- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 16 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
در آخرین سال عمر پیامبر، مراسم حجه الوداع باشکوهی هر چه تمام تر و با حضور مسلمانان مدینه و سایر نقاط عربستان برگزار شد.
در بازگشت از این سفر روحانی با وجود آفتاب داغ حجاز، به خاطر لذت این سفر الهی گرمای طاقت فرسا در وجود همراهان پیامبر اثری نداشت.
پس از پیاده روی بسیار، کم کم سرزمین جحفه و بیابان های خشک و سوزان غدیر خم از دور نمایان می شد.
اینجا در حقیقت چهارراهی است که مردم سرزمین حجاز را از هم جدا می کند:
راهی به سوی مدینه در شمال، راهی به سوی عراق در شرق، راهی به سوی غرب و سرزمین مصر و راهی به سوی یمن در جنوب پیش می رود.
روز پنجشنبه سال دهم هجرت بود و درست هشت روز از عید قربان می گذشت.
ناگهان دستور توقف از طرف پیامبر به همراهان داده شد.
مسلمانان با صدای بلند، آنها را که در پیشاپیش قافله در حرکت بودند، به بازگشت فراخواندند و صبر کردند تا عقب افتادگان هم برسند.
مؤذّن با صدای الله اکبر مردم را به نماز ظهر دعوت کرد.
مردم به سرعت آماده نماز شدند، اما هوا به قدری داغ بود که بعضی مجبور بودند قسمتی از عبای خود را به زیر پا و طرف دیگر آن را به روی سر بیفکنند که در غیر این صورت، ریگ های بیابان و اشعه آفتاب پا و سر آنها را اذیت می کرد.
نماز ظهر تمام شد.
پیامبر به مردم اطلاع داد که همه باید برای شنیدن یک پیام تازه الهی خود را آماده کنند.
به خاطر جمعیت زیاد مردم، منبری از جهاز شتران ترتیب داده شد و پیامبر بر فراز آن قرار گرفت و نخست حمد و سپاس پروردگار به جای آورد و خود را به خدا سپرد، سپس مردم را مخاطب ساخته، فرمود:
«من به همین زودی دعوت خدا را اجابت کرده، از میان شما می روم.
من مسئولم، شما هم مسئولید. شما درباره من چگونه شهادت می دهید؟
مردم صدا بلند کرده، گفتند: نشهد أنّک قد بلغت و نصحت و جهدت فجزاک الله خیراً؛
ما گواهی می دهیم تو وظیفه رسالت را ابلاغ کردی و شرط خیرخواهی را انجام دادی و آخرین تلاش و کوشش را در راه هدایت به کار بستی.
خداوند تو را جزای خیر دهد».
آن حضرت فرمود: ایا شما گواهی به یگانگی خدا و رسالت من و حقانیت روز رستاخیز و برانگیخته شدن مردگان در آن روز نمی دهید؟
همه گفتند: آری، گواهی می دهیم.
فرمود: خداوندا! گواه باش.
بار دیگر فرمود: ای مردم! ایا صدای مرا می شنوید؟ …
گفتند: آری، و به دنبال آن سکوت سراسر بیابان را فراگرفت و جز صدای زمزمه باد چیزی شنیده نمی شد.
پیامبر فرمود: … اکنون بنگرید با این دو چیز گرانمایه و گران قدر که در میان شما به یادگار می گذارم، چه خواهید کرد؟ یکی از میان جمعیت صدا زد: کدام دو چیز گرانمایه یا رسول الله؟ پیامبر فرمود:
اول ثقل اکبر، کتاب خداوند است که یک سوی آن به دست پروردگار و سوی دیگر در دست شماست.
دست از دامن آن برندارید تا گمراه نشوید و اما دومین یادگار گران قدر من، خاندان من اند و خداوند لطیف خبیر به من خبر داده که این دو هرگز از هم جدا نشوند تا در بهشت به من بپیوندند.
از این دو، پیشی نگیرید که هلاک می شوید و عقب نیفتید که باز هلاک خواهید شد.
در این هنگام مردم دیدند که پیامبر به اطراف خود نگاه کرد.
گویا کسی را جستجو می کند و همین که چشمش به علی افتاد، خم شد و دست او را گرفت و بلند کرد، آن چنان که سفیدی زیر بغل هر دو نمایان شد و همه مردم او را دیدند و شناختند که او همان افسر شکست ناپذیر اسلام است.
