مدعیان تولی و تبرای ایمانی

ماهیت و معنای تبرّی در اسلام

۱۴۰۰-۰۶-۲۹

169 بازدید

تبرّی اصطلاحی کلامی و از آموزه های اعتقادی و رفتاریِ دینی به ویژه نزد شیعیان و برخی فرقه های اسلامی به معنای دوری جستن از دشمنان خدا. تبرّی مصدر عربی بر وزن تفعّل و از ریشه بَرَءَ و اصل آن تَبَرُّؤ است، در زبان فارسی بیشتر به صورت تبرّا بکار می رود. تبرّی در لغت به معنای دوری کردن از چیزی که مجاورت با آن ناپسند است، بیزاری جستن و مانند اینها آمده است.

در فارسی نیز «تبرّی جستن» به معنای بیزاری و دوری جستن است. [۱]

اصطلاح و آموزه تبرّی ریشه در قرآن کریم دارد. در قرآن علاوه بر این که یک سوره با برائتِ خدا و پیامبرش از مشرکان آغاز شده و از این رو «برائت» نام گرفته است، در بیست سوره [۲] مادّه برائت و مشتقات آن سی بار آمده است. [۳]، از آن جمله است: تبرّی جستنِ امامانِ ضلالت و گمراهی از پیروان خود در روز قیامت [۴] آرزوی پیروان ایشان برای بازگشت به دنیا برای تبرّی جستن از آن امامان [۵]، تبرّی جستن ابراهیم از آزر و قومش که دشمن خدا بودند و از معبودهایشان [۶]، تبرّی از شرک [۷] و همچنین اظهار برائت پیامبر اکرم از مخالفان خود و بری بودن مخالفان ایشان از آن حضرت[۸]

قرآن برائت و تبرّی را تقریباً به معنای لغوی بکار برده است و اصل مشترک در آن مفارقت کردن از دشمنان خدا و خروج از عهد و پیمان مشرکان و کفار و منقطع شدن و گسستن از پیروان باطل است. [۹]

در احادیثی از پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم نیز بر اهمیت تبرّی تأکید شده و ایشان برائت [۱۰] را یکی از مهمترین و استوارترین رشته های ایمان [۱۱] ذکر کرده اند. [۱۲]

امام صادق علیه السلام نیز به وجوب برائت از مخالفان دین خدا و دوستانِ دشمنان خدا و دشمنانِ دوستان خدا تصریح کرده اند. [۱۳]

بیشتر فرقه ها و مذاهب اسلامی با توجه به تأکید قرآن کریم و احادیث پیامبر اکرم معتقد به تبرّی بوده و اختلافی در مفهوم کلی قرآنی و ضرورت و اهمیت آن نداشته اند ولی در خصوص مصداق دشمنی خدا و نیز معیار خروج از دین اختلافاتی پیدا کرده اند؛ برخی از آنها با تکیه بر حقانیت خویش در دینداری خود را مصداق دوستان خدا دانسته و مخالفانشان را خارج از دین، اهل باطل و دشمن خدا به شمار آورده و تبرّی از آنان را واجب شمرده اند.[۱۴]

به گفته بغدادی [۱۵]، شمار بزرگی از مسلمانان درباره رافضیان [۱۶] و چند فرقه دیگر با وجود انتساب آنان به اسلام معتقد بودند که آنان گمراه و کافرند و از ایشان تبرّی می جستند. این نظر بغدادی را همه متکلمان و علمای اسلام تأیید نکرده اند [۱۷]، هر چند برخی از علمای متأخر اهل سنّت، از جمله علی بن علی بن ابی العزّ حنفی (متوفی ۷۹۲) در شرح الطحاویه فی العقیده السلفیّه [۱۸] نظر وی را تأیید کرده اند [۱۹]

