- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 14 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
بهداشت روانی خانواده از موضوعات مهم در فرایند تربیت خانواده است و در این راستا می توان از داستان حضرت یوسف در قرآن کریم نکات ارزشمندی برداشت کرد. داستان حضرت یوسف(ع) در این سوره، با یک رؤیا و پیشگویى آغاز می شود که ایشان در گفتگو با پدر خود به شیوه رمزگونه به موقعیت و منزلت برتر و نهایى خود اشاره میکند.
در این زمان حضرت یعقوب(ع)، که از موهبت غیبى تعبیر رؤیا برخوردار است، یوسف را از درستى و واقعیت این رؤیا با خبر کرده و از وى می خواهد که این ماجرا را با برادران خود در میان نگذارد! این داستان حاوی نکاتی پیرامون بهداشت روانی خانواده است که در ادامه به آنها اشاره می شود.
کتمان، اولین شیوه مؤثر در بهداشت روانی خانواده
برادران یوسف، تحمل پذیرش برجستگى وى را نداشته و از اینکه یوسف از سهم بیشترى از محبت پدرى برخوردار بود، رنج می بردند. پس از آنکه تلاش خود در دستیابى به عواطف ویژه پدرى و یا تساوى تقسیم توجه و حمایت وى را ناکام می یابند، میکوشند بحران احساس ناکامى و نابرابرى را از راهى دیگر فرو نشانند.
از نخستین محرکهاى بروز رفتار نفرت آمیز و کینه توزانه در بین اعضاى یک خانواده، احساس نابرابرى و ناکامى است و این احساس، بهداشت روانی خانواده را به چالش می کشد. برادران و خواهران در یک خانواده دوست دارند که از توانایی ها و امکانات یکسان و مساوى برخوردار باشند. خواهران و برادران متمایلند تا والدین احساسات عاطفى خود را به صورت مساوى بین فرزندان خود تقسیم کنند. اگر احساس نابرابرى فرزندان با رفتار تبعیض آمیز یکى از والدین تایید شود، بحران، تنش آمیزتر شده و امنیت و بهداشت روانی خانواده را آسیب خواهد زد. در این داستان، حضرت یعقوب(ع)، به یوسف ابراز محبت بیشترى می نمود و وى را بر دیگر پسرانش ترجیح میداد.
برخى از مفسران در توجیه این رفتار حضرت یعقوب معتقدند که در این زمان، یوسف و برادر تنى وى از سایر پسران یعقوب خردسال تر و نیازمند عواطف بیشتر و حمایت بیشترى بودند. چه بسا این ابراز عاطفه بیشتر، نه برخاسته از صرف عاطفه پدر – فرزند، که به دلیل ویژگیهایى بود که حضرت یعقوب(ع) در یوسف سراغ داشت.
مفاد این آیه، نشانگر این است که کتمان، می تواند شیوه اى براى دستیابى به بهداشت روانی در تنظیم روابط اجتماعى، حفظ نعمتهاى الهى و تسهیل رسیدن به منزلت ها باشد و چه بسا به همین دلیل بود که حضرت یعقوب(ع) از یوسف چنین درخواست کرد: «پسرم! از رؤیاى خود با برادران چیزى در میان مگذار، نکند در اندیشه نیرنگى برآیند.»
نقش والدین در ابراز عواطف
پیام اصلى این بخش از داستان قرآنى، ضرورت توجه والدین به تقسیم درست و عادلانه عواطف در بین اعضاى خانواده است تا بهداشت روانی خانواده تامین گردد. بسیارى از اختلالات در رفتار اعضاى یک خانواده و آسیب بهداشت روانی آنها، ناشى از برخورد و رفتار نادرست والدین است.
