- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 11 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
زهد و قناعت، از موضوعاتی است که در فرهنگ دینی، از ارزش های متعالی انسان شمرده شده و در زندگی فردی و اجتماعی و مادی و معنوی انسان تاثیر بسزایی دارد. از این رو، پیشوایان دین، در زهد و قناعت، اهتمامی ویژه داشته و همواره افراد زاهد و اهل قناعت را می ستودند.
قناعت و ساده زیستی، با نوع شناخت انسان و نگرش او به زندگی دنیا مرتبط است و پاسخ انسان های دانا به زندگی ناپایدار دنیاست که در پرتو آن، آرامش درون حاصل می شود اما باید توجه داشت که قناعت و ساده زیستی در اسلام، تحمل محرومیت بی منطق نیست بلکه باید بر اساس حکم عقل و شرع صورت گیرد.
در ادامه به چند داستانی خواندنی و آموزنده از بزرگان دین پیرامون زهد، قناعت و ساده زیستی اشاره می کنیم:
قناعت و ساده زیستی امیرالمومنین (علیه السلام) در خانه
روزی یکی از یاران امیرالمومنین به نام سوید خدمت حضرت رسید، دید روی حصیر کوچکی نشسته است؛ عرض کرد: ای امیر مومنان! بیت المال که در اختیار شما است پس چرا در این خانه جز این حصیر، چیزی دیگر از لوازم یافت نمی شود؟!
حضرت فرمود: ای سوید! عاقل در مسافرخانه و خانه ای که باید از آنجا نقل مکان کند، وسیله تهیه نمی کند. ما خانه امن و راحتی داریم که بهترین اسباب خود را به آنجا انتقال می دهیم. به زودی من به سوی آن خانه رهسپار خواهم شد.[۱]
همچنین اسود و علقمه در داستانی دیگر از زهد و قناعت حضرت علی (علیه السلام) چنین نقل کرده اند:
بر امام علی (علیه السلام) وارد شدیم، نزد ایشان سبدی حاوی دو قرص نان جو بود و نخاله آرد جو، روی نان ها دیده می شد. حضرت نان را برداشت و روی زانوی خود گذاشت تا آن را بشکند؛ آن گاه با نمک میل فرمود.
به کنیزی که نامش فضه بود گفتم: چه می شد اگر نخاله (سبوس) این آرد را برای علی (علیه السلام) می گرفتی؟
فضه پاسخ داد: نان گوارا را علی بخورد و گناهش بر گردن من باشد!
در این هنگام امیرالمومنین (علیه السلام) تبسم کردند و فرمودند: من خودم دستور داده ام که نخاله نان را نگیرد.
گفتم: برای چه ای امیرمومنان؟ فرمود: زیرا این طور، نفس، بهتر ذلیل می شود و مومنان از من پیروی خواهند کرد تا وقتی که به اصحاب ملحق شوم.[۲]
زهد و قناعت امام علی (علیه السلام) در خرید
روزی حضرت علی (علیه السلام) از جلوی دکان قصابی می گذشت. قصاب به حضرت عرض کرد: ای امیر مومنان! گوشت های بسیار خوبی آورده ام. اگر می خواهید ببرید.
حضرت فرمود: الآن پول ندارم که بخرم. عرض کرد: من صبر می کنم پول آن را بعدا بدهید.
حضرت فرمود: من به شکم خود می گویم که صبر کند. اگر نمی توانستم، از تو می خواستم که صبر کنی؛ ولی حالا که می توانم به شکم خود می گویم که صبر کند.[۳]
ابورافع در داستانی دیگر از زهد و قناعت امام علی (علیه السلام) چنین میگوید:
در یکی از عید ها خدمت امیرالمومنین (علیه السلام) رسیدم. کیسه نانی که بر آن مهر زده شده بود، پیش کشیدم و دیدم در آن نان خشک جو است، آن گاه شروع کردند به خوردن.
عرض کردم: مولای من! چرا کیسه را مهر میزنی و سرش را چنین می بندی؟!
فرمود: می ترسم دو فرزندم نان ها را به روغن آغشته کنند.[۴]
نیز در مورد قناعت و ساده زیستی امیرالمومنین (علیه السلام) نقل شده که: لباس آن حضرت گاهی با لیف خرما وصله می شد. هر گاه نان خود را با خورشت می خورد، خورشت آن سرکه یا نمک بود. بالاتر از این دو خورشت، سبزیجات بود و اگر بهتر از اینها را می خواستند، مختصری شیر شتر یا مقدار بسیار کمی گوشت می خوردند. ایشان می فرمودند: شکم های خود را مدفن حیوانات نکنید.
