حضرت سلیمان (ع) یکی از انبیاء بنی اسرائیل که از نعمت های دنیایی بی نظیری برخوارد بود؛ اما نکته عجیب این است که در روایت آمده، ایشان آخرین پیامبری است که وارد بهشت می شود و دلیل این تاخیر، ثروتمندی حضرت سلیمان (ع) بیان شده است. در این نوشتار بر آنیم تا این روایت و علت تاخیر در ورود به بهشت و نیز ثروت و مُلک حضرت سلیمان (ع) را مورد بررسی قرار دهیم.
معرفی اجمالی حضرت سلیمان (ع)
حضرت سلیمان (ع) فرزند حضرت داود از پیامبران بنی اسرائیل بود و نسب ایشان سلیمان پسر داود پسر ایشا پسر عوید پسر عابر پسر سلمون پسر نحشون پسر عمینا داب پسر ارم پسر حصرون پسر فارص پسر یهوذا پسر یعقوب پسر إسحاق پسر إبراهیم می باشد.[۱]
حضرت سلیمان (ع) پس از پدرش داود، جانشین او شد و وارث اموال و جایگاه وی گردید؛ طبق برخی از نقل های مورخین، حضرت سلیمان (ع) هنگام نبوت ۲۲ ساله بوده[۲] اما برخی دیگر معتقدند ایشان در ۱۳ سالگی به این جایگاه دست یافتند.[۳]
حضرت سلیمان (ع)، آخرین پیامبری که وارد بهشت می شود
روایتی از امام صادق (ع) با دو سند در مورد حضرت سلیمان (ع) نقل شده که او آخرین پیامبری است که وارد بهشت می شود:
- أورد أبان بن تغلب فی کتابه و قَالَ حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ أَسْبَاطٍ وَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ أَبِی نَجْرَانَ وَ ابْنُ بِنْتِ إِلْیَاسَ حَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ أَوْ عَنْ زُرَارَهَ وَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ شَکٌّ مِنْ أَبِی الْحَسَنِ قَالَ: آخِرُ نَبِیٍّ یَدْخُلُ الْجَنَّهَ سُلَیْمَانُ بْنُ دَاوُدَ ع وَ ذَلِکَ لِمَا أُعْطِیَ فِی الدُّنْیَا.[۴] (آخرین پیامبری که وارد بهشت می شود حضرت سلیمان (ع) است بخاطر آنچه در دنیا به ایشان عطا شد؛ که لازم است)
سند روایت
این روایت از جمله روایاتی است که ابن ادریس از کتاب ابان بن تغلب نقل نموده است؛ اما آنچه از مورد اعتماد بودن سند این روایت می کاهد، خود ابن ادریس است به این دلیل که بعضی از رجالیون، ایشان را ناقلی دارای اختلاط می دانند به این بیان که محقق خویی در وصف ایشان می نویسند:
(آنچه شیخ محمود حمصی در رابطه با ابن ادریس نوشته مبنی بر اینکه ایشان مخلّط (دارای اختلاط احادیث صحیح و غیر صحیح) است و نمی توان به نوشته های وی اعتماد نمود. از جهتی صحیح و از جهت دیگر باطل است.
