- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 8 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
اشاره:
ابوفراس حمدانی (۹۳۲- ۹۶۷) (نسب: ابوالعلاء حارث بن سعید بن حمدان بن حمدون بن حارث) شاعر و نظامی-سیاسی عرب در سدهٔ چهارم قمری بود. گفتهاند سخن سهل و ممتنع در عربی خاص ابوفراس حمدانی و در فارسی خاص فرخی سیستانی است. زندگی زادهٔ ۳۲۰ در موصل بود. یتیم بزرگ شد چرا که ناصرالدوله برادر سیفالدوله، پدرش را کشت و سیفالدوله او را سرپرستی میکرد. مادر ابوفراس در موصل، آمِد، میافارقین، ماردین و رقه جابجا میشد تا اینکه در منبج به نزدیکی حلب ساکن گشت.
در شعرا- شخصیتها و رجال- غدیر خم- نامها، القاب، کنیهها و صفات- اعلام و واژگان- غدیریه
امیر ابو فراس الحمدانى، متولد ۳۲۰ یا ۳۲۱ ه، متوفى ۳۵۷ ه
الحقُّ مُهتضمٌ و الدینُ مُخترمُ و فیءُ آلِ رسولِ اللَّه مُقتسَمُ
و الناسُ عندَکَ لا ناسٌ فیحفظَهمْ «۱» سَوْمُ الرعاهِ و لا شاءٌ و لا نَعَمُ
إنّی أبِیتُ قلیلَ النومِ أرّقنی قلبٌ تَصارعَ فیه الهمُّ و الهِمَمُ
و عزمهٌ لا ینامُ اللیلَ صاحبُها إلّا على ظَفَرٍ فی طیِّهِ کَرَمُ
یُصان مُهری لأمرٍ لا أبوحُ به و الدرعُ و الرمحُ و الصمصامهُ الحذمُ «۲»
و کلّ مائرهِ الضبعین مسرحُها رِمْثُ الجزیرهِ و الخذرافُ و العَنَمُ «۳»
و فتیهٌ قلبهمْ قلبٌ إذا رکِبوا و لیس رأیهمُ رأیاً إذا عزموا
یالَلرِّجالِ أما للَّه مُنتصرٌ من الطغاهِ أما للَّه مُنتقمُ
بنو علیٍّ رعایا فی دیارهمُ و الأمرُ تملکه النسوان و الخدمُ
محلّؤون فأصْفَى شُرْبِهمْ وَشَلٌ عند الورود و أوفى وُدّهِم لَمَمُ «۱»
فالأرض إلّا على مُلّاکها سعهٌ و المال إلّا على أربابهِ دِیَمُ
فما السعید بها إلّا الذی ظَلموا و ما الغنی بها إلّا الذی حرموا «۲»
للمتّقین من الدنیا عواقبُها و إن تعجّلَ منها الظالمُ الأثِمُ
أ تفخرون علیهم لا أبا لکُمُ حتى کأنّ رسولَ اللَّه جدُّکمُ
و ما توازن فیما بینکم شرفٌ و لا تساوت لکم فی موطنٍ قدمُ
و لا لکم مثلُهم فی المجد متّصلٌ و لا لجدِّکمُ معشار جدِّهمُ «۳»
و لا لعرقِکمُ من عرقِهم شَبَهٌ و لا نثیلتکم من أمِّهم أمَمُ «۴»
قام النبیُّ بها یومَ الغدیر لهم و اللَّه یشهدُ و الأملاکُ و الأممُ
حتى إذا أصبحتْ فی غیر صاحبِها باتت تنازعها الذُّؤبان و الرخمُ
و صیّروا أمرهم شورى کأنّهمُ لا یعرفون ولاه الحقّ أیّهمُ
تاللَّه ما جَهِلَ الأقوامُ موضعَها لکنّهمْ ستروا وجهَ الذی علموا
ثمّ ادّعاها بنو العبّاس مُلکَهمُ و لا لهم قَدَمٌ فیها و لا قِدمُ
لا یُذْکَرون إذاما معشرٌ ذُکِروا و لا یُحَکَّمُ فی أمرٍ لهم حَکَمُ
و لا رآهم أبو بکرٍ و صاحبُهُ أهلًا لِما طَلبوا منها و ما زَعموا
فهل همُ مدّعوها غیرَ واجبهٍ أم هل أئمّتُهمْ فی أخذِها ظلموا
أمّا علیٌّ فأدنى من قرابتکم عند الولایه إن لم تُکفَرِ النِّعمُ