در اینجا صدای پیامبر بلندتر شده، فرمود: «ایها الناس من اولی الناس بالمؤمنین من انفسهم؟؛
ای مردم! چه کسی از همه مردم به مسلمانان از خود آنها سزاوارتر است؟» گفتند:
خدا و پیامبر داناترند.
پیامبر فرمود: خدا، مولای من است و من، مولا و رهبر مؤمنانم و به آنها از خودشان سزاوارترم.
سپس فرمود: «فمن کنت مولاه فعلی مولاه؛ هر کس من مولای او هستم، علی مولای اوست».
و این سخن را سه بار و به گفته برخی از راویان حدیث، چهار بار تکرار کرد و به دنبال آن سر به سوی آسمان بلند کرده،
فرمود: «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و احب من احبه و ابغض من ابغضه و انصر من نصره و اخذل من خذله و ادر الحق معه حیث دار؛
خداوندا! دوستان او را دوست بدار و دشمنان او را دشمن بدار، محبوب بدار آن کس را که او را محبوب دارد و مبغوض بدار آن کس را که او را مبغوض دارد، یارانش را یاری کن، و آنها را که ترک یاری اش کنند، از یاری خویش محروم ساز و حق را همراه او بدار و او را از حق جدا مکن».
سپس فرمود: «الا فلیبلغ الشاهد الغائب؛
آگاه باشید، همه حاضران وظیفه دارند این خبر را به غائبان برسانند».
خطبه پیامبر به پایان رسید، عرق از سر و روی پیامبر و علی و مردم فرو می ریخت و هنوز صفوف جمعیت از هم متفرق نشده بود که امین وحی خدا نازل شد و این ایه را بر پیامبر خواند: )
«الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی ..؛
امروز ایین شما را کامل و نعمت خود را بر شما تمام کردم…».
پیامبر فرمود: «الله اکبر الله اکبر علی اکمال الدین و اتمام النعمه و رضی الرب برسالتی والولایه لعلی من بعدی؛
خداوند بزرگ است، همان خدایی که ایین خود را کامل و نعمت خود را بر ما تمام کرد و از نبوت و رسالت من و ولایت علی پس از من راضی و خشنود گشت».
در این هنگام شور و غوغایی در میان مردم افتاد و علی را به این مقام ممتاز تبریک گفتند و از افراد سرشناسی که به او تبریک گفتند، ابوبکر و عمر بودند که این جمله را در حضور جمعیت بر زبان جاری ساختند:
«بخًّ بخًّ لک یا بن ابی طالب اصبحت و امسیت مولای و مولا کل مؤمن و مؤمنه؛
آفرین بر تو باد، ای فرزند ابوطالب ! تو مولا و رهبر من و تمام مردان و زنان با ایمان شدی».
در این هنگام ابن عباس گفت: به خدا این پیمان در گردن همه خواهد ماند.
حسان بن ثابت، شاعر معروف، از پیامبر اجازه خواست که به این مناسبت اشعاری بسراید، سپس اشعار معروف خود را آغاز کرد که ترجمه اش چنین است:
«پیامبر آنها در روز غدیر در سرزمین خم به آنها ندا داد و چه ندا دهنده گران قدری!
فرمود: مولای شما و پیامبر شما کیست؟
و آنها بدون چشم پوشی و اغماض صریحاً پاسخ گفتند: خدای تو مولای ماست و تو پیامبر مایی و ما از پذیرش ولایت تو سرپیچی نخواهیم کرد.
آن گاه پیامبر(ص) به علی(ع) فرمود: برخیز، زیرا من تو را بعد از خودم امام و رهبر انتخاب کردم و سپس فرمود: هر کس من مولا و رهبر اویم، این مرد مولا و رهبر اوست.
پس شما همه از سر صدق و راستی از او پیروی کنید.
در این هنگام، پیامبر عرض کرد: بارالها! دوست او را دوست بدار و دشمن او را دشمن بدار».[۱]
حدیث غدیر در آثار اهل سنّت
بزرگان اهل سنت به طریق مختلف حدیث غدیر خم را نقل کرده اند.
در ذیل به بعضی از مهم ترین کتب ایشان که بر این حدیث مهر صحت گذاشته و آن را تایید کرده اند، همراه با حدیث اشاره می شود.
