- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 16 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
از مسائل مهمّى که در مورد علم امامان معصوم(علیهم السلام) شایان دقت و توجه است مى توان از بحث منابع علمى امامان(علیهم السلام) نام برد، که این آگاهى وسیع آنها بر امور دین و دنیا از کجا پیدا مى شود؟
و با این که مسلم است وحى آسمانى بر آنان نازل نمى گردد و درهاى وحى بعد از وفات خاتم انبیاء براى همیشه بسته شد، چگونه آنها از مسائل شریعت و مصالح اسلام و مسلمین و حقایق مربوط به گذشته و آینده در امر هدایت امت ـ ضرورى است ـ آگاه مى شوند؟
با توجّه به اشاراتى که در آیات قرآن، و بیانات مشروح و گسترده اى که در روایات اسلامى آمده به خوبى مى توان از منابع علم معصومین(علیهم السلام) آگاه شد.
منابع علم امامان علیهم السلام
۱. آگاهى کامل از کتاب الله و قرآن مجید
اولین سرچشمه علم امامان آگاهى بر جمیع جوانب کتاب اللّه است، به گونه اى که تفسیر و تأویل، و ظاهر و باطن و محکم و متشابه آن را به خوبى مى دانند.
قرآن مجید مى فرماید: ( وَ یَقُولُ الَّذینَ کَفَروا لَسْتَ مُرْسَلا قُلْ کَفى بِاللهِ شَهیداً بَیْنى وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الکِتابِ): «آنها که کافر شدند مى گویند: تو پیامبر نیستى! بگو: کافى است که خداوند، و کسى که علم کتاب (و آگاهى بر قرآن) نزد اوست، میان من و شما گواه باشند»(سوره رعد، آیه ۴۳). از این آیه به خوبى روشن مى شود که کسى وجود دارد، که تمام علم کتاب نزد او است. ـ توجه داشته باشید که علم الکتاب به صورت مطلق آمده است، و تمام علوم مربوط به کتاب الهى را شامل مى شود ـ بر خلاف آن چه در آیه ۴۰ سوره نمل آمده: ( قالَ الَّذى عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الکِتابِ اَنَا آتیکَ بِه قَبْلَ اَنْ یَرْتَدَّ اِلَیْکَ طَرْفُکَ): «(امّا) کسى که دانشى از کتاب (اسمانى) داشت گفت: “من پیش از آن که چشم بر هم زنى، آن را نزد تو خواهم آورد!”».
به یقین کتاب الله سرچشمه فیّاض علوم و دانش ها به شمار مى رود; و آگاهى بر آن راه گشاى تمام امور. جایى که آصف بن برخیاء وزیر سلیمان به خاطر آگاهى به بخشى از کتاب آسمانى قادر به انجام چنان کار مهمى باشد; و تخت ملکه سباء را در یک چشم بر هم زدن از جنوبى ترین بخش جزیره العرب (یمن) به شمالى ترین بخش آن (شامات، مرکز حکومت سلیمان) برساند، مسلّماً کسى که به تمام علم کتاب آگاه است کارهایى بسیار مهم تر از آن مى تواند انجام دهد. امّا چه کسى علم الکتاب نزد او است؟ قرآن تنها اشاره سربسته اى به آن دارد. بعضى گفته اند منظور خداوند است; بنابراین عطف جمله: (مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ) عطف تفسیرى خواهد بود که بر خلاف ظاهر کلام است.
جمعى از مفسّران نیز گفته اند: منظور آیه دانشمندان اهل کتاب و افرادى هم چون سلمان و عبدالله بن سلام است که نشانه هاى پیامبر(صلى الله علیه وآله) را در کتب آسمانى پیشین دیده بودند و گواه بر حقّانیت او مى دادند.
ولى بسیارى از مفسّران در کتب خود نقل کرده اند که این آیه اشاره به علىّ بن ابیطالب(علیه السلام) و ائمه هدى(علیهم السلام) است.
مفسّر معروف قرطبى، در تفسیر این آیه از عبدالله بن عطا نقل مى کند که به ابو جعفر بن على بن الحسین گفتم: مردم گمان مى کنند ( الَّذى عِنْدَهُ عِلْمُ الکِتابِ)عبدالله بن سلام است، ایشان فرمودند: « اِنَّما ذلِکَ عَلِىُّ بنُ اَبیطالب رَضىَ اللهُ عَنْهُ و کذلک قال محمد بن حنیفه»: (منظور آیه تنها، على بن ابیطالب است، ومحمد بن حنیفه نیز همین را گفته است).۱
جالب توجّه اینکه این سوره (سوره رعد)، در مکّه نازل شده است در حالى که عبدالله بن سلام و سلمان فارسى و سایر علماى اهل کتاب همه در مدینه به اسلام پیوستند.
