- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 11 دقیقه
- توسط : محقق شماره 1
- 0 نظر
در بخش اول مقاله معبارهای تشکیل خانواده، به معیار سنخیت و دو شاخه ی مهم آن یعنی سنخیت در انسان بودن و سنخیت در ایمان اشاره شد و اینک به سایر شاخه های سنخیت به عنوان یکی از معیارهای مهم تشکیل خانواده اشاره می شود.
۳- سنخیت در احصان
کلمه (احصان) به معنای منع است و در قرآن کریم، اسم مفعول این کلمه؛ یعنی (محصنات) در چهار معنا به کار رفته است:
۱- زنان پاکدامن و عفیفی که خود را از آلودگی و روابط نامشروع منع و محافظت می کنند.(۱۰)
۲- زنان شوهرداری که در حصار شوهر هستند و ازدواج با آنان ممنوع است.(۱۱)
۳- زنان آزادی که دخالت دیگران در سرنوشت آنها ممنوع است.(۱۲)
۴- منظور از احصان، اسلام است و طبق این معنا، محصنات به زنان مسلمان گفته می شود.
در اینجا منظور ما از سنخیت در احصان، همان معنای اول است و در حقیقت، خواسته ایم از اصطلاح قرآن خارج نشویم. در قرآن مجید، نه تنها به احصان زن توجه شده، بلکه در مورد مرد نیز اهمیت احصان گوشزد گردیده است.
دیدیم که در آیه پنجم سوره مائده، هنگامی که حلال ها شمرده می شدند. از زنان مسلمان و اهل کتاب که هر دو به محصنات توصیف شده اند، به عنوان کسانی که ازدواج با آنها حلال است، یاد شد؛ اما در همان آیه، بلافاصله، مرد را نیز محدود به احصان کرده و می فرماید:
إذا ءاتَیْتُمُوهُنَّ اُجُورَهُنَّ مُحْصِنینَ غَیْرَ مُسافِحینَ و لا مُتَّخِذی أخْدانٍ؛ در صورتی شما می توانید با محصنات مسلمان یا اهل کتاب ازدواج کنید که کابین آنها را بدهید و خود به احصان و پاکدامنی آراسته شوید و از زنا و رفیقه بازی خودداری کنید.
آیه سوم سوره نور نیز این مطلب را به این صورت بیان کرد که: اصولا جذب و انجذابی میان مرد زناکار و زن پاکدامن و زن زناکار و مرد پاکدامن نیست، بلکه تنها زناکاران هستند که درحوزه تجاذب یکدیگر قرار می گیرند؛ زیرا به گفته شاعر:
کبوتر با کبوتر باز با باز
کند هم جنس با هم جنس پرواز
دلیل آن هم کاملا روشن است؛ آنهایی که آیینه روحشان به زنگار بی عفتی و هرزگی آلوده نیست، در اعماق وجودشان نسبت به آنانی که روحی آلوده به گناه و هرزگی دارند، احساس تنفر می کنند.
زنان پاکدامن، در نظر جامعه سرفراز و عزیزند و زن های هرزه، از چشم مردم افتاده و در منجلاب انزوا و بدبختی دست و پا میزنند؛ مردها هم همین طورند. طبع پاکی که به گناهان آلوده نشده، طالب پاکی است؛ چنین طبعی جز مجذوب پاکی نمی شود و جز پاکی را به خود جذب نمی کند و چه در این زمینه زیبا و دلنشین است تعبیر قرآن که می فرماید:
اَلخَبیثاتُ لِلخَبیثینَ وَ الخَبیثُونَ لِلخَبیثاتِ وَ الطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّباتِ؛(۱۳) زن های پلید برای مردهای پلید و مردهای پلید برای زن های پلید و زنان پاک برای مردان پاک و مردان پاک برای زنان پاکند.
مولوی داستانی نقل به این مضمون می کند که:
آن حکیمی گفت: دیدم در تکی
می دویدی زاغ با یک لک لکی.
در عجب ماندم بجستم حالشان
تا چه قدر مشترک یابم نشان
چون شدم نزدیک، من حیران و دنگ
خود بدیدم هر دوان بودند لنگ!