با این خوراک از همه مردم نیرومندتر بود و گرسنگی و کم خوراکی از قدرتش نمی کاست.[۵]
زهد و قناعت شیخ مرتضی انصاری
مرحوم شیخ مرتضی انصاری یکی از علمای بزرگ شیعه است که در زهد و قناعت و پارسایی نمونه ای کم نظیر است. او در یکی از مسافرت های تحصیلی خود به تهران آمد و در مدرسه مادر شاه در حجره یکی از طلاب ساکن شد.
روزی شیخ به همان طلبه، پول مختصری داد تا نان بخرد. وقتی برگشت شیخ دید حلوا هم گرفته و روی نان گذاشته. به او گفت: پول حلوا را از کجا آوردی؟ گفت قرض گرفتم. شیخ فقط آنچه از نان که حلوایی نبود برداشت سپس فرمود: من یقین ندارم برای ادای این قرض زنده باشم.
روزی همان طلبه که پس از چندین سال به نجف آمده بود به شیخ عرض کرد: چه عملی انجام دادید که به این مقام رسیدید و مرجع شیعیان جهان شدید؟
شیخ پاسخ داد: چون من جرات نکردم حتی نان زیر حلوا را بخورم ولی تو با کمال جرات نان و حلوا را خوردی![۶]
نهی پیامبر از زهد و قناعت نادرست
هنگامی که عثمان بن مظعون مواعظ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را در فناپذیری دنیا شنید، چنان تحت تاثیر قرار گرفت که از زن و زندگی کناره گیری کرد. لباس های خشن پوشید و به طرف کوه های مدینه رفت تا عبادت کند.
روزی همسرش به خانه پیامبر آمد و جریان را برای حضرت تعریف کرد. پیامبر از شنیدن این خبر بسیار خشمگین شد و در حالی که از ناراحتی ردایش بر زمین کشیده می شد به مسجد رفت. عثمان بن مظعون را خواست تا حاضر کنند. سپس طی خطبه ای چنین فرمود:
آیا دینی بهتر از دین من و سنت و رویه ای بهتر از سنت من می خواهید؟! به خدا قسم اگر برادرم موسی بن عمران می بود، چاره ای نداشت مگر این که از سنت من پیروی کند. ببینید من چه می کنم، مدتی روزه می گیرم باز ترک می کنم، نماز می خوانم، می خوابم، زن می گیرم، می خورم و می آشامم.
سپس رو به عثمان کرد و فرمود: خداوند از این لباس های خشن تو بی نیاز است. اینها را از بدن خارج کن و پیش خانواده خود برو، با آنها آمیزش نما و برای آنها روزی کسب کن.
عثمان همان دم زهد و قناعت نادرست خود را ترک کرد و به خانه خود رفت.[۷]
زهد و قناعت اویس قرنی
اویس قرنی، از پرهیزگاران نمونه و از پیروان راستین امیرالمومنین علی (علیه السلام) بود. در وصف مقام او همین بس که پیامبر در مورد او فرمود: چقدر مشتاق دیدار تو هستم ای اویس قرنی!
اویس قرنی بسیار اهل زهد و قناعت بود و جامه و لباس های خود را صدقه می داد تا آن که خود برهنه در خانه می نشست و نمی توانست برای نماز جمعه به مسجد برود.
اسیر بن جابر میگوید: محدثی در کوفه بود که برای ما حدیث می گفت. وقتی سخنان او تمام می شد، همه می رفتند اما چند نفر می نشستند. یک نفر از آنها سخنانی می گفت که به گفتارش علاقه مند شدم؛ ولی دیگران او را مسخره می کردند.
مدتی گذشت او را ندیدم از مردی پرسیدم آن شخص را می شناسی؟ گفت: بله، او اویس قرنی است و خانه اش فلان محل است. به خانه اش رفتم و در زدم. او بیرون نیامد. گفتم: برادر چرا بیرون نمی آیی؟ گفت: برهنه ام!
گفتم: این برد یمانی را بپوش و به مسجد بیا! گفت: این کار را نکن؛ زیرا اگر بعضی این برد یمانی را بر تنم ببینند، مرا اذیت می کنند و زخم زبان می زنند.[۸]
قناعت و ایثار به حضرت زهرا (سلام الله علیها)
در یک روز پاییزی، روپوش کم رنگ و کهنه اش را به تن کرد و از منزل خارج شد. نزدیکی های مسجد که رسید، فضا را عطر آگین یافت، چهره ها را شاد و خندان دید. پرندگان را بیش از روزهای دیگر در پرواز دید. احساس کرد بادی که می وزد، به نسیم بهاران می ماند و درختان، طراوت بهار را دارند.