خوارج پس از واقعه تحکیم، تبرّی از علی علیه السلام و عثمان و برخی دیگر را واجب شمردند.[۲۰] شیعیان نیز تبرّی را همراه با تولّی که مفهوم مخالف و متضاد آن است، جزء فروع دین و از واجبات دانسته و مراد از آن را دشمنی کردن با دشمنانِ اهل بیت پیامبر اکرم و بیزاری جستن از این دشمنان بیان کرده اند.[۲۱]

در طول تاریخ اسلام تبرّی جویی ها یا ریشه در مسائل کلامی و اعتقادی از جمله مسئله امامت و جانشینی پیامبر داشته یا از اغراض و نزاع های سیاسی و گاه انگیزه های شخصی ناشی شده است.[۲۲] در این میان اصل تبرّی در کنار تولّی، جایگاه ویژه و بار معنایی خاصی در مذهب شیعه دارد و یکی از آموزه های اساسی پیروان این مذهب به شمار می آید، از این رو این مقاله عمدتاً به تبیین این آموزه اختصاص دارد.

شیعیان اعتقاد به امامت منصوص را از اصول دین می دانند و معتقدند که امامت با این قید [۲۳]، دنباله رسالت و ضامن حفظ و بقای اسلام است و دوازده امام پس از پیامبر، معصوم و منصوص از جانب خدایند، رسول اللّه آنان را شناسانده و هر امام نیز امام پس از خود را معرفی کرده است.

امامان نگهدارنده دین از هر گونه تحریف و فروکاستن و دگرگونی در عقاید و اعمال اند [۲۴].

بر پایه این اعتقاد، دشمنان امامان یعنی کسانی که مانع تحقق امامت و مآلاً مانع تحقق صورت ناب و حقیقی اسلام بوده اند یا با اهل بیت پیامبر کینه توزی داشته اند، دشمنان خدایند و تبرّی از آنان واجب است. [۲۵]

علاوه بر این شماری از علما و مفسران شیعه، برخی آیات ــ از جمله آیه های ۱۸ و ۱۹ سوره هود و آیه ۲۵ سوره انفال و آیه ۲۲ سوره مجادله ــ را با استناد به برخی روایات معتبر در جوامع حدیثی اهل سنّت، در شأن حضرت علی علیه السلام دانسته دشمنان وی را دشمنان خدا و پیامبر قلمداد کرده و تبرّی از آنان را واجب شمرده اند. [۲۶]

احادیث بسیاری نیز از پیامبر اکرم و امامان شیعه علیهم السلام روایت شده که متضمن معنای تبرّی است؛ برای مثال در حدیثی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله خطاب به حضرت علی علیه السلام آمده است: «اَنا سِلْمٌ لِمَنْ سالَمْتَ و حَرْبٌ لِمَنْ حارَبْتَ» [۲۷]، یا «امامانِ پس از من دوازده نفرند و انکار هر یک انکار من است» و نیز سخن ایشان درباره علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام: «اَنا حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ و سِلْمٌ لِمَنْ س’الَمَکُمْ». [۲۸]

امامان شیعه نیز به مناسبت های مختلف، تبرّی را از لوازم اسلام و ایمان خوانده و آن را واجب دانسته اند و مصادیق مشمول این حکم واجب را برشمرده اند: کسانی که به عترت پیامبر ظلم کردند و حرمت ایشان را شکستند، سنّت رسول خدا را تغییر دادند، برگزیدگان اصحاب پیامبر را تبعید نمودند، اموال فقرا را بین ثروتمندان تقسیم کردند، ناکثین [۲۹]، قاسطین [۳۰]، مارقین [۳۱]، تمام پیشوایان گمراهی و رهبران ستمکار، قاتل حضرت علی و همه قاتلان ائمه و اهل بیت علیهم السلام. [۳۲]

