- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 5 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
جریان وهابیت که تنها خود را اهل توحید و بقیه مسلمانان را مشرک میدانند و از این رو بی محابا دست به قتل و کشتار آنها می زنند، این پرسش مطرح می شود که این چه نوع توحیدی است و از چه ویژگی های برخوردار است که آنان این گونه روی پافشاری دارند؟ از این رو ضرورت دارد که این بحث یعنی توحید از نگاه وهابیت بررسی شده و آنچه مورد نظر این گروه می باشد بیان گردد.
ابن تیمیه در کتاب منهاج السنه[۱] و دیگر آثارش به صراحت تمام می گوید خداوند دارای دو دست است که هرکدام از این دو دست کار مخصوص به خودشان را انجام می دهند و در کار همدیگر دخالت نمی کنند او در این رابطه، حدیثی نقل می کند و آن را صحیح می داند و در کتاب «دقایق التفسیر» می گوید: «خداوند در روز قیامت دست خود را داخل آتش جهنم می کند و هرکه را بخواهد بیرون می آورد «… وَانَّهُ یُدخِلُ فِی النارِ یَدَهُ حَتّی یُخرِجَ مَن ارادَهُ».[۲] ابن قیم در «صواعق المرسله» می گوید: «خداوند، آسمان را با یک دستش گرفته و زمین را با دست دیگرش گرفته است».[۳] او در جای دیگری نیز می گوید که خداوند، سه چیز را مخصوصاً با دست خودش خلق کرده است: یکی آدم و دیگری جنت فردوس، ولی از سومی نامی نبرده است.[۴]
توجه به ظواهر و عدم تعقل در متون روایی باعث شده است که وهابیها معتقد گردند خداوند- العیاذ بالله- دارای کتف، کمر، انگشتان و پا و کفش هایی از جنس طلاست.
ابن تیمیه، در کتاب منهاج السنه[۵] و کتب دیگر و ابنقیم، شاگردش در «حادی الارواح»[۶] می گویند خداوند دارای پاست، به این بیان که در روز قیامت، جهنم پر نمی شود و مرتب از خداوند می خواهد که چیزی در آن بریزد. خداوند نیز هرچه از انسانها داخل جهنم می افکند بازهم پر نمی شود و فریاد «هل من مزید» جهنم بلند است تا اینکه خداوند پایش را داخل جهنم می گذارد و آنگاه جهنم پر می شود و می گوید: «قط قط» بس است بس است!
در کتاب دقایق التفسیر و کتب دیگر آمده که خداوند دارای ساق است و در این رابطه، روایتی بدین گونه نقل می کند: «در روز قیامت ساق خود را نشان می دهد و تمام مردان و زنان با ایمان در مقابل خدا به سجده می افتند».[۷]
تقی الدین حصنی دمشقی عالم بزرگ اهل سنت (م ۸۲۹ ه. ق) در کتاب «دفع الشبهه عن الرسول و الرساله» از ابن تیمیه نقل می کند که وی معتقد بوده است خداوند درحالی که کفش هایی از طلا در پایش است به آسمان دنیا فرود می آید: «وفی رجلیه نعلان من الذهب»[۸]؛ «در پای خداوند، دو پایپوش از طلاست».
ابن تیمیه در کتاب «تلبیس الجهمیه» می گوید:
ما به اینکه خداوند، مقلبالقلوب است و قلب ها بین دو انگشتان او قرار دارد ایمان داریم. «ان االقلوب بین اصبعین من اصابعه و انه یضع السموات علی اصبع و الارضین علی اصبع»[۹]؛ «قلبها بین دو انگشت از انگشتان خدا قرار دارد و آسمان ها بر یک انگشت و زمین ها بر یک انگشت قرار دارد».
