- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 13 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
اشاره:
ابو فراس حارث بن ابی العلاء سعید بن حمدان بن حمدون بن تغلبی، سردار شجاع و شاعر فصیح و توانا که در سال ۳۲۰ هجری در عراق به دنیا آمد. پدرش در جنگ با برادرزادهاش ناصر الدوله برای تصرّف موصل به دست او اسیر و مقتول شد. مادرش، ابو فراس را که طفلی سه ساله بود نزد پسر عمش سیف الدوله به حلب برد و تحت سرپرستی او بزرگ شد.
ابو فراس در شانزدهسالگی در جنگ با قبایل نزاری در دیار مضر و بادیه الشام پیروزیهای چشمگیری حاصل نمود و در جنگ با رومیان سردار سپاه حلب بود. در سال ۳۴۸ هجری به دست رومیان اسیر شد که با تهوری فوقالعاده نجات پیدا کرد اما در سال ۳۵۱ هجری دوباره توسط رومیان اسیر شد و مدت ۴ سال در اسارت به سر برد و بعد از آزادی به امارت حمص منصوب شد.
بعد از مرگ سیف الدوله میان پسرش ابو المعالی و ابو فراس اختلاف افتاد و جنگی درگرفت که در آن جنگ ابو فراس مجروح و اسیر گشت و فرمانده سپاه حلب «غرقویه» در روز دوم جمادی الاولی سال ۳۵۷ هجری او را به قتل رساند.
ابو فراس مردی دلیر، بخشنده و جوانمرد بود و میکوشید خود را با اسطورههای شعر عربی و صفاتی که برای خود در اشعارش میشمرد، منطبق کند و در بزم و رزم و شمشیر و قلم سرمشق دیگران باشد. او مقام شامخی در شاعری پیدا کرد تا جاییکه «متنبّی» او را بر خود مقدم میشمرد.
او مضامین رزمی و عشقی را چنان با مناعت و استواری بیان کرده که کمتر شاعری به او رسیده است. شعر او غالبا در شرح مفاخر آل حمدان و مدح سیف الدوله و شرح دلاوریها و استقامت و پایمردی خود در جنگها و در برابر مشکلات زندگی است.
در یک قصیده «رائیه» ۲۲۵ بیتی تاریخ خاندان خود را خلاصه کرده است.
علاوه بر خصال شخصی و مقام ادبی، وی شیعی پاک اعتقاد و شاعر آل محمّد (ص) بود و با صراحت و شجاعت فضائل امیر المؤمنین علی (ع) و مناقب ائمه معصومین (ع) را شرح داده و مطاعن و مثالب بنی عباس و سایر دشمنان ایشان را بر شمرده است.
قصیده «شافیه» ۸۵ بیتی او اشاره به حقّ غصبشده امام موسی کاظم (ع) و امام رضا (ع) و خراب کردن قبر امام حسین (ع) توسط متوکل دارد و از قصائد جاویدانی است که کلیه مآخذ، آن را نقل کرده و یا به آن اشاره نمودهاند. قصیده شافیه به خاطر لطف سخندانی، صفای فصاحت، حسن انسجام، نیروی استدلال، بلندی معنی و روانی الفاظ بهم پیوسته است. غیر از قصیده شافیه، قصیده «هائیهای» است که اهل بیت را در آن مدح کرده است.
