- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 8 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
تعلیم و تربیت و متخلق کردن انسان ها به اخلاق اسلامى و انسانى، هدف بزرگ پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) بوده است تا جایى که آن حضرت مىفرماید: من معلم برانگیخته شدهام. قرآن کریم روشهاى تربیتى خاصى را براى تعلیم و تربیت مسلمانان ارائه کرده است که نویسنده مقاله کوشیده است با نگاهى اجمالى و گذرا، آنها را مورد بررسى قرار دهد. اینک مطلب را با هم از نظر مىگذرانیم.
معنى تربیت
تربیت به معناى پرورش دادن و به فعلیت رساندن استعدادهاى درونى انسان، یکى از وظایف و اهداف پیامبران است. به نظر مىرسد که اگر براى پیامبران، اهداف و وظایف ابتدایى، میانى و غایى برشماریم، پرورش و تربیت انسانها بر اساس آموزههاى قرآنى از اهداف غایى و نهایى آنان شمرده مىشود.
هر چند که از نظر واژهشناختى، میان تربیت و ربوبیت تفاوتى است و ریشه واژه نخست ربو به معناى فزونى و نمو و رشد (لسان العرب ج۵ ص ۱۲۶ و مفردات راغب ص ۳۴۰) و ریشه ربوبیت واژه ربب به معناى پرورش است، ولى با این حال، برخى بر این باورند که اصل ربو و تربیت، از مضاعف ربب بوده است؛ از این رو، راغب اصفهانى در تعریف واژه رب مىنویسد: رب در اصل به معناى تربیت است که به معناى ایجاد چیزى به صورت تدریجى تا رسیدن آن به حد کمال و نهایى مىباشد. (مفردات ص ۳۳۶)
بر این اساس است که استاد شهید مرتضى مطهرى(ره) در کتاب تعلیم و تربیت در اسلام مىنویسد: بر این اساس، تربیت به معناى پرورش دادن و استعدادهاى درونى، بالقوه را به فعلیت رساندن است. (تعلیم و تربیت در اسلام؛ استاد شهید مطهرى ص۵۷)
شخصى که در مقام تربیت و یا ربوبیت قرار مىگیرد، مىکوشد تا با نوعى تصرف در چیزى یا کسى، آن را به کمال لایق آن چیز برساند و قوا و نیروهاى نهفته در وى را آزاد و شکوفا نماید و به نمو و رشد کامل برساند. بنابراین خداوند را از آن رو که خالق و آفریدگار است، مقامى است و از آن رو که اشخاص و یا اشیاء را به گونهاى تربیت و پرورش مىدهد تا به مقام لایق و شایسته ایشان برسند در مقام پروردگارى و ربوبیت نشسته است.
بر پایه این تفسیر و تبیین معناشناختى از دو واژه ربوبیت و تربیت مىتوان گفت که هر کسى که اقدام به پرورش دیگرى نماید، در حکم پروردگارى است و مىبایست از وى به عنوان پروردگار و ربوبیت طولى سخن و تشکر کرد. بر این اساس است که مربیان پرورشى و تربیتى کودکان و یا هر کس دیگرى، در مقام بلند و والایى نشستهاند و از مقام ربوبیت طولى بهره مند مىشوند؛ به ویژه اگر این افراد بتوانند با بهرهگیرى از قدرت ربوبى و پروردگارى خویش استعدادها و ظرفیتهاى نهفته در دیگرى را بارور و شکوفا نمایند و به کمال شایسته آن برسانند.
اهمیت تربیت
در ارزش و اهمیت نقش تربیت و پرورش، همین بس که خداوند در آیات بسیارى، خود را رب و پروردگار موجودات دانسته و پس از مقام الوهیت، به ربوبیت و پروردگارى خویش بر جهانیان اشاره مىکند. در آیه ۱۲۹ و ۱۵۱ سوره بقره، مقام تربیت و رشد انسانها را به عنوان وظیفه پیامبران و هدف بلند ایشان مىشمارد و تزکیه به معناى رهاسازى شخص از عناصر بازدارنده براى دستیابى به مواد و منابع نمو و رشد را از اصول دعوت و وظیفه یکایک پیامبران برمىشمارد.
در آیه ۱۶۴سوره آل عمران و نیز آیه ۲ سوره جمعه هدف از آموزههاى وحیانى و ارسال کتاب و پیامبران را تعلیم و تربیت و تزکیه انسانها مىداند.