اما اینکه ایشان مخلّط است از جمله مطالبی است که شکی در آن نیست و این مطلب واضح است. از آنجایی که ابن ادریس در کتاب مستطرفات سرائر، روایاتی از رواتی به نقل از کتاب ابان بن تغلب نوشته است که اصلا امام صادق (ع) را درک نکرده اند و چگونه ممکن است ابان بن تغلب که در زمان امام صادق (ع) از دنیا رفته است، روایتی را از کسی نقل کند که یک یا دو طبقه از امام صادق (ع) فاصله داشته باشد…)[۵]
محقق خویی در ادامه می نویسد: اما اینکه شیخ محمود حمصی نوشته است: نوشته های ابن ادریس قابل اعتماد نیست، صحیح نمی باشد؛ زیرا ایشان از بزرگان علمای و محققان شیعه بوده، بنابراین شکی نیست که می توان به نوشته های ابن ادریس در کتبش اعتماد نمود، مگر آن نوشته هایی که خلاف واقع بودن آن ثابت شده باشد.)[۶]
حال که مشخص شد شرط اعتماد بر نوشته های ابن ادریس این است که یقین به خلاف واقع نبودن محتوای آن پیدا کنیم، لازم است جستجو کرد که آیا چنین محتوایی در روایت با سند صحیح دیگری وارد شده است یا خیر؟
پس از بررسی هایی که میان روایات مرتبط با این موضوع انجام شد، اصل این مطلب مورد تایید قرار می گیرد که فقراء زودتر از اغنیاء وارد بهشت می شوند اما در رابطه با خصوص این روایت قابل ذکر است که، چنین محتوای به خصوصی در روایات شیعه یافت نشده اما در کتب اهل سنت با اختلاف متن روایت، همین مطلب از رسول خدا (ص) مورد نقل قرار گرفته است که در مباحث آینده تفصیلا مورد بررسی قرار می گیرد.[۷] [۸]
بنابراین اجمالا می توان اصل صدور این روایت را مفروض گرفت، زیرا سلسله سند این روایت مورد خدشه قرار نگرفته است. [۹]
- حدّثنی عبدالله بن جعفر الحمیری، قال : حدّثنا أحمد وعبد الله إبنا محمّد، عن الحسن بن محبوب، عن علی بن رئاب، و کرام عن عبدالله بن سنان قال: قال أبو عبدالله (ع): الفقر أزین على المؤمن من العذار على خدّ الفرس، و إنّ آخر الأنبیاء دخولاً إلى الجنّه سلیمان، و ذلک لما اُعطی من الدنیا[۱۰] (فقر براى مؤمن زیباتر است از افسارى که بر چهره و گونه اسب قرار مى گیرد؛ همانا آخرین پیامبرى که وارد بهشت مى شود حضرت سلیمان (ع) است، به جهت آنچه که از دنیا به او عطا گردید.)
سند روایت
این روایت در کتاب التمحیص نوشته محمد بن همام اسکافی از سفرای امام زمان (عج) می باشد و علامه مجلسی (ره) در اعتبار این کتاب می نویسد: «کتاب التمحیص از تألیفات شیخ ثقه و شخصیت مورد اطمینان، محمد بن همام مى باشد. متانت و دقت کتاب بر فضل و دانش مؤلف آن گواهى دارد؛ اگر چه فضل و دانش مؤلف آن امرى واضح و روشن است.»[۱۱]
برخی از محققان معاصر روایات این کتاب را به دلیل ذکر نشدن سند کامل، دارای اعتبار کافی نمی دانند؛ در حالی که سند کامل روایات کتاب در ابتدای اولین روایت ذکر شده و پس از آن تنها واسطه متصل به معصوم نام برده شده، بنابراین سلسله سند این روایت نیز صحیح می باشد. [۱۲]
محتوای روایات
این روایات در زمره روایات مرتبط با ذم دنیا و مدح قناعت و کفاف به مقدرات الهی در بحث رزق و روزی مطرح شده و در واقع هدف این روایات، تشویق و القای امیدواری به فقرا و قشر کم برخوردار جامعه است.
البته این روایات در صدد مذمت و تنزل جایگاه نبی خدا حضرت سلیمان (ع) نیست؛ زیرا باید فرق گذاشت بین ثروتی که پیامبری معصوم از جانب خداوند در راستای اطاعت از اوامر الهی و خلیفه اللهی در اختیار دارد و فعالیتی غیر از اطاعت امر خدا انجام نمی دهد با ثروت و مکنتی که غیر معصوم از روی دنیا طلبی و دنیا خواهی در راستای پاسخگویی به شهوات و لذائذ دنیوی جمع آوری می کند و هیچ خیری از او به نیازمندان و بندگان خدا نمی رسد.