دیوان ابو فراس را بعد از مرگش دوست و استاد او «ابن خالویه نجوی» (م ۳۷۰ ه) و شاعر معاصرش «البیغاء» (م ۳۹۸ هجری) جمعآوری کردهاند که فقط مجموعه ابن خالویه در دست است و چندبار چاپ شده است. بهترین چاپ آن در سال ۱۹۴۴ در سه جلد در بیروت زیر نظر «سامی دهان» انجام گرفت و حواشی مفیدی بر آن افزوده شده است. [۱]
قصیده شافیه:
۱. ألحقّ مهتضم و الدّین مخترمو فیء آل رسول اللّه مقتسم
۲. و الناس عندک لاناس فیحفظهمسوم الرّعاه و لا شاء و لا نعم
۳. إنّی أبیت قلیل النّوم أرّقنیقلب تصارع فیه الهمّ و الهمم
۴. و عزمه لا ینام اللیل صاحبهاإلّا علی ظفر فی طیّه کرم
۵. یصان مهری لأمر لا أبوح بهو الدرع و الرمح و الصمصامه الحذم
۶. و کلّ مائره الضبعین مسرحهارمث الجزیره و الخذراف و العنم
۷. و فتیه قلبهم قلب إذا رکبواو لیس رأیهم رأیا إذا عزموا
۸. یا للرّجال أما للّه منتصرمن الطغاه؟ أما للّه منتقم؟
۹. بنو علیّ رعایا فی دیارهمو الأمر تملکه النسوان و الخدم
۱۰. محلّئون فأصفی شربهم و شلعند الورود و أوفی ودّهم لمم
۱۱. فالأرض إلّا علی ملّاکهاسعهو المال إلّا علی أربابه دیم
۱۲. فما السعید بها إلّا الذی ظلمواو ما الشقیّ بها إلّا الذی ظلموا
۱۳. للمتّقین من الدنیا عواقبهاو إن تعجّل منها الظّالم الأثم
۱۴. أتفخرون علیهم لا أبا لکمحتّی کأنّ رسول اللّه جدّکم؟!
۱۵. و لا توازن فیما بینکم شرفو لا تساوت لکم فی موطن قدم
۱۶. و لا لکم مثلهم فی المجد متصلو لا لجدّکم معشار جدّهم
۱۷. و لا لعرقکم من عرقهم شبهو لا نثیلتکم من أمّهم أمم
۱۸. قام النّبیّ بها «یوم الغدیر» لهمو اللّه یشهدو الأملاک و الأمم
۱۹. حتّی إذا أصبحت فی غیر صاحبهاباتت تنازعها الذّؤبان و الرّخم
۲۰. و صیّروا أمرهم شوری کأنّهملا یعرفون ولاه الحقّ أیّهم
۲۱. تاللّه ما جهل الأقوام موضعهالکنّهم ستروا وجه الّذی علموا
۲۲. ثم ادّعاها بنو العباس ملکهمو لا لهم قدم فیها و لا قدم
۲۳. لا یذکرون إذا ما معشر ذکرواو لا یحکّم فی أمر لهم حکم
۲۴. و لا رآهم أبو بکر و صاحبهأهلا لما طلبوا منها و ما زعموا
۲۵. فهل هم مدّعوها غیر واجبه؟أم هل أئمّتهم فی أخذها ظلموا؟
۲۶. أمّا علیّ فأدنی من قرابتکمعند الولایه إن لم تکفر النّعم
۲۷. أینکر الحبر عبد اللّه نعمته؟أبوکم أم عبید اللّه أم قثم؟!
۲۸. بئس الجزاء جزیتم فی بنی حسنأباهم العلم الهادی و أمّهم
۲۹. لا بیعه ردّعتکم عن دمائهمو لا یمین و لا قربی و لا ذمم
۳۰. هلّا صفحتم عن الأسری بلا سببللصّافحین ببدر عن أسیرکم؟!