۱. سنن ترمذی : زید بن ارقم عن النبی(ص) قال: من کنت مولاه فعلی مولاه.[۲]
۲. مصنف ابن ابی شیبه: حدثنا مطلب بن زیاد عن عبدالله بن محمد بن عقیل عن جابر بن عبدالله قال:
کنّا بالجحفه بغدیر خم إذا خرج علینا رسول الله فأخذ بید علی فقال:
من کنت مولاه فعلی مولاه.[۳]
۳. المعجم الکبیر للطبرانی: عن أبی إسحاق الهمدانی قال سمعت حبشی بن جناده یقول:
سمعت رسول الله(ص) یقول یوم غدیر خم: اللهم من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اعن من اعانه.[۴]
همچنین وی حدیث مذکور را به همین طریق از زید بن ارقم، ابو ایوب انصاری و بریده نقل می کند.
۴. تفسیر ابی السعود و تفسیر اللباب لابن عادل: در این دو کتاب در تفسیر ایه )سأل سائل بعذاب واقع( [۵] وارد شده است:
می گویند سائل، حارث بن نعمان فهری بود و علت نزول ایه این است هنگامی که قول پیامبر مبنی بر اینکه هر که من مولای اویم پس علی مولای اوست به گوش او رسید، سوار بر ناقه خود شد و پیش پیامبر آمد و گفت:
ای محمد! امر کردی ما را که شهادت بدهیم خدایی جز خدای واحد نیست و اینکه تو فرستاده از جانب اویی و ما آن را پذیرفتیم.
امر کردی پنج بار در روز نماز بخوانیم و زکات اموالمان را بدهیم و ما قبول کردیم.
امر کردی که در هر سال یک ماه روزه بگیریم و حج بگزاریم و ما پذیرفتیم؛ ولی به اینکه پسر عمت را بر ما برتری دهی، هیچ گاه راضی نمی شویم.
ایا آنچه گفتی، از جانب خودت بود یا از جانب خدا؟ پیامبر فرمود: به آن خدایی که کسی غیر از او خدا نیست قسم که آن را از نزد خداوند گفتم.
پس در این وقت حارث می گوید: خدایا! اگر آنچه محمد می گوید، حق است، از آسمان بر ما سنگی فرود آر یا عذابی بر ما نازل کن!
پس به خدا قسم، به ناقه اش نرسید، مگر اینکه خدا سنگی به جانبش پرتاب نمود که از مغز سرش وارد شد و از دبرش بیرون آمد و کشته شد.[۶]
۵. الدر المنثور عن ابی هریره: لما کان یوم غدیر خم و هو یوم ثمانی عشر من ذی الحجه قال النبی(ص): «من کنت مولاه فعلی مولاه فانزل الله الیوم اکملت لکم دینکم».
[۷] شگفت اینکه صاحب این کتاب پس از نقل این یک حدیث، آن را ضعیف و غیر قابل اطمینان دانسته است و ما در فصل بعد، راویان حدیث غدیر را از نگاه خود ایشان مورد بررسی قرار می دهیم.
۶. تفسیر ابن کثیر: در شأن نزول ایه ) یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک…
می گوید: و قد روی ابن مردویه من طریق ابی هارون عن ابی سعید خدری انها نزلت علی رسول الله(ص) یوم غدیر خم حین قال لعلی:
«من کنت مولاه فعلی مولاه» ثم رواه عن أبی هریره و فیه انه الیوم الثامن عشر من ذی الحجه یعنی مرجعه من حجه الوداع.[۸]
۷. تفسیر آلوسی: در شأن نزول همین ایه می گوید:عن ابن عباس (رضی الله تعالی عنه) قال: نزلت هذه الایه فی علی (کرم الله وجهه) حیث امر سبحانه ان یخبر الناس بولایته فتخوف رسول الله أن یطعنوا فی ذلک علیه فاوحی الله تعالی الیه هذه الایه فقام بولایته یوم غدیر خم و أخذ بیده.
فقال (علیه الصلاه و السلام): «من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه؛
[۹] این ایه زمانی نازل شد که خداوند ابلاغ ولایت علی به مردم را به پیامبر امر فرمود و آن حضرت از طعن مردم بر این خائف بود.
پس این ایه نازل شد و پیامبر در روز غدیر امر حق تعالی را به اجرا رساند و فرمود:
«هر که من مولای اویم، علی مولای اوست…».