ضمنا شکی نیست که ورود به بهشت به ترتیب و بسته به جایگاه و رتبه و تقرب انسان به خداوند است و قطعا انبیاء از جمله گروه های مقدم در ورود به بهشت هستند و سپس نوبت به بندگان عادی خدا می رسد و همچنین شکی نیست که انبیا نیز در بین خود دارای رتبه ها و جایگاه هایی هستند، بنابراین روایات مذکور در باب ورود حضت سلیمان (ع) نسبت به باقی پیامبران است نه در مقایسه با دیگر بندگان الهی.
پس از ذکر مقدمات، لازم است اولا دارایی و ملک و مکنت حضرت سلیمان (ع) طبق آیات و روایات بررسی و سپس به دلیل تاخیر در ورود به بهشت پرداخت.
مُلک حضرت سلیمان (ع)
آنچه از آیات قرآن بر می آید این است که حضرت سلیمان (ع) از خدای تبارک، ملک و پادشاهی درخواست نمود که تا به حال به کسی اعطا نشده باشد. قالَ رَبِّ اغْفِرْ لی وَ هَبْ لی مُلْکاً لا یَنْبَغی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدی إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّاب [۱۳] (گفت: پروردگارا! مرا ببخش و حکومتى به من عطا کن که بعد از من سزاوار هیچ کس نباشد، که تو بسیار بخشنده اى .)[۱۴]
علی بن یقطین سوالی از امام موسی بن جعفر (ع) ذیل این آیه می پرسد که: آیا جایز است پیامبر خدا بخیل باشد؟ امام ع فرمود: نه. سپس علی بن یقطین عرض کرد پس چرا سلیمان مى گوید:” رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ هَبْ لِی مُلْکاً لا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی” مفهوم و تفسیر این آیه چیست؟
امام کاظم (ع) فرمود: «حکومت دو گونه است: حکومتى که از طریق ظلم و غلبه و اجبار مردم به دست مى آید، و حکومتى که از سوى خداوند است، مانند حکومت خاندان ابراهیم و طالوت و ذو القرنین؛ سلیمان از خداوند خواست حکومتى به او دهد که هیچکس نتواند بعد از او بگوید از طریق غلبه و ظلم و اجبار مردم به دست آمده است… لذا در همان زمان و زمانهاى بعد مردم دانستند که حکومت او هیچ شباهتى به حکومتى که مردم آن را برمى گزینند، و یا از طریق قهر و غلبه و ستم حاصل مى شود ندارد»
على بن یقطین مى گوید عرض کردم: پس تفسیر این سخن که از پیامبر اسلام (ص) نقل شده که فرمود «رحم اللَّه اخى سلیمان ابن داود ما کان ابخله» (خدا رحمت کند برادرم سلیمان بن داود را چه بخیل بود) چیست؟!
امام کاظم (ع) فرمود: دو معنى دارد:
- حضرت سلیمان (ع) بسیار در مورد نوامیس و عرض و آبرویش بخیل بود از اینکه کسى سخن نامناسبى درباره آنها بگوید.
- منظور پیامبر (ص) این بود که اگر آیه قرآن را آنچنانکه بعضى از جهال تفسیر کرده اند که حضرت سلیمان (ع) تقاضاى حکومتى بى نظیر برای خود کرد باید او مرد بخیلى باشد (و این کنایه ای است بر آنها).[۱۵]
در ادامه به برخی از مواهب و امتیازات ویژه ای که پادشاهی حضرت سلیمان (ع) داشت؛ طبق آیات قرآن ذکر می گردد:
- باد آرام: تسخیر بادها به عنوان مرکب در تسخیر حضرت سلیمان (ع) بودند، چنان که میفرماید: فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّیحَ تَجْرِی بِأَمْرِهِ رُخاءً حَیْثُ أَصابَ[۱۶] (ما باد را مسخر او ساختیم تا مطابق فرمانش به نرمى حرکت کند، و به هر جا او اراده نماید برود)
- باد تند: وَ لِسُلَیْمانَ الرِّیحَ عاصِفَهً تَجْرِی بِأَمْرِهِ إِلى الْأَرْضِ الَّتِی بارَکْنا فِیها[۱۷] (ما تندباد را مسخر سلیمان ساختیم که به فرمان او به سوى سرزمینى که آن را برکت داده بودیم حرکت میکرد)
- تسخیر شیاطین و اجنه در تسخیر حضرت سلیمان (ع): من الشیـطین من یغوصون له ویعملون عملا دون ذلک (ما تندباد را مسخر سلیمان ساختیم که به فرمان او به سوى سرزمینى که آن را برکت داده بودیم حرکت میکرد)[۱۸].