حضرت یعقوب(ع)، علاوه بر ایفاى نقش و تربیت نبوى، یک پدر هم هست و باید عواطف پدرى خود را به فراخور شایستگی ها و نیز با توجه به اقتضاى فرایند رشد فرزندان ابراز کند. در تصویر قرآنى رفتارهاى احساسى و عاطفى حضرت یعقوب(ع) به گونه اى است که از او، یک پدر نگران به وجود آورده است. این نگرانى و اضطراب وقتى آشکار می شود که وى می ترسد از یوسف جدا شود و یا گرگها فرزندش را بدرند(آیه ۱۳)، بنابراین، در پاسخ درخواست برادران، مایل نیست یوسف با آنان همراه شود.
نکته جالب توجه این است که اگرچه حضرت یعقوب(ع) به شدت به یوسف وابسته است و وى را به دلیل ویژگیها یا قابلیت هاى نبوی اش احترام می گذارد، در عین حال میکوشد تا با تحمل بحران هاى روحى در هنگامه فراق و جدایى، به تدریج فرزندان را به آگاهى و شناخت لازم براى درک بهتر یوسف کمک کند.
این رفتار حضرت یعقوب(ع)، حاکى از آن است که تنها راه تضمین بهداشت روانی و حفظ روابط خانواده این نیست که والدین، فرزندان را در هر شرایط و با هر ویژگى به یک چشم بنگرند. در عین حال، مهم این است که فرزندان، راز تفاوت واکنش والدین را به درستى دریابند.
به هر حال حضرت یعقوب(ع) فرزندان و رفتار تنش زاى آنان را تحمل میکند و در برابر این رفتارهاى خصمانه آنان میفرماید: «فصبر جمیل». بیضاوى در تفسیر «صبر جمیل» از مفاد روایتى کمک می گیرد و می گوید زیبایى این صبر، به این است که فرد درگیر با بحران، مشکل و ناکامى خود را به هیچ مخلوقى بازنگرداند و او را مقصر نداند. با این تلقى، حضرت یعقوب(ع) هیچیک از فرزندان را سرزنش نکرد و خود را به خدا سپرد. این برخورد متین و سازنده، سرانجام برادران یوسف را به خطاى خود متوجه کرد، به گونه اى که از پدر درخواست نمودند که برایشان از خداوند درخواست مغفرت کند(آیه ۹۷).
روش قرآنى بهداشت روانی در برخورد با بحران ها
حضرت یعقوب(ع) هنگام مواجهه با بحران، فرزندان را سرزنش و محکوم نکرد و با شیوه اى مؤثر و از طریق شناخت درمانى، آنان را به درک خطاى خود هدایت نمود. برخورد اول حضرت، زمانى رخ داد که برادران، یوسف را در چاه انداخته و شب هنگام، کار خود را در برابر پدر وارونه جلوه دادند. این رفتار کینه توزانه موجب شد که حضرت یعقوب(ع) براى سالیان درازى، از فرزندش یوسف دور بماند و بالاخره به آنچه از آن می ترسید، گرفتار آید.
برخورد دوم نیز زمانى رخ نمود که بنیامین در مصر گروگان بود و اطرافیان در توجیه این گروگانگیرى به یعقوب گفتند که پسرت در مصر به اموال مردم دست یازید، و به همین دلیل او را گرو گرفته اند. در این دو موقعیت، تنها واکنش حضرت یعقوب این بود: «بلکه نفسهاى شما این کار را براى شما زیبا جلوه نمود و من در برابر آن به نیکویى شکیبایى می ورزم».(آیه۸۱ و ۸۳)
تاثیر واکنش هاى افراد در هنگامه بحران بر بهداشت روانی خانواده
۱-برخى هنگام برخورد با یک بحران، به ویژه در بحران هاى سنگین، به سادگى خود را تسلیم کرده و به طور طبیعى توانایی هاى خود را نیز معطل می گذارند. واکنش این افراد، انفعالى و تسلیم شونده است و معمولا بحران زده قربانى فشارها و خطرات برخاسته از بحران می شود این نوع واکنش، به بهداشت روانی فرد ضربه می زند.
۲-گروه دیگرى در چنین موقعیت هایى، با بحران درگیر شده و خود را در یک دایره معیوب فکرى و رفتارى قرار می دهند. ناکامی ها و شکست هاى ناشى از بحران فرد را نسبت به توانایی ها و قابلیت هایش مشکوک و به وی ذهنیتى شکست پذیر داده و او را در چرخه آسیب به بهداشت روانی قرار می دهد.