این سخن از سعید بن جبیر نیز نقل شده که وقتى از او سؤال کردند آیا ( مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الکِتابِ)، عبدالله بن سلام است؟ گفت: «چگونه مى تواند او باشد در حالى که این سوره مکّى است.»۲
و نیز شیخ سلیمان قندوزى حنفى در ینابیع المودّه از ثعلبى و ابن مغازلى از عبدالله بن عطا نقل مى کند که: «با امام محمد باقر(علیه السلام) در مسجد بودم ـ فرزند عبدالله بن سلام را دیدم، گفتم این فرزند کسى است که علم الکتاب نزد او است، فرمود: این آیه درباره علىّ بن ابى طالب(علیه السلام) است.»۳
در همان کتاب در روایات دیگرى از عطیه عوفى از ابو سعید خدرى نقل شده که از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در مورد آیه ( اَلَّذى عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الکِتابِ) ۱۶۱ سؤال کردم، فرمود: «او وزیر برادرم سلیمان بن داوود بود»; سپس از آیه ( قُل کَفى بِاللهِ شَهیداً بَیْنى وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتاب) پرسیدم، فرمود: « ذاکَ اَخى عَلىُّ بْنُ اَبیطالب»: «او برادرم على بن ابیطالب(علیه السلام) است». (سوره نمل، آیه ۴۰).
و نیز در روایت دیگرى از ابن عباس مى خوانیم که گفت: « مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ اِنَّما هُوَ عَلىٌّ لَقَدْ کانَ عالِماً بِالتَّفسیرِ وَ التَّأْویلِ وَ النّاسِخِ وَ المَنْسُوخِ»: «کسى که علم کتاب نزد او است، فقط على(علیه السلام) است; او عالم به تفسیر و تأویل و ناسخ و منسوخ قرآن است».
کوتاه سخن اینکه: آیه فوق را هرگز به علماى اهل کتاب نمى توان تفسیر کرد; زیرا این سوره در مکه نازل شده و آنها بعد از هجرت، در مدینه به مسلمانان پیوستند و طبق روایات بالا درباره امام على(علیه السلام) است (و از او به سایر امامان معصوم(علیهم السلام)مى رسد).
آرى این آگاهى وسیع نسبت به قرآن مجید، و اسرار دقائق و ظاهر و باطن آن یکى از منابع اصلى علم امامان معصوم(علیهم السلام) است!
از شواهد این معنى، آیه شریفه: ( وَ ما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ اِلاَّ اللهُ وَ الرّاسِخُونَ فِى الْعِلْمِ): «در حالى که تفسیر آنها را، جز خدا و راسخان در علم، نمى دانند.»۴
توضیح اینکه: در میان مفسّران گفتگو است که آیا (الرّاسخون فِى الْعِلْمِ) عطف بر (الله) است؟ یعنى تأویل قرآن را جز خداوند و راسخان در علم نمى دانند. یا آغاز جمله مستقلّى است؟ بنابراین مفهوم آیه چنین مى شود که تأویل قرآن را فقط خدا مى داند. اما راسخان در علم مى گویند: «گر چه تأویل آیات متشابه را نمى دانیم; اما در برابر همه آنها تسلیم هستیم».
آن چه معنى اول را تأیید مى کند آن است که; اولا: بسیار بعید است در قرآن اسرارى باشد که جز خداوند کسى آن را نداند; چرا که قرآن براى تربیت و هدایت مردم نازل شده، و معنى ندارد که در چنین کتابى آیات و جمله هایى باشد که جز خداوند مقصود آن را نداند.
ثانیاً: همان گونه که مفسّر بزرگ، طبرسى، در مجمع البیان مى گوید: “هرگز در میان مفسّران قرآن دیده نشده است که بگویند فلان آیه از آیاتى است که جز خدا کسى معنى آن را نمى داند; بلکه دائماً براى کشف اسرار آیات از طرق مختلف از جمله روایات معصومین(علیهم السلام) تلاش مى کنند. در واقع این سخن بر خلاف اجماع مفسران است.
ثالثاً: اگر منظور تسلیم بودن بدون آگاهى است باید راسخان در ایمان گفته شود، نه راسخان در علم. کسى که چیزى را نمى داند چگونه مى توان نام راسخان در علم را بر او گذاشت؟
رابعاً: در روایات متعددى آمده است که راسخان در علم، تأویل آیات قرآن را مى دانند و این دلیل بر آن است که این عبارت عطف بر «الله» مى باشد.
در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم که فرمود: « الرّاسِخُونَ فِى العِلْمِ اَمیرُ المُؤْمِنینَ وَالاَئِمَّهُ مِنْ بَعْدِه»: «راسخان در علم امیر مؤمنان على بن ابى طالب(علیه السلام) و امامان بعد از او هستند». (سوره آل عمران، آیه ۷).
