- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 9 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
کانون خانواده
خانواده از دیر زمان، رکن طبیعى و اساسى جوامع انسانى به شمار میرفته که هم با ضرورت زندگى و هم با سرشت و طبیعت انسانى سازگار بوده است، در اهمیت و ارزش خانواده این بس، که گفته شده: خانواده، نخستین آموزشگاه و پرورشگاه انسان، انتقالدهنده فرهنگ و تمدن، محل کسب ارزشها و فضایل انسانى و اخلاقى، زمینهساز تکامل و تحول، کارگاه الگوسازى و سرنوشتسازى است، و در یک جمله، اساساً سعادت و شقاوت جامعه، در گرو تأمین سلامت یا عدم سلامت خانواده است.
در نظام ارزشى اسلام، خانواده از منزلت و قداست خاصى برخوردار است و در محیط خانواده، زنان مدیریت داخلى این واحد کوچک اجتماعى را به عهده دارند و در سایه تلاش آنان مشکلاتى همچون، احساس بیهویتى، احساس ناامنى اجتماعى، محرومیت از داشتن الگوى مناسب شخصیتى، ترس و اضطراب، بیهدفى، کمبودهاى عاطفى و… رخت برمیبندد و شخصیت و ساختمان روانى سایر اعضاء خانواده شکل میگیرد و روح آنها تلطیف میشود.
بنابراین، مشعلدار عاطفه انسانى در محفل خانواده و در جامعه بزرگ بشرى، وجود پاک و دلهاى بیآلایش مادران است و نقش رهبرى آنها از جهت پاسدارى از ارزشهاى انسانى اسلامی بسیار مهم و خطیر میباشد و به جرئت میتوان گفت، بدون وجود مادرى پاک نهاد، تربیت با مشکلاتى جدى رو به روست.
زن، علاوه بر وجهه انسانى خویش و نیز نقش اجتماعیاش در سطح جامعه کلان، در سطح خانواده نیز داراى نقش و مسئولیتهایى است که تربیت صحیح فرزند و پاسدارى از کیان انسانى و دینى خانواده، مهمترین وظایف او، به عنوان مادر و همسر میباشد.
امام خمینى(ره) در این زمینه اندیشههاى ارجمندى را ارائه کردهاند و به ویژه درباره نقش اساسى مادر در شکل دادن به ساختار شخصیت کودک و تربیت صحیح فرزندان در جهت تأمین سعادت و رشد جامعه، سخنها و خطابهاى بلندى دارند. امام(ره) در جاى جاى سخنان و نظراتشان، بر این نکته اشارت دارند که نقش مادرى و همسرى زن مسلمان، با نقش اجتماعى یا سیاسى و اقتصادى و فرهنگى او در سطح جامعه تزاحمی ندارد و اساساً نباید تزاحمی داشته باشد.
از این روست که با توجه به اهمیت کانون خانواده، شغل اول و اصیل زنان را تربیت فرزند میدانند، چرا که تربیت صحیح فرزند یا انسانسازى از کارکردهاى اساسى خانواده است و این مهم عمدتاً از مادر ساخته است. این نقش براى زنان نقشى غریزى است و بیاهمیت شمردن و سرکوب کردن آن، پیامدهاى ناگوار و ناهنجار روانى و رفتارى براى کودک، مادر و جامعه به همراه دارد.
در راستاى این تحلیلها و خطابها، ایفاى نقش عظیم انسانى و الهى از طرف زنان، از سویى در گرو همراه ساختن تعلیم و تربیت و ایمان فرزندان با تهذیب نفس و اصلاح اخلاق خانواده است و از سویى دیگر، در گرو مسئولیتهاى اساسى زن مسلمان در برابر مسائل و مقتضیات اجتماعى جامعه اسلامی میباشد.