۳-دسته سوم نیز، با مهارت و زبردستى خاصى بحران را کنترل نموده و با قدرت یا بر آن سوار می شوند و یا از کنار آن با شکیبایى می گذرند. این نوع واکنش، سازنده بوده و بهداشت روانی را از آسیب مصون نگاه میدارد.
به شهادت دو آیه فوق حضرت یعقوب(ع) در برخورد با این بحران هاى شکننده، راه سوم را برمی گزیند و بدون اینکه هیچ یک از فرزندان خود را متهم کند یا اشتباه آنان را به رخ آنان بکشد، ایشان را متوجه نقش ناخودآگاه انگیزه ها و گرایشات منفى درونیشان نموده و در واکنش به آنان می گوید: «شما درگیر انگیزه هاى شیطانى نفسهاى خود هستید.»
جالب اینجاست که حضرت، نابهنجارى رفتارى و انگیزشى فرزندان را با رفتار نابهنجار دیگرى پاسخ نمی دهد، بلکه به آنان فرصت می دهد که به اشتباه و انحراف خود پى ببرند و خود به آن اعتراف کنند. از این رو، فقط به آنان می گوید: «فصبر جمیل».
نمودهاى تعامل روانتنایى در داستان
عشق عمیق حضرت یعقوب(ع) به یوسف در دو جاى سوره به خوبى ابراز شده است:
۱-اوان کودکى یوسف که به شدت نیازمند حمایت و عشق پدرى است(آیه ۱۳).
۲-هنگامى است که برادران از مصر باز می گردند و بنیامین را در مصر باز می گذارند(آیه ۸۴ – ۸۵). فراق یوسف، آثار شکننده و مهیبى بر تن و روان حضرت یعقوب(ع) بر جاى گذارد تا سرانجام به اختلالات روانتنایى می انجامد! حضرت یعقوب(ع) هماره از یوسف می گوید و آه میکشد. این فرایند سوختن و ساختن تا آنجا پیش می رود که پیامبر پیر داستان ما، چشمان خود را از دست می دهد!(آیه هاى۸۴-۸۶).
نکته کلیدى روانشناختى و درمانگرایانه که منشا خاص فیزیولوژیک نداشته باشد، پس از شناخت دقیق و درست علت روانى و معکوس کردن آن، می تواند به راحتى و گاهى به سرعت درمان پذیر باشد. عشق و اشتیاق دو سویه و بی نظیر پدر و پسر به یکدیگر، چنان عمیق و نافذ است که این دو می توانند آن را هر طور و هر جا که بخواهند بکار گیرند، اگرچه اطرافیان نتوانند آن را باور کنند. از این رو، یوسف به طور شگفت انگیزى از برادران می خواهد که پیراهنش را با خود ببرند و بر چهره پدر بیفکنند تا او بینایی اش را باز یابد(آیه ۹۳).
دلبستگى دو سویه یوسف و پدر چنان محکم و قابل اعتماد است که یوسف تنها از بوى پیراهن خود براى بازگرداندن بینایى به پدر بهره می گیرد و بی درنگ به برادران می گوید: شما پیراهن مرا بر چهره پدر بیفکنید، خواهید دید که او از آن پس بینایى خود را باز می یابد! حکایت همین طور هم می شود! با آنکه یوسف در مصر به سر می برد، همین که کاروان از مصر بیرون می زند، یعقوب در فلسطین بوى پیراهن فرزند را استشمام میکند(آیه ۹۴).
وقتی پیراهن یوسف را بر چهره یعقوب می افکنند، ناگهان چشمان پیامبر پیر بینا می شود. این کار یوسف، نشانگر این است که عواطف و احساسات دوسویه اى همانند عشق و شیدایى ممکن است براى درمان اختلالات تنى که ریشه روانشناختى دارد، بکار آید.