در حدیث دیگرى از همان امام آمده است که فرمود: « نَحْنُ الرّاسِخُونَ فِى العِلْمِ وَ نَحْنُ نَعْلَمُ تَأویلَهُ»: «ما راسخان در علم هستیم; و ما تأویل قرآن را مى دانیم».۵
و نیز در حدیث دیگرى مى خوانیم که امام باقر(علیه السلام) (یا امام صادق(علیه السلام)) در تفسیر آیه: ( وَ ما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ اِلاّ اللهُ وَ الرّاسِخُونَ فِى الْعِلْمِ)، فرمود: « فَرَسُولُ اللهِ اَفْضَلُ الرّاسِخینَ فِى الْعِلْمِ، قَدْ عَلَّمَهُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ جَمیعَ ما اَنْزَلَ عَلَیْهِ مِنَ التَّنْزیلِ وَ التَّأْویل، و ما کانَ اللهُ لِیُنَزِّلَ عَلَیْه شَیْئاً لَمْ یُعَلِّمْهُ تَأْویلَهُ، وَ اَوْصیائُهُ مِنْ بَعْدِه یَعْلَمُونَهُ کُلَّهُ»:
«رسول خدا(صلى الله علیه وآله) برترین راسخان در علم بود; (و) خداوند عزّوجل تمام آن چه را بر او نازل کرد از تنزیل و تأویل به او تعلیم داد، و ممکن نیست خداوند چیزى بر او نازل کند و تأویل و تفسیرش را به او نیاموزد; و اوصیاء پیامبر(صلى الله علیه وآله) بعد از او تمام آن را مى دانند».۶
در این زمینه احادیث متعدد دیگرى وجود دارد که همین معنى و مفهوم را تأیید مى کند.۷
با دلائل چهارگانه اى که در بالا گفتیم ـ که هر یک به تنهایى براى اثبات مقصود کافى بود ـ تردیدى باقى نمى ماند که عبارت (وَ الرّاسِخُونَ فِى الْعِلْمِ)، عطف بر «الله» است، و مفهومش آگاهى آنان بر تأویل و عمق قرآن است.
نکته دیگرى که شایان توجه است اینکه تعبیر به (الرّاسِخون فى الْعِلْمِ)، دو بار در قرآن مجید آمده است. یک بار در آیه مورد بحث آیه ۷ سوره «آل عمران» و یک بار هم در آیه ۱۶۲ سوره «نساء»، آن جا که بعد از اشاره به کارهاى زشت و نادرست اهل کتاب (یهود و نصارى) از جمله رباخوارى و غارتگرى اموال مردم، مى فرماید: ( لکِنِ الّراسِخُونَ فِى الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَ الْمُؤمِنْونَ یُؤْمِنُونَ بما اُنْزِلَ اِلَیْکَ وَ ما اُنْزِلَ مَنْ قَبْلِکَ): «ولى راسخان در علم از آنها، و مؤمنان (از امّت اسلام،) به تمام آنچه برتو نازل شده، و آنچه پیش از تو نازل گردیده،».
چنین به نظر مى رسد کسانى که نام عبدالله بن سلام و امثال او را از علماى اهل کتاب که اسلام را پذیرفته اند، در تفسیر راسخان در علم ذکر کرده اند، مربوط به این آیه است (آیه ۱۶۲ سوره نساء) نه آیه ۷ سوره آل عمران; زیرا آن چه درباره علماى اهل کتاب سخن مى گوید: آیه اول است; اما آیه مورد بحث ما (آیه ۷ سوره آل عمران) هیچ ارتباطى به مسأله اهل کتاب ندارد (دقت کنید).
ضمناً از اینجا نکته مهم دیگرى نیز روشن مى شود و آن اینکه آن چه در خطبه اشباح در نهج البلاغه آمده است و مى گوید: « وَ اعْلَمُ اَنَّ الرّاسِخینَ فِى الْعِلْمِ هُمُ الَّذینَ اَغْناهُمُ الله عَنِ اقْتِحامِ السُّدَدِ المَضْرُوبَهِ دُونَ الغُیُوبِ لاِقْرارُ بِجُمْلَهِ ما جَهِلُوا تَفْسیرَهُ مِنَ الْغَیْبِ الَمحْجُوبِ …» «بدان راسخان در علم، کسانى هستند که خداوند آنان را با اقرار اجمالى به تمام آن چه از آنها پوشیده است و تفسیر آن را نمى دانند از فرو رفتن در اسرار نهانى بى نیاز ساخته است».۸
همچنین ممکن است اشاره به آیه سوره نساء باشد که سخن از تسلیم بى قید و شرط بودن جمعى از علماى اهل کتاب و مؤمنان در برابر قرآن و سایر کتب آسمانى باشد، نه اینکه راجع به آیه ۷ سوره آل عمران (باز هم دقت کنید).