أ یُنکِرُ الحَبْرُ عبد اللَّه نعمتَهُ أبوکمُ أم عبیدُ اللَّهِ أَم قَثَمُ
بئس الجزاءُ جَزَیتُمْ فی بنی حسنٍ أباهُم العَلَمَ الهادی و أمّهمُ
لا بیعهٌ ردَعتکمْ عن دمائهمُ و لا یمینٌ و لا قُربى و لا ذَممُ
هلّا صفحتمْ عن الأسرى بلا سببٍ للصافحین ببدرٍ عن أسیرکمُ «۱»
هلّا کففتمْ عن الدیباجِ سوطَکُمُ «۲» و عن بناتِ رسولِ اللَّه شتمَکم «۳»
ما نُزِّهتْ لرسول اللَّه مُهْجَتُهُ عن السیاطِ فهلّا نُزِّهَ الحَرَمُ
ما نالَ منهمْ بنو حربٍ و إن عظُمَتْ تلکَ الجرائرُ إلّا دون نَیْلِکمُ
کم غدرهٍ لکم فی الدین واضحهٍ و کم دمٍ لرسول اللَّه عندکمُ
أنتم له شیعهٌ «۴» فیما ترونَ و فی أظفارِکُم من بنیه الطاهرینَ دمُ
هیهاتَ لا قرّبتْ قُربى و لا رَحِمٌ یوماً إذا أَقْصَتِ الأخلاقُ و الشِّیَمُ
کانت مودّهُ سلمانٍ له رَحِماً و لم یکن بین نوحٍ و ابنه رَحِمُ
یا جاهداً فی مساویهم یکتِّمُها غَدْرُ الرشیدِ بیحیى کیف یْنکَتِمُ «۵»
لیس الرشیدُ کموسى فی القیاسِ و لا مأمونُکُمْ کالرضا لو أنصفَ الحکمُ
ذاق الزبیری غِبّ الحنثِ و انکشفت عن ابن فاطمهَ الأقوالُ و التُّهمُ «۶»
باؤوا بقتل الرضا من بعد بیعتِهِ و أبصروا بعضَ یومٍ رُشدَهم و عموا
یا عُصْبَهً شَقِیَتْ من بعد ما سعدتْ و مَعْشَراً هلکوا من بعد ما سلِموا
لَبِئسما لَقِیَتْ منهم و إن بلیَتْ بجانبِ الطفِّ تلکَ الأعظمُ الرممُ «۱»
لاعن أبی مسلمٍ فی نُصْحِهِ صفحوا و لا الهبیریَّ نجّا الحلفُ و القَسَمُ «۲»
و لا الأمانُ لأهل الموصلِ اعتمدوا فیه الوفاءَ و لا عن غیِّهم حَلِموا «۳»
أبلغ لدیک بنی العبّاس مألُکهً «۴» لا یدّعوا ملکَها ملّاکُها العجمُ
أیّ المفاخرِ أمستْ فی منازلِکُمْ و غیرُکُمْ آمرٌ فیها و محتکِمُ
أنّى یَزیدُکمُ فی مفخرٍ عَلَمٌ و فی الخلافِ علیکمْ یخفِقُ العَلَمُ
یا باعهَ الخمرِ کُفّوا عن مفاخرِکمْ لمعشرٍ بَیعُهمْ یومَ الهِیاجِ دَمُ
خلّوا الفَخَار لعلّامینَ إن سُئلوا یومَ السؤالِ و عَمّالین إن عَلِموا
لا یغضبونَ لغیرِ اللَّه إن غضبوا و لا یُضیعُونَ حُکمَ اللَّه إن حَکموا
تُنشى التلاوهُ فی أبیاتهم سَحَراً و فی بیوتکُمُ الأوتارُ و النغَمُ
منکمْ عُلیّهُ أم منهم و کان لکمْ شیخُ المغنِّین إبراهیمُ أم لَهُمُ «۵»
إذا تلوا سورهً غنّى إمامُکمُ قف بالطلولِ التی لم یعفها القِدمُ
ما فی بیوتهمُ للخمرِ مُعتصَرٌ و لا بیوتکمُ للسوءِ مُعتَصَمُ
و لا تبیت لهم خُنْثَى تنادمهمْ و لا یُرى لهمُ قِرْدٌ و لا حَشَمُ «۶»
الرکن و البیتُ و الأستارُ منزلهُمْ و زمزمٌ و الصفا و الحِجرُ و الحَرَمُ
و لیس من قَسَمٍ فی الذِکر نعرفهُ إلّا و هم غیرَ شکٍّ ذلکَ القَسَمُ
پیرامون اشعار