مرحله بندى روابط
بررسى روابط یوسف با پدر، نشان می دهد روابط دیگرى که در بحث پیش نیازهاى بهداشت روانی قابل استفاده است، وجود دارد و آن ارتباطى است که حضرت یوسف با برادران خود داشته است. با مرور بر آیات مربوط، روابط حضرت یوسف با برادران خود را به دو دسته می توان تقسیم کرد:
در مرحله اول، ایفاى نقش حضرت بیشتر انفعالى است. اما در مرحله دوم و به موازات آنکه حضرت به قدرت آسمانى و زمینى(معنوى و مادى) دست می یابد، نقش ها فعالانه و تاثیرگذار می گردند. در ادامه، این دو نوع نقش را بازنگرى و تحلیل میکنیم:
۱-روابط انفعالى یوسف با برادران
به شهادت آیات سوره یوسف، در نخستین مرحله برادران در نقش دشمنانى کینه توز و توطئه گر بازى میکنند و وقتى دریافتند که پدرشان به یوسف محبت بیشتر می ورزد، درصدد توطئه و انتقام برآمدند. آنان تصمیم گرفتند که براى جلب توجه پدر به خود، مانع خیالى را برداشته و یوسف را به هر قیمتى که شده از پدر جدا کنند.
این احساس و تصمیم خصمانه، ناشى از آن بود که برادران باورشان نمی شد یا نمی دانستند چرا، به رغم آنکه تعداد آنان بیشتر بود، پدر به یوسف و برادر تنی اش بنیامین عشق بیشترى می ورزد! به استناد مفاد ضمنى این دو آیه، رفتار حضرت یعقوب(ع) با یوسف و برادر تنى، متفاوت با سایر فرزندانش بوده است.
چه بسا آن حضرت به کمک امدادهاى غیبى دریافته بود که یوسف بر سایر فرزندانش برترى دارد یا می دید که یوسف و برادر تنی اش به دلیل کوچکى سن، نیازمند محبت و عاطفه بیشترى هستند. با این حال، همواره تلاش میکرد که این موضوع حساسیت و خشم برادران را نسبت به برترى یوسف برنینگیزد. با این حال، برادران یا از فقدان محبت پدر و یا از تبعیض در تقسیم محبت وى رنج می بردند.
مرحوم طبرسى(ره) ذیل آیه «ان ابانا لفى ضلال مبین»(آیه ۸)، می گوید: برادران یوسف، پدر خود را به این خاطر بریده از واقعیت ها و گمراه می پنداشتند که با آنان به طور نابرابر رفتار میکرد. این احساس تبعیض، آنان را به آنجا کشاند که کوشیدند محبت و علاقه پدر را دربست در اختیار خود قرار دهند: «تا اینکه محبت پدر تماما به شما اختصاص یابد»(آیه ۹).
وقتى ذهنیت دور ساختن یوسف از پدر به منظور جلب انحصارى محبت او در آنان تثبیت شد، نزد پدر آمده و از وى خواستند که یوسف را براى هواخورى و تفریح در حومه شهر با آنان همراه سازد. حضرت یعقوب(ع) در پاسخ آنان فرمود: «به درستى که من آزرده و اندوهگین می شوم که او را با خود ببرید و از من جدایش کنید»(آیه۱۳) بنابراین، یعقوب چنان به یوسف دلبسته بود که حتی نمی توانست براى یک نیمروز هم او را نبیند!
دقت در چگونگى وقوع حوادث این قسمت از داستان نشانگر این است که بهداشت روانی روابط فرزندان در درون یک خانواده به طور چشمگیرى بسته به نوع روابط والدین است. آنان باید به دقت مراقب رفتار و نقش هایى باشند که در معرض دید فرزندان قرار دارد. هر رفتار تبعیض آمیز یا هر نقشى که تبعیض آمیز تلقى شود، انسجام و بهداشت روانی خانواده را از بین می برد و موجب بروز احساسات کینه توزانه و نفرت انگیز در بین فرزندان می شود.