کوتاه سخن اینکه ظاهر آیه ۷ سوره آل عمران این است که مى گوید تأویل قرآن را خداوند و راسخان در علم مى دانند، و با توجه به اینکه منظور از راسخان در علم در درجه اول پیامبر(صلى الله علیه وآله) و امامان معصوم(علیهم السلام) هستند یکى از مهم ترین منابع علمى آنها شناخته مى شود و آن قرآن مجید و تأویل و تفسیر و ظاهر و باطن آن است.
این سخن را با اشاره دیگرى به آیات قرآن به پایان مى رسانیم:
در آیه ۴۹ سوره عنکبوت مى خوانیم:( بلْ هُوَ آیات بَیَّناتٌ فى صُدُورِ الَّذینَ اُوتُوا الْعِلْمِ): «ولى این آیات روشنى است که در سینه کسانى که دانش به آنها داده شده است جاى دارد»، و در منابع اهل بیت(علیهم السلام) روایات بسیارى دیده مى شود که عنوان « اَلَّذینَ اُوتُوا الْعِلْمِ» در این آیه به امامان معصوم(علیهم السلام) (بعد از پیامبر(صلى الله علیه وآله)) تفسیر شده است.
براى آگاهى بیشتر به بحار الانوار و تفسیر برهان مراجعه فرمائید.۹
۲. وراثت از پیامبر
دومین منبع از منابع علوم امامان معصوم(علیهم السلام)، وراثت از پیامبر(صلى الله علیه وآله) است به این معنى که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) تمام معارف و شرایع اسلام را به حضرت على(علیه السلام) آموخت، و طبق بعضى از روایات على(علیه السلام) با خط خود در کتابى این علوم را نوشت و این علوم و آگاهى ها نسل اندر نسل به فرزندان على(علیه السلام) (یعنى امامان معصوم(علیهم السلام)) رسید.
یا به تعبیر دیگرـ آن گونه که در روایات اسلامى وارد شده است ـ پیامبر(صلى الله علیه وآله) هزار باب علم به على(علیه السلام) آموخت که از هر بابى هزار باب دیگر گشوده مى شد.
در کتاب کافى روایات متعدّدى در این زمینه دیده مى شود; از جمله در حدیثى که از ابو بصیر مى خوانیم که مى گوید: از امام صادق(علیه السلام)پرسیدم که پیروان شما مى گویند رسول خدا(صلى الله علیه وآله) یک باب از علم به على(علیه السلام) آموخت که از آن هزار باب گشوده شد; امام فرمود: «عَلَّمَ رَسُولُ اللهِ عَلیّاً اَلْفَ باب، یُفْتَحُ مِنْ کُلِّ باب اَلْفُ باب»: «رسول خدا به على(علیه السلام) هزار باب از علم آموخت (نه فقط یک باب) که از هر بابى هزار باب گشوده شد».
سپس فرمود: «اى ابى بصیر! ” اِنَّ عِنْدَنا الجامعه” … قُلْتُ وَ مَا الجامَعَهُ؟ قالَ “صَحیفَهُ طُولُها سَبْعونَ ذراعاً بِذِراعِ رَسُولِ اللهِ(صلى الله علیه وآله) وَ اِمْلائِه، مِنْ فَلْقِ فیه، وَ خَطَّ عَلىٍّ بِیَمینِه، فیها کُلُّ حَلال وَ حَرام وَ کُلُّ شَىء یَحْتاجُ النّاسُ اِلَیْهِ حَتّى الاَرْشِ فِى الْخَدْشِ”»:
فرمود: “جامعه” در نزد ما است” … عرض کردم: جامعه چیست؟ فرمود: “طومارى است که طول آن هفتاد ذراع است به ذراع رسول خدا(صلى الله علیه وآله) ، او از دهان مبارکش املاء کرد و على(علیه السلام) به دست خودش نوشت. هر حلال و حرامى در آن است و هر چیزى که مردم (تا دامنه قیامت) به آن نیاز دارند در آن وجود دارد، حتّى دیه یک خراش بر بدن”!۱۰
شایان توجه است که در مورد حدیث معروف «مدینه العلم» روایات بى شمارى در معروف ترین کتب اهل سنّت و شیعه وارد شده است، از جمله راویان این حدیث ابن عباس و جابربن عبدالله و عبدالله بن عمر و حضرت على(علیه السلام) هستند.