ابن قیم الجوزی، شاگرد ابنتیمیه در کتاب «طریق الهجرتین» می گوید:
خداوند در روز قیامت، کنار بنده مؤمن قرار می گیرد و با او درگوشی حرف میزند و بنده مؤمن آنچنان به پروردگارش نزدیک می شود که با خدا پهلو به پهلو قرار می گیرد و خداوند کتف خودش را بر او می گذارد و مشغول صحبت می گردند. خداوند از بندهاش می پرسد: به یاد داری که فلان گناه را مرتکب شدی؟ او می گوید: آری، آری و به تمام گناهانش اعتراف می کند.[۱۰] آیا این دیدگاه افزون بر اینکه مستلزم پذیرش اعضا و جوارح برای خداوند است، خدا را در حد یک انسان قرار نمی دهد؟
در مذهب وهابیت، خداوند مانند انسان دارای کمر است. ابن تیمیه، خدای سبحان را چون انسان، دارای کمر می داند و می گوید: «وقتی خداوند، رحم (قرابت) را خلق کرد، رحم بلند شد و کمر خدا را محکم گرفت!»[۱۱]
نقد و بررسی
بدیهی است که اعتقاد به وجود دست و پا برای خداوند، ملازم با جسمیت و شباهت خداوند به خلق است، این عقیده با توحید مسلمانان و آنچه را که خداوند در قرآن کریم بیان فرموده هیچ گونه ارتباط و سازگاری ندارد.چگونه با توحید سازگار است؟ و هیچ مسلمانی به چنین خدای اعتقاد ندارد. اگر خداوند- العیاذ بالله- دارای دستهایی با ویژگی های مذکور باشد، حتماً نیازمند به آنها است، حال می گوییم که آنان این نیازمندی و احتیاج خداوند را چگونه توجیه خواهند نمود؟ در حالیکه او غنی بالذات است و به هیچ چیزی نیازمند و محتاج نمی باشد، زیرا خود خداوند فرموده است: إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِی الْحَمِیدُ.[۱۲]
غزالی یکی از دانشمندان اهل سنت در نقد اینگونه پندارها می گوید:
دست و یا عضوی با ویژگی هایی که در انسان وجود دارد، در باره خداوند متعال محال است و خداوند از این امور مبراست. اگر کسی به ذهنش خطور کند که خداوند، جسمی مرکب از اعضاست، بت پرست است؛ زیرا هر جسمی آفریده خداست و پرستش آفریدگان کفر است و اگر بت پرستی کفر به شمار می رود، بدین سبب است که بت، مخلوق است.[۱۳]
آیا برای یک مسلمان که از اصول و مبانی اسلام آگاهی نسبی دارد، قابل قبول است که مقلبالقلوب بودن خداوند، که در ادعیه و روایت آمده است، به این معنا باشد که خداوند- العیاذ بالله- قلب های مؤمنین را با دو انگشت خود گرفته است؟
آیا معنای توحیدی که پیامبر اعظم حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) به بشریت معرفی نمود و در راه استقرار آن، از سوی آن حضرت و اهل بیت (علیهم السلام) و اصحاب کرام تلاش ها و از خودگذشتگی های فراوانی صورت گرفت، این است که گفته شود خداوند دارای کتف، کمر، انگشتان و غیره است؟
به هرحال، توحیدی که وهابیت آن را ترویج می کند، بر پایه تجسیم و تشبیه استوار است و صریحاً با تعالیم قرآن و احادیث نبوی منافات دارد و با مبانی بلند اسلام، در تضاد و تهافت است. در قرآن، آیات بسیاری وجود دارد که به طور صریح، مسئله تشبیه را رد می کند:
الف) لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیءٌ وَهُوَ السَّمیعُ الْبَصیر؛[۱۴] هیچ چیز همانند او نیست و او شنوا و بیناست.
ب) وَلَمْ یَکُن لَّهُ کُفُوًا أَحَدُ؛[۱۵] و هیچ کس مانند او نیست.
فَلا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثالَ إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ؛[۱۶] پس، برای خدا امثال (و شبیه ها) قائل نشوید! خدا میداند و شما نمی دانید.
