- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 3 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
اشاره:
شأن، شخصیت، عظمت، کمال، علم و …. امام محمد باقر(ع) مورد اجماع بزرگان اهل سنت بوده و در گفتار آنان مشخص و مبین است. با نگاهی به مطالب و سخنانی که بزرگان اهلسنت درباره ایشان گفتهاند بیش از پیش به عظمت مقام آن امام همام پی میبریم.
ابن حجر هَیْثَمی از متعصّبان اهل سنّت درباره امام باقر علیه السلام می نویسد: «ابو جعفر محمّدٌ الباقر سُمِّی بذالک مِنْ بَقَرَ الاَْرضَ ای شَقَّها وَ آثارَ مُخْبَئاتِها وَ مَکامِنها فلذالک هُوَ اَظْهَرَ مِنْ مُخْبَئاتِ کُنُوزِ المعارِف و حقائق الاحکام ما لایخفی الاّ علی مُنْطَمِسِ الْبَصیره اَو فاسِدِ الطّویّه وَ مِنْ ثمّ قیل فیه هو باقِرُ العلم وَ جامعه و شاهِرُ علمِه وَ رافِعُهُ؛ لقب باقر برای ابو جعفر محمّد باقر برگرفته از شکافتن زمین و بیرون آوردن گنج های پنهان آن است، بدین جهت که او از گنج های پنهان معارف و حقایق احکام آن قدر آشکار ساخت که جز بر افراد بی بصیرت و دل های ناپاک پوشیده نیست و از این جاست که وی را شکافنده و جامع دانش و نشر دهنده و بر افرازنده ی علم خویش نامیده اند.
وی سپس به شخصیّت امام در بعد عرفان اشاره می کند و می گوید:
«و لَهُ من الرّسوخ فی مقامات العارفین ما یکلُّ عنه اَلْسِنَهُ الواصفین و له کلماتٌ کثیرهٌ فی السلوک و المعارف لا تَحتَمِلُها هذه الْعِجاله؛ و برای او از استواری و ثبات در مراحل سلوک عرفانی منزلتی است که وصف کنندگان از بیان آن عاجزند و در زمینه ی این سلوک و معارف دارای کلمات فراوانی است که فرصت، مجال طرح آن را نمی دهد.» [۱]
عبدالله عطاء مکّی از دانشمندان عصر امام می گوید: «هیچ گاه دانشمندان را از نظر علمی بدان سان که نزد امام محمد باقر علیه السلام بودند کوچک و حقیر نیافتم. دیدم حکم ابن عُتَیبَه را با همه ی زیادی علم و منزلتی که در نزد مردم داشت، در مقابل آن حضرت همانند کودکی بود که در مقابل معلّم خویش نشسته باشد.» [۲]
«جاحظ» دیگر دانشمند برجسته ی اهل سنّت آفاق زیبا و بلندای کلام حکیمانه ی امام باقر علیه السلام را این گونه ترسیم می کند: «قد جَمَع محمّد ابن علی ابن الحسین علیهم السلام صلاح حال الدّنیا بِحذافیرها فی کلمتین فقال: ,صلاح جمیع المعایش وَ التّعاشر مِلاُْ مکیال: ثلثان فِطْنَه و ثُلُثُه تغافلٌ،؛ محمّد ابن علیّ ابن الحسین مصلحت تمامی زندگی دنیا را در دو کلمه جمع نموده و فرموده است: ,صلاح همه ی زندگی ها و روابط و معاشرت «با دیگران» در پر نمودن پیمانه ای است که دو سوّم آن هوش و فراست و زیرکی و یک سوّم آن تغافل (و خود را به غفلت زدن در بعضی از امور) است.»، [۳] (۱۷)
قتاده فقیه بصره به امام باقر علیه السلام گفت: «بخدا سوگند من در نزد فقیهان و ابن عبّاس نشسته ام امّا اضطراربی که در نزد شما دارم، در نزد هیچ یک از آنان نداشته ام.
فقال له ابو جعفر علیه السلام اَتَدْری این اَنت، انت بین یدی بیوتٍ اذن اللّه ان ترفع و یذکر فیها اسمه…؛
فرمود: آیا می دانی که در کدامین مکان قرار گرفته ای؟ تو اکنون در مقابل خانه هایی هستی که خداوند به رفعت و بلند مرتبه ای آن رخصت داده است و نام خدا در آن برده می شود و صبح و شام خدای را در آن خانه ها تسبیح می کنند و آنان مردانی هستند که تجارت و خرید و فروش آنان را از یاد خدا و اقامه ی نماز و پرداخت زکات باز نمی دارد.
تو در این گونه مکانی و ما دارای این خانه ها.» [۴]
نظیر همین سؤال را عکرمه دیگر دانشمند اهل سنّت از امام علیه السلام نمود و پاسخی نظیر پاسخ قتاده دریافت داشت. [۵]
فخر رازی از علمای اهل سنّت در تفسیر خود در بیان نظرهای مختلف راجع به معنای کوثر می نویسد:
«سومین نظر در معنای کوثر این است که منظور از آن، فرزندان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله است و این به آن جهت است که این سوره در ردّ کسانی نازل شده است که از آن حضرت به خاطر نداشتن فرزند عیبجویی می کردند که در این صورت معنای آن این است که خداوند تو را فرزندان و نسلی عطا می کند که در طول تاریخ برقرار خواهند ماند. سپس می گوید: ,ببین که چقدر انسان ها از اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله به شهادت رسیده اند اما جهان همچنان شاهد رونق فزاینده ی آنان است. آن گاه بنگر که چه تعداد از بزرگان اندیشمند مانند امام باقر، امام صادق، امام کاظم، امام رضا علیهم السلام و محمّد نفس زکیّه در میان آن ها جلوه گر شده است.»، [۶]
فهرست منابع:
[۱] – الصّواعق المحرقه، ص ۲۰۱
[۲] – حلیه الاولیاء، ج ۳، ص ۱۸۶؛ ارشاد مفید، ص ۲۸۰، به نقل از بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۲۸۶ و تذکره الخواصّ، ص ۳۳۷ و البدایه والنّهایه «ابن کثیر»، ج ۹، ص ۳۱۱، به نقل از سیره ی پیشوایان، ص ۳۰۸
[۳] البیان و التّبیین، ج ۱، ص ۸۴، نقل از بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۲۸۹٫
[۴] – بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۳۵۷
[۵] – همان، ص ۲۵۸٫
[۶] تفسیر فخر رازی، ج ۳۲، ص ۱۲۴٫