- وَ مِنَ الْجِنِّ مَنْ یَعْمَلُ بَیْنَ یَدَیْهِ بِإِذْنِ رَبِّه (و گروهى از جن پیش روى او به اذن پروردگار برایش کار میکردند)[۱۹]
- سلطه حضرت سلیمان (ع) بر شیاطین مخرّب: وَ آخَرِینَ مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفادِ[۲۰] (و گروه دیگرى از شیاطین را در غل و زنجیر تحت سلطه او قرار دادیم) موهبت دیگر خداوند به حضرت سلیمان مهار کردن گروهى از نیروهاى مخرب بود، زیرا به هر حال در میان شیاطین افرادى بودند که به عنوان یک نیروى مفید و سازنده قابل استفاده به حساب نمىآمدند، و چاره اى جز این نبود که آنها در بند باشند، تا جامعه از شر مزاحمت آنها در امان بماند.
- اختیار حضرت سلیمان (ع) در عطا و بخشش بی حساب: هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیْرِ حِسابٍ[۲۱] (به او گفتیم این عطا و بخشش ماست به هر کس مىخواهى (و صلاح مىبینى) ببخش و از هر کس مىخواهى (و صلاح مىدانى) امساک کن و حسابى بر تو نیست.) تعبیر” بغیر حساب” یا اشاره به این است که خداوند به خاطر مقام عدالت تو در این زمینه اختیارات وسیعى به تو داده و مورد محاسبه و بازخواست قرار نخواهى گرفت، و یا به این معنى است که عطاى الهى بر تو آن قدر زیاد است که هر چه ببخشى در آن به حساب نمىآید.[۲۲]
- مقامات معنوی خاص و عاقبت نیک حضرت سلیمان (ع): وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى وَ حُسْنَ مَآبٍ[۲۳](براى او (سلیمان) نزد ما مقامى بلند و والا و سرانجامى نیک است) با این جمله خداوند حضرت سلیمان (ع) را از همه اتهاماتی که جاهلان به ساحت حضرت سلیمان (ع) می گفتند، مبرا مىشمرد، و مقام او را نزد خداوند گرامى مىدارد.[۲۴]
- علم خاص: َ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ وَ سُلَیْمانَ عِلْماً (ما به داود و سلیمان علم قابل ملاحظهاى بخشیدیم) روشن است که” علم” در اینجا معنى گسترده و وسیعى دارد که علم توحید و اعتقادات مذهبى و قوانین دینى، و همچنین علم قضاوت، و تمام علومى را که براى تشکیل چنان حکومت وسیع و نیرومندى لازم بوده است در برمىگیرد، زیرا تاسیس یک حکومت الهى بر اساس عدل و داد، حکومتى آباد و آزاد، بدون بهرهگیرى از یک علم سرشار امکان پذیر نیست، و به این ترتیب قرآن مقام علم را در جامعه انسانى و در تشکیل حکومت به عنوان نخستین سنگ زیر بنا مشخص ساخته است.[۲۵]
- منطق الطیر: وَ قالَ یا أَیُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْر (سلیمان گفت: اى مردم! به ما سخن گفتن پرندگان تعلیم شده)
- در اختیار داشتن چشمه مس مذاب: وَ أَسَلْنا لَهُ عَیْنَ الْقِطْرِ (و براى او چشمه مس (مذاب) را روان ساختیم)
حال که روشن شد بخشی از مواهب الهی که به سلیمان (ع) عنایت شد، در مخیله و تصور خیلی از انسان ها نمی گنجد لازم است نظر شرع مقدس در رابطه با بهره مندی از مواهب الهی در دنیا و تاثیر آن بر جایگاه اخروی انسان مورد بررسی قرار گیرد.
فقر و غنا و تاثیر آن بر جایگاه اخروی انسان
در متون اسلامی روایاتی در فضیلت فقر موجود است و یک دسته از آن روایات، اختصاص دارد به اینکه فقرا زودتر از ثروتمندان وارد بهشت می شوند:
عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ یُونُسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْعَلَاءِ عَنِ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ فُقَرَاءَ الْمُسْلِمِینَ یَتَقَلَّبُونَ فِی رِیَاضِ الْجَنَّهِ قَبْلَ أَغْنِیَائِهِمْ بِأَرْبَعِینَ خَرِیفاً ثُمَّ قَالَ سَأَضْرِبُ لَکَ مَثَلَ ذَلِکَ إِنَّمَا مَثَلُ ذَلِکَ مَثَلُ سَفِینَتَیْنِ مُرَّ بِهِمَا عَلَى عَاشِرٍ فَنَظَرَ فِی إِحْدَاهُمَا فَلَمْ یَرَ فِیهَا شَیْئاً فَقَالَ أَسْرِبُوهَا وَ نَظَرَ فِی الْأُخْرَى فَإِذَا هِیَ مَوْقُورَهٌ فَقَالَ احْبِسُوهَا.[۲۶]
(امام صادق (ع) فرمود: فقیرهاى مسلمان چهل پائیز پیش از ثروت مندان مسلمان در باغ هاى بهشت وارد می شوند، سپس فرمود: من براى تو مثالى مىزنم، مثالش این است که دو کشتى از گمرک عبور کنند، در یکى نگاه کند و چیزى در آن نیست، گوید: آن را رها کنید تا برود و در دیگرى نگاه کند و بنگرد که پر از بار است، گوید: آن را نگهدارید.)
سند این روایت صحیح است و محتوای روایت نیز همانگونه که روشن است دلالت دارد بر اینکه فقرا به دلیل اینکه بار سبک تری نسبت به ثروتمندان دارند و حسابرسی آنان، سریع تر به پایان می رسد، در ورود به بهشت نیز تقدم دارند.
اما آنچه در روایت مربوط به حضرت سیمان آمده، ارتباطی به محتوای این روایت ندارد؛ زیرا این روایت به دلیل طول حسابرسی ثروتمندان، آنها را مقدم می داند، اما پیامبران که دارای مقام عصمت هستند، گناهی ندارند که حسابرسی آنها به طول انجامد بلکه متن روایت علت تاخیر در ورود حضرت سلیمان (ع) را اصل ثروتمندی ایشان می داند نه طول حسابرسی.
به نظر می رسد این مسئله به عدل الهی باز می گردد که حضرت سلیمان (ع) در دنیا در رفاه و آسایش ظاهری به سر بردند و بنابراین اقتضای عدالت این است که در آخرت به نحوی جبران گردد؛ فلذا انبیایی در دنیا، سختی های ظاهری را تحمل نموده و صبر کردند، بر ایشان تقدم دارند، قطعا حضرت ایوب را نمی توان با حضرت سلیمان (ع) در زندگی دنیوی و استفاده از مواهب آن هم سطح و قابل مقایسه دانست.
نتیجه گیری
دین اسلام همواره در پی عدالت و حامی اقشار کم برخوردار جامعه بوده و روایات فراوانی در فضیلت فقر و قناعت وارد شده است، با این حال تاخیر حضرت سلیمان (ع) در ورود به بهشت را نمی توان دلیل بر پایین بودن جایگاه معنوی ایشان دانست؛ زیرا به شهادت آیات و روایات، ایشان دارای جایگاه والای معنوی می باشد؛ به شهادت متن روایت علت تاخیر در ورود حضرت سلیمان (ع) را اصل ثروتمندی ایشان می داند نه طول حسابرسی. و حضرت سلیمان (ع) که در دنیا از نعمت های ظاهری بسیاری برخوردار بوده است؛ قاعدتا آخرین پیامبری است که وارد بهشت می شود.
پی نوشت ها
[۱] ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۲، ص ۱۸
[۲] ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۱۱۲
[۳] ابن اثیر، الکامل، ج۱، ص۲۲۹
[۴] ابن ادریس، سرائر، ج۳، ۵۶۷
[۵] خوئی،معجم رجال الحدیث، ج ۱۶، ص۶۷
[۶] خوئی، معجم رجال الحدیث، ج ۱۶، ص۶۸
[۷] قرطبی، تفسیر، ج۱۵، ص۲۰۴
[۸] مکی، قوت القلوب، ج۱، ص۳۵۸
[۹] کشی، اختیار معرفه الرجال. ج۲، ص ۵۰۷ و ص ۶۲۲ و ص۸۰۲؛ نجاشی، رجال النجاشی، ص۱۰ و ص ۳۹ و ص۱۷۵ و ص۲۵۲ و ص۲۳۵/ علامه حلی، الخلاصه للحلی، ص۱۱۴/ برقی، رجال البرقی، ص۱۷۵
[۱۰] اسکافی، التمحیص، ص ۴۹
[۱۱] مجلسی، بحار الانوار، ج۱، ۲۲۷
[۱۲] نجاشی، رجال النجاشی، ص ۸۱ و ص ۸۲ و ۲ ۲۴۵ و ص ۲۱۴ ص ۳۰۳؛ کشی، اختیار معرفه الرجال. ج۲، ص۷۹۹؛ شیخ طوسی، الفهرست للطوسی، ص۲۱۴
[۱۳] سوره ص/ ۳۵
[۱۴] مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۹، ص ۲۸۲
[۱۵] مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۹، ص ۲۸۴
[۱۶] سوره ص/ ۳۶
[۱۷] سوره انبیاء/ ۸۱
[۱۸] سوره انبیاء/ ۸۲ – مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۹، ص ۲۸۶
[۱۹] سوره سباء/ ۱۲
[۲۰] مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۸، ص ۳۶
[۲۱] سوره ص/ ۳۸
[۲۲] سوره ص/ ۳۹ – مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۹، ص ۲۸۸
[۲۳] سوره ص/ ۴۰
[۲۴] مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۹، ص ۲۸۹
[۲۵] مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۵، ص ۴۱۶
[۲۶] کلینی، اصول کافی، ج۲، ۲۶۰
- قرآن کریم
- ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق
- ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد، تاریخ ابن خلدون، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۸ق
- ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، بیروت، دار الفکر، بی تا
- اسکافی، محمد بن همام، التمحیص، قم، مدرسه الامام المهدی، بی تا
- برقى، احمد بن محمد بن خالد، رجال البرقی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۴۲ش
- حلی، حسن بن یوسف، خلاصه الاقوال فی معرفه الرجال، قم، مؤسسه نشر الفقاهه، ۱۴۱۷ق
- حلی، محمد بن احمد، السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، ۱۴۱۰ق
- خوئی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، بی جا، بی نا، ۱۳۷۲ش
- طوسی، محمد بن الحسن، فهرست کتب الشیعه و أصولهم و أسماء المصنّفین و أصحاب الأصول، قم، مکتبه المحقق الطباطبائی، ۱۴۲۰ق
- قرطبی، محمد بن أحمد، تفسیر القرطبی، القاهره، دار الکتب المصریه، ۱۳۸۴ق
- کشی، محمد بن عمر، اختیار معرفه الرجال، مشهد، مؤسسه نشر دانشگاه مشهد، ۱۴۰۹ق
- کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دار الکتب الإسلامیه، ۱۴۰۷ق
- مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الإسلامیه، ۱۳۷۱ش
- مکی، محمد بن علی، قوت القلوب، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۷ق
- نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، ۱۳۶۵ش