۸. فتح القدیر: قال رسول الله(ص) إلی بریده: یا بریده ألست بالمؤمنین من أنفسهم؟ قلت: بلی یا رسول الله.
قال: «من کنت مولاه فعلی مولاه».[۱۰]
۹. تفسیر رازی: نزلت الایه فی فضل علی بن ابی طالب(ع) و لما نزلت هذه الایه أخذ بیده و قال:
«من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه».
فلقیه عمر فقال:
هنیئاً لک یا بن ابی طالب أصبحت مولای و مولی کل مؤمن و مؤمنه. و هو قول ابن عباس و البراء بن عازب و محمد بن علی.[۱۱]
۱۰. امالی، المحاملی: قال سعید بن جبیر عن ابن عباس: قال رسول الله(ص) :
«من کنت مولاه فعلی مولاه».[۱۲]
۱۱. الکنی و الاسماء للدولابی: عن زید بن ارقم قال: کنا مع رسول الله(ص) بین مکه و المدینه إذا نزلنا منزلاً یقال له غدیر خم فنودی أن الصلاه جامعه فقام رسول الله(ص) فحمدالله و اثنی علیه ثم قال:
«اَلستم تعلمون انی أولی بکلّ مؤمن من نفسه».
قالوا:
بلی نشهد انک أولی بکلّ مؤمن من نفسه.
قال: «فانی من کنت مولاه فهذا مولاه» و اخذ بید علی.[۱۳]
حاصل اینکه زید بن ارقم می گوید: با رسول خدا(ص) بین مکه و مدینه در غدیر خم بودیم که ندای نماز جماعت داده شد، پس از نماز رسول خدا برخاست و پس از حمد و ثنای الهی فرمود:
ایا نمی دانید که من به جان هر مؤمن از خودش اولی هستم؟ همه گفتند:
بله، یا رسول الله! تو از نفس هر مؤمن به او سزاوارتری.
آن گاه فرمود: «هر که من مولای او هستم، پس این مولای اوست»، درحالی که دست علی را بالا گرفته بود.
۱۲. شرح مذاهب اهل السنه: عن زید بن ارقم و البراء قالا: کنّا مع رسول الله(ص) یوم غدیرخم و نحن نرفع غصن الشجره عن رأسه فقال:
«ألا ان الله ولیی و أنا ولی کلّ مؤمن، من کنت مولاه فعلی مولاه» و فی غیر هذه الروایه:
«اللهم وال من والاه و عاد من عاداه».
نویسنده پس از ذکر حدیث چنین می گوید: «و هذا حدیث غریب صحیح و قد روی حدیث غدیر خم عن رسول الله(ص) نحو مائه نفس و فیهم العشره و هو حدیث ثابت لا أعرف له عله.
تفرّد علی بهذه الفضیله لم یشرکه فیها احد؛
این حدیثِ غریب اما صحیحی است که حدود صد نفر که عشره مبشره هم در میان آنهاست، نقل کرده اند.
علی به این فضیلت یگانه شده است؛ به گونه ای که هیچ کس در این فضیلت با او برابر نیست».[۱۴]
علاوه بر موارد فوق، این حدیث در کتب زیر هم وارد شده است.
این روایات تقریباً از لحاظ مضمون شبیه به هم هستند.
۱۳. السنه، ابن ابی عاصم.
وی حدیث غدیر را به ۲۵ طریق مختلف نقل می کند(ج۳، ص۳۵۶ـ۳۸۶) .
۱۴. ابوبکر محمد بن حسن بغدادی در کتاب الشریعه، حدیث فوق را به پانزده طریق از بزرگان صحابه و غیر آنها نقل می کند.
۱۵. نویسنده کتاب نظم المتناثر، حدیث غدیر را منقول از افراد زیر می داند: زید بن ارقم، علی(ع)، ابوایوب انصاری، عمر، ابوهریره، طلحه، عماره، ابن عباس، بریده، ابن عمر، مالک بن حویرث، حبشی بن جناده، جریر، سعد بن ابی وقاص، ابو سعید خدری، انس، قیس بن ثابت، حبیب بن بدیل ورقاء، براء بن عازب، ابو طفیل، حذیفه بن اُسید الغفاری(ج۱، ص۱۹۴).