وقتى فرزندان نتوانند از راه بهنجار و معمولى، حمایت و توجه والدین را جلب کنند، به طور ناخودآگاه دست به رفتارهاى جایگزین نابهنجار و غیرطبیعى می زنند. نمود این اصل بهداشت روانی در این داستان، هنگامى است که برادران تصمیم می گیرند یا یوسف را بکشند و یا او را به جایى ببرند که براى همیشه از پدر دور باشد. قرآن از زبان آنان می گوید: «یا یوسف را بکشید و یا او را به سرزمینى دوردست ببرید تا اینکه توجه و محبت پدر، دربست در اختیار شما باشد.»(آیه۹)
پی جویى از عوامل دخیل در ایجاد جو ناامنى در درون خانواده
پیام دیگر داستان این است که والدین باید بدانند رفتار تبعیض آمیز آنان در برابر فرزندان، سرانجام به بهداشت روانی خانواده آسیب زده و به ایجاد یک فضاى ناامن و غیرقابل اعتماد در خانواده خواهد انجامید. شاهد این مدعا، دقت در نحوه درخواست برادران از حضرت یعقوب(ع) است. برادران از پدر پرسیدند: چرا به آنان اعتماد نمیکند و یوسف را با آنان همراه نمی سازد؟
آیه یازدهم از زبان برادران می گوید: «گفتند: اى پدر! چه فکر میکنید که در رابطه با یوسف به ما اعتماد نمیکنید، در حالیکه ما خیرخواه او هستیم؟» این درخواست و بالاخره برخورد نابهنجار برادران با یوسف از رابطه خاص عاطفى حضرت یعقوب(ع) با یوسف ناشى می شود.
به رغم تاکید به والدین بر پرهیز از داشتن رفتار تبعیض آمیز (با فرزندان به عنوان آسیب در حوزه بهداشت روانی)، تذکر این نکته ضرورى است که اگر والدین، هر نوع برترى یا قابلیت ویژه اى در یک یا برخى از فرزندان ببینند، باید از راه هاى مناسب و احتیاط آمیز که به انگیختن حساسیت دیگران نینجامد آن را تقویت نمایند؛ چراکه هر حالت مطلوب و یا هرگونه رفتار درست و دلخواه از طریق بکارگیرى اصل تقویت، تثبیت و توسعه می یابد و متقابلا در اثر نادیده انگارى یا بی تفاوتى مربى یا والدین افول کرده و خاموش می شود.
نقش آگاهی بخشى و شناخت درمانى در بهداشت روانی خانواده
اما نکته روش شناختى مربوط به بهداشت روانی خانواده در چنین مواردى، این است که والدین باید به فرزندان خود که شاهد تفاوت واکنش و برخورد آنان هستند، اطلاعات و آگاهى لازم و کافى را که توجیه گر تفاوت رفتارى آنان باشد، بدهند. از سویى، فرزندان و اعضاى خانواده حق دارند علت واقعى رفتار متفاوت والدین را به درستى بدانند و از دیگر سوى، این مسئولیت والدین است که تفاوت هاى رفتارى خود را براى فرزندان توجیه و آنان را نسبت به منشا تفاوت در برخورد با فرزندان آگاه سازند.
اصل یا روش آگاهی بخشى چنان فراگیر و گسترده است که در قلمرو بهداشت روانی و شناخت درمانى نیز کاربرد دارد. از جمله کابردهاى تعلیم و تربیت در شکوفاسازى قابلیت ها و کارآمد ساختن فراگیران، استفاده از اصل یا شیوه آگاهی بخشى است. آگاهی بخشى یکى از عواملى است که فراگیران را از درگیرى به ظنین شدن، توهمات وسواسى – اجبارى و عواطف و احساسات منفى نسبت به اطرافیان باز می دارد.