معلوم می شود که تا سنخیت نباشد، محال است که دو موجود متخالف، با یکدیگر اتحاد پیدا کنند. زاغ و لک لک با هم سنخیتی ندارند، لیکن عارضه لنگی توانسته است آنها را رفیق راه و همدم و مونس یکدیگر سازد.
برای این که زن و مرد بتوانند در محیط خانواده، از سعادت واقعی برخوردار شوند، اسلام سنخیت در احصان را مورد توجه قرار داده و از این رهگذر، به دوام و استحکام خانواده ها نیز کمک فراوان کرده است.
۴- کفویت
باز هم بر این مطلب اصرار می ورزیم که مقصود از ازدواج، تنها آمیزش جسمی و تلاقی فیزیکی نیست، بلکه آمیزش و اتحاد جان ها و روان ها نیز مورد عنایت است. چگونه ممکن است دو انسانی که هیچ تشابه روانی ندارند، بتوانند عمری را با تفاهم در زیر یک سقف بگذرانند و از کثرت و تباین، به وحدت کامل و توافق برسن.
می گویند: شهید بلخی که یکی از علما بود، تنها نشسته بود و مطالعه می کرد، جاهلی بر او وارد شد و گفت: تنها نشسته ای! وی در جواب گفت: حال که تو آمدی، تنها شدم.
همنشینی با بعضی از افراد، زجری دارد که تنهایی ندارد. سعدی بر این نکته، واقف است که: (چندان که عالم را از جاهل نفرت است، جاهل را از عالم وحشت است).
بسیارند کسانی که از کفائت زن و شوی، هم طبقه بودن آنها از لحاظ ثروت و مقامات مادی، می فهمند؛ این گونه برداشت ها نه منطقی است و نه اسلامی.
امام صادق (علیه السلام): به اینها فرموده است که: اَلمُؤمِنُونَ بَعْضُهُمْ أکْفاءُ بَعْضٍ؛(۱۴) بعضی از مؤمنان کفو و همتای یکدیگرند.
مردم مؤمن با یکدیگر، کفویت و همتایی دارند
در تاریخ و احادیث اسلامی آمده است که پیامبر خدا جویبر را که مرد تهیدستی بود، به خانه زیاد بن لبید که مردی متمکن بود، فرستاد و از او خواست که دختر خود را به وی بدهد.
زیاد به حضور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و گفت: ما دخترانمان را به کسانی می دهیم که با ما کفویت و همتایی داشته باشند. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
جُوَیْبِر مُؤمِن، وَ المُؤْمِنُ کُفو لِلْمُؤْمِنَهِ، وَ المُسْلِمُ کُفْو لِلْمُسْلِمَهِ، فَزَوِّجْهُ یا زِیاد وَ لا تَرْغَبْ عَنْهُ؛(۱۵) جویبر، مؤمن است و مرد مؤمن کفو و همتای زن مؤمنه و مرد مسلمان کفوِ زن مسلمان است. دختر را به او بده و به این کار بی میل نباش.
و با این ارشاد، ذلفا (دختر زیاد) که دختری شایسته بود، به همسری جویبر درآمد. این مطلب که در این گونه روایات آمده، در مبحث (سنخیت در ایمان) نیز روشن شده است و چیز تازه ای نیست. آنچه در اینجا تازگی دارد، همان کفائتی است که از لحاظ رفعت و علوِّ مرتبه انسانیتِ شخص مطرح است و در این زمینه، در منابع اسلامی آمده است که:
اگر خداوند فاطمه (سلام الله علیها) را برای علی (علیه السلام) خلق نمی کرد بر روی زمین از آدم به بعد، هیچ کس با او کفائت نداشت.(۱۶)
مرحوم مجلسی اول، ذیل همین حدیث می گوید:
البته بعضی از پیامبران جد فاطمه هستند و نمی توانند با او ازدواج کنند، ولی موسی و عیسی جد او نیستند؛ اما کفو او هم نیستند و این، دلیل است بر این که مقام حضرت زهرا (سلام الله علیها) از مقام آن پیامبران اولوالعزم (علیهم السلام) بالاتر است. چنان که بر برتری مقام علی (علیه السلام) هم دلالت دارد.