توجه به این نکته لازم است که از نظر شیعیان، چنان نیست که هر مسلمان غیرشیعی مصداق وجوب تبرّی باشد بلکه صرفاً افرادی مشمول این حکم اند که به تعبیر روایات و منابع فقهی، نسبت به عترت پیامبر اکرم با علم به حقانیت آنان «نَصْب عداوت» کرده اند [۳۳] یا همچون غُلات معتقد به الوهیت حضرت علی یا انسانی دیگر بوده و یا مانند مفوضه قایل بوده اند که امر آفرینش و روزی دادن و زندگی بخشیدن و میراندن به پیامبر اکرم و حضرت علی واگذار شده است.[۳۴]

از نظر تاریخی، خوارج نخستین فرقه ای بودند که تبرّی از عثمان و علی را مقدّم بر هر طاعتی اعلام کردند و شرط صحت عقد ازدواج را بیزاری از آن دو دانستند.[۳۵]

خوارج همچنین از حَکَمَیْن و معاویه و یاران و دوستداران آنها تبرّی می جستند [۳۶] و علاوه بر آن تبرّی جستن از یکدیگر میان شاخه های مختلف خوارج بسیار رایج بود.[۳۷]

معاویه نیز با تمهیدات بسیار کوشید تا سَبّ علی علیه السلام و برائت از آن حضرت را در شهرهای تحت فرمانش رواج دهد. در مواقعی شرط مأموران معاویه برای گذشتن از خون مردم یک ناحیه این بود که آنان از حضرت علی برائت جویند و او را لعن کنند. [۳۸]

مروان بن حکم در زمان حکومت بر مدینه به رغم مُفاد صلحنامه امام حسن علیه السلام و معاویه حتی در حضور امام حسن، حضرت علی را سبّ می کرد و از وی تبرّی می جست و نیز در ترویج سبّ و دشنام و تبرّی از ایشان می کوشید. وی در زمان حکومت بر مصر نیز این شیوه را ادامه داد. تا زمان حکومت عمر بن عبدالعزیز [۳۹] در بیشتر بلاد اسلامی وضع به همین منوال بود و او با صدور بخشنامه برائت جستن از امیرمؤمنان علیه السلام و سبّ آن حضرت را منع کرد.[۴۰]

با این همه تا زمان قدرت یافتن عباسیان همان سنّت اموی ادامه یافت. [۴۱] در میان خلفای عباسی، متوکل [۴۲] به دشمنی با علی علیه السلام و خاندان او مشهور است. وی در ۲۳۶ دستور داد تا شیعیانِ علی را آزار و اذیت و از مصر اخراج کنند. [۴۳] موارد دیگری نیز از این گونه تضییقات و تبرّی جویی های برخی پیروان مذاهب نسبت به شیعیان علی علیه السلام گزارش شده که گاه به مداخله خلفا و حاکمان برای پایان دادن به آن آزارها می انجامیده است.[۴۴]

تبرّی از دشمنان اهل بیت، اگر چه مصداق تبرّی از دشمنان خدا و یکی از ارکان عقیده شیعی محسوب می شود، در عین حال شیعیان نسبت به مصادیق دشمنی همیشه اتفاق نظر نداشته اند؛ ابوالحسن اشعری [۴۵] به وجود دیدگاههای مختلف شیعیان زید بن علی در این باره اشاره کرده است.

درباره نحوه ابراز تبرّی نیز شیعیان و سنّیان طیف گسترده ای را تشکیل می دهند و به ویژه حکومت های شیعی و سنّی در تشدید یا کاهش اظهار تبرّی تأثیر جدّی داشته اند. این نکته نیز در خور توجه و دقت است که سیره غالبِ علمای شیعه، دست کم در اظهار تبرّی از دشمنان در تأسی به حضرت علی علیه السلام رعایت اصل تقویت وحدت و تحکیم روابط مسلمانان با یکدیگر و تلاش برای تقریب مذاهب اسلامی بوده است.