روشن است که مفاد این آیات کریمه و آیات دیگر نفی هر گونه تشبیه از خدا است.
مولای موحدان امام علی (ع) دراین باره می فرماید:«مَا وَحَّدَهُ مَنْ کَیَّفَهُ وَلاحَقِیقَتَهُ أَصَابَ مَنْ مَثَّلَهُ وَلاإِیّاهُ عَنَی مَنْ شَبَّهَهُ وَلاصَمَدَهُ مَنْ أَشَارَ إِلَیْهِ وَ تَوَهَّمَه …[۱۷]
کسی که برای خدا کیفیتی قائل شد، یگانگی او را انکار کرده و آن کس که همانندی برای او قرار داد به حقیقت خدا نرسیده است. کسی که خدا را به چیزی تشبیه کرد به مقصد نرسید؛ آن کسی که به او اشاره کند یا در وهم آورد خدا را بی نیاز ندانسته است.
البته این پندارها چنان بدیهی الفساد است که به هیچ نقد و تحلیل علمی نیاز ندارد، زیرا کسی که از آموزه ها و معارف اسلامی آگاهی اندکی داشته باشد، می داند که روح اسلام با چنین مطالبی سازگاری ندارد.
پی نوشت :
[۱] . منهاج السنه، ج ۱، ص ۱۳۹؛ درء التعارض، ج ۷، ص ۱۲؛ الحسنه والسئیه، ص ۱۰۲؛ مجموع الفتاوی، ج ۸، ص ۹۵؛ دقایق التفسیر، ج ۲، ص ۱۷۱.
[۲] . منهاج السنه، ج ۱، ص ۱۳۹؛ درء التعارض، ج ۷، ص ۱۲؛ الحسنه والسئیه، ص ۱۰۲؛ مجموع الفتاوی، ج ۸، ص ۹۵؛ دقایق التفسیر، ج ۲، ص ۱۷۱.
[۳] . صواعق المرسله، ج ۱، ص ۲۷۰.
[۴] . صواعق المرسله، ج ۱، ص ۲۷۱.
[۵] . منهاج السنه، ج ۵، ص ۱۰۰؛ بیان تلبیس الجهمیه، ج ۲، ص ۱۶۷؛ اجتماع الجیوش الاسلامی، ج ۱، ص ۱۰۰؛ مجموع الفتاوی، ج ۳، ص ۱۳۹؛ الفتاوی الکبری، ج ۵، ص ۹۶.
[۶] . حادی الارواح، ج ۱، ص ۲۷۸؛ روضه المحبین، ابن قیم، ج ۱، ص ۴۲۷؛ شرح قصیده ابنقیم، ج ۱، ص ۱۳۱.
[۷] . دقایق التفسیر، ج ۲، ص ۱۷۱؛ الفتاوی الکبری، ج ۵، ص ۳۰۲؛ مجموع الفتاوی، ج ۷، ص ۲۷۵؛ اجتماع الجیوش الاسلامی، ج ۱، ص ۳۴؛ الصواعق المرسله، ج ۱، ص ۲۵۲؛ حادی الارواح، ج ۱، ص ۲۱۲.
[۸] . دفع الشبهه عن الرسول والرساله، ابوبکر بن محمد الحصنی الدمشقی، ص ۹۹.
[۹] . بیان تلبیس الجهمیه، ج ۲، ص ۱۷.
[۱۰] . طریق الهجرتین، ص ۳۷۳.
[۱۱] . مجموع الفتاوی، ج ۱۴، ص ۳۲.
[۱۲] . حج، آیه ۶۴.
[۱۳] . تاریخ المذاهب الاسلامیه، ص ۳۲۷.
[۱۴] . شورا، آیه ۱۱.
[۱۵] . اخلاص، آیه ۴.
[۱۶] . نحل، آیه ۷۴
[۱۷] ( ۱). نهج البلاغه، خطبه ۱۸۶.