در اینجا مقصود ما از هم کفو بودن زن و شوی، همین مفهوم لطیف است؛ علاوه بر این که زن و شوی در انسانیت و احصان، سنخیت و کفائت دارند، باید از لحاظ اخلاقی و درجه و مرتبه انسانیت نیز سنخیت داشته باشند. این مفهوم را ما به پیروی از روایات و رهنمودهای اسلام، با واژه کفائت مشخص کرده ایم.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: اَلکُفْو أنْ یَکُونَ عَفِیفاً وَ عِنْدَهُ یَسار؛(۱۷) کفائت شخص این است که پاکدامن باشد و بتواند هزینه ازدواج و خانواده را تأمین کند.
عفت و پاکدامنی یک امر اخلاقی است؛ کسی که عفیف نیست، از لحاظ اخلاقی دچار انحطاط است. پر واضح است که کسی که دچار انحطاط اخلاقی است، با کسی که در مرتبه فضیلت اخلاقی است، کفائت ندارد؛ در حدیث زیر، این حقیقت، واضح تر بیان شده است:
پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: اِذا جا ءَکُم مَنْ تَرْضَوْنَ خُلْقَهُ وَ دینَهُ فَزَوِّجُوهُ و إلاّ تَفْعَلُوهُ تَکُنْ فِتْنَه فِی الأرْضِ وَ فَساد کَبیر؛(۱۸) هرگاه کسی آمد که اخلاق و دینش را میپسندید، به او همسر بدهید و اگر ندهید، در روی زمین، فتنه و فسادی بزرگ است.
و نیز فرمود: النِّکاحُ رِقّ فَاِذا أنْکَحَ اَحَدُکُمْ وَلیدَهُ فَقَدْ أرَقَّها، فَلْیَنْظُرْ أحَدُکُمْ لِمَنْ یرقُّ کَریمَتَهُ؛(۱۹) زناشویی محدود کردن آزادی است، هنگامی که دختری را شوهر می دهید، آزادی او را محدود می کنید. ببینید آزادی دخت گرامی خود را به دست چه کسی محدود می کنید.
در کتاب های فقهی ما آمده است که:
هرگاه ولی (پدر یا جد پدری)، دختری را از ازدواج با مردی که کفائت دارد، منع کند و دختر به این ازدواج مایل باشد، اجازه ولی لازم نیست؛ اما اگر او را از ازدواج با کسی که به نظر عرف، کفائت ندارد منع کند، دختر باید اطاعت کند، بلکه اگر او را از ازدواج با کسی منع کند که کفائت شرعی دارد، ولی برای خانواده ننگ و زشتی محسوب می شود، باید اطاعت کند.(۲۰)
کفائتی که در این مسئله مورد نظر است، تنها کفائت از لحاظ ایمان و اسلام نیست، بلکه مربوط به جنبه های اخلاقی و فضایل و کمالات انسانی نیز هست. یقینا کسانی که طالب سعادت بیشتر هستند و می خواهند فرزندانی لایق بپرورانند، به اهمیت این شرط بیشتر و بهتر توجه می کنند.
تا اینجا هر چه گفتیم، درباره سنخیت ها بود. لازم است درباره تضاد یا عدم تجانس نیز مقداری بحث کنیم.
تضاد و عدم سنخیت
ارزش یک زن و کمال او، در زن بودن و کامل بودن در جنبه های زنانگی و ارزش و کمال یک مرد، کامل بودن او در جنبه های مردانگی است. اگر مرد، گرایش زنانه و زن گرایش مردانه پیدا کند، کمال نیست، حتی از نظر اسلام، بعضی از صفات است که زیبنده مردان و بعضی از صفات است که زیبنده زنان است.
از آنجا که زن در محافظت مرد قرار می گیرد، باید مرد دارای غیرت ناموسی باشد و ناموس خود را از دستبرد و تجاوز ناپاکان حفظ کند؛ به همین جهت، غیرت، زیبنده مردان است، نه زنان.
امیرمؤمنان علی (علیه السلام) فرمود: غَیْرَهُ المَرْأهِ کُفْر و غَیْرَهُ الرَّجُلِ إیمان؛(۲۱) غیرت زن، کفر است و غیرت مرد، ایمان.