در این مسیر است که حضرت موسى(علیه السلام) براى یافتن استعدادها، ظرفیتها و توانمندىهاى سرشته در نهاد خویش و شکوفایى آن، به سراغ پروردگار و معلمى مىرود که بتواند آنچه در ذات اوست، به تعلیم رشدى خویش آشکار و بارور سازد.
وى با آن که خود از پیامبران اولوالعزم و داراى اراده استوار و قوى است که یکى از شرایع سه گانه جهانى را به نام خود ثبت کرده است؛ با این همه از هیچ تلاش و کوششى براى شناخت استعدادها و ظرفیتهاى خود دست برنداشته و مىکوشد تا با بهرهگیرى از استادى دانا و توانا آن را بشناسد و شکوفا سازد.
نقش استاد
در آیه ۶۶ سوره کهف، به نقش مهم و اساسى معلم براى شناخت استعدادها و ظرفیتها و آشکارسازى آن اشاره مىکند. در این تفسیر، معلم، انسانى نیست که دانشهاى اکتسابى را به شخص مىآموزد و تنها در مقام انتقال مفاهیم و کلمات است؛ بلکه معلم در تفسیر قرآنى و تحلیل آن، شخصى است که با بهرهگیرى از معارف و آموزههاى خاص راه سیر و سلوک را پیموده و توانسته است به دانش دست یابد که قابلیتهاى اشخاص را شناسایى کرده و به شخص یارى مىرساند که آن را به فعلیت رساند و در مسیر تکاملى خود را به کمال لایق و شایسته برساند.
این گونه است که معلم، خود شخصى کامل و به مقصد رسیده است و مىتواند با تصرف در دیگرى، او را به کمال برساند و یا استعدادهاى وى را به او بشناساند و به او کمک کند تا قواى خویش را به فعلیت رساند. البته یافتن چنین استادى، سخت و یا ناشدنى است و حضرت موسى(علیه السلام) با آن همه علوم و دانشهاى وحیانى و غیبى نیز تنها با یارى خداوند توانست به چنین استاد کامل و مکملى برسد و از او یارى بجوید.
هر شخصى در هر سنى که باشد، مىبایست خواهان چنین استادى باشد تا بدان برسد. چنین استادانى هر چند که دشواریاب و نایاب هستند ولى هرگز انسان بخواهد به حکم توکل و عنایت الهى بدان خواهد رسید و خود ایشان دست او را خواهند گرفت.
شرط نخست آن است که بخواهد و به دانش خویش مغرور نشود؛ زیرا هر شخصى در هر درجهاى از فعلیت باشد، نمىتواند مدعى کمال باشد؛ زیرا هنگامى که کمال مطلق یعنى خداوند را معیار و مقصد قرار دهد در هر مرحلهاى اگر باشد در راه است و از مقصد نهایى بىنهایت فاصله دارد. از این روست که انسان کاملى چون پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) که در قاب قوسین او ادنى (نجم) قرار دارد، نیازمند صلوات خداوند و فرشتگان و مؤمنان است تا درجات کمالى خویش را طى کند.
اگر چنین معلمى که بتواند تربیت و ربوبیت رشدى انسان را به دست گیرد، سخت و دشواریاب و یا نایاب باشد، ولى مىتوان کسانى را یافت که دست بر آتش دارند و از توانایى خاص در برخى از علوم برخوردار مىباشند و در امرى، به مقام معلمى رسیدن باشند و در آن زمینه الگو و نمونه باشند.
در قرآن تنها پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان انسان کامل و مکمل یاد شده است که مىتواند چنین استادى را در همه زمینهها به عهده گیرد و به تربیت و پرورش آفریدهها بپردازد و آنان را به کمال برساند؛ از این رو، از مؤمنان خواسته شده است تا از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بخواهند که در حق ایشان استغفار کند که استغفار وى همانند دیگر استغفارها نیست.
او انسان کاملى است که هنوز نیز مىتواند در کائنات تصرف کند هر چند که از دنیا بیرون رفته است. چگونه او نمىتواند تصرف کند که بوى پیراهن یوسفى تصرفى مىکند و یا شهیدان زندهاند و حتى در حق مشرکان در جنگ بدر است که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آنان را آگاه تر مىشمارد و با آنان به سخن مىپردازد. اگر چنین است مىتواند از مقام ربوبیت طولى پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان اسوه کامل بهره برد و از مقام او مدد و یارى گرفت و او را معلم خود دانست و قرار داد.