۱۶. الاستیعاب فی معرفه الاصحاب (ج۱، ص۳۳۸).
۱۷. اسد الغابه (ج۱ـ۲و۳).
۱۸. تاریخ اصبهان (ج۱، ص۵۸، ۶۷، ۱۲۱، ۲۴۹و۳۰۰).
۱۹. مروج الذهب (ج۱، ص۳۴۶).
۲۰. مختصر تاریخ دمشق، به ۱۲ طریق مختلف (ج۲، ۳، ۴و۵).
۲۱. مرآه الجنان (ج۱، ص۵۱).
۲۲. المختصر فی اخبار البشر (ج۱، ص۱۲۶).
۲۳. تاریخ الخلفاء (ج۱، ص۶۹).
۲۴. تاریخ بغداد (ج۳، ص۳۳۳).
راویان حدیث غدیر از نگاه علمای اهل سنت
بزرگان اهل سنت، به جز عده ای، با اعتراف و اذعان به صحت و مورد وثوق بودن روات حدیث غدیر با عباراتی نظیر رجال صحیح و ثقه، خبر غدیر را تایید کرده اند؛ از آن جمله:
۱. در المستدرک، حاکم نیشابوری عبارات زیر را برای بررسی سندی حدیث غدیر به کار می برد: هذه حدیث صحیح علی شرط الشیخین،[۱۵] هذا حدیث صحیح علی شرط مسلم.[۱۶]
۲. در کتاب مجمع الزوائد، مؤلف پس از نقل حدیث مذکور از احمد بن حنبل و طبرانی می گوید: در رجال احمد ثقات[۱۷] و در جای دیگر می گوید: «رواه احمد و رجاله رجال صحیح».[۱۸]
۳. مؤلف کتاب فلک النجاه می گوید: «اقول حدیث من کنت مولاه فعلی مولاه متواتر لا حاجه الی تفصیل اسانیده و مخرجیه لهذا بیناه مختصراً مخافه التطویل و قد أورد مؤلف ارجح المطالب ناقلاً عن ابن عقده فی کتاب الموالاه اسماء رواته من الصحابه نحومائه فصاعداً و أسماء المخرجین نحومائه و خمس و اربعین.
فی الصواعق، بیان حدیث من کنت مولاه حدیث صحیح لامریه فیه و قد أخرجه جماعه کالترمذی والنسائی و احمد و طرقه کثیراً جداً و فی روایه لأحمد انه سمعه من النبی(ص) ثلاثون صحابیاً و شهدوا به لعلی لما نوزع ایام خلافته و کثیر من أسانیده صحاح و حسان ولا التفات لمن قدح فی صحته؛
[۱۹] حدیث من کنت مولاه حدیث متواتری است که حاجتی به ذکر تفصیلی اسناد و ناقلانش نیست و به همین خاطر ما نیز مختصری در این رابطه بیان می کنیم.
مؤلف کتاب ارجح المطاب از کتاب الموالاه نام حدود صد نفر بلکه بیشتر از راویان صحابه و نیز نام ۱۴۵ نفر از کسانی که حدیث را خارج کرده اند، نقل می کند.
همچنین در کتاب الصواعق درباره حدیث من کنت مولاه وارد شده است: حدیث صحیحی است که شائبه هیچ شک و ریبی در آن نیست و جماعتی از بزرگان از جمله ترمذی، نسائی و احمد در کتب خود نقل کرده اند که البته طرق نقل احمد بسیار زیاد است.
و از احمد روایت شده که حدیث را سی نفر از صحابه شنیدند و برای علی(ع) زمانی که درگیر مسئله خلافت (غصب شده خود) بود، آن را شهادت دادند و بسیاری از سند های این روایت صحیح و حسن است و به کسی که شکّ در آن ایجاد کند، اعتنایی نباید کرد».
نکته در اینجا توجه به دو مطلب مناسب است: اول اعتراف صاحب الصواعق به اینکه علی(ع) مسئله مذکور را در ایام خلافت خود مطرح کرده است.
این مطلب به کنایه نشان از آن دارد که آنچه در حدیث مذکور مورد عنایت حضرت امیر بوده است و علمای اهل سنت هم آن را متوجه شده و درک کرده اند، مسئله خلافت بر مسلمین است.