۳۱. هلّا کففتم عن الدیباج سوطکمو عن بنات رسول اللّه شتمکم؟
۳۲. ما نزّهت لرسول اللّه مهجتهعن السیاط فهلّا نزّه الحرم؟
۳۳. ما نال منهم بنو حرب و إن عظمتتلک الجرائر إلّا دون نیلکم
۳۴. کم غدره لکم فی الدین واضحهو کم دم لرسول اللّه عندکم
۳۵. أنتم شیعه فیما ترون و فیأظفارکم من بنیه الطاهرین دم
۳۶. هیهات لا قرّبت قربی و لا رحمیوما إذا أقصت الأخلاق و الشیم
۳۷. کانت موّده سلمان له رحماو لم یکن بین نوح و ابنه رحم
۳۸. یا جاهدا فی مساویهم یکتّمهاغدر الرشید بیحیی کیف ینکتم؟
۳۹. لیس الرشید کموسی فی القیاس و لامأمونکم کالرضا لو أنصف الحکم
۴۰. ذاق الزبیری غبّ الحنث و انکشفتعن ابن فاطمه الأقوال و التّهم
۴۱. باؤا بقتل الرّضا من بعد بیعتهو أبصروا بعض یوم رشدهم و عموا
۴۲. یا عصبه شقیت من بعد ما سعدتو معشرا هلکوا من بعد ما سلموا
۴۳. لبئسما لقیت منهم و إن بلیتبجانب الطفّ تلک الأعظم الرّمم
۴۴. لا عن أبی مسلم فی نصحه صفحواو لا الهبیریّ نجّا الحلف و القسم
۴۵. و لا الأمان لأهل الموصل اعتمدوافیه الوفاء و لا عن غیّهم حلموا
۴۶. أبلغ لدیک بنی العبّاس مالکهلا یدّعوا ملکها ملّاکها العجم
۴۷. أیّ المفاخر أمست فی منازلکمو غیرکم آمر فیها و محتکم؟
۴۸. أنّی یزیدکم فی مفخر علم؟و فی الخلاف علیکم یخفق العلم
۴۹. یا باعه الخمر کفّوا عن مفاخرکملمعشر بیعهم یوم الهیاج دم
۵۰. خلّوا الفخار لعلّامین إن سئلوایوم السؤال و عمّالین إن عملوا
۵۱. لا یغضبون لغیر اللّه إن غضبواو لا یضیعون حکم اللّه إن حکموا
۵۲. تنشی التلاوه فی أبیاتهم سحراو فی بیوتکم الأوتار و النغم
۵۳. منکم علیّه أم منهم؟ و کان لکمشیخ المغنّین إبراهیم أم لهم؟
۵۴. إذا تلوا سوره غنّی إمامکمقف بالطلول التی لم یعفها القدم
۵۵. ما فی بیوتهم للخمر معتصرو لا بیوتکم للسّوء معتصم
۵۶. و لا تبیت لهم خنثی تنادمهمو لا یری لهم قرد و لا حشم
۵۷. ألرکن و البیت و الأستار منزلهمو زمزم و الصّفی و الحجر و الحرم
۵۸. و لیس من قسم فی الذّکر نعرفهإلّا و هم غیر شکّ ذلک القسم [۲]
۱. حقیقت از دست رفته، رشته دین گسسته، و اموال خالص آل پیامبر، در دست دشمنان قسمت شده است.
۲. این مردم که مینگری نه مردمی هستند که تحت فرمان رهبران خود باشند و نه گوسفندان و چهارپایانید.
۳. من حتّی خواب کم را بر خود حرام کردهام، دلی که با اندوه و همّت عالی در ستیز است، مرا بیدار نگهداشته.
۴. مرا عزمی است که نمیگذارد بخوابم، جز اینکه با جوانمردی بر آن پیروز گردم.
۵. اسب من، زره من، نیزه من و شمشیر من باید برای امری که اظهار نمیکنم محفوظ ماند.
۶. و هر دو بازوان ستبر من که به راه «رمث الجزیره»، «خذراف»، و «عنم» بکار گرفته میشود.
۷. و جوانانی که چون سوار شوند دلی استوار داشته و رأی آنها هنگام تصمیم چون دیگران نباشد.
۸. کجایند مردان! آیا برای خدا از چنگ تجاوزکاران، یاوری نیست، و برای خدا انتقامگیرندهای، نه؟
۹. در حالیکه آل علی در خانه خود تحت فشارند، کار سیاست به دست زنان و خدمتگزاران افتاده است.
۱۰. آنان را که از آب بازگرفتهاند صافیترین آب مشروبشان، وقت تشنگی تهمانده آبها و گرمترین محبّتشان از دیگران لحظهای بیش نیست.