با نگاهى به آموزههاى دینى برگرفته از کلمات وحى و ائمه اطهار(علیهم السلام) بخوبی درمییابیم که یکى از نقشهاى زنان در خانواده نقش بیبدیل مادرى است. خداوند به حرمت این نقش و به حکمت نیازمندیهایى که این نقش براى تأثیر گذاشتن روى فرزندان دارد از هیچ چیز دریغ نفرموده و دو قابلیت عظیم را به زن داده است:
۱- قدرت تحول
۲- قدرت تحمل
همه رهبران بزرگ جهان، براى اداره امور و بهبود آن، نیازمند به این دو وصف هستند، یکى قدرت تحول و دیگرى قدرت تحمل، خداوند متعال، کلام مادر را تأثیرگذار کرده است و چون او از درِ عاطفه، که درِ باز قلب انسانهاست، وارد میشود کلام و کردارش بسیار اثرگذار است، امروز روانشناسى مدرن این مطلب را تأیید کرده است که پژواک صداى مادر هفت برابر صداى پدر در روح و جان فرزندان تأثیرگذار است.
یعنى اگر یکبار مادر براى نماز، براى صداقت، براى درستى با فرزندان صحبت کند، هفت برابر کلام پدر تأثیر میگذارد و قدرت شگفت دیگر، قدرت تحمل مادر است که اگر نبود این قدرت، نسل بشر منقرض میشد، خداوند که از همه دانندهتر و بینندهتر است، چنان صبر و تحملى به مادر داده است که وى به راحتى شرایط سخت باردارى را تحمل میکند و ۹ ماه تمام فرزند را در وجود خود حمل میکند.
با توجه به این مطلب، به راحتى میتوان اذعان داشت که خانواده مبناى جامعه انسانى است، درست مثل سلول که مبناى پیکره آدمی است، جامعههاى سرافراز، مستقل، سختکوش، ارزشمدار و دانا قطعاً داراى خانوادههایى با همین صفات هستند و خانوادههاى سرافراز، مستقل، سختکوش، ارزشمدار و دانا قطعاً داراى زنانى با همین صفات هستند، این موضوع آن قدر ارتباط مستقیم و مستمر و مستحکم دارد، و اساساً سعادت و شقاوت ملتها به وجود مادران بستگى دارد.
این مطلب میرساند که زن، محور خانواده است و خانواده، محور جامعه و جامعه، سرنوشت بشریت را در یک برهه از تاریخ و جغرافیاى مشخص معلوم میکند، همه اینها ایجاب میکند تا ما به یک «بازتعریف» و «بازشناسى» و کاوش نظرى در موضوع خانواده، دست یابیم، تا بر اساس آن بتوانیم وضعیت موجود خود، خانواده و جامعه را ترسیم و نقاط قوت را با قدرت ادامه دهیم و نقاط ضعف را با ظرافت درست مثل جراحى سخت که بافت بیمار را از بافت سالم جدا میکند، طرد کنیم.(۱)
آنچه که اسلام در چارچوب زندگى از زن خواسته است، شوهردارى نیکو و تربیت صحیح فرزندان و نهایتاً ایجاد آرامش و محبت و گرمی در کانون خانواده است.
به موازات سرپرستى مرد در خانواده و مسئولیت او در خصوص کسب درآمد، زن نیز معمولاً مدیریت امور داخلى خانه را به عهده دارد و مسئولیتهاى مهمی هم متوجه اوست. یکى از جنبههاى مهم مدیریت زن، تنظیم دخل و خرج براى تأمین مایحتاج اعضاء است.
بنابراین اگر چه رکن مهمی از اقتصاد خانواده به مرد سپرده شده است اما رکن دیگر، در اختیار زن است. اسلام همان گونه که مرد را موظف به کسب و کار و توسعه زندگى براى اهل و عیال خود میداند، زن را هم موظف به امانتدارى در اموال شوهر و اعتدال و حُسن تدبیر در مصرف میشمارد.