از جمله کسانى که این حدیث را در کتب خود نقل کرده اند حاکم نیشابورى در مستدرک، ابوبکر نیشابورى در تاریخ بغداد ابن مغازلى در مناقب امیرالمؤمنین(علیه السلام)، گنجى در کفایه الطالب، حموینى در فرائد السمطین، ذهبى در میزان الاعتدال، قندوزى در ینابیع الموده و نبهانى در الفتح الکبیر و… .۱۱
در روایات متعدّدى نیز با صراحت مى خوانیم که امامان اهل بیت(علیهم السلام) مى فرمودند: «آنچه ما نقل مى کنیم همه را مى توانید از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل کنید; چرا که ما همه اینها را به وسیله اجداد خود از پیامبر(صلى الله علیه وآله) شنیده ایم!».
یکى از یاران امام صادق(علیه السلام) از آن حضرت پرسید: ما گاهى حدیثى را از شما مى شنویم، سپس شک مى کنیم که از شما شنیده بودیم یا از پدرتان؟ فرمود: «ما سَمِعْتَهُ مِنّى فَأَرْوِه عَنْ اَبى، وَ ما سَمِعْتَهُ مِنّى فَأَرْوِه عَنْ رَسُولِ اللهِ»: «آنچه را از من شنیده اى از پدرم روایت کن، و آن چه را از من شنیده اى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله)روایت کن»!۱۲
در جاى دیگر نیز مى فرماید: « حَدیْثى حَدیْثُ اَبى وَ حَدیثُ أَبى حَدیثُ جَدّى، وَ حَدیثُ جَدّى حَدیثْ الحُسَیْنِ، وَ حَدیثُ الحُسَیِنِ حَدیثُ الحَسَنِ، وَ حَدیثُ الحَسَنِ حَدیثُ اَمیرِ المُؤْمِنینَ(علیه السلام)، وَ حَدیثُ اَمیرالمُؤمِنینَ(علیه السلام) حَدیثُ رَسُولِ اللهِ(صلى الله علیه وآله) وَ حَدیثُ رَسُولِ اللهِ قَوْلُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ»: «حدیث من حدیث پدر من است، و حدیث پدرم حدیث جدّ من است، و حدیث جدّ من حدیث حسین(علیه السلام)، و حدیث حسین(علیه السلام) حدیث حسن(علیه السلام)، و حدیث حسن(علیه السلام)حدیث امیرمؤمنان(علیه السلام)، و حدیث امیرمؤمنان(علیه السلام) حدیث رسول خدا(صلى الله علیه وآله) و سخن رسول خدا(صلى الله علیه وآله) حدیث خداوند متعال است».
و در حدیث سومى از آن حضرت مى خوانیم که صریحاً فرمود: «مَهْما اَجَبْتُکَ فیهِ بِشَىء فَهُوَ مِنْ رَسُولِ اللهِ لَسْنا نَقُولُ بِرَأْیِنا مِنْ شَىء»: «هر گاه پاسخى درباره مسئله اى به تو دادم آن پاسخ از جانب رسول خدا(صلى الله علیه وآله) است، (و) ما به رأى خودمان چیزى نمى گوئیم»!۱۳
۳. ارتباط با فرشتگان
از منابع علم امامان، ارتباط آنها با فرشتگان است. البته نه به این معنى که آنها در زمره انبیاء و پیامبران بودند; چرا که مى دانیم پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) آخرین پیامبران و رسولان الهى بود، و با وفات او وحى الهى پایان یافت. بلکه آنان هم چون خضرنبى(علیه السلام) و ذوالقرنین و مریم بودند که مطابق ظاهر آیات قرآن با فرشتگان الهى ارتباط داشتند، و حقایقى از عالم غیب به قلب آنها الهام مى شد.
در حدیثى از امام باقر(علیه السلام) مى خوانیم که فرمود: « اِنَّ عَلیّاً کانَ مُحَدَّثاً»: «على(علیه السلام)محدث بود ـ سخنان به او گفته مى شد ـ »، و هنگامى که از آن حضرت توضیح بیشترى خواستند که چه کسى با او سخن مى گفت؟ فرمود: «یُحَدِّثُهُ مَلَک»: «فرشته با او سخن مى گفت»، و هنگامى که سؤال کردند آیا او پیامبر بود؟ دست خود را به علامت نفى و انکار تکان داد، سپس افزود: «کَصاحِبِ سُلَیْمانَ، اَوْ کَصاحِبِ مُوسى، اَوْ کَذِى الْقَرْنَیْنِ»: «او همانند دوست سلیمان (آصف بن برخیا) یا دوست موسى (یوشع یا خضر) یا ذى القرنین است» (در این زمینه روایات متعددى نیز وجود دارد).۱۴
۴. القاى روح القدس
چهارمین منبع علم امامان فیض روح القدس است.
توضیح اینکه: در آیات قرآن کراراً سخن از تأیید روح القدس به میان آمده که در سه مورد درباره حضرت مسیح(علیه السلام) و در یک مورد درباره پیامبر مکرّم اسلام(صلى الله علیه وآله)است.