و نیز فرمود: خِیارُ خِصالِ النِسِاءِ شرارُ خِصالِ الرِجالِ: الزَهْوُ وَ الجُبْنُ وَ البُخْلُ، فَإذا کانَتِ اَلمَرأهُ مَزْهُوّهً لَمْ تُمَکِّنْ مِنْ نَفْسِها، وَ إِذا کانَتْ بَخِیْلَهً حَفِظَتْ مالَها وَ مالَ بَعْلِها، وَ إذا کانَتْ جَبانَهً فَرِقَتْ مِنْ کُلِّ شَی ءٍ یَعْرِضُ لَها؛(۲۲)
بهترین صفات زنان، بدترین صفات مردان است: تکبر، ترس و بخل. پس، هرگاه زن متکبر باشد، خود را تسلیم هر ناکسی نمی کند و هرگاه بخیل باشد، مال خود و شوهرش را حفظ می کند و هرگاه ترس داشته باشد، خود را از بدنامی دور نگاه می دارد.
زن بودن، هنر می خواهد. همچنان که مرد بودن نیز هنر می خواهد. مردی که گرایش زنانه دارد، زن نمی شود، اما از مقام مردانگی هم سقوط می کند. همچنین زنی که گرایش مردانه دارد، مرد نمی شود، اما از مقام زنانگی نیز سقوط می کند و به قول آن بانوی دانشمند عرب دکتر بنت الشاطی: (تبدیل به جنس سوم می شود).
اسلام به قدری روی این مسئله حساسیت دارد که حتی با این که زن یا مرد، لباس یکدیگر را بپوشند مخالف است. امام صادق (علیه السلام) می فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) زن و مرد را از این که در پوشیدن لباس، شبیه یکدیگر شوند، منع می کرد.(۲۳)
پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمود: خداوند لعنت کند زنانی را که خود را همانند مردان می کنند و خداوند لعنت کند مردانی را که خود را همانند زنان می کنند.(۲۴)
متأسفانه، یکی از گرفتاری های بشر عصر ما که ارمغان تمدن غربی است، حالت گریز غالبِ زنان غربی از زنانگی و گرایش آنان به طرف مردانگی است. این عارضه کما بیش در مردان غربی نیز پیدا شده است. مساحقه زنان ناشی از همین عارضه است. طرز آرایش و لباس پوشیدن و ژست های برخی از زنان، ناشی از همین انحراف است.
قاعده این است که زن، بر اساس سنت آفرینش، مرد را به دنبال خود می کشد و او را مجذوب خود می کند، لذا مرد به خواستگاری زن می رود و پس از توافق، امر ازدواج صورت می گیرد و زندگی مشترک، تشکیل می شود. هر چه مرد در مردانگی و زن در زنانگی خود قوی تر باشند، این کشش، طبیعی تر و ترکیب و اتحاد، کامل تر خواهد بود.
از قدیم گفته اند: (شب زفاف، کم از تخت پادشاهی نیست). زنی بهتر می تواند شکار مرد باشد و در شب زفاف، برتر از تخت پادشاهی در دل و جان مرد کشش و طلب به وجود بیاورد، که: از خصلت های زنانه قوی تری برخوردار باشد. مردی شب زفاف را گرانبهاتر از تخت پادشاهی می داند که در محیط پاک و بی آلایشی زیسته باشد و روابط نامشروع، بر جامعه اش حاکم نباشد و خود واقعاً مرد و دارای خصلت های مردانه باشد.
اینجاست که هر چه زن و مرد از لحاظ مردانگی و زنانگی نامتجانس تر باشند و جاذبه های زنانه و میل و طلب مردانه، قوی تر باشد، سعادت و کامیابی آنها در زندگی بهتر تأمین می شود.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: مِنْ أخْلاقِ الأنبیاءِ حُبُّ النِساءِ؛(۲۵) علاقه به زنان، از اخلاق پیامبران است.
بدیهی است، مردی که در مردانگی خود کامل باشد، به جنس مخالف علاقه مند است و پیامبران (علیهم السلام) – که انسان کامل بوده اند – از این جهت الگو بوده اند و از راه مشروع، محبت خود را به جنس مخالف ابراز می داشته اند.
