- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 2 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
ابن شهاب زُهَرى – که یکى از راویان حدیث و از اصحاب حضرت سجّاد علیه السّلام است – حکایت کند:
روزى در محفل و محضر امام زین العابدین علیه السّلام که تعدادى از دوستان و مخالفان حضرت نیز در آن جمع حضور داشتند، نشسته بودم ، که مردى از دوستان حضرت با چهره اى غمناک و افسرده وارد شد، حضرت فرمود: چرا غمگینى؟ تو را چه شده است؟
عرض کرد: یاابن رسول اللّه! چهار دینار بدهى دارم و چیزى که بتوانم آن را بپردازم ندارم ، همچنین عائله ام بسیار است و درآمدى براى تاءمین مخارج آن ها ندارم.
در این هنگام ، امام سجّاد علیه السّلام به حال دوستش گریست ، من عرض کردم : آقا! چرا گریه مى کنى؟
حضرت فرمود: گریه آرام بخش عقده ها و مصائب مى باشد و چه مصیبتى بالاتر از این که انسان نتواند مشکلات مؤ منى از دوستانش را برطرف نماید.
در همین بین ، حاضرین از مجلس پراکنده شدند، و مخالفین در حال بیرون رفتن از مجلس زخم زبان مى زدند، که این ها – ائمّه اطهار علیهم السّلام – ادّعا مى کنند بر همه جا و همه چیز دست دارند و آنچه از خدا بخواهند برآورده مى شود، ولى عاجزند از این که بتوانند مشکلى را برطرف نمایند.
آن مرد نیازمند، این زخم زبان ها را شنید و به حضرت عرض کرد: تحمّل این حرف ها براى من سخت تر از تحمّل مشکلات خودم بود.
حضرت فرمود: خداوند، راه حلّى براى کارهایت به وجود آورد، و سپس امام علیه السّلام به یکى از کنیزان خود فرمود: غذایى را که براى افطار و سحر دارم بیاور، کنیز دو قرص نان خشک آورد.
حضرت به آن دوستش فرمود: این دو عدد نان را بگیر، که خداوند به وسیله آن ها بر تو خیر و برکت دهد، پس آن مرد دو قرص نان را گرفت و رفت .
در بین راه ، به ماهى فروشى برخورد کرد، به او گفت : یکى از ماهى هاى خود را به من بده تا در عوض آن قرص نانى به تو بدهم ، ماهى فروش نیز قبول کرد و یک عدد ماهى به آن مرد داد و در ازاى آن یک قرص نان دریافت نمود.
آن مرد ماهى را گرفت و چون به منزل رسید، خواست ماهى را براى عائله اش تمیز و آماده پختن نماید، پس همین که شکم ماهى را پاره نمود، دو گوهر گرانبها در شکم ماهى پیدا کرد، با شادمانى آن ها را برداشت و شکر و سپاس خداوند متعال را به جاى آورد.
در همین بین ، شخصى درب خانه اش را کوبید، وقتى بیرون آمد، دید همان ماهى فروش است ، مى گوید: هرچه تلاش کردیم که این نان را بخوریم نتوانستیم ؛ چون بسیار سفت و خشک است ، گمان مى کنم در وضعیّتى سخت به سر مى برى ، بیا این نانت را بگیر؛ و ماهى را هم نیز به تو بخشیدم .
پس از گذشت لحظاتى ، شخص دیگرى درب خانه اش را کوبید، و چون درب را گشود، کوبنده درب گفت : حضرت زین العابدین علیه السّلام فرمود: خداوند متعال ، مشکل تو را برطرف ساخت ، اکنون غذا و نان ما را بازگردان ، که کسى غیر ما نمى تواند آن نان ها را بخورد.
و سپس آن مرد گوهرها را با قیمت خوبى فروخت و قرض خود را پرداخت کرد؛ و سرمایه اى مناسب براى کسب و کار و تاءمین مایحتاج مشکلات زندگى خانواده اش تنظیم کرد.(۱)
۱- بحارالا نوار: ج ۴۶، ص ۲۰، اءمالى صدوق : ص ۴۵۳، الخرائج والجرائح مرحوم راوندى :ج ۲، ص ۷۰۸، ح ۳٫