۱۱. بدینترتیب زمین جز به روی صاحبان اصلیاش برای همه گسترده، و اموال جز بر اربابانش، بر دیگران فراخ و آزاد است.
۱۲. و خوشبختی در این دیار از آن ستمگران و بدبختی در آن، از آن ستمدیدگان است.
۱۳. پرهیزکاران را در این دنیا عاقبت نیک است، هرچند ستمگر گنهکار، در آن شتاب کند.
۱۴. ای بیپدرها، ای بنی عباس آیا بر بنی هاشم افتخار میکنید تا جائیکه گویا پیامبر خدا، نیای شما است؟
۱۵. و حال آنکه هیچگونه موازنهای در شرف بین شما و آل علی نیست و در هیچ اقدامی شما با آنها برابری ندارید.
۱۶. نه برای شما مانند آنها، بزرگواری ریشهداری است و نه یک دهم مقام جدّ آنها را جدّ شما دارد.
۱۷. و هیچگونه شباهتی بین اصالت خانوادگی شما و آنها نیست و «نثیله» شما (مادر عباس بن عبد المطلب) به مادر آنها شباهتی ندارد.
۱۸. روز غدیر پیامبر برای آنها برخاست، و بر این امر خدا و فرشتگان و همه ملّتها گواهند.
۱۹. تا وقتی که از مجرای خود جدا گردید، و حق به صاحبان اصلیاش واگذار نشد، میان گرگان و لاشخورها نزاع در گرفت.
۲۰. و کارشان را به شوری ارجاع کردند گویا والیان حق را نمیدانستند که چه کسانند؟
۲۱. سوگند به خدا جایگاه آن را به خوبی میشناسند، ولی چهره حقیقت مسلّم را پوشانیدهاند.
۲۲. آنگاه بنی عبّاس ادعای تملّک آن را کردند با اینکه نه اقدامی کرده بودند و نه سابقهای داشتند.
۲۳. اگر گروهی در این امر یاد میشدند، بنی عبّاس از آنها نبودند و در هیچ امر نظر آنان مفید نمیشد.
۲۴. ابو بکر و رفیقش هم صلاحیت آنان را در امری که تقاضا می کردند، تصویب نکردند.
۲۵. بنابراین آیا آنان امر خلافت را به ناحق ادعا میکنند یا پیشوایانشان در تصاحب آن ستمگرند.
۲۶. اما علی از شما قرابتش نزدیکتر است، و در امر ولایت اگر کفران نعمت ننمائید او سزاوارتر است.
۲۷. آیا (دانشمند) امت، عبد اللّه بن عباس، پدر شما، منکر نعمت اوست یا (برادرانش) عبید اللّه و قثم منکر آنند؟!
۲۸. شما بد پاداشی به بنی حسن از نعمت پدرشان، بزرگوار رهنمای بشریت، و مادرشان دادید.
۲۹. نه بیعتی شما را از ریختن خون آنها بازداشت، نه سوگندی، نه قرابتی و نه عهد و پیمانی.
۳۰. چرا شما بیدلیل از اسیرانی که خود، در واقعه بدر از اسیران شما گذشت کرده بودند، صرفنظر نکردید.
۳۱. چرا از «دیباج» (محمد بن عبد اللّه عثمانی برادر مادری بنی حسن از فاطمه بنت الحسین که منصور ۲۵۰ ضربه تازیانهاش زد) تازیانه خود را بازنگرفتید و چرا به دختران پیامبر خدا (آنجاکه منصور به محمد دیباج گفت یابن اللخناء و محمد او را گفت به کدامیک از مادرانم مرا تعبیر کردی آیا به فاطمه بنت الحسین، یا به فاطمه بنت رسول اللّه، یا به رقیه؟) دشنام خود را جلوگیری نکردید.
۳۲. چرا احترام خون پیامبر خدا مانع این تازیانهها نشد، و چرا احترام حرم، شما را از آنها بازنداشت.
۳۳. بنی امیه با همه ظلمهای زیادشان کمتر از شما متعرض آنها شدند.