پیشوایان دینی ما، محبت مرد به زن را نشان زیادی ایمان دانسته اند؛ یعنی همان طوری که ایمان به خدا، برآوردن یک نیاز فطری است و کمال محسوب می شود، محبت به زنان نیز برآوردن یک نیاز فطری و کمال است.
امام صادق(علیه السلام) فرمود: ما أظُنُّ رَجُلاً یزدادُ فی الإیمانِ خَیْراً إی ازدادَ حُبّاً للنِساء؛(۲۶) گمان نمی کنم مردی از لحاظ ایمان بر خیر خود بیفزاید، مگر این که بر محبتش به زنان نیز افزوده می شود.
در همین رابطه است که در مورد صفات کمالیه زن نیز تعبیراتی حکیمانه در منابع اسلامی آمده است: پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: أَفْضَلُ نِساءِ أمّتِی اَصْبَحُهُنَّ وَجهاً وَ أقَلُّهُنَّ مهراً؛(۲۷) بهترین زنان امت من آنهایی هستند که صورتشان زیباتر و مهرشان کمتر باشد.
در حقیقت می خواهد بگوید: زیبایی صورت یا مهر کم، به تنهایی کمال نیست، بلکه وقتی با هم همراه می شوند، کمال است؛ زیرا معلوم می شود که زن نمی خواهد زیبایی صورت خود را به مهر بفروشد.
امام باقر (علیه السلام) فرمود: إذا أرادَ أحَدُکُمْ أنْ یَتَزَوَّجَ فلیَسأَلْ عَنْ شَعْرِهِا کَما یَسْأَلُ عَنْ وَجْهِها، فَإنَّ الشعْرَ أحَدُ الجَمالَیْنِ؛(۲۸) هنگامی که یکی از شما می خواهد ازدواج کند، از موی زن سؤال کند، همان گونه که از صورتش سؤال می کند، زیرا مو یکی از زیبایی هاست.
پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: بهترین زنان شما، زنی است که فرزند بزاید و مهربان باشد و خودش را بپوشد و پاکدامن باشد؛ در میان خانواده اش عزیز و نزد شوهرش رام باشد، در برابر همسرش خود را جلوه بدهد و در برابر مردان بیگانه خود را حفظ کند، سخن شوهرش را بشنود و او را اطاعت کند و در خلوت، خود را در اختیار او قرار دهد.(۲۹)
درباره دو تعبیر در حدیث فوق کمی دقت کنیم که عبارتند از: پوشش و پاکدامنی. زنانی که پوشش ندارند ، کمتر در جذب مرد و ایجاد حالت طلب و عطش در مردان موفقند.
پوشش به زنان، وقار و عظمت می بخشد و آنها را در دل مردان به صورت بت های افسانه ای قرار می دهد، اما زنانی که به اصطلاح دست و دل بازند و با جلوه گری ها و طنازی ها، اخلاق جاهلیت را در جامعه رواج می دهند(۳۰) بدانند که یک هزارم زنانی که پوشش دارند، در نزد مردان ارزش ندارند و به همین جهت، در کار خویش موفق هم نیستند و مردانی که به آنها دل می دهند، دلی همه جایی و وحشی دارند.
پاکدامنی نیز به گوهر وجود زن ارزش می دهد. زنان هر جایی و هرزه، خود را در حد مبلغ ناچیزی که دریافت می کنند، تنزل می دهند و به هیچ وجه نمی توانند برای خود جایی در دلی باز کنند.
آنها باید بدانند که فقط وسیله ای برای اطفای شهوات شیطانی مردان هوسباز هستند و هرگز کسی به آنها به عنوان شریک زندگی و یار و همدم و مونس نگاه نمی کند و روزی که جلوه جوانی خود را از دست دادند، متوجه می شوند که آن مردانی که مگس وار گرد شیرینی می چرخیدند، آنها را فراموش می کنند.