این قصیده را چنانکه یاد کردیم ۵۸ بیت در دیوان خطیاش همراه با شرح ابن خالویه نحوى معاصر او مییابید، ابن خالویه در خدمت بنى حمدان در حلب میزیست و به سال ۳۷۰ ه بدرود زندگى گفته است و علامه شیخ ابراهیم یحیى العاملى ۵۴ بیت آن را تخمیس کرده مخمسهایش در «منن الرحمان» ۱/۱۴۳ آمده است، و مطلعش این است:
یا للرجال لجرح لیس یلتئم عمر الزمان وداء لیس ینحسم
حتى متى ایها الاقوام و الامم الحق مهتضم …
اودى هدى الناس حتى ان احفظهم للخیر صار بقول السوء الفظهم
فکیف ترقظهم ان کنت موقظهم و الناس عندک … «۱»
این قصیده را، ابو المکارم محمد بن عبد الملک بن احمد بن هبه اللّه بن ابى جراده حلبى متوفى ۵۶۵ ه شرح کرده است و فرزند امیر الحاج با شرح معروفش که جداگانه چاپ شده و در «حدائق الوردیه» خطى، همهاش درج گردیده است آن را نیز شرح کرده، چنانکه قاضى در مجالس المؤمنین صفحه ۴۱۱ آن را ذکر کرده است و سید میرزا حسن زنوزى در «ریاض الجنه» در روضه پنجم، ۶۰ بیت آن را نقل کرده و در شماره گزارى سید محسن الامین عاملى ۶۰ بیت آمده است و دو بیت اضافى عینا یاد میشود:
أمن تشادله الالحان سایره علیهم ذو المعالى ام علیکم
صلى الاله علیهم کلما سجعت ورق فهم للورى کهف و معتصم «۲»
ناشر دیوان، چند بیت آن را حذف کرده و تنها ۵۳ بیت آن را یاد کرده است به نظر میرسد ناشر ابیاتى را که از مفادش دل خوشى نداشته از آنها جدا کرده که ذیلا اشاره میشود:
۱- و کل مائره الضبعین مسرحها
۲- وفتیه قلبهم قلب اذا رکبوا
۳- فما السعید بها الا الذى ظلموا
۴- للمتقین من الدنیا عواقبها
۵- لیس الرشید کموسى فى القیاس و لا
۶- یا باعه الخمر کفوا عن مفاخرکم
۷- صلى الاله علیهم کلما سجعت
این قصیده معروف است به «شافیه». از قصائد جاویدانى است که کلیه مآخذ، همه آن، یا بخشى از آن را نقل کرده، یا اشارهاى بدان کردهاند، قصیدهاى است بین ادبا مشهور و متداول که هم شیعه، و هم فرق دیگر، از زمان سرودن سرایندهاش امیر شمشیر و قلم، تا امروز محفوظ مانده و با روزگار، جاوید خواهد ماند، زیرا در آن لطف سخندانى، صفاى فصاحت، حسن انسجام، نیروى استدلال، بلندى معنى و روانى الفاظ به هم پیوسته است. روزى که سرایندهاش (امیر) آن را انشاد کرد، دستور داد پانصد شمشیر یا بیشتر از آن از غلافها بیرون بکشند «۱» این قصیده در مقابل قصیده ابن سکره العباسى سروده شده و اول آن قصیده این است:
بنى على دعوا مقالتکم لا ینقص الدر وضع من وضعه
امیر ابو فراس را قصیده هائیهاى است که اهل بیت را در آن مدح کرده و از غدیر یاد کرده است و آن قصیده اینست:
«من خاطره روزى که در پهنه خانه جذبهاى داشتم را در همه عمرم، از یاد نمیبرم.
روزگارى بود که دوران عمرم را با جوانانى میگذراندم که زمانه جلوه خود را از فروغ آنان میگرفت.
گویا چهرههاشان پرتو روز را تشکیل میداد و گویا چهرههاشان ستاره تاریکیهاى شب بود.
باریک اندام و خوش ترکیبى که در حسن استوارى چون شاخ درخت، و
چشمانش در نظر افکنى چون آهو.