در اسلام با استدلال و برهان عقلى و نقلى و روایى، بخوبی اثبات میگردد که وظیفه اصل و محورى و حقیقى زن، حضور فعال و پویاى او در کانون خانواده است. زیرا خانواده، هسته اولیه تشکیل جوامع انسانى است و اجتماع، مجموعهاى متشکل از تعداد زیادى خانواده است. و از این رو جامعه بسیارى از نیازهاى خود را توسط خانواده و کارکردهایى که براى آن متصور است مرتفع میسازد. «بقاى نسل» از ضروریترین نیازهاى جامعه است که توسط خانواده تأمین میشود.
افزون بر این، خانواده وظایف متعدد دیگرى از قبیل فعالیتهاى اقتصادى، تعلیم و تربیت، و اجتماعى کردن فرد را نیز برعهده دارد، در واقع خانواده به عنوان عامل واسطى است که قبل از ارتباط مستقیم فرد با جامعه و گروهها و سازمانهاى درون آن، نقش مهمی در انتقال هنجارهاى اجتماعى و ارزشهاى فرهنگى به عهده دارد.
از سوى دیگر خانواده چه در تشکیل، چه در ادامه حیات و چه در تحقق کارکردهایى که از آن انتظار میرود، به وجود و همکارى توأم مرد و زن نیاز دارد. و بلکه جنبههایى از حیات خانواده که تأثیر مستقیم در نظام اجتماعى و جامعه کلان دارد در بسیارى از موارد بیشتر تحت نفوذ مادر خانواده است.
در فرایند «اجتماعى شدن» فرد، خانواده از اهمیت ویژهاى در همنوایى عمیق وى با هنجارهاى اجتماعى و پذیرش ارزشها برخوردار است. چگونگى شخصیت انسان، ناشى از فعل و انفعالات روحى و روانى او در دوران کودکى است که غالباً در خانواده سپرى میشود و از آنجا که این در دوران، ارتباط کودک در غالب موارد با مادر است، میتوان به نقش حساس مادر در پایهریزى شخصیت فرد و میزان جامعهپذیرى و هماهنگى او با نظام ارزشى حاکم بر جامعهاش پى برد.
تعلیم و تربیت اولیه فرد نیز، غالباً از همین دوران کودکى و از طریق حرکات و سکنات و امر و نهى والدین به ویژه مادر – به لحاظ حجم بیشتر ارتباط مادر و کودک در غالب موارد – بنا گذاشته میشود و بعضاً افراد حتى تا سنین بالا نیز از تأثیرات تربیتى خانواده بینصیب نیستند.
خانواده واحد بنیادین جامعه
براى شناخت چالشها و راههاى خروج و مقابله با آن، بایستى تعریف جامع و درستى از خانواده ارائه نمود. براى خانواده تعاریف زیادى صورت گرفته که به برخى از آنها به صورت اجمالى اشاره میگردد.
۱- در قانون مدنى، خانواده به عنوان یک سازمان حقوق ویژه مطالعه نشده است رابطه میان زن و شوهر و حقوق و تکالیفى که پدر و مادر و فرزندان در برابر هم دارند به طور پراکنده زیر عنوانهاى «نکاح و طلاق» و «حجر و قیمومت» مورد بررسى قرار گرفته است. به همین جهت تعریف حقوقى خانواده با همه روشنى ظاهرى آن دشوار است.(۲)
۲- خانواده به گروهى از اشخاص گفته میشود که در اثر قرابت یا نکاح با هم بستگى دارند.(۳)
۳- خانواده کهنترین و مهمترین نهاد انسانى است که در آن تمایلات جنس زن و مرد و تعلقات عاطفى آنها نسبت به هم و همچنین تمایل انسان به تداوم نسل پاسخ خود را مییابد و از این روى خانواده به حکم همه این نیازهاى اساسى، جایگاه منحصر به فردى را در زندگى انسان دارد و مرحله تشکیل آن جزء عظیمترین تصمیمات در زندگى و مهمترین ایستگاه از قطار زندگى آدمی است.
در اهمیت این موضوع همین بس که در اصل دهم قانون اساسى کشور ما آمده است: «از آنجا که خانواده واحد بنیادین جامعه اسلامی است قوانین و مقررات و برنامهریزیهاى مربوط باید در جهت آسان کردن تشکیل خانواده پاسدارى از قداست آن و استوارى روابط خانوادگى در پایه حقوق و اخلاق اسلامی باشد.»(۴)
در اسلام، خانواده حاصل نوعى از قرابت سببی است بعنوان مثال به سبب ازدواج، دو نفر با هم قرابت پیدا میکنند. بنابراین مبناى نکاح، قرابت از نوع سبب است که با آن خانواده تشکیل میگردد. درباره نکاح نیز تعریف یکى از حقوقدانهاى بزرگ کشور آورده میشود:
«نکاح عقدى است که به موجب آن زن و مردى به منظور تشکیل خانواده و شرکت در زندگى با هم متحد میشوند. نکاح از عقودى است که جنبه مالى و غیرمالى هر دو را داراست زیرا از طرفى در اثر عقد نکاح مرد موظف میشود که نفقه زن و سایر اعضاى خانواده را بپردازد و مالى را به عنوان مهریه به زن بدهد و از سوى دیگر زن و مرد مکلف میشوند که براى تثبیت مبانى خانواده و تربیت فرزندان با هم همکارى کنند.»(۵)
نکاح، چون عقد است باید شرایط اساسى سایر عقود را دارا باشد یعنى زن و مرد باید قاصد (قصدکننده) و بالغ و عاقل و رشید باشند و جهت عقد نیز مشروع باشد ولى آنچه عقد نکاح را از سایر عقود ممتاز کرده همان جنبههاى عاطفى اخلاقى آن است که در این باره یکى از حقوقدانان غربی میگوید: «قوانین حاکم بر خانواده به وسیله اخلاق و مذهب انشاء میشود و دولت کار مهمی جز تعیین ضمانت اجرا براى آن قواعد ندارد»(۶)
نتایج عقد نکاح به طور امرى (آمرانه) از طرف قانونگذار معین میشود و مجموع مقررات آن «موقعیت قانونى» خاصى را به وجود میآورد که زن و مرد فقط میتوانند به تراضى، خود را در آن موقعیت قرار دهند و حق ندارند نظمی را که قانونگذار براى ادامه درست خانواده لازم دیده است، بر هم زنند.
با بیان این مقدمات حقوقى، معلوم میگردد که اگر چه خانواده داراى تعریف و ثمرات حقوقى است اما خانواده همچنان یک نهاد اخلاقى است به گونهاى که اخلاق آن را تأسیس میکند و اخلاق نیز آن را تداوم میبخشد و قانون باید نقش محافظت از تعهدات اخلاقى را داشته باشد.(۷)
عاطفه و احساس مهمترین ویژگى روحى زن
شکى نیست که اثبات این که خانواده کانون عواطف انسانى است، کار چندان دشوارى نیست. چرا که تنها به خاطر وجود عنصرى به نام مادر، به راحتى میتوان خانواده را کانون این عواطف دانست. زن به خودى خود، مظهر عواطف انسانى است.
یکى از مهمترین ویژگیهاى روح زن که میتوان گفت، بسیارى از ویژگیهاى فرعى او برخاسته از آن است، شدت و قوت عنصر عاطفه و احساس در وجود اوست. این ویژگى در شناخت روح زن به اندازهاى اهمیت دارد، که بدون درک و شناخت آن، نمیتوان به شناخت روحیات و خصوصیات زن و شخصیت او دست یافت.
روح لطیف زن است که نسبت به آلام دیگران، حساستر بوده، نسبت به درد و رنج آنها اثرپذیرتر است، هر گاه فرد یا جمعى دچار حادثه ناگوارى شود، این زن است که زودتر و بیشتر متأثر شده و در مقام کمک و همدردى بر میآید.