باران، نرم و آرام بر زمین می نشیند تا گرد و غبار را از زمین و هوا بشوید. در کنار مسجد، انبوه جمعیت را دید که در برابر خانه ای، غریو شادی سر داده اند. خانه برایش آشنا بود و او دانست که چه حادثه مبارکی دارد اتفاق می افتد. او هم بی درنگ در این جشن، هم آوا با همه گیتی شد.
پس از ساعتی که آرامش حاکم شد، رو به خانه کرد و با تردید در خانه را زد. نوعروس، خود، در را باز کرد. زن نیازمند با چهره پر از شرم و حیا درخواست پیراهن کهنه کرد. عروس به اندرون رفت و پیراهنش را برای او آورد. در بین راه بود که ناگهان آیه ای از قرآن کریم در خاطرش نقش بست:
لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون؛[۹] هرگز (به حقیقت) نیکوکاری نمی رسید مگر این که از آنچه دوست می دارید (در راه خدا) انفاق کنید.
فورا برگشت، لباس عروسی را از تن در آورد و جامه کهنه را که قرار بود به سائل بدهد به تن کرد و جامه نو را به زن نیازمند بخشید و با خود در حالی که آیه قرآن را زمزمه می کرد می گفت: من که دختر پیامبرم و شوهرم علی است، بیش از همه سزاوار عمل به قرآن هستم.[۱۰]
سفارش به ساده زیستی، قناعت و تحمل سختی های دنیا
روزی پیامبر خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلم) بر فاطمه زهرا (علیها السلام) وارد شد و دید آن مخدره، خود را به وسیله جل و پلاس شتر پوشانده است و مشغول دستاس کردن می باشد و همزمان، نوزاد شیرخواره اش نیز در دامانش، شیر می نوشد.
رسول خدا (صلی اللّه علیه و آله و سلم) از دیدن سختی زندگی دخترش گریان شد و فرمود: دخترم! تلخی های دنیا زودگذر می باشد و لذت های آخرت، پایدار و جاوید است.
فاطمه زهرا (علیها السلام) اظهار داشت: من خداوند را بر نعمت هایش شکر می گویم و در تمام حالات، حق او را پاس می دارم.
در همین لحظه بود که خداوند متعال این آیه شریفه قرآن را بر رسول خود نازل فرمود: وَ لَسَوْفَ یُعْطیکَ رَبُّکَ فَتَرْضی؛[۱۱] قطعا آخرت برای تو از دنیا نیکوتر خواهد بود و به زودی پروردگارت به تو چندان عطا کند تا راضی شوی.[۱۲]
قناعت و دوری از تجملات و زر و زیور دنیا
روزی امیرالمومنین علی (علیه السلام) در یکی از جنگ ها، غنیمتی به دست آورد و گردنبندی برای همسرش فاطمه (علیها السلام) خریداری کرد و به عنوان هدیه تحویل او داد و حضرت آن را به گردن آویخت.
روز بعد، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به منزل ایشان آمد و گردنبند را در گردن دخترش دید. فرمود: دخترم! مردم و دنیا، تو را نفریبند، تو دختر رسول خدایی، مبادا به تجملات دنیا و زر و زیور آن دل خوش کنی.
حضرت زهرا (علیها السلام) با شنیدن این سخن، گردنبند را از گردن خود در آورد و پس از فروش، با پولش غلامی خرید و او را آزاد کرد.
پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از این کار فاطمه (سلام الله علیها) بسیار خوشحال و شادمان شد.[۱۳]
قناعت و ساده زیستی سلمان فارسی
با این که سلمان فارسی استاندار شهر مدائن بود ولی در آنجا منزل شخصی نداشت و تنها پس از اصرار یکی از دوستان خود، آن هم به این شرط که خانه ای بسازد که سر او به سقف خانه بخورد و در هنگام خواب نیز پایش به دیوار برخورد کند، راضی به این مسئله شد![۱۴]
لوازم منزل او نیز بسیار ناچیز بود تا آنجا که وقتی در مدائن آتش سوزی و حریقی روی داد، سلمان قرآن و شمشیرش را برداشت و از خانه خارج شد و گفت: این چنین سبک باران می رهند.[۱۵]
گویند هنگامی که سلمان در بستر بیماری بود اشک می ریخت. سعد بن ابی وقاص به عیادتش رفت و علت گریه اش را جویا شد.