تناقض گویی هایی که میان بزرگان اهل سنت اتفاق می افتد ـ که ما نیز به بعضی از آنها اشاره می کنیم ـ ناشی از همین علت است و نشانه درگیری و نزاع بین عقل و منطق با هوای نفس و میان عشق و ترس است.
مطلب دوم اینکه تواتر حدیث غدیر چنان نزد بزرگان اهل سنت به مثابه روز روشن است که گفتار کسی که آن را انکار کند، هیچ ارزشی ندارد؛ چنان که حافظ ذهبی در کتاب سیر اعلام النبلاء به متواتر بودن حدیث غدیر اعتراف کرده، می گوید:
«هذا حدیث حسن عال جداً و متنه متواتر».
[۲۰] بنابراین سخن ابن حجر در لسان المیزان که گفته است «تواتری در این حدیث وجود نداشته و ساختگی است»، کاملاً بی اساس و پوچ است و قابل اعتنا نیست.
وی در معرفی حسین بن محمد بن خسرو بلخی می گوید: «رایت بخط هذا الرجل جزءاً من جملته نسخه رواها عن علی بن محمد بن علی بن عبیدالله الواسطی حدثنا ابوبکر محمد بن عمر البابزائی بجامع واسط حدثنا الدقیقی عن یزید بن هارون عن حمید عن انس و النسخه کلها مکذوبه علی الدقیقی فمن فوقه ما حدثوا منها بشیء.
فمنها حدیث من کنت مولاه و غیر ذلک و هذه الأحادیث و إن کانت رویت من طریق غیر هذه فانها بهذا الاسناد مختلفه و ما ادری هی من صنعه الحسین أو شیخه او شیخ شیخه.
و ذکره ابن ابی طی فی رجال الشیعه».[۲۱]
آری، این جماعت عالم نما در مواجهه با این سند های انکار ناپذیر، چاره ای جز این ندارند که حدیث غدیر را ساخته حسین بن محمد خسرو بلخی بدانند و در نهایت او را جزء شیعیان معرفی کنند؛ در حالی که تواتر چنان محکم و اساسی است که نقل های این چنینی در برابر بسیاری روایات معتبر منقول از خود بزرگان اهل سنت، کاملاً مردود است.
نمونه تناقضات و اعترافات
غزالی که معروف به امام شکاکان در همه مسائل است، در کتاب خود با نام سرّالعالمین خلافت خلفای راشدین را مورد انتقاد شدید قرار داده و آنها را نکوهش کرده و ذهبی، یکی از بزرگان اهل سنت، ضمن نقل این قول از غزالی، او را به شدت نکوهش کرده و در کتاب سیراعلام النبلاء گفته است:
«ولأبی مظفر یوسف سبط ابن الجوزی فی کتاب ریاض الافهام فی مناقب اهل البیت قال:
ذکر ابوحامد فی کتابه سرالعالمین و کشف ما فی الدارین فقال فی حدیث: من کنت مولاه فعلی مولاه ان عمر قال لعلی بخّ بخّ أصبحت مولی کل مؤمن و مؤمنه.
قال ابوحامد: و هذا تسلیم و رضی ثم بعد هذا غلب علیه الهوی حباً للریاسه و أمر الخلافه و نهیها فحملهم علی الخلاف فنبذوه وراء ظهورهم و اشتروا به ثمناً قلیلاً فبئس ما یشترون و سرر کثیراً من هذا الکلام الفسل الذی تزعمه الامامیه و ما أدری ماعذره فی هذا؟ و الظاهرانه رجع عنه و تبع الحق.
قلت:
قد الف الرجل فی ذم الفلاسفه کتاب التهافت و کشف عوارهم و وافقهم فی مواضع ظناً منه ان ذلک حق او موافق للمله و لم یکن له علم بالاثار و اخبره بالسنن النبویه القاضیه علی العقل و لولا ان أبا حامد من کبار الاذکیاء و خیار المخلصین لتلف.
فالحذار الحذار من هذه الکتب و اهربوا بدینکم من شبه الاوائل و الا وقعتم فی الحیره فمن رام النجاه و الفوز فلیلزم العبودیه و لیبتهل الی مولاه فی الثبات علی الاسلام و ان یتوفی علی الایمان الصحابه و ساده التابعین فبحسن قصد العالم یغفرله».[۲۲]
حاصل کلام اینکه ابوحامد می گوید: کلام عمر به علی(ع): «بخ بخ اصبحت مولی کل مؤمن و مؤمنه» ، نشانه تسلیم و رضایت وی در مورد امر خلافت علی(ع) است، اما بعد از آن به جهت غلبه هوای نفس بر وی و محبت ریاست و امر و نهی خلافت، همه را به بهایی اندک فروخت و پا برآنها نهاد.