در اینکه روح القدس کیست؟ یا چیست؟ در میان مفسران گفتگوى بسیار است.
گروهى از مفسّران، آن را به جبرئیل تفسیر کرده اند، و در مورد حضرت مسیح(علیه السلام)به آن روح مقدّس و پاکى که در او بوده، یا به معنى انجیلى که بر او فرستاده شده تفسیر شده است، و گاه گفته اند منظور اسم اعظم خداوند است که مسیح با آن مردگان را زنده مى کرد.۱۵
ولى از تعبیرات قرآن مجید و هم چنین روایات مختلف اسلامى چنین استفاده مى شود که روح القدس معانى متعددى دارد، و در هر جا ممکن است معنى خاص خود را ببخشد. در یک آیه از قرآن مجید که مى فرماید: ( قُلْ نَزَّلَهُ رُوح القُدُسِ مِنْ رَبِّکَ بِالْحَقِّ): «بگو: “روح القدس آن را از جانب پروردگارت به حق نازل کرده”»(سوره نحل،آیه ۱۰۲)، ظاهراً به معنى جبرئیل است که قرآن را از سوى خدا بر پیامبر(صلى الله علیه وآله)نازل مى کرد.
ولى در سه مورد دیگر در قرآن مجید که همه درباره حضرت مسیح(علیه السلام)است به نظر مى رسد که مفهوم دیگرى دارد; زیرا تعبیر ( اِذْ اَیَّدتُکَ بِرُوحِ القُدُسِ)(سوره مائده، آیه۱۱۰) یا (و َاَیَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ)( سوره بقره، آیه۸۷) نشان مى دهد که اشاره به روحى است که همواره با مسیح(علیه السلام)بوده و او را تأیید و تقویت مى کرده است.
از روایاتى که در منابع اهل بیت(علیهم السلام) وارد شده به خوبى بر مى آید که روح القدس، روح مقدّسى بوده که با همه انبیاء و ائمه معصومین(علیهم السلام) در ار ارتباط بوده است; و آنها را در موارد مختلف امداد مى کرده است، حتّى از روایات متعدّدى که در منابع اهل سنّت نیز وارد شده است، استفاده مى شود که وقتى در مناسبت هاى مهم، سخنان و اشعار پر مغز از کسى صادر مى شد; پیامبر مى فرمودند: «این به کمک روح القدس بوده است».
از جمله در حدیثى که در تفسیر الدّر المنثور آمده است مى خوانیم که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) درباره شاعر معروف اسلامى حَسّان بن ثابت فرمود: «اللّهُمَّ اِیِّدْ حَسّاناً بِرُوحِ القُدُسِ کَما نافَحَ عَنْ نَبیِّه»: «خداوندا حَسّان را به روح القدس تقویت کن آن گونه که از پیامبرش دفاع کرد».۱۶
درباره شاعر معروف اهل بیت(علیهم السلام) کُمیت بن زید اسدى مى خوانیم، که امام باقر(علیه السلام) به او فرمود: «براى تو همان است، که پیامبر(صلى الله علیه وآله) به حسّان بن ثابت فرمود»: « لَنْ یَزالَ مَعَکَ رُوحُ القُدُسِ ما ذَبَیْتَ عنّا»: «همیشه روح القدس با تو خواهد بود مادامى که از ما دفاع مى کنى».۱۷
در روایت دیگرى آمده است که امام علىّ بن موسى الرضا(علیه السلام) هنگامى که دعبل خزاعى شاعر با شهامت، بعضى از اشعار قصیده معروف، مدارس آیات را خواند، امام گریه شدیدى کرد و سپس فرمود: « نَطَقَ رُوحُ الْقُدسِ عَلى لِسانِکَ بِهذَیْنِ الْبَیْتَیْنِ»: «روح القدس در این دو بیت به زبان تو سخن گفت».۱۸
و از اینجا به خوبى روشن مى شود که روح القدس یک روح امدادگر است که را به هنگام انجام کارهاى مهم معنوى و الهى یارى مى دهد، و البته به تفاوت مراتب اشخاص متفاوت است. در پیامبران و امامان معصوم(علیهم السلام) به گونه فوق العاده اى قوى تر و بارزتر عمل مى کند; و در دیگران به اندازه خودشان هر چند از ماهیت و جزئیات آن اطلاع زیادى در دست ما نیست.