در سرگذشت عالمان سلَف چون شیخ مفید و سید مرتضی و شیخ طوسی و عالمان دوره اخیر و معاصران چون میرزا حسن شیرازی و میرزا محمدحسین نائینی و آیت اللّه حاج آقا حسین بروجردی و امام خمینی، شواهد فراوانی برای این امر وجود دارد. وجود روایاتی که احتراز از هر گونه تحریک عاطفی و برانگیختن فضای بدبینی را توصیه کرده است در اتخاذ این سیره بی تردید مؤثر بوده است. [۴۶]

با این همه نمونه هایی از تبرّی جستن در دوره استقرار برخی حکومت های شیعی مانند آل بویه و فاطمیان و صفویان و عادلشاهیان و نظام شاهیان و قطب شاهیان گزارش شده است. [۴۷]

از سوی دیگر پیروان مذهب سلفی وهابیت ، اقداماتی مبتنی بر تبرّی صورت دادند، از جمله حمله به شهرهای نجف و کربلا و مزار امامان شیعه و تخریب قبور صحابیان و بزرگان مذاهب اسلامی و زادگاه رسول اکرم در مکه. [۴۸]

پی نوشت:

  1. رجوع کنید به راغب اصفهانی؛ ابن منظور؛ صفی پوری، ذیل «برء»؛ نفیسی ؛ داعی الاسلام، ذیل «تبرّا»
  2. مجموعاً در ۲۷ آیه
  3. مصطفوی؛ عبدالباقی، ذیل «برء»
  4. سوره قصص: ۴۱ـ۴۲، ۶۳؛ نیز رجوع کنید به سوره بقره: ۱۶۶
  5. سوره بقره: ۱۶۷
  6. سوره توبه: ۱۱۴؛ سوره ممتحنه: ۴
  7. سوره انعام: ۱۹، ۷۸
  8. سوره یونس: ۴۱؛ سوره شعرا: ۲۱۶
  9. طبرسی، ج۵، ص۳ـ۴؛ عبدالباقی، همانجا
  10. البغض فی اللّهِ
  11. مِنْ اَوْثقِ عُریَ الایمانِ
  12. متقی، ج۱، ص۲۵۷؛ مجلسی، ج۶۶، ص۲۴۲
  13. ابن بابویه ، ۱۴۱۲، ص۸۶
  14. قس د.اسلام، چاپ دوم، ذیل “ف”Tabarru؛ نیز رجوع کنید به ایرانیکا، ذیل a” ف¦”Bara
  15. ص۱۶، ۲۷۸، ۲۸۱
  16. شامل زیدیّه، امامیّه، کیسانیّه و غُلات
  17. برای نمونه رجوع کنید به عضدالدین ایجی ، ص ۳۹۴ـ۳۹۵
  18. ص۳۹۸ـ۴۰۳
  19. نیز رجوع کنید به امین، ص۱۴۸؛ آلوسی، ص۸۰؛ آل شیخ، ص۵۰۱ـ۵۰۵
  20. رجوع کنید به ادامه مقاله
  21. ابن بابویه، ۱۴۱۲، ص۷۸ـ۸۱؛ لاهیجی، ص۱۵۴ـ۱۵۵
  22. ابن ابی الحدید، ج۴، ص۵۴، ۵۶ـ۵۸
  23. منصوص بودن امام