۳۴. شما چه جفاهای روشنی از نظر دین بر آنان وارد ساختید و چه بسیار خونهای پیامبر خدا را که ریختید.
۳۵. شما خود را پیروان او میدانید و خون فرزندان طاهرینش را، در چنگال دارید!
۳۶. چه پندار دوری است روزی که اخلاق و خلق فاطمه پایان پذیرد. نه قرابت و نه رحم تأثیر نخواهد کرد.
۳۷. دوستی سلمان (ایرانی)، او را قریب میسازد (السلمان منّا اهل البیت) و قرابت نوح با فرزندش را دشمنی از میان بر میدارد.
۳۸. ای کسیکه در کتمان زشتیهای بنی عباس میکوشی، آیا بیوفائی رشید نسبت به یحیی (یحیی بن عبد اللّه بن حسن که در بلاد دیلم به سال ۱۷۶ ه. خروج کرده بود و رشید او را امان داده، سپس دستگیر کرد و به زندان فرستاد تا در زندان از دنیا رفت) قابل کتمان است؟.
۳۹. در مقایسه این دو عنصر، رشید کجا، و موسی بن جعفر کجا، و مأمون شما کجا، و رضا کجا، اگر به انصاف داوری گردد.
۴۰. زبیری (عبد اللّه بن مصعب بن زبیر) مزه خلاف قسم عمل کردن را، چشید (با یحیی بن عبد اللّه ابن حسن مباهله کرد و چون از نزد او به خانه آمد فریاد کرد دلم، دلم تا از درد شکم مرد) و سخنان و تهمتها از پسر فاطمه برداشته شد.
۴۱. بعد از بیعت با رضا، به کشتنش آلوده شدند و هنوز نیمروزی راه نیافته، آنگاه نابینا شدند.
۴۲. ای گروهیکه پس از سعادت بشقاوت افتادید و ای گروهی که پس از سلامت، هلاکت یافتید.
۴۳. همانا بدرفتاری از شما نسبت به استخوانهای خاکشده و کهنه سرزمین کربلا سرزد. (اشاره به رفتاری که متوکّل با قبر امام شهید مرتکب شد)
۴۴. نه از ابو مسلم (خراسانی) باوجود خیرخواهیاش نسبت به آنان گذشت کردند (و منصور او را کشت) و نه هبیری (یزید بن عمر بن هبیره یکی از حکّام بنی امیه که با بنی عباس جنگید، سفّاح او را امان داد و با او عهد و پیمان بستند چون نزد منصور آمد جفاکارانه بر او تاختند و به سال ۱۳۲ هجری او را کشتند) را سوگند و پیمان از دست آنان نجات داد.
۴۵. و نه امان اهل موصل را در وفای به آن اعتمادی شد و نه از گمراهی خود حلم و متانت نشان دادند (آوردهاند که سفّاح برادر خود یحیی بن محمد بن علی را به موصل مأمور ساخت، اهل موصل به مخالفت برخاستند، وی آنان را امان داد و فریاد زد: هرکس وارد مسجد شد در امان است و مردانی را بر در مسجد گمارد تا همه مردم را کشتند و قتل فجیعی روی داد. میگویند یازدههزار کس از آنها که مهر امان داشتند و بسیاری از آنان که نداشتند کشته شدند، زنان و کودکان بیگناه را تا سه روز فرمان کشتن داد و این وقایع در سال ۱۳۲ هجری اتفاق افتاد).
۴۶. به بنی عباس برسانید، ادّعای ملک و قدرت نکنید در حقیقت در حالیکه شما مالکید، مالک قومی از غیر عرب اند.
۴۷. چه بسیار افتخاراتی که در منازل شما صورت میگیرد، و دیگران آمر و حاکم آنند.
۴۸. کجا در افتخارات، علمی برای شما افراشته شود و حال آنکه علمها بر مخالف شما در اهتزاز است.