با او ساغرى را تعارف میکردیم که در تاریکیها، چون چراغ، از صفا میدرخشید.
در شبى که از وصالش زیبائى گرفته بود گویا شب در زیبائى، چهرهاى محبوب داشت.
و گویا در آن شب ستاره ثریا چون کف دستى است که محبوب را نشان میدهد.
و یا با چهره نیمه روشنش، تبسم کنان او را با دست به بالا فرا میخواند.
آهو چهرهئى که اگر مرواریدى بر گونهاش بگذرد با نگاهى از گوشه چشم، بخون میافتد.
اگر من عشق او را نداشته باشم، یا نخواهم که همه دوستدارانش از جهانیان هلاک شوند.
پس از قرب وصال او چنان محروم میمانم. که حسین (ع) از آب، با اینکه آن را میدید، محروم ماند.
هنگامى که گفت آبم دهید و بجاى نوش آب گوارا، او را از دم نیزه و شمشیر، سیرابش کردند.
و سر او را، با اینکه از دیر باز، دستهاى پیامبر آن را بدامنش نزدیک کرده بود، بریدند.
روزى که او در حمایت خدا بود، و خدا ستمگران را براى ستمگرى مهلت میدهد.
و نیز اگر خداى جهان دشمنان پیامبرش را هلاک میکرد، دشمنى با پیغمبر شناخته نمیشد.
روزى که خورشید درخشان براى حسین دگرگون شد و از آنچه دیده بود آسمانش خون گریست.
براى قلبى که از جاى کنده نشود، و براى گریه کنندهاى که سرشگش نبارد، عذرى نمانده است.
مرده باد قومى که از هواى نفس خود، پیروى کرده، کارى کردند که عواقب سوءش فردا گریبانگیرشان شود.
آیا پندارى گفتار پیامبر را درباره خصوصیات پدر او، نشنیده بودند؟!
هنگامى که روز غدیر خم علنا گفت:
«من کنت مولاه فذا مولاه»
این مولاى کسى است که من مولاى اویم.
این است وصیت پیامبر در امر خلافت او، اى کسى که گوئى پیامبر وصیت نکرده است قرآن را که در فضیلت او نازل شد بخوانید و در آن تأمل کرده مضمون آن را بفهمید.
اگر درباره او جز سوره هل اتى هیچ آیه دیگرى نازل نشده بود، او را کفایت میکرد.
چه کسى براى اولین بار قرآن را از بیان پیامبر، و لفظ او دریافت داشته و آنرا تلاوت کرده است؟
چه کسى صاحب فتح خیبر بود. و در خیبر را با دست خود پرتاب کرده و دور انداخت؟
چه کسى در میان همه مردم پیامبر مختار را همکارى کرد و به کمک برخاست و چه کسى با او برادر شد؟
چه کسى به طور ناشناس در بسترش شب را گذرانید وقتى دشمنان بر بسترش سر بر آورده بودند.
مقصود خداى، از گفتار: الصادقون و القانتون، چه کسى جز اوست؟
چه کسى را جبرئیل از طرف خداوند بزرگ، به تحیت و درود گرامى داشت.
آیا گمان کردید فرزندانش را بکشید، و روز قیامت در زیر پرچم او باشد؟!.
یا از دست او از حوض کوثر آب بنوشید و حال آنکه حسین را به خونش آب دادید؟!
خوشا به حال کسى که روز تشنگیاش، او را ملاقات کند و در زندگى کارى کرده باشد که سیرابش نماید.
پیش از من در شعر گویندهاى گفته بود: واى به کسى که شفیعانش فرداى محشر دشمنانش باشند.
آیا روز واقعه کساء را فراموش کردید و ندانستید او یکى از اصحاب کساء است؟
بار پروردگارا من به هدایت آنان، راه یافتهام و روز هدایت به راه دیگران نروم.
من همیشه دوستدار کسى هستم که پیامبر و آلش او را دوستدارند و هر که را آنان بد شمرند، بد میدانم.
و سخنى گویم که نشان بصیرت کسى است که آن را باید بگوید یا روایت کند.
سخن من، شعرى است که شنوندگان در طول روزگار، پیوسته از آن هدایت یابند.
این سخن، راویان را به حفظش ترغیب کند، و حسن روایتش، معنى آن را جالب جلوه دهد.
منبع: الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج۳، ص: ۳۵۴