معلم، هر کسى باشد، مىبایست در موردى که به وى رجوع مىشود، کامل و الگو باشد. البته هر کسى نمىتواند در همان مورد خود، کامل مطلق باشد ولى کامل نسبى نیز مفید و مؤثر است. چنین شخصى مىتواند با تصرف در شاگرد، او را پرورش دهد و افزون بر معرفى توانایىها و استعدادهایش، او را یارى رساند که به فعلیت رساند.
استاد حسن زاده آملى بارها در سر درس مىفرمود که حضور در کلاس درس را اصل قرار دهید و تا مىتوانید در کلاس حاضر شوید؛ زیرا براى استاد، توانایى است که از آن به توانایى تصرف یاد مىکرد. شخصى که در درس حاضر مىشود، تحت تصرف استاد و انرژىاى است که از او ساطع مىشود. از این رو بود که آن استاد کامل، همواره شاگردان را از ملانوارى شدن باز مىداشت و مىگفت که نوار و فیلم مىتواند براى یادگیرى مفاهیم و کلمات تعلیمى مفید باشد ولى نمىتواند در جان شاگرد نفوذ کند و در او تصرف نماید.
معلم و مربى مىبایست در تعلیم خویش، عناصر رشدى را مدنظر قرار دهد. تعلیم رشدى به این است که استعدادها و ظرفیتهاى شخص را شناسایى و معرفى کند و در کارگاههاى علمى و عملى و پودمانى آنان را به کمال رساند و در ذات شخص تحقق دهد و یا یارى رساند که شخص آنها را بشناسد و در خود پرورش دهد و به شکوفایى رساند.
حضرت خضر(علیه السلام) آن عالم ربانى که دانش رشدى داشت، این گونه در مقام معلم قرار گرفت و شاگرد خویش را به توانایىهایش آگاه کرد. البته خضر(علیه السلام) به موسى(علیه السلام) این مسئله را آموزش مىدهد که هر کسى با توجه به شرایط و مقتضیاتى که از راه ارث و یا عوامل محیطى و دیگر عناصر تأثیرگذار در او پدید آمده است، ممکن است از دستیابى به برخى از مقامات و علوم حضورى و شهودى ناتوان باشد ولى این زمانى است که خود را بیازماید و پیش از آن نمىبایست خود را از کار به کنار کشد.
به هر حال معلم رشدى، معلمان تعلیم و تزکیه هستند که استعدادهاى شاگرد خویش را شناسایى و معرفى کرده و با تصرف و یارى به او مىکوشند تا شخص استعدادهاى خود را به فعلیت رساند.
قرآن در آیه۶ سوره تحریم، با اشاره به اهمیت تربیت، یکى از بایستههاى مؤمنان را تربیت دینى آنان برمىشمارد و در آیه۱۲۹ سوره بقره، تربیت و پرورش نفوس انسانها و ذات ایشان را از اهداف بعثت پیامبران و مأموریت خاص آن مىداند.
بررسى روشهاى تربیتى
اکنون پس از بیان ارزش و اهمیت تعلیم و تربیت و مقام تعلیم رشدى و پرورش استعدادها، به روشها و شیوههاى درست آموزش و پرورش از دیدگاه قرآن مىپردازیم و از آن جایى که در یک نوشتار کوتاه نمىتوان به همه آنها پرداخت، به ذکر شمارى محدود از آنها که به نظر مهمتر است پرداخته خواهد شد.
آسانگیرى
از مهمترین روشهاى آموزش در هر چیزى، آسانگیرى است. آسانگیرى از آن رو لازم و ضرورى است که سخت گرفتن موجب دور شدن فرد مىشود. در گذشته استادى بود که هنوز کلامى را نگفته بر دشوارى و سختى دستیابى به فضیلتى و یا رهایى از رذیلتى توجه مىداده است و بلکه بر آن تأکید مىورزید. این گونه از آموزش و پرورش موجب دورى افراد و اشخاص مىشد.
انسان به صورت طبیعى از آسان شروع مىکند و کم کم پس از گذشت زمانى به سختىها گرایش مىیابد و آن را انجام مىدهد.