۴۹. ای مشروبفروشان افتخاراتتان را بس کنید، در مقابل گروهی که روز نبرد خون میفروشند.
۵۰. افتخارات را برای دانایان هنگام پرسش از آنها، و عملکنندگان، هنگام کار، بگذارید.
۵۱. آنانکه برای غیر از خدا هنگام خشم، خشم خود را جلو گیرند و حکم خدا را هنگام داوری تباه نسازند.
۵۲. وقت سحر در خانههاشان، به تلاوت قرآن پردازند و شما تار و موسیقی در خانههاتان نوازید.
۵۳. آیا «علیّه» (دخت مهدی پسر منصور، عود مینواخت و برادرش ابراهیم میخواند و مینواخت) از شما یا از آنها است؟ بزرگ خوانندگان ابراهیم از شما یا از آنها است؟!
۵۴. وقتی آنها سورهای از قرآن خوانند. امام شما (ابراهیم) تغنی کند. شما باید در برابر ویرانههای آنها که گذشت زمان در آنها مؤثّر واقع نشده، بایستید.
۵۵. در خانههاشان از فشردن شراب خبری نیست و در خانههاتان از زشتی پناهی نه.
۵۶. برای همصحبتی آنها، از خنثی (عباده المخنث ندیم متوکّل) برای منادمت، و بوزینه و احشام خبری نیست.
۵۷. منزل آنها را بیت اللّه و رکن و أستار آن، و زمزم و صفا، و حجر و حرم مکّه، تشکیل میدهد.
۵۸. هیچگونه سوگندی در قرآن که ما شناسیم نیست مگر که آنان بیتردید مقصود از آن قسماند.
قصیده هائیه:
۱. یوم بسفح الدار لا أنساه أرعی له دهری الذی أولاه
۲. یوم عمرت العمر فیه بفتیهمن نورهم أخذ الزمان بهاه
۳. فکأنّ أوجههم ضیاء نهاره و کأنّ أوجههم نجوم دجاه
۴. و مهفهف کالغصن حسن قوامه و الظبی منه إذا رنا عیناه
۵. نازعته کأسا کأنّ ضیاءها لمّا تبدّت فی الظلام ضیاه
۶. فی لیله حسنت لنا بوصاله فکأنّما من حسنها إیّاه
۷. و کأنّما فیها الثریّا إذ بدت کفّ یشیر إلی الذی یهواه
۸. و البدر منتصف الضیاء کأنّه متبسّم بالکفّ یسترقاه
۹. ظبی لو أنّ الدرّ مرّ بخدّه من دون لحظه ناظر أدماه
۱۰. إن لم أکن أهواه أو أهوی الرّدی فی العالمین لکلّ ما یهواه
۱۱. فحرمت قرب الوصل منه مثل ماحرم الحسین الماء و هو یراه
۱۲. إذ قال: اسقونی. فعوّض بالقنامن شرب عذب الماء ما أرواه
۱۳. فاجتزّ رأسا طالما من حجره أدنته کفّا جدّه و یداه
۱۴. یوم بعین اللّه کان و إنّما یملی لظلم الظالمین اللّه
۱۵. و کذاک لو أردی عداه نبیّه ذو العرش ما عرف النبیّ عداه
۱۶. یوم علیه تغیّرت شمس الضحیو بکت دما ممّا رأته سماه
۱۷. لا عذر فیه لمهجه لم تنفطر أو ذی بکاء لم تفض عیناه
۱۸. تبّا لقوم تابعوا أهوائهم فیما یسوئهم غدا عقباه
۱۹. أ تراهم لم یسمعوا ما خصّه منه النبیّ من المقال أباه؟!
۲۰. إذ قال یوم «غدیر خمّ» معلنا: من کنت مولاه فذا مولاه
۲۱. هذا وصیّته إلیه فافهموا یا من یقول بأنّ ما أوصاه
۲۲. أقروا من القرآن ما فی فضله و تأمّلوه و أفهموا فحواه
۲۳. لو لم تنزّل فیه إلّا هل أتی من دون کلّ منزّل لکفاه
۲۴. من کان أوّل من حوی القرآن من لفظ النبیّ و نطقه و تلاه؟!