در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم که در تفسیر آیه: ( السّابِقُونَ السّابِقُونَ ـ اُولئِکَ المُقَرَّبُونَ) (سوره واقعه، آیات ۱۰ و ۱۱) مى فرماید: « فَالسّابِقُونَ هُمْ رُسُلُ اللهِ(علیه السلام) وَ خاصَّهِ اللهِ مِنْ خَلْقِه، جَعَلَ فیهِمْ خَمْسَهُ اَرْواح، اَیَّدَهُمْ بِرُوحِ القُدُسِ فَبِه عَرَفُوا الاَشْیاءَ …»:
«پیش گامان همان رسولان الهى(علیهم السلام) و خاصان خداوند از میان خلق اند، خداى متعال در آنها پنج روح قرار داده (از جمله اینکه) آنها را با روح القدس تقویت نموده که به وسیله آن اشیاء را مى شناسند …».۱۹
در حدیث دیگرى در همین رابطه، از امام باقر(علیه السلام) آمده است که بعد از برشمردن ارواح پنج گانه که در انبیاء و اوصیاء وجود دارد، مى فرماید: « فَبِرُوحِ القُدُسِ … عَرَفُوا ما تَحْتَ الْعَرْشِ اِلى ما تَحْتَ الثَّرى»: «به وسیله روح القدس، آنچه را در زیر عرش و آنچه را در زمین است مى دانند».۲۰
احادیث فراوان دیگرى در این زمینه در اصول کافى و سایر کتب دیده مى شود که شرح همه آنها در این مختصر نمى گنجد.
آرى امدادهاى الهى از طریق روح القدس یکى دیگر از منابع علمى معصومان است.
۵. نور الهى
پنجمین منبعى که براى علوم امامان مى توان ذکر کرد همان چیزى است که در روایات متعددى در اصول کافى آمده است. از جمله حسن بن راشد مى گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که مى فرمود: « فَاِذا مَضى الاِمامُ الّذى کانَ قَبْلَهُ رُفِعَ لِهذا مَنار مِنْ نُور، یَنْظُرُ بِه اِلى اَعْمالِ الْخَلائِقِ فَبِهذا یَحْتَجُّ اللهُ عَلى خَلْقِه»:«هنگامى که امام پیشین از دنیا مى رود، خداوند براى امام بعد از او ستونى از نور نمایان مى کند که به وسیله آن اعمال مردم را مى بیند و از این طریق، خداوند حجّت را بر خلق خود تمام مى کند».۲۱
در بعضى از روایات نیز تعبیر به عَمُود مِنْ نُور (ستونى از نور) شده ولى غالباً تعبیر منار من نور آمده است; البته تفاوت چندانى میان این دو تعبیر نیست.
براى آگاهى بیشتر به کتاب بحار الانوار، جلد۶ ، صفحه ۱۳۲ مراجعه فرمائید. مرحوم علامه مجلسى شانزده حدیث در این زمینه نقل مى کند و همچنین در باب عرض اعمال (جلد ۲۳، صفحه ۳۳۳ به بعد) روایات متعددى در این زمینه آورده است.
از مجموع آنچه گفته شد به خوبى استفاده مى شود که منابع علم امامان معصوم(علیهم السلام) متعدّد و متنوّع است. در درجه اوّل مسأله آگاهى آنها نسبت به تمام معارف قرآن مجید است; و در درجه دوم علومى است که از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) به آنها رسیده; و در درجه بعد تأییدات الهى و الهامات قلبى و ارتباط با فرشتگان و عالم غیب است.
و مجموع این جهات به امام معصوم علوم و آگاهى هاى فراوانى مى بخشد تا بتواند در انجام مأموریت خود که همان حفظ اسلام و قرآن و سنت پیامبر(صلى الله علیه وآله)، و هدایت خلق به سوى خالق، و تربیت نفوس، و اقامه حدود، و تدبیر امور مى باشد; به خوبى موفق شود.
نکته قابل ملاحظه دیگر اینکه از پاره اى از روایات استفاده مى شود که در هر شب جمعه روح ائمه طاهرین(علیه السلام)، علوم و دانش هاى تازه اى را (براى مسائل تازه) از سوى خداوند دریافت مى دارند (تا خود را با تمام نیازمندى هاى امت اسلامى تطبیق دهند).
از جمله در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم که فرمود: « اِنَّ لَنا فى کُلِّ لَیْلَهِ جُمُعَه سُروراً»: «ما در هر شب جمعه خوشحالى تازه اى داریم».
راوى مى گوید گفتم: « زادَکَ اللهُ وَ ما ذاکَ»: «خداوند بر سرور شما بیفزاید، منظورتان از این خوشحالى چیست»؟!