جمع بندی
در این بخش از مقاله، به شاخه های دیگر سنخیت یعنی سنخیت در عفت و پاکدامنی و سنخیت در کفویت و همتایی زن و مرد جهت ازدواج و تشکیل خانواده اشاره شد. همچنین روشن گردید که برای مرد، صفات مردانه و برای زن، صفات زنانه زیبنده است و در این صورت است که زن و مرد می توانند در فرایند ازدواج، نقش مکمل را نسبت به یکدیگر ایفا کنند. بدیهی است مردی که گرایش زنانه دارد، زن نمی شود، اما از مقام مردانگی هم سقوط می کند و همینطور زن اگر صفات زنانه نداشته باشد، فاقد ظرافت های جذاب زنانه خواهد بود.
پی نوشت ها
۱- اصطلاح فارسی (قره العین) چشم روشنی است. قره العین، کسی است که چشم را به سوی خود می کشاند. انسان دلش می خواهد بیشتر به او نگاه کند و از دیدنش خسته نمی شود.
۲- إنّ منَ القسمِ المصلحِ للمرءِ المسلمِ أنْ تکُونَ لهُ امراه إذا نظرَ إلیها سرَّتْهُ، و إنْ غابَ عنْها حِفظَتْهُ، و إنْ أمَرها أطاعَتْهُ. (شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، باب ۹ (از ابواب نکاح) حدیث ۷).
۳-هانری کوربن، ملاصدرا، ص ۴۵
۴- نساء (۴) آیه ۱
۵- بقره (۲) آیه ۲۲۱
۶- نور(۲۴) آیه ۳
۷- مائده(۵) آیه ۵
۸- ممتحنه (۶۰) آیه ۱۰
۹- ما أحِبُّ للرجلِ المسلمِ أنْ یتزوَّجَ الیهودیّهَ و النصرانِیَّهَ مخافهَ أنْ یتهوّدَ ولدُهُ أو یتنصَّرَ. (وسائل الشیعه، کتاب النکاح، باب ۱ (از ابواب مایحرم بالکفر) حدیث ۵.
۱۰- مائده (۵) آیه ۵؛ انبیاء (۲۱) آیه ۹۱؛ تحریم (۶۶) آیه ۱۲؛ نساء (۴) آیه ۲۵؛ نور (۲۴) آیه ۴ و ۲۳
۱۱- نساء (۴) آیه ۲۴
۱۲- همان، آیه ۲۵
۱۳- نور (۲۴) آیه ۲۶
۱۴- روضه المتقین، ج ۸، ص ۱۲۸
۱۵-همان، ص ۱۱۷ ض ۱۲۲
۱۶-لولا أنّ اللّهَ خلقَ فاطمهَ لعلیٍّ ما کانَ لها علَی وجهِ الأرضِ کفو آدمُ فمنْ دونَهُ. روضه المتقین، ج ۸، ص ۱۲۳
۱۷-وسائل الشیعه، باب ۲۸ (از ابواب مقدمات نکاح) حدیث ۲ و ۵
۱۸-همان.
۱۹-همان، حدیث ۸
۲۰-سید محمد کاظم یزدی، عروه الوثقی، فصل فی اولیاء العقد، مسئله ۱
۲۱-نهج البلاغه، حکمت ۱۱۹
۲۲-همان، حکمت ۲۲۶
۲۳-ر .ک: شیخ مرتضی انصاری، مکاسب محرمه، النوع الرابع … المسئله /۲
۲۴-ر .ک: شیخ مرتضی انصاری، مکاسب محرمه، النوع الرابع … المسئله /۲
۲۵-روضه المتقین، ج ۸، ص ۸۷
۲۶-روضه المتقین، ج ۸، ص ۸۷
۲۷-همان، ص ۹۵
۲۸-وسایل الشیعه، باب ۲۱ (از ابواب مقدمات نکاح) حدیث ۳
۲۹-روضه المتقین، ج ۸، ص ۱۰۲
۳۰-قرآن کریم می فرماید: وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الجاهِلِیَّهِ الأولی؛ از جلوه گری ها و طنازی هایی که از اخلاق جاهلیت است، خودداری کنید. (احزاب، ۳۳).
منبع: بهشتی، احمد؛ کتاب خانواده در قرآن؛ ص۴۵-۶۲ (با اندکی تغییر)