژگیهای آن دو مطرح است، به خاطر همان تفاوتهاست که مورد توجه است. در این مقاله، سخن از «قضیه حقیقیه» یا یک مورد تاریخی خاص است که در تاریخ اسلام و فصل محنت بار خلافت امام علی بن ابی طالب اتفاق افتاده است و آن شرکت عایشه همسر پیامبر در جنگ جمل است که سرآغاز فتنههای سیاسی و اجتماعی خلافت اسلامی به شمار میآید.
به احتمال بسیار قوی، کلیه مباحثی که در «نهج البلاغه» در مورد زن آمده است بیشتر ناظر به این واقعه ی تاریخی است. اینک با ملاحظه ی مجموعه ی خطبهها و سخنان علی(علیه السلام) نگاهی به سیمای زن در نهج البلاغه داریم. قبلاً ضرورت دارد که به یک نکته ی اساسی در تألیف نهج البلاغه اشاره نماییم و آن این است که گرچه نهج البلاغه بعد از قرآن کریم، دومین منبع معرفتی و فرهنگ اسلامی محسوب میشود، گاهی مؤلف بزرگوار آن سید شریف رضی بجز خطبهها و نامهها، موارد خاصی از یک بیان و سخنی را ایراد کرده است که احیاناً مفصل آن در برخی از منابع نهج البلاغه آمده است(کاشف الغطا)
نظر اصلی امام
یک بررسی اجمالی در سیره ی امام نشان میدهد که آن حضرت، به خانواده و همسر دلبستگی و علاقه ی بسیار داشته و علی رغم سنت جاهلیت به شخصیت و مقام زن احترام میگذاشته است. او نه تنها در خانه شریک زندگی همسر خود بود، بلکه مردان را نیز به پاسداری از حرمت و حقوق زن توصیه کرده و کوششهای ایشان را در خانه و تربیت فرزندان ستوده است و فرموده: «زن گل خوشبوی زندگی است و نباید کارهای دشوار را بر او تحمیل کرد.»(المره ریحانه لا قهرمانه). زن شایسته است به کارهایی که مناسب روحیه(وظایف فیزیکی) اوست، اشتغال ورزد. امروزه دانشمندان به این نکته ی تربیتی در ترخیص زن در خدمات اجتماعی و اشتغال او اشاره میکنند. اما انتقاداتی که در نهج البلاغه در مورد زن ایراد شده است بیشتر ناظر به موقعیت خصمانه ی عایشه، همسر پیامبر و موضعگیری او در جنگ جمل میباشد که دهها هزار کشته را به دنبال داشته است و دنیاطلبان به خاطر ریاست دنیایی، همسر پیامبر را وسیله ی اغراض خود قرار دادهاند.
عایشه، زنی بلندپرواز
به قول یکی از علمای شام(عبدالله العلائلی)، عایشه بانویی پرعقده و بلندپرواز بود، از سویی میخواست تا مثل سلمی(دختر مالک بن حذیفه فرازی) ملکه شود و کنیزان و غلامان کمر بسته در برابر او صف کشیده(العلائلی) و از سوی دیگر فریب مردان آزمند و جاهطلبی چون زبیر و طلحه را خورد و مقام هووییاش را فراموش کرد و همچنین خرده حسابهای شخصی با امیرالمؤمنین داشت(نهج البلاغه، خطبه ۱۵۶).
«اما فادرکها رای النساء و خفن خلا فی صدرها کَمِر جَل القین.» فلان زن(عایشه) گرفتار رأی زنانه و کینهای بود که چون دیگ حداد در سینهاش میجوشید. با این که او با امیرالمؤمنین کینه داشت اما امام، حراست او به عنوان همسر رسول الله را رعایت کرد و عایشه را بعد از شکست خوردن، با احترام لازمه به مدینه فرستاد.
بنابراین امام با بیان کلی از ویژگیهای بلاغت، انتقادات خاص بر عایشه را در حق عموم به طور عام(زنان) بیان میدارد و میگوید: «ان النساء نواقص الایمان، نواقص الحظوظ، نواقص العقول… فاتقو شرارالنساء و کونوا من خیار هن علی حظر.» زنان، ایمانی ناقص، نصیب و خردی نارسا دارند، از زنان بد بپرهیزید و مواظب خوب باشید».
در جایی دیگر میگوید: «ایاک و مشاوره النساء فان رایهن الیافن و غرمهن الی وهن و اکنف علیهن من ایصارهن بحجابک ایاهن، فان شده الحجاب القی علیهنو لیس خروجهن من اداخلک من لا یوثق به علیهن، و اناستعطت ان یعرفن غیرک فافعل و لا تملک المره من امرها من جاوز نفسها، فان المره ریحانه و لیست بقهرمانه»(نهج البلاغه، شهیدی، ص ۳۰۷). از مشورت با زنان بپرهیزید زیرا آنان رأیی سست و ارادهای ضعیف و خردی نارسا دارند، زنان را در پرده نگاهدار و چشمان آنها را از دیدن آنچه نباید ببینند، فرو بند، زیرا شدت حجاب زنان او را مستورتر و محفوظتر میدارد. بیرون رفتن بانوان از منزل دشوارتر از آن است که بیگانه نامطمئنی را نزد آنان راه دهی، اگر بتوانی کاری کنی که زنان جز تو هیچ کس را نشناسند، چنین کن و کاری را بر عهده ی زنان مگذار که از حدود قدرت او فراتر باشد، زیرا زن گل خوشبویی است نه پیشکار و قهرمان.
۱- گرچه این انتقادات درباره ی واقعیت معینی و در مورد نقد رفتار سیاسی عایشه وارد شده است، میتوان این روایتها را با در نظر گرفتن منابع حدیثی و روایات، مورد بررسی قرار داد. زیرا روایت علاوه از مرسله بودن آن، چنانچه روش شریف رضی میباشد، ما را از مشاورت زنان بیتجربه نهی میکند و گرنه مشاوره با زنان تجربه دار، خود مطلوب و مورد تأیید روایات است.
۲- این که زنان از داشتن رأی صائب محرومند، چندان مطابقتی با واقع و تجربه ی زندگی اجتماعی آنان ندارد. بسیاری از زنان رشیده عاقل بودهاند که در تدبیر امور کمتر از مردان نبوده اند.
پس میتوان اموری که زنان به طور کامل در آنها میتوانند نظر بدهند را مورد ملاحظه قرار داد:
۱) اموری که به طور مستقیم مربوط به خود زنان(امور خانواده) میباشد. قطعاً زنان در این موارد به طور کامل صاحب نظر، مشورت و رأی میباشند.
۲) امری که زنان مشترکاً با دیگران همکاری دارند. مانند انجمنهای علمی و اجتماعی و… بازهم قطعاً زنان میتوانند در این امور نظر دهند.
۳) اموری که مربوط به دیگران میباشند. طبیعی است که زنان به طور مستقیم نمیتوانند در آن موارد بدون اجازه ی آنان نظر بدهند، اما این سخن بدان معنا نیست که زنان صاحب نظر و رأی نیستند.
طبیعی است که نظر امام علی، مربوط به عایشه و پرهیز از بلندپروازیهای او بوده است.
مشورت با زنان
در برخی از روایات نبوی یا نهج البلاغه چنین آمده است: «با زنان مشورت نکنید اگر مشورت کردید، با آنان مخالفت بورزید». مصداق و مضمون این روایت چیست؟ آیا میتوان باور کرد که انسان دارای عقل و اندیشه و در نتیجه نظر باشد ولی از رأی دادن و مشورت کردن با او محروم شود؟
ولی به جرئت میتوان گفت:
اولاً این روایات با روایتهای دیگری در تعارض است که به مشورت کردن با زنان با تجربه فراخوانده است.
ثانیاً قطعاً این چنین روایتها در مواردی بوده است که زنان از خبرگی و تجربه ی آن دور بودهاند و چندان اطلاعی از وضعیت و کیفیت آن نداشتهاند. طبیعی است کسی که در موضوعی اطلاع نداشته باشد، اظهار نظر او چندان عمیق نبوده و احیاناً برخلاف واقع میباشد.
چنانچه چنین مواردی در حیات سیاسی رسول خدا اتفاق میافتد.
صدوق نقل میکند: «کان رسول الله اذا اراد الحرب، دعا نساء ه فاستشارهن ثم خالفهن»(شیخ حر عاملی)، رسول خدا وقتی که میخواست به جنگ برود، زنانش را میخواست و با آنان مشورت میکرد و سپس مخالفت مینمود.
قطعاً جنگ و امور سوق الجیشی و تاکتیک نظامی از اموری نیست که زنان از آن اطلاع داشته باشند، بلکه حتی بسیاری از مردان عادی نیز از موضوعاتی چنین پیچیده بیخبرند.
بنابراین بسیار طبیعی است که پیامبر آمادگی خود برای رفتن به جنگ را با زنان خود در میان بگذارد و از آنان استمزاج کند و سپس مخالفت نماید.
به علاوه در روایت کراجکی تأکید شده است که همواره با زنان دارای تجربه و نظر مشورت نمایید.«ایاک و مشاوره النساء الا من جربت بکمال عقل» از مشورت با زنان بپرهیزید، مگر آنهایی که عقل و کمال شان تجربه شده باشد.
به نظر نگارنده از آنجایی که زنان همواره در حیات اجتماعی در طول تاریخ بشری تنها نظام خانواده و تربیت فرزندان را به عهده داشتهاند و عقل و کمالات ذهنی آنها در برخورد با حوادث و تجربیات زندگی پخته و آزموده نگردیده است؛ بنابراین در ادبیات جهانی و دینی چنین وانمود شده است که از مشورت کردن و نظردادن محروم بمانند. ولی از آنجا که امروزه در حیات اجتماعی پیچیده عصر حاضر، زنان در همه ی کشورها و در همه ی عرصههای مخلتف زندگی علمی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی افراد کارآزموده، تحصیل کرده و باتجربه شدهاند، بنابراین هیچ دلیلی ندارد که فاقد نظر، رأی، اندیشه و مشورت خواهی باشند. اصولاً تمایز ذهنی مرد و زن بیشتر از آنچه فطری و طبیعی باشد، معلول عوامل محیطی و آزمایشهای اجتماعی میباشد.
ویل دورانت در لذات فلسفه میگوید: «زنانی که در وکالت دادگستری، طبابت، حکومت و حتی راهزنی موفق شدند و قابلیت زنان را در میدانی که هنوز فرصت خوبی برای خودنمایی در آن نیافتهاند نشان داده اند، ثابت کردهاند که میتوانند کارهایی که قبلاً خاص مردان بوده با آنان به رقابت بپردازند»(ویل دورانت).
گرچه این تغییر شرایط زندگی در ذهنیت، مهارت و کارآیی آنان دخالت داشته است، از طرف دیگر، آنان را در امور خانه داری و ازدواج، تنبل نموده و عقب گذاشته است.
دورانت همچنین میگوید: «اگر مزیت دختری در دانش و اندیشه ی او باشد نه در دل انگیزی طبیعی و زرنگی نیمه آگاهش، در پیدا کردن شوهر چندان کامیاب نخواهد بود… ۶۰ درصد زنان دانشگاه، بیشوهر میمانند… خانم دانشمند برجستهای شکایت میکرد که کسی با او ازدواج نمیکند و میگفت: چرا کسی مرا دوست ندارد؟ من نمیتوانم از بیشتر زنان بهتر باشم!»(ویل دورانت).
بالاخره مشورت کردن و صاحب نظر بودن زنان بستگی به محیط اجتماعی، رشد فرهنگی، ترقی ذهنی و عقلانی دارد. آنجا که زنان هنوز در دوره ی کودکی(ذهنی-اجتماعی) به سر میبرند، فاقد نظر رأی و مشورت میباشند. همچون مردان.
ولی آنجا که در جامعهای مترقی و با فرهنگ، توأم با معنویت و صیانت اخلاقی باشند و از کمال ذهن و عقل اخلاق برخوردار باشند، چه دلیلی که با آنان به مانند کودکان و بردگان رفتار شود؟
بسیار اتفاق میافتد که پیامبر با زنان مشورت میکرد. مثلاً بعد از وفات خدیجه، پیامبر با ام سلمه مشورت کرد که با چه کسی ازدواج کند. ام سلمه، میمونه را پیشنهاد نمود.
آری اگر زنان با تجربه و کارآزموده نباشند هیچ عقل اجتماعی اجازه نمیدهد که از رأی و نظر و اندیشه ی آنان در جامعه برخوردار نباشد. اصولاً اگر زنان هم مانند مردان، از کوره ی حوادث و آزمایشهای اجتماعی سربلند باشند و صاحب ذخایر اندیشه و معرفت شوند، قطعاً نقش مهمی را در پیشرفت اجتماعی بازی خواهند کرد. در تفسیر آمده است: وقتی اسماء دختر عمیس همراه همسرش جعفر ابن ابی طالب از حبشه برگشت و دوران مرارت هجرت را پشت سر گذاشته بود. به پیامبر گفت چرا در قرآن از ما زنان به خوبی یاد نمیشود؟ به دنبال، آیات «إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِمَاتِ وَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ … أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَهً وَ أَجْراً عَظِیماً»(طبرسی) «إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِمَاتِ وَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ الْقَانِتِینَ وَ الْقَانِتَاتِ وَ الصَّادِقِینَ وَ الصَّادِقَاتِ وَ الصَّابِرِینَ وَ الصَّابِرَاتِ وَ الْخَاشِعِینَ وَ الْخَاشِعَاتِ وَ الْمُتَصَدِّقِینَ وَ الْمُتَصَدِّقَاتِ وَ الصَّائِمِینَ وَ الصَّائِمَاتِ وَ الْحَافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحَافِظَاتِ وَ الذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیراً وَ الذَّاکِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَهً وَ أَجْراً عَظِیماً»(احزاب، ۳۵)
مدلول چنین آیات و روایات مطلوب بودن زن و شایستگی و ارتقای او در مدارج کمال و عقلانیت و مراحل معنوی است.
مضافاً این نوع برداشت منافات با حکمت الهی دارد که در جهان آفرینش چیزی را عبث و نامطلوب نیافریده و اساساً «شر مطلق» وجود ندارد، کجا رسد به زن که آرامش بخش زندگی و مکمل حیات انسانی است. وجودش سراسر محبت، فداکاری، سازندگی و تربیت است. چگونه خداوند چنین وجودی را «شر» تلقی مینماید.
به نظر نگارنده این سخن از فرمایشات امام علی(علیه السلام) نبوده و از حضرتش صادر نشده است.
شاید احیاناً جملاتی که در فرهنگهای سنتی گذشته وجود داشته است، انگ دینی به خود گرفته و منسوب به امام شده است. نظیر چنین اندیشههایی در گذشته، کم نبوده است.
از دانشمندان معاصر، استاد محمد علی جوکانی در کتاب «دین و تدین» نیز به این نکته اشاره دارد. نظیر چنین عباراتی که از حضرتش صادر شده است، خطبه ی «لقد فلان… فقد قوم الاود» است که درباره ی خلیفه دوم آمده است و قطعاً این مضمون با خطبه ی شقشقیه که در نقد خلفا است منافات دارد.