آیه ۸۹ سوره یوسف، نشانگر این است که عامل اصلى رفتار خصومت آمیز برادران نسبت به یوسف، این بود که برادران از ویژگیهاى برتر یوسف نسبت به خود غافل بودند و او را برادرى همانند و در سطح خود می پنداشتند. از این رو، وقتى به قابلیت هاى ویژه یوسف پى بردند که در برابر او ایستاده بودند. یوسف از آنان پرسید: آیا فهمیدید که در زمان جهالت خود، با یوسف و برادرش چه کردید؟(آیه۸۹) این سؤال یوسف، حاکى از این است که رفتار نابهنجار برادران با وى، به ناآگاهى آنان باز می گشته است.
راهکار استفاده از مکانیزم دفاعى
فرایند روابط نفرت آمیز و نابهنجار در کنار فقدان بهداشت روانی خانواده، اینگونه تداوم می یابد که به هر حال، برادران یوسف موفق می شوند پدر را راضى کنند که یوسف را به همراه آنان به دشت و صحرا بفرستد. برادران در برابر پدر چنان وانمود کردند که به شدت مراقب یوسف بوده و او را از جان خود عزیزتر دارند. اما همین که از شهر دور شدند، همه چیز عوض شد. نمی دانستند عقده خود را چگونه خالى کنند و چه بلایى بر سر او بیاورند. هر کسى چیزى می گفت تا اینکه همگى توافق کردند یوسف را به قعر چاهى که در سر راه خود دیدند، بیندازند.
شب همان روز وقتى نزد پدر بازگشتند، در جستجوى عذرى(تلاش براى پیدا کردن مکانیزم دفاعى) بودند که با آن رفتار خود را توجیه کنند. از گفته هاى صبح هنگام خود پدر کمک گرفتند. درست همانطور که پدر گفته بود: «می ترسم در حالیکه شما از یوسف غافلید، گرگ او را بخورد!»،(آیه ۱۳)، عذر تراشیدند! شب هنگام، وقتى پسران از دشت بازگشتند، اشک در چشمانشان حلقه زده بود و آه و ناله کنان گفتند: پدر از همان که می ترسیدى بر سرمان آمد، یوسف را گرگ درید؛ ما مشغول بازى و دویدن بودیم که ناگه در یک گوشه دشت با پیراهن خونین یوسف مواجه شدیم.
چشمان پر اشکشان خبر از دریده شدن و از بین رفتن یوسف میداد، اما پدر آنان را باور نمیکرد. براى این گفته خود در جستجوى شاهد صدقى بودند. پیراهن یوسف را در راه به خونى آغشته نموده بودند که بگویند یوسف واقعا به وسیله گرگى دریده شده است. چون پیراهن پاره نشده و تنها خونین شده بود، اما پدر نمی توانست آنان را باور کند.
این آیات نشانگر این است که برادران یوسف براى توجیه رفتار نابهنجار خود، نیازمند نوعى مکانیزم دفاعى بودند. کشیدن آه عمیق به نشانه تاسف و اندوه جانکاه، بی تقصیر جلوه دادن خود از این راه که یوسف در زمانى طعمه گرگ شد که آنان به مسابقه اى پر شور و رقابت انگیز مشغول بوده اند، و آوردن پیراهن خونین، مکانیزم هایى بوده اند که برادران براى خود دست و پا کرده بودند. از یک چشم انداز روان تحلیلى، آدمى هنگامى دست به تدارک و ارائه این مکانیزم ها می زند که رفتار و واکنش هایش خالى از حقیقت باشد. البته، سوره مبارکه، این جلوه از رفتار را در چارچوب آسیب شناسى روابط بین اعضاى خانواده مطرح نموده است.
والدین به عنوان الگوى همانندسازى فرزندان
نکته دیگر روانشناختى و در ارتباط با بهداشت روانی خانواده اینکه در آیه ۱۳ آمده است که حضرت یعقوب(ع) در پاسخ به درخواست فرزندان براى همراه ساختن یوسف فرمود: «می ترسم گرگ او را بخورد». باید توجه داشت که فرزندان همیشه والدین را در تمام جهات الگوى رفتار خود قرار می دهند؛ چراکه آنان بهترین مدل رفتارى در دسترس فرزندان هستند.