سلمان پاسخ داد: گریه ام برای ترس از مرگ و یا علاقه به دنیا نیست بلکه از این جهت است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با ما عهد کرد وسایل زندگی ما به اندازه توشه یک مسافر باشد، اما اکنون می بینی اطراف مرا اسباب و اثاثیه زیادی فرا گرفته است.
مورخین اثاثیه منزل سلمان را چنین نوشته اند: یک قلم، یک دوات، شمشیر، قرآن، عصا، طشت لباسشویی و یک کاسه و آفتابه ای سفالی.
رختخواب سلمان عبایی بود که نصفش را زیر و نصف دیگر را بر روی خود می انداخت.[۱۶]
ساده زیستی و قناعت عروس و داماد
خاطره همسر شهید فتح الله ژیان پناه:
سفره عقد ما با همه سفره ها فرق داشت. به جای آینه شمعدان، تفسیر المیزان را دور تا دور سفره چیده بودیم! برکتی که این تفسیر به زندگیمان می داد، به هزاران شگونی که آینه شمعدان می خواست داشته باشد، می ارزید.
برای مراسم هم، برنج اعلا خریدیم ولی فتح الله نگذاشت بارش کنیم! می گفت: حالا که این همه آدم ندار و گرسنه داریم، چگونه شب عروسی ام چنین غذای گران قیمتی بدهم؟!.
برنج ها را بسته بندی کردیم و به خانواده های نیازمند دادیم. وقتی برنج ها را می دادیم، فتح الله می گفت: این، هدیه امام خمینی (ره) است.[۱۷]
سفارش پدر به فرزند در ساده زیستی و قناعت
استاد شهید مرتضی مطهری (ره) نقل کردند:
آقای بهبهانی دو پسر داشتند، یکی به نام آقا محمد علی و دیگری آقا محمد اسماعیل. روزی دید عروسش (همسر محمد اسماعیل) لباس های فاخر و گران قیمتی پوشیده است. به پسرش اعتراض کرد که چرا برای همسرت این نوع لباس ها را می خری؟
پسر در جواب می گوید: قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَهَ اللّه الَّتی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ؛[۱۸] بگو چه کسی زینت های خداوند را که در اختیار بندگانش قرار داد و نیز روزی های پاکیزه را حرام کرد. مگر اینها حرام است؟ لباس فاخر و زیبا را چه کسی حرام کرده است؟
ایشان در جواب می فرماید: فرزندم! نمی گویم که اینها حرام است، البته که حلال است؛ ولی در میان مردم، کسانی هستند که فقیر و غیرمتمکن هستند و نمی توانند این طور لباس ها را تهیه کنند.
ما که نمی توانیم این لباس ها را برای مردم فقیر بخریم و وارد زندگی آنها کنیم، ولی یک کار از ما ساخته است و آن، قناعت و همدردی کردن با آنهاست. طوری بپوشیم که اگر بر تن ما که خانواده مورد اعتماد آنها هستیم، لباسی دیدند، ناراحت نشوند.[۱۹]
زهد و قناعت فریبکارانه!
هر چند زهد و قناعت از ارزش های والای انسانی و دینی است با این حال، این ویژگی نیز چه بسا ممکن است دستمایه عده ای برای فریب دیگران و رسیدن به خواسته های دنیوی خود باشد!
گویند: زاهد نمایی، مهمان پادشاهی شد. وقتی غذا را آوردند، کمتر از حد معمول و عادت از آن خورد و هنگامی که مشغول نماز شد، بیش از عادت هر روزه، نماز خود را طول داد تا شاه به او گمان خوب پیدا کند. هنگامی که به خانه بازگشت سفره غذا خواست تا غذا بخورد.
پسرش که جوانی هوشمند بود از روی تیزهوشی به ریاکاری پدر پی برد و به او گفت: مگر نزد شاه غذا نخوردی؟ پدر زاهدنما گفت: در حضور شاه قناعت کردم و چیزی نخوردم که روزی به کار آید (یعنی کم خوری موجب ترقی مقام من نزد شاه شود).
پسر گفت: بنابراین نمازت را قضا کن که نمازی نیز نخواندی که به کار آید! آری با این وضع که داری در روز درماندگی در بازار قیامت، با نقره تقلبی چه خواهی خرید؟! به یقین در آن روز بیچاره و تهیدست خواهی بود.[۲۰]
نتیجه گیری
قناعت و ساده زیستی یکی از ارزشمندترین فضایل اخلاقی است که در آموزه های اسلام نسبت به آن بسیار تاکید شده است.