۲۵. من کان صاحب فتح خیبر؟ من رمی بالکفّ منه بابه و دحاه؟!
۲۶. من عاضد المختار من دون الوری؟ من آزر المختار من آخاه؟!
۲۷. من بات فوق فراشه متنکّرا لمّا أطلّ فراشه أعداه؟
۲۸. من ذا أراد إلهنا بمقاله: ألصّادقون القانتون سواه؟!
۲۹. من خصّه جبریل من ربّ العلی بتحیّه من ربّه و حباه؟!
۳۰. أ ظننتم أن تقتلوا أولاده و یظلّکم یوم المعاد لواه؟!
۳۱. أو تشربوا من حوضه بیمینه کأسا و قد شرب الحسین دماه؟!
۳۲. طوبی لمن ألقاه یوم اوامه فاستلّ یوم حیاته و سقاه
۳۳. قد قال قبلی فی قریض قائل: ویل لمن شفعائه خصماه
۳۴. أ نسیتم یوم الکساء و إنّه ممّن حواه مع النبیّ کساه؟!
۳۵. یا ربّ إنّی مهتد بهداهم لا أهتدی یوم الهدی بسواه
۳۶. أهوی الذی یهوی النبیّ و آله أبدا و أشنأ کلّ من یشناه
۳۷. و أقول قولا یستدلّ بأنّه مستبصر من قاله و رواه
۳۸. شعرا یودّ السامعون لو أنّه لا ینقضی طول الزّمان هداه
۳۹. یغری الرّواه إذا روته بحفظه و یروق حسن رویّه معناه [۳]
۱. من خاطره روزی که در پهنه خانه جذبه ای داشتم را در همه عمرم از یاد نمی برم.
۲. روزگاری بود که دوران عمرم را با جوانانی می گذراندم که زمانه جلوه خود را از فروغ آنان می گرفت.
۳. گویا چهره هاشان پرتو روز را تشکیل می داد و گویا چهره هاشان ستاره تاریکی های شب بود.
۴. باریک اندام و خوش ترکیبی که در حسن استواری چون شاخ درخت، و چشمانش در نظرافکنی چون آهو.
۵. با او ساغری را تعارف می کردیم که در تاریکی ها، چون چراغ، از صفا می درخشید.
۶. در شبی که از وصالش زیبائی گرفته بود گویا شب در زیبایی، چهره ای محبوب داشت.
۷. و گویا در آن شب ستاره ثریّا چون کف دستی است که محبوب را نشان می دهد.
۸. و یا با چهره نیمه روشنش، تبسم کنان او را با دست به بالا فرامیخواند.
۹. آهو چهره که اگر مرواریدی بر گونه اش بگذرد با نگاهی از گوشه چشم، به خون می افتد.
۱۰. اگر من عشق او را نداشته باشم، یا نخواهم که همه دوستدارانش از جهانیان هلاک شوند.
۱۱. پس از قرب وصال او چنان محروم می مانم که حسین (علیه السلام) از آب، با اینکه آن را می دید محروم ماند.
۱۲. هنگامی که گفت آبم دهید و به جای نوش آب گوارا، او را از دم نیزه و شمشیر، سیرابش کردند.
۱۳. و سر او را، با اینکه از دیرباز، دست های پیامبر آن را به دامنش نزدیک کرده بود، بریدند.
۱۴. روزی که او در حمایت خدا بود، و خدا ستمگران را برای ستمگری مهلت می دهد.
۱۵. و نیز اگر خدای جهان دشمنان پیامبرش را هلاک می کرد، دشمنی با پیغمبر شناخته نمی شد.
۱۶. روزی که خورشید درخشان برای حسین دگرگون شد و از آنچه دیده بود آسمانش خون گریست.
۱۷. برای قلبی که از جای کنده نشود، و برای گریهکننده ای که سرشکش نبارد، عذری نمانده است.
۱۸. مرده باد قومی که از هوای نفس خود، پیروی کرده، کاری کردند که عواقب سوءش فردا گریبانگیرشان شود.
۱۹. آیا پنداری گفتار پیامبر را درباره خصوصیات پدر او، نشنیده بودند؟!
۲۰. هنگامی که روز غدیرخم علنا گفت: «من کنت مولاه فهذا مولاه» این مولای کسی است که من مولای اویم.
۲۱. این است وصیّت پیامبر در امر خلافت او، ای کسیکه گویی پیامبر وصیّت نکرده است.
۲۲. قرآن را که در فضیلت او نازل شده بخوانید و در آن تأمّل کرده، مضمون آن را بفهمید.
۲۳. اگر درباره او جز سوره «هل اتی» هیچ آیه دیگری نازل نشده بود، او را کفایت می کرد.
۲۴. چه کسی برای اولین بار قرآن را از بیان پیامبر، و لفظ او دریافت داشته و آنرا تلاوت کرده است؟
۲۵. چه کسی صاحب فتح خیبر بود و در خیبر را با دست خود پرتاب کرده و دور انداخته است؟!
۲۶. چه کسی در میان همه مردم پیامبر مختار را همکاری کرد و به کمک برخاست و چه کسی با او برادر شد؟
۲۷. چه کسی به طور ناشناس در بسترش شب را گذرانید، وقتی دشمنان بر بسترش سر برآورده بودند.
۲۸. مقصود خدای، از گفتار: «الصّادقون القانتون»، چه کسی جز اوست؟
۲۹. چه کسی را جبرئیل از طرف خداوند بزرگ، به تحیّت و درود گرامی داشت.
۳۰. آیا گمان کردید فرزندانش را بکشید، در روز قیامت در زیر پرچم او باشید؟!
۳۱. یا از دست او از حوض کوثر آب بنوشید و حال آنکه حسین را به خونش آب دادید؟!
۳۲. خوشا به حال کسی که روز تشنگیاش، او را ملاقات کند و در زندگی کاری کرده باشد که سیرابش نماید.
۳۳. پیش از من در شعر گوینده ای گفته بود: وای به کسیکه شفیعانش فردای محشر دشمنانش باشند.
۳۴. آیا روز واقعه کساء را فراموش کردید و ندانستید او یکی از اصحاب کساء است؟
۳۵. بار پروردگارا من به هدایت آنان، راه یافته ام و روز هدایت به راه دیگران نروم.
۳۶. من همیشه دوستدار کسی هستم که پیامبر و آلش او را دوستدارند و هر که را آنان بد شمرند، بد میدانم.
۳۷. و سخنی گویم که نشان بصیرت کسی است که آن را باید بگوید یا روایت کند.
۳۸. سخن من، شعری است که شنوندگان در طول روزگار، پیوسته از آن هدایت یابند.
۳۹. این سخن، راویان را به حفظش ترغیب کند، و حسن روایتش، معنی آن را جالب جلوه دهد.
منابع
دانشنامه شعر عاشورایی، محمدزاده، ج۱، ص ۱۴۱-۱۴۹
پی نوشت ها
- الغدیر؛ ج ۳، ص ۴۰۲. ۴۰۸؛ وفیات الاعیان؛ ج ۱، ص ۱۲۷؛ شذرات الذهب فی اخبار من ذهب؛ ج ۳، ص ۲۴؛ الاعلام؛ ج ۲، ص ۱۵۶؛ روضات الجنات؛ ص ۲۰۵ و ۲۰۶؛ مجالس المؤمنین؛ ص ۴۱۱؛
- الغدیر؛ ج ۳، ص ۳۹۹. ۴۰۲؛ ادب الطف؛ ج ۲، ص ۶۴. ۶۶؛
- قصیده هائیه در مدح اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) است. ادب الطف؛ ج ۲، ص ۶۱ و ۶۲؛ الغدیر؛ ج ۳، ص ۴۰۳. ۴۰۵؛