به قول یکى از روانشناسان معروف، زن از تسکین دادن دردهاى دیگران و فراهم نمودن خوشحالى آنها، دچار آنچنان خرسندى و مسرتى میشود که از هیچ موفقیت ادبی و یا کشف و اختراع علمی به او دست نخواهد داد. خاطر دیگران را شاد کردن و بر دلهاى مجروح دیگران مرهم نهادن، امورى است که زنان آن را از روى فطرت پاک خویش انجام میدهند.(۸)
از این روست که مشاغلى که ابزار اصلى آن مهر و عاطفه است، بیشتر در قبضه زنان میباشد، که پرستارى و معلمی بهترین نمونه آن است. زنان، حتى در پیرى آنگاه که مردان در پى خلوت و آرامشاند، دست از تلاش و تکاپو و خدمت به فرزند و اطرافیان بر نمیدارند و در آن ایام هم آسایش و رفاه براى آنها کمتر معنى دارد. حال زن با چنین اندوختهاى از مهر و عاطفه، اگر بر جایگاه مادرى تکیه زند دیگر چه میشود؟
او که در هر مقام و موقعیتى بیش از همه از مهر و عاطفهاش سهم میگذارد، حال در چنین مقامی، دیگر همه اندوختهاش از عشق و مهربانى را به شراکت خواهد گذاشت. او در مقام مادرى براى محبت کردن، نیازى به آموزش ندارد، او همچون شمع است و براى سوختن نیازى به یادگیرى ندارد، حال با وجود چنین عنصرى در خانواده، گزاف نیست که اگر گفته شود، مادر کانون عواطف بشرى و بواسطه او خانواده عاطفیترین نهاد انسانى است.
در واقع وجود و حضور زن در کانون خانواده در حکم چراغ فروزانى است که نور عاطفه را در فضاى خانه میپراکند و محیط خانواده را، از نظر ارزشهاى عاطفى، غناى بیشترى میبخشد. در یک پیوند سالم زناشویى، قبل از همه مرد میتواند از فروغ عاطفى زن برخوردار شود و در تقویت عاطفى و تلطیف روحى خود از آن سود جوید. اما نقش اصلى زن زمانى است که به عنوان «مادر» در کانون خانواده به ایفاى نقش میپردازد. عاطفه مادرى، اوج عاطفه انسان است و نظیرى براى آن نمیتوان یافت.
گویى زن، این وظیفه خطیر را در دستگاه آفرینش بر عهده دارد که از طریق خانواده – که کانون پذیرش و پذیرایى از نسل آینده است – ارزشهاى انسانى و عاطفى را در ضمیر مستعد کودکان پاک و بیآلایش، پرورش دهد و در عمل، درس عشق و محبت و فداکارى و دیگرخواهى را که از ابعاد اساسى انسانیت و معنویت به حساب میآیند، به آنها بیاموزد.
چون مادر زحمات طاقت فرساى پرورش نسل را بر عهده دارد، بدون برخوردارى از چنین نیروى درونى که از خود گذشتگى و فداکارى را در ذائقه او شیرین سازد، نمیتواند این وظیفه سنگین را به انجام رساند. علاوه بر این، مادر باید با گرماى عاطفى خود دلهاى فرزندان خویش را نرم سازد و روح آنها را تلطیف کند تا آنهارا در عمل با عوالم انسانى آشنا سازد.
بنابراین، مشعلدار عاطفه انسانى در محفل خانواده و در جامعه بزرگ بشرى، وجود پاک زن و دلهاى بیآلایش مادران است و نقش رهبرى آنها از جهت پاسدارى از ارزشهاى انسانى بسیار مهم و خطیر میباشد و به جرئت میتوان گفت، بدون وجود مادرى پاک نهاد، تربیت با مشکلاتى جدى رو به روست.
ادامه دارد…