زهد و قناعت، مربوط به گرایش باطنی و قلبی انسان نسبت به دنیاست و ابعاد زندگی فردی و اجتماعی افراد را شامل می شود. حقیقت این است که بدون روحیه ساده زیستی، نمی توان به زهد رسید. تجمل گرایی، حاکی از دلبستگی به دنیاست که با زهد در تضاد است.
بر همین اساس، پیامبر، معصومان (علیهم السلام)، صالحان و بزرگان همواره به قناعت و ساده زیستی توجه داشته و تلاش داشته اند تا ضمن پیاده سازی آن در زندگی فردی و اجتماعی خویش، مفاهیم و ارزش های والای آن را به دیگران منتقل و در جامعه نهادینه سازی کنند.
گردآوری و بازنویسی: حسین فاضلی
پی نوشت ها
[۱] . پند تاریخ ج ۵ ص ۲۴۳
[۲] . همان، ص۲۴۴
[۳] . حکایت ها و هدایت ها در آثار شهید آیت الله مطهری / ۶۴؛ به نقل از گفتارهای معنوی / ۲۶۲
[۴] . پند تاریخ ج ۵ ص ۲۴۵
[۵] . همان
[۶] . پند تاریخ ج ۵ ص ۲۴۵
[۷] . پند تاریخ ج ۵ ص۲۴۷ – ۲۴۸
[۸] . یکصد موضوع پانصد داستان ج۲ ص۱۳۷-۱۳۸ به نقل از پیامبر و یاران ج۱ ص۳۴۶
[۹] . آل عمران/۹۲
[۱۰] . ماهنامه بشارت؛ شماره ۲ ص۴۷، به قلم محمد رضا ایروانی
[۱۱] . ضحی/۵
[۱۲] . علامه مجلسی؛ بحارالانوار؛ ج۱۶؛ ص۱۴۳
[۱۳] . علامه محدث نوری؛ مستدرک الوسائل؛ ج ۵؛ ص ۲۴۴
[۱۴] . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۸ ص۳۶.
[۱۵] . شوشتری، محمدتقی، قاموس الرجال، ج۴، ص۴۲۵
[۱۶] . سلمان محمدی (ص) استاندار مدائن، ص ۱۷۲
[۱۷] . نشریه حیات، شماره ۱۰۳
[۱۸] . اعراف/۳۲
[۱۹] . نشریه طوبی؛ تیر ۱۳۸۶؛ شماره ۱۹
[۲۰] . یکصد موضوع پانصد داستان ج۲ ص۱۳۸ به نقل از حکایت های گلستان ص۱۰۸
منابع
- قرآن کریم
- علامه مجلسی، محمد باقر؛ بحارالانوار؛ بیروت؛ دار احیاء التراث العربی؛ چاپ دوم؛ ۱۴۰۳ ق
- محدث نوری، حسین؛ مستدرک الوسائل؛ قم؛ موسسه آل البیت (علیهم السلام)؛ چاپ اول؛ ۱۴۰۸ ق
- ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبه الله؛ شرح نهج البلاغه؛ بیروت؛ دار احیاء الکتب العربیه؛ بی تا
- شوشتری، محمدتقی؛ قاموس الرجال؛ تهران؛ مرکز نشر کتاب؛ ۱۳۷۹ ق
- خسروی، موسی؛ پند تاریخ؛ تهران؛ کتابفروشی اسلامیه؛ چاپ چهاردهم؛ ۱۳۸۶ ش
- صاحبی، محمد جواد؛ حکایت ها و هدایت ها در آثار استاد شهید آیت الله مرتضی مطهری (ره)؛ قم؛ انتشارات بوستان کتاب؛ چاپ بیستم؛ ۱۳۹۷ ش
- صادقی اردستانی، احمد؛ سلمان محمدی (ص) استاندار مدائن؛ انتشارات مشعر؛ چاپ اول؛ ۱۳۸۹ ش
- صداقت، سید علی اکبر؛ یکصد موضوع ۵۰۰ داستان؛ تهران؛ انتشارات ناصر؛ چاپ سوم؛ ۱۳۸۳ ش
- دو ماهنامه بشارت (نشریه قرآنی)؛ صاحب امتیاز: موسسه معارف اسلامی امام رضا (علیه السلام)؛ مدیر مسئول: محمد عبداللهیان؛ شماره ۲؛ آذر و دی ۱۳۷۶
- نشریه طوبی؛ صاحب امتیاز: مرکز پژوهش هاى اسلامى صدا و سیمای قم؛ تیر ۱۳۸۶؛ شماره ۱۹
- نشریه حیات طیبه؛ صاحب امتیاز: بنیاد شهید و امور ایثارگران؛ شماره ۱۰۳