برخى از پرورشدهندگان عادت کردهاند که کلام خویش را با معناى خاصى از تقوا آغاز کنند و انذار و ترساندن را اصل در کلام خویش قرار دهند. اگر به شیوههاى آموزشى و پرورشى قرآن توجه شود دیده مىشود که قرآن کلام خویش را با بشارت و سخنان نرم و تشویق و ترغیب شروع مىکند.
با آن که مخاطبان قرآن در آغاز مشرکان معاند و مخالفان کینهتوزى بود کلام را با بسم الله الرحمن الرحیم آغاز مىکند و حتى قرآن را هدایت مشرکانى مىداند که اهل تقوا هستند. در آیات نخست سوره بقره، از مشرکان به عنوان متقین یاد کرده و مىگوید که قرآن براى این دسته از مشرکان وارد شده است. متقى، کسى است که پروا از پـلشتى و زشتىها عقلایى دارد و مثلا پیمانشکن نیست و یا دروغ نمىگوید و رفتارى نابهنجار و خلاف عرف و عقل و عقلا انجام نمىدهد.
لطیف سخن گفتن
قرآن با یاد کرد آنان به متقین، مىکوشد تا جنبههاى مثبت آنان را یادآور شود و با آن که عناصر منفى در آنان بسیار است ولى آنان را به عناصر مثبت و فضایل اخلاقى مىستاید که دارا مىباشند. آن گاه مىگوید چنین مشرکان متقى، همان مخاطب کتاب خداوند هستند که مىتوانند از آن براى هدایت خویش بهره گیرند و بعدا مومنون به غیب شوند و بعدا به انفاق روى آورند و یا امور دیگرى را انجام دهند. در حقیقت اینان فعلا مشرکانى متقى هستند ولى بعدا مومنان واقعى مىشوند و همین افراد مخاطبان واقعى قرآن هستند.
در این آیات، نخست مساله تشویق و ترغیب را در نظر گرفته است و دیگر آن که با کارهاى آسان شروع کرده است و آنان را به ایمان کلى فرا مىخواند که کم کم پس از ایمان به غیب، به سوى انفاق و نماز و زکارت و امور دیگر رو مىآورند.
معرفى الگوهاى برتر
از دیگر روشهایى که قرآن در تربیت و پرورش استفاده مىکند، معرفى الگوهاى برتر در هر زمینه است. قرآن در هنگام نقل زندگى پیامبران، تنها به اوجهاى زندگى آنان اشاره مىکند. از هزاران پیامبر، تنها شمارى معدود را معرفى مىکند که بهترین و قابل ارایهترین افراد به همه جوامع بشرى است و دیگر از میان آن همه لحظات زندگى ایشان تنها به اوجهاى زندگى آنان اشاره مىکند که قابل پیروى باشند.
قرآن همواره به مساله الگودهى و الگوپردازى توجه داشته است. الگوپردازى یعنى این که معلم خود به تنهایى نمىتواند در همه زمینهها الگو باشد، ولى مىتواند الگوهایى را به صورت نظرى معرفى کند. آیات قرآنى، سرشار از الگوهاى عینى و یا ذهنى است؛ به این معنا که گاه رفتارى را مطرح مىکند و و یا این که اشخاص و رفتارهاى آنان را تحلیل مىکند و نشان مىدهد که درهر مسالهاى، چگونه عمل و رفتارى مىتواند کاملترین رفتار باشد. (آل عمران آیه ۱۴۶و ۱۴۷)
معرفى نمونههاى ناپسند
از دیگر روشهاى قرآنى، الگوزدایى است به این معنا که با معرفى الگوهاى ناپسند، مىکوشد تا مردمان را از آن پرهیز دهد و آثار مخرب رفتار را بنمایاند. (نحل آیه ۱۱۲و نیز یس آیات ۱۳و ۱۹)
استمرار رهنمودها و تکرار آن (قصص آیه ۵۱) و اعتدال در برنامههاى تربیتى (اسراء آیه ۲۹ و ۳۸ و نیز فرقان آیه ۶۷ و لقمان آیه ۱۷ و ۱۹) و بشارت و نوید و تشویق (آل عمران آیه ۱۹۴) و بیان تدریجى (فرقان آیه ۳۲)، برخى از روشهاى تربیتى قرآن است که در این مجال از آنها یاد شده است. مجموعه این روشها را مىتوان ۳۰مورد شناسایى کرد که در برخى از کتابها بدان اشاره شده است.
منبع: روزنامه کیهان؛ محمدعلى میرخانى