  24. برای نمونه ای از بیان جایگاه و شأن وظیفه امام در احادیث رجوع کنید به کلینی، ج۱، ص۱۹۸ـ۲۰۳ در حدیثی از حضرت رضا علیه السلام
  25. لاهیجی ، همانجا؛ ابن بابویه، ۱۴۱۲، ص۸۱
  26. ابن بابویه، ۱۴۱۲، ص۷۷ـ۷۸؛ حسکانی، ج۲، ص۳۲۹
  27. من با هر کس که تو با او در صلح باشی در صلحم و با هر کس که تو با او بجنگی در جنگم
  28. ابن بابویه، ۱۴۱۲، ص ۷۸ـ۸۱؛ همو، ۱۴۱۰، ص۱۲۵؛ اخطب خوارزم، ص۶۱؛ حرّ عاملی، ج۱۶، ص۱۷۷ـ۱۸۳
  29. پیمان شکنان جمل
  30. معاویه و طرفدارانش
  31. خوارج
  32. ابن بابویه ، ۱۳۶۲ ش، ج۲، ص۶۰۷ـ۶۰۸؛ مجلسی، ج۱۰، ص۳۵۸، ج۶۵، ص۲۶۳
  33. عَلَم دشمنی برافراشته اند
  34. رجوع کنید به ابن بابویه، ۱۴۱۲، ص۷۱ـ۷۶؛ طباطبائی یزدی، ج۱، ص۶۷ـ۶۸؛ نراقی، ج۱، ص۲۰۴
  35. رجوع کنید به اشعری، ص۸۶، ۸۸؛ شهرستانی، ج۱، ۱۰۶؛ طبری، ج۵، ص۷۲
  36. مسعودی، ج۳، ص۱۵۳؛ دینوری، ص۲۰۶
  37. رجوع کنید به اشعری، ص۸۶ـ۱۳۱؛ شهرستانی، ج۱، ص۱۰۵ـ۱۲۴
  38. طبری، ج۵، ص۱۶۸، ۲۵۳، ۲۷۵؛ ابن ابی الحدید، ج۴، ص۵۸
  39. ۹۹ـ۱۰۱
  40. رجوع کنید به مسعودی، ج۴، ص۱۷؛ ابن ابی الحدید، ج۴، ص۵۸ـ۵۹
  41. ابن سعد، ص۱۴۳ـ۱۴۴؛ مَقریزی، ۱۲۷۰، ج۲، ص۳۳۸
  42. حک: ۲۳۲ـ۲۴۷
  43. ابن اثیر، ج۷، ص۵۵ـ۵۶؛ مقریزی، ۱۲۷۰، ج۲، ص۳۳۹
  44. رجوع کنید به تنوخی، ج۲، ص۴۴، ۲۳۱ـ۲۳۳؛ صولی، ص۱۳۵ـ۱۳۶؛ مسکویه، ج۱، ص۳۲۲؛ ابن اثیر، ج۸، ص۳۰۷ـ۳۰۸؛ یاقوت حموی، ج۱۸، ص۵۷ـ۵۸
  45. ص۶۵، ۶۸ـ۶۹
  46. برای نمونه رجوع کنید به ابن بابویه، ۱۴۱۲، ص۸۲
  47. رجوع کنید به همدانی، ج۱، ص۱۸۳، ۱۸۷؛ ابن جوزی، ج۱۴، ص۱۵۰ـ۱۵۱؛ ابن اثیر، ج۸، ص۵۴۲ـ۵۴۳؛ ابن خلّکان، ج۱، ص۴۰۷؛ ذهبی، حوادث و وفیات ۳۵۱ـ۳۸۰ ه، ص۸، ۲۴۸؛ مقریزی، ۱۳۸۷، ج۱، ص۱۴۲، ۱۴۵ـ۱۴۶، همو، ۱۲۷۰، ج۲، ص۲۸۶ـ۲۸۷، ۳۴۱ـ۳۴۲؛ فرشته، ج۲، ص۱۱، ۱۰۹ـ۱۱۳؛ عزّاوی، ج۳، ص۳۴۱ـ۳۴۳؛ فلسفی، ج۳، ص۸۸۹، ۸۹۴، ۸۹۵
  48. رجوع کنید به آل محبوبه، ج۱، ص۳۲۴ـ۳۲۶؛ امین، ص۱۳ـ۱۴، ۲۲ـ۲۳؛ کرکوکلی، ص۲۱۲

منابع: دانشنامه اسلامی (موسه تحقیقات و نشر معارف اهل بیت (ع))

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *