- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 3 دقیقه
- 0 نظر

هشام بن عبدالملک، امام باقر(علیه السلام) را از مدینه به شام فرا خواند. در شام او و امام در یک مکان جلوس میکردند و جمعی از مردم نیز در مجالس آنان حضور مییافتند. راوی میگوید: زمانی ما نشسته بودیم و نزد ایشان افرادی مشغول پرسشگری بودند، نگاه امام به تعدادی مسیحی افتاد که از دامنه کوهی بالا میرفتند. امام فرمود: آنان کیاناند؟ آیا امروز، روز عید آنان است؟ حاضران گفتند: خیر یابن رسول الله! آنان دانشمندی دارند که در این کوه زندگی میکند. هر سال در چنین روزی نزد او میروند و او نیز در جمع آنان حاضر میشود و هر چه درباره پدیدههای یک سال آینده میخواهند، از او میپرسند. امام باقر(علیه السلام) فرمود: آیا او با سواد است؟ گفتند: او از باسوادترین مردم زمان ماست؛ به طوری که حواریان عیسی(علیه السلام) را نیز از نزدیک دیده و با آنها همنشین بوده است. امام فرمود: پس برخیزید و به دیدارش بشتابیم. حاضران گفتند: هر طور شما صلاح بدانید.
امام باقر(علیه السلام) با اطرافیان خود روانه کوه گردیدند. وقتی به کوه رسیدند و وسط جمعیت مسیحیان رفتند، مشاهده کردند که مسیحیان بساطی پهن کرده و پشتیها چیدهاند. توجه آن دانشمند مسیحی به سمت امام باقر(علیه السلام) جلب گردیده، از ایشان پرسید: آیا شما از ما هستید یا از امت مرحومه؟ امام فرمود: از امت مرحومه. پرسید: آیا از دانشمندان آنان هستید یا از عوام آنها؟ امام فرمود: از عوام آنها نیستم. او گفت: از شما بپرسم، یا شما از من میپرسید؟ امام فرمود: شما بپرسید. آن مرد گفت: ای مسیحیان! مردی از امت محمد میگوید از من بپرسید، معلوم میشود او به مسائل آگاهی دارد!
آن گاه پرسید: ای بنده خدا! به من بگو چه ساعتی از شبانهروز است که نه از شب محسوب میشود، نه از روز؟ امام فرمود: بین طلوع فجر (سپیده دم) تا طلوع خورشید.
مرد مسیحی گفت: پس اگر از ساعت شب و روز به شمار نمیآید، از چه ساعتی محسوب میگردد؟ امام فرمود: از ساعات بهشت است و دردمندان ما در آن ساعت شفا مییابند.
دانشمند مسیحی گفت: درست گفتی! باز من بپرسم یا تو میپرسی؟ امام فرمود: بپرسید. دانشمند مسیحی خطاب به حاضران گفت: ای مسیحیان! ذهن این مرد از مسائل علمی پر است. به من بگو: چگونه است که بهشتیان غذا میل میکنند، اما فضولات آن را دفع نمیکنند؟ امام فرمود: آنان همانند جنین در شکم مادر هستند که غذا میخورند، اما مدفوعی ندارند.
مرد مسیحی گفت: درست گفتی! سپس رو به امام کرده، گفت: مگر شما نگفتید من از دانشمندان امت مرحومه نیستم؟! امام فرمود: من چنین چیزی نگفتم؛ بلکه گفتم: من از عوام و جاهلین آنان نیستم.
دانشمند مسیحی گفت: باز من بپرسم یا شما میپرسید؟ امام فرمود: شما بپرسید. مسیحی رو به حاضران کرد و گفت: به خدا سوگند، اکنون مطلبی از او بپرسم که در پاسخ آن فرو بماند! امام فرمود: بپرس.
گفت: مردی با زنی ازدواج میکند و همسر او فرزند دوقلویی را به شکل همزمان و در یک ساعت به دنیا میآورد. از سوی دیگر، در یک ساعت هر دو از دنیا میروند و در خاتمه هر دو در یک ساعت در یک قبر گذاشته میشوند؛ با این توصیف، یکی از آنها ۱۵۰ سال عمر میکند و دیگری ۵۰ سال، این دو چه کسانی هستند؟
امام فرمود: عُزَیر و عَزره هستند که جنینی آنان در شکم یک مادر و تولدشان در یک ساعت بود، طبق گفته شما. عرزه و عزیر سیسال زندگی کردند، بعد خداوند جان عزیر را به مدت صد سال قبض کرد و عزره را زنده نگاهداشت، سپس عزیر را زنده کرد و او با برادرش عزره، بیست سال دیگر زندگی کرد.
دانشمند مسیحی به حاضران گفت: ای مسیحیان! من هنوز کسی را دانشمندتر از این مرد ندیدهام. تا زمانی که او در شام به سر میبرد، هیچ مطلبی را از من نپرسید و مرا به جایگاه خودم برگردانید.
اطرافیان وی، او را به جایگاه خودش برگرداندند و از آن به بعد به امام باقر(علیه السلام) مراجعه میکردند.۱
پی نوشت:
۱. همان، ص۸۹، بحارالانوار، ج۱۰، ص۱۴۹ـ۱۵۱.