فرمود: « اِذا کانَ لَیْلَهُ الجُمُعَهِ وافى رَسُولُ اللهِ الْعَرْشَ وَ وافَى الاَئِمَّهُ مَعَهُ وَ مَعَهُمْ، فَلا تُرَدُّ اَرْواحُنا اِلى اَبْدانِنا اِلاّ بِعِلْم مُسْتَفاد، وَ لَوْلا ذلِکَ لاََنْفَدْنا»: «هنگامى که شب جمعه مى شود (روح مقدّس) رسول خدا(صلى الله علیه وآله) به عرش (الهى) مى رود; و ارواح ائمه نیز با او ملاقات مى کنند و (روح) من نیز با آنها به آنجا مى رود; سپس روح ما به بدن ما باز نمى گردد مگر با علم و دانش جدیدى، و اگر چنین نبود دانش ما پایان مى گرفت»!۲۲
در همان باب روایات متعدّد دیگرى در این زمینه دیده مى شود که شرح همه آنها به طول مى انجامد.
با توجه به آنچه در این فصل آوردیم روشن مى شود که مسئله منابع علمى امامان مسأله ساده اى نیست، منابعى در اختیار آن بزرگواران است که آنها را از سایر مردم ممتاز مى سازد و به انجام وظائف مهمى که در مورد حفظ اسلام و تعلیمات قرآن و هدایت بندگان بر عهده دارند به آنان کمک مى کند.
پی نوشت:
۱. تفسیر قرطبى، جلد ۵، صفحه ۳۵۵.
۲. دارالمنثور، جلد ۴، صفحه ۶۹.
۳. ینابیع الموده، صفحه ۱۰۳.
۴. در این زمینه روایات متعدد جالبى نیز از طریق ائمه اهل بیت(علیهم السلام) وارد شده است که براى اطلاع بیشتر مى توانید به کتاب تفسیر کنز الدقائق، جلد۶، صفحه ۴۸۰، و تفسیر برهان ذیل آیه مورد بحث مراجعه فرمائید.
۵. اصول کافى، جلد ۱، صفحه ۲۱۳، حدیث ۱و۳.
۶. همان مدرک.
۷. براى توضیح بیشتر به کتاب جامع الاحادیث جلد اول، صفحه ۲۷ و تفسیر کنز الدقائق صفحه ۴۲ تا ۴۵، و اصول کافى، جلد ۱، صفحه ۴۱۵ مراجعه شود.
۸. نهج البلاغه، خطبه ۹۱، (خطبه اشباح).
۹. بحار الانوار، جلد ۲۳، صفحه ۱۸۸ ـ ۲۰۸ و تفسیر برهان جلد ۳، صفحه ۲۵۴ ـ ۲۵۶ (در این دو کتاب حدود بیست حدیث در این زمینه نقل شده است.)
۱۰. اصول کافى، جلد ۱، صفحه ۲۳۹.
۱۱. براى آگاهى بیشتر به احقاق الحق، جلد ۵، صفحه ۴۶۸ ـ ۵۰۱ و براى آگاهى به منابع این حدیث در کتب شیعه به کتاب شریف جامع الاحادیث طبع قدیم صفحه ۱۶ به بعد مراجعه فرمائید.
۱۲. جامع الاحادیث، جلد ۱، صفحه ۱۷، حدیث ۴ باب حجیه فتوى الائمه.
۱۳. همان مدرک، حدیث ۷ (در این زمینه در همان کتاب احادیث دیگرى نیز وجود دارد)
۱۴. اصول کافى، جد ۱، صفحه ۲۷۱.
۱۵. این چهار معنى در تفسیر کنزالدقائق، جلد ۲، صفحه ۷۸ آمده، ولى در بعضى از تفاسیر معروف فقط معنى اول ذکر شده است، البتّه در تفسیر فخر رازى به سه معنى قناعت شده است: جبرئیل و انجیل و اسم اعظم (تفسیر فخر رازى، جلد ۳، صفحه ۱۷۷).
۱۶. الدر المنثور، جلد ۱، صفحه ۸۷ (ذیل آیه ۸۷ سوره بقره) دو روایت نیز قریب به همین مضمون در صحیح مسلم، جلد ۴، صفحه ۱۹ و ۳۲ باب فضائل حسّان بن ثابت آمده است.
۱۷. سفینه البحار، ج ۲، صفحه ۴۹۵۴.
۱۸. کشف الغمه، جلد ۳، صفحه ۱۱۸. اعلام الورى، صفحه ۳۳۱، آن دو شعر عبارت است از : خروج امام لا محاله خارج *** یقوم على اسم الله و البرکات یمیز فینا کل حق و باطل *** و یجزى على النعماء و النقمات
۱۹. اصول کافى، ج ۱، صفحه ۲۷۱.
۲۰. همان مدرک، صفحه ۲۷۲.
۲۱. اصول کافى، جلد ۱، صفحه ۳۸۷، حدیث ۲.
۲۲. اصول کافى، جلد اول، صفحه ۲۵۴ (باب فى أَنَّ الأَئمه(علیهم السلام) یزدادون فى لیله الجمعه).
منابع:پیام قرآن، جلد ۹
نویسنده : آیه الله مکارم شیرازی