شیوه رفتارى والدین، نوع برخوردها و واکنش ها، نوع توجیهات عرضه شده براى هر رفتار و حتى نحوه ابراز احساسات و عواطف آگاهانه یا ناخودآگاه، توسط فرزندان جذب و دنبال می شود. در آیه مزبور مکانیزم دفاعى بکار گرفته شده نزد حضرت یعقوب(ع) توسط برادران یوسف، شب هنگام، همانى بود که هنگام صبح پدر، خود در پاسخ به درخواست فرزندان بکار گرفته بود.
مرحوم طبرسى(ره) با تکیه بر روایتى از پیامبر اسلام(ص) می گوید: «فرزندان یعقوب نمی دانستند گرگ ممکن است انسان را بدرد مگر وقتى که پدرشان(در لابلاى توجیه واکنش خود) به آنان چنان پیشنهاد نمود» آنگاه پیامبر(ص) چنین نتیجه می گیرند که فرزندان، دروغگویى را از لابلاى چنین رفتارهایى برگرفته و دنبال میکنند.
از این رو والدین باید به شدت مراقب باشند که با گفتن چنین توجیهاتى، فرزندان را در معرض آموزش و جذب دروغهاى پیشنهادى قرار ندهند. بسیار اتفاق می افتد که والدین با یک توجیه ساختگى، راه دستیازى به رفتار یا گفتارى نابهنجار براى کودکان خود باز می گشایند.
از دیگر نکات کلیدى مربوط به بهداشت روانی روابط درون خانواده، سرنخهایى است که آیه در ارتباط با چگونگى پیدایش جو عدم اعتماد به دست می دهد. بر اساس مفاد آیه هاى ۱۱ و ۲۷ برادران یوسف دو بار از پدر پرسیدند که چرا پدر در فرستادن یوسف، به آنان اعتماد نمیکند. این بی اعتمادى پدر می بایست ریشه در رفتار مشکوک برادران داشته باشد.
این آیات نشانگر این است که چگونه فضاى اعتماد درون خانواده به سادگى با رفتار مشکوک و نامطمئن برخى از اعضا در هم می ریزد. مرور و بازنگرى آیه هاى ۴ تا ۱۷ بیانگر این حقیقت است که ریشه موقعیت بحرانى عدم اعتماد این بود که برادران یوسف واقعا نمی دانستند چرا پدرشان به یوسف ابراز محبت بیشترى میکند.
۲-روابط مسلط و فعال یوسف با برادران
چنانچه اشاره شد، رفتار و واکنش یوسف در برابر برادران در مرحله اول داستان، بیشتر انفعالى و اجتناب ناپذیر بود. مشابه همین حالت در سالهاى بعد و تا هنگامى که یوسف به شکوفایى و قدرت نرسیده است تکرار می شود. یوسف حتى وقتى در خانه زلیخا گرفتار می آید نمی تواند چنانچه باید به تاثیرگذارى و ایفاى نقش فعال بپردازد. و شاهد این رفتار انفعالى این بود که به رغم اثبات بی گناهى، به زندان کشیده شد.
یوسف در مرحله دوم زندگى خود، به تدریج قابلیت ها و توانش هاى آسمانى و زمینی اش را بروز می دهد. آغاز این روابط فعال و تاثیرگذار از هنگامى است که یوسف موفق می شود توجه و نظر فرعون مصر را به خود جلب نماید. آیه ۵۴ بیانگر این آغاز مبارک است: «همین که پادشاه با او سر سخن باز کرد، به وى گفت که از این پس تو در نزد ما امین و داراى منزلت خاصى هستى.» مفاد آیه ۵۶ این اقتدار و تحول در نقش را آسمانى و برخاسته از تایید غیبى می داند: «و این چنین ما امکانات را در زمین براى یوسف فراهم آوردیم و وى را به منزلت و اقتدار رساندیم.»
تاکید بر این نکته توحیدى در این فراز از داستان یا همانند همیشه، اقتضاى روش ویژه قرآن در تربیت توحید محور است؛ به این معنا که فرد در وراى همه تحولات که با پاى اختیار خود در آن قدم می نهد، دست تربیت و تاثیرالهى را ببیند.