نقش زن در تکامل حیات اجتماعی
آنچه مهم است این است که اسلام و شارع مقدس، از آفرینش زن، یک هدف غایی را در نظر دارد و همگی دستورات و تشریعهای او ناظر به آن جنبه ی حیات زن است.
به تعبیر امام موسی صدر: «حقیقت این است که ابزار جلوههای زیبایی و فتنه انگیز زنانه، زنان را به برجسته کردن زنانگی و تبدیل او به یک تابلوی هنرمندانه واداشته است و این تغییر و تبدیل ماهیت، تحقیر و انکار کرامت زن و نادیده گرفتن شایستگی و از بین بردن عمر و وقت و از دست دادن فرصتهای گرانقدر را سبب گردیده است و در نتیجه محروم شدن زن و جامعه از حفاظت زن به عنوان مادر و مربی نسل شده است»(امام موسی صدر)
این هرگز منافات ندارد که زن بتواند با حفظ کرامت خود در عرصههای اجتماعی و فرهنگی، شایستگی خود را دوچندان نشان بدهد.
در عصر حاضر، زن غربی سخن از «حقوق زن» و «آزادی» میزند، اما این حقوق و آزادی برای او نه به طور طبیعی و احراز اصالت انسانی و کرامت ذاتی او حاضر شده است، بلکه بیشتر محصول سودجویی هرچه بیشتر سرمایه داران و کارخانه داران غربی بوده است که زنان را کارگران مفت و با ارزش ارزیابی کرده اند.
زنان، نیمی از ارتش شیطانند
غزالی در احیاء علوم الدین، این روایت را نقل میکند که «زنان نیمی از ارتش شیطانند» یا این که زن همهاش بدی است و بدترین چیز او این که از او چاره نیست(نهج البلاغه، کلمه قصار ۲۳۸).
راستی چگونه این روایات با عمومات و اطلاعات آیات قرآنی تناسب دارد؟ از طرف یگر، روایاتی را در متون احادیث میبینیم که زن را میستاید و از آن به نیکی یاد میکند. مثلاً جمله ی حضرت علی: «المره ریحانه و لیست بقهرمانه» زن گل خوشبویی است و قهرمان نیست. اینجا سؤال مطرح میشود که اگر زن گل است گل که شر نمیشود.
در روایاتی از پیامبر، آنجا که عربها از داشتن فرزند دختر خشمگین و عبوس میشدند فرمود: «بنوکم برکات و بناتکم رحمه» فرزندان پسر شما برکت و فرزندان دختر شما رحمت میباشند.
جایی که دختر رحمت است، پس این زن چگونه شر میشود؟ یا در آیات ازدواج خداوند از «آیه» بودن ازدواج و همسان گزینی از جنس آدمی(زنان) سخن میگوید: «وَ مِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجاً» و غایت ازدواج را سکن و آرامش میداند. یعنی نعمت است. پس زنان چگونه شر میشوند؟
و در مورد حدیث زنان نیمی از ارتش شیطان اند، به نظر میرسد که این حدیث از اسراییلیان و جعلی میباشد، زیرا داستان خلقت در تورات چنین آمده است که شیطان نخست حوا را فریب داد و حوا آمد، آدم را گول زد و در نتیجه زن(حوا) ابزار شیطان شد.
اما در قرآن هرگز چنین سخنی نرفته است و داستان آفرینش در کتاب الهی با فریفته شدن هر دو(زن و مرد) شکل میگیرد «فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِ» شیطان هر دو زن و مرد را فریب داد و آنان را از بهشت اخراج کرد.
بنابراین روایاتی که زن را به نوعی ابزار شیطان میدانند، در واقع نه هم خوانی با روایات تورات دارند و نه قرآن.
سرانجام، آنجا که قرآن از حالات، کیفیات و ایمان روحی زنان شایسته سخن میگوید، چگونه آدم باور نماید که چنین زنانی در ذات خود، شر بوده اند؟!
«مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاهً طَیِّبَهً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ»(نحل، ۹۷). کسی که کار شایسته کند، چه مرد باشد چه زن و با ایمان کامل بهترین پاداش را در مقابل کار نیکی که انجام دادهاند عطا میکنیم.
ویل دورانت مینویسد: «علت عمومی تغییر(در زندگی زن) فراوانی و تعدد ماشین آلات است(آزادی زن از عوارض انقلاب صنعتی است).
زیرا انقلاب صنعتی در درجه ی اول موجب شد که زن هم صنعتی شود تا آن پایهای که بر همه آن را انجام دهد، ما حیات طیبهای(در این دنیا) برای آنان اعطا میکنیم و در روز رستاخیز نامعلوم بود و هیچ کس حتی خواب آن را هم ندیده بود، زنان، کارگران ارزان تری بودند و کارفرمایان، آنان را بر مردان سرکش سنگین قیمت ترجیح میدادند. یک قرن پیش در انگلستان کار پیدا کردن بر مردان دشوار گشت. اما اعلانها از آنان میخواست که زنان و کودکان خود را به کارخانه بفرستند. کارفرمایان باید در اندیشه ی سود و سهام خود باشند و بنای خاطر خود را با اخلاق و رسوم و حکومتها، آشفته سازند. کسانی که نآاگاه بر(خانه براندازی) توطئه کردند، کارخانه داران وطن دوست قرن نوزدهم انگلستان بودند»(ویل دورانت).
قطعاً طبیعی است که میان سرنوشت و شرایط اجتماعی زنان شرقی و مسلمانان با زن غربی تفاوت وجود داشت و هرگز چنین شرایطی در سرگذشت زن شرقی اتفاق نیافتاده است. بنابراین آزادی خواهی افراطی زن که نوعی «سادیسم فیمینیسم» تلقی میگردد، چندان لزومی برای زن شرقی ایجاب نمیکند.
فیمینیسم افراطی امروز که نوعی آسیب اجتماعی و مثبت ساختن وضع اجتماعی زن تلقی میشود، بیشترین تأکید خود را بر روی این چنین شعارهایی بنا کرده است:
۱- تأکید بر اشتغال رسمی زنان به عنوان راه نجات آنها، اما راستی صاحب اشتغال شدن و درآمد زنان به طور کامل به استقلال آنان انجامیده است؟
۲- تأکید بر تقابل و دشمنی زن و مرد. آیا چنین دیدگاهی با واقعیت مطابقت دارد؟
۳- یکسان شمردن شرایط زندگی زنان و ارائه ی راهحل مشابه برای آنان.
۴- تبلیغ و تأیید مشابهت کامل زن و مرد.
۵- ترویج شکلهای نوین خانواده.
۶- بیاهمیت جلوه دادن خانهداری و کار خانگی(ناهید مطیع).
آیا طرح چنین رهیافتها، زنان را از شناخت واقعی خود دور نمیکند و عواقب خطرناک برای استحکام بنیاد خانواده و حل مسئله حقوق زن ندارد؟
و یا باید راه حل دیگری پیدا کرد و الگوی مناسبی را در مسائل زن ارائه کرد؟
به تعبیر یک نویسنده ی زن: «الگوی زن ایرانی تنها چهره ی انسانی و آزادگی اوست و بازگشت به شخصیت والا و با ارزش مادر بودن است که میتواند یک جامعه را به انزوا و یا رو به ترقی و پیشرفت ببرد».
زنی که در جستجوی خصوصیات اصیل انسانی است، زنی که نه سنت تعصبی و عقاید ضد انسانی و خرافات را میپذیرد و نه فریب شعارها و آزادیهای دستهبندی شده و صادر شده از سرمایهداران غرب را میخورد. زن آزاد، زنی است در پی کسب آگاهی و فهم(فاطمه طهماسبی).
منبع: ثقفی، سید محمد،(۱۳۹۰) نظریههای جامعه شناختی عالمان مسلمان، تهران: جامعه شناسان.