مفاد آیه ۶۲ حاکى از این است که از این پس یوسف با بکارگیرى یک شیوه الهام شده و آسمانى تلاش میکند انسجام از دست رفته خاندان یعقوب را بازگرداند و آنان را در مصر گرد هم آورد. بی هیچ زمینه آگاهانه قبلى، برادران به هدف جمع آورى گندم با یوسف در مصر ملاقات میکنند. برادران، یوسف را بجا نمی آورند، اما یوسف از آنان می خواهد که اگر بار دیگر به این سرزمین آمدند، بهتر است برادر ناتنى کوچکترى(بنیامین) را هم که دارند با خود بیاورند تا با ضمیمه سهم او به میزان بیشترى از گندم دست یابند(آیه ۵۹).
بنا به مفاد کریمه ۶۹ روابط یوسف و برادران هنوز خصمانه و نفرت آلود است؛ برادران، با بنیامین همان میکنند که با یوسف کردند. شاهد این فضاى تنش زا پاسخ منفى پدر به درخواست برادران براى به همراه داشتن بنیامین است. آیه هاى ۶۳ – ۶۴ حاکى از این است که حضرت یعقوب(ع) به برادران اجازه نمیداد که بنیامین را به همراه داشته باشند.
براى پیشگیرى از ارائه مجدد توجیه و استفاده از مکانیزم دفاعى، پدر، از فرزندان خواست که اگر می خواهند بنیامین را به همراه ببرند، باید وثیقه اى الهى نزد پدر بسپارند و متعهد شوند که بی تردید وى را بازگردانند: «هرگز او را با شما نمی فرستم تا اینکه به خداوند عهد و قسم یاد کنید(وثیقه اى بیاورید) که وى را بازخواهید گرداند.»
به رغم تدارک عهد و قسم، احساس و گرایش درونى برادران همچنان خصمانه و نفرت آلود است. آیه ۷۷ از این احساس مکتوم چنین پرده برمی دارد که وقتى برادران در مصر مواجه با اتهام دزدى بنیامین شدند با استفاده از مکانیزم دفاعى فرافکنى به بازرسان مصرى گفتند: «اگر این پسرک چیزى دزدیده است، همان کرده که برادر دیگرش پیش از این میکرد!»
البته شیوه رفتار و واکنش فعال و تاثیرگذار یوسف، بازخورد ناخودآگاه رفتارهاى نابهنجار برادران به هدف انتقام یا مقابله به مثل نبود. یوسف در این اندیشه بود که با استفاده از قدرت خود به برادران تلنگرى بزند و آنان را به شناخت لازم براى رفتار بهنجار برساند. رفتار یوسف و یعقوب(ع) چنان هدایتگر و حساب شده بود که پیش از این بزرگترین برادر را به خطاى رفتارى خود متوجه کرده بود.
بالاخره برادران به خود می آیند و ابراز میکنند و می گویند: «به خدا سوگند! که خداوند تو را بر ما برگزید اگرچه ما در خطا و اشتباه بوده ایم.». این شیوه برخورد حضرت یوسف سازنده بوده و عامل تقویت بهداشت روانی خانواده اش می شود.
جمع بندی
بهداشت روانی چه در بعد فردی و چه در بعد خانوادگی، از اهمیت خاصی برخوردار است. با بررسی داستان حضرت یوسف در قرآن کریم، می توان به نکات ارشمندی پیرامون بهداشت روانی خانواده دست یافت. کتمان و عدم ابراز برخی رویدادها، شیوه صحیح مدیریت بحران ها و آگاهی بخشی و شناخت درمانی، از مهمترین نکاتی است که از این داستان پیرامون بهداشت روانی خانواده می توان برداشت کرد.
منبع اقتباس: مقاله پیش نیازهای بهداشت روانی در سوره مبارکه یوسف؛ فصلنامه معرفت، شماره ۳۸ , شاملی، عباس؛ ترجمه محمد روحانی؛ حوزه نت