ذهبی در ادامه می گوید: از این کلام سست و بی پایه که مبنای کلام امامیه نیز هست، بسیاری خوشحال شده اند و من نمی دانم عذر و دلیل وی بر این گفتار چه بوده است؟ ظاهر این است که از این گفتار توبه کرده و از مذهب حق (به گمان خودش) پیروی کرده است.
آن گاه در ادامه می گوید: این مرد در نکوهش فلاسفه کتاب تهافت را نوشته و در بعضی از موارد که گمان برده حق یا موافق با مذهب ملت است، از ایشان پیروی کرده است (آن گاه از این نتیجه می گیرد:) وی هیچ اطلاع و اخباری از آثار بزرگان و سنت نبوی که حاکم بر عقل است، نداشته است.
و اگر نه اینکه ابوحامد از بزرگان اذکیا و پاکان و بهترین مخلصان بود، بی شک با این کلمات هلاک و تلف می شد.
پس دور باشید، دور باشید از این کتب و از دینتان بترسید.
پس هر کس که امید نجات دارد، ملتزم عبودیت باشد و به حق ابتهال کند در ثبات اسلام و ایمان به صحابه و تابعین.
بررسی نکات
یکی از موارد مهم که در کنار حدیث غدیر مورد توجه قرار گرفته و راویان حدیث آن را نقل کرده اند، مسئله تبریک عمر به علی(ع) به عنوان امیرالمؤمنین است و جمع بسیاری از بزرگان شیعه و اندکی از اهل سنت به این مطلب اشاره کرده اند.
سرّ اینکه بزرگان اهل سنت کمتر به این عنوان پرداخته و آن را ساخته پرداخته مخالفان خود می پندارند، آن است که با پذیرفتن این مطلب که عمر به علی(ع) تبریک گفته، کلام شیعه مبنی بر ولایت امیرالمؤمنین مورد تایید قرار خواهد گرفت.
از این رو، بی تردید غزالی به مسئله مهمی اشاره کرده و لبّ سخن وی آن است که به لحاظ منطقی و عقلی تبریک عمر، معنایی جز پذیرش خلافت نخواهد داشت.
پس جای هیچ شکی باقی نمی ماند که با قبول این امر، تمام کلمات و گفتار اهل سنت در مورد معنای مولا بر باد فنا خواهد بود؛ زیرا تبریک عمر به علی(ع) معنایی جز رسیدن به مقام ریاست بر مؤمنان ندارد.
غیر از این معنا هر چه را در نظر بگیریم، تبریک و تهنیت عمر را بی معنا خواهد کرد.
ابن کثیر در کتاب السیره النبویه پس از نقل حدیث
من کنت مولاه فعلی مولاه
به طرق مختلف از جمله نسائی می گوید: «هذا اسناد جید قوی رجاله کلهم ثقات»،
اما آنجا که کلام به تبریک عمر به علی(ع) می رسد، می گوید: «رواه ابن جریر عن ابی زرعه عن موسی بن اسماعیل عن حماد بن سلمه عن علی بن زید و ابی هارون العبدی و کلاهما ضعیف عن عدی بن ثابت عن البراء بن عازب و روی هذا الحدیث من حدیث موسی بن عثمان الحضرمی و هو ضعیف جداً».
[۲۳] این در حالی است که تناقض ناشی از نقل این کلام عمر، بسیار در منابع اهل سنت دیده می شود.
غیر از آنچه ما از تفسیر رازی نقل کردیم، ابن عساکر در کتاب تاریخ دمشق حدیث زیر را به دو طریق نقل کرده است.
وی از ابوهریره نقل می کند: «من صام یوم ثمانی عشره من ذی الحجه کتب له صیام ستین شهراً و هو یوم غدیر خم لما اخذ النبی(ص) بید علی بن ابی طالب فقال: «الست ولی المؤمنین».
قالوا:
بلی یا رسول الله.
قال :
«من کنت مولاه فعلی مولاه».
فقال عمر بن خطاب: بخًّ بخًّ لک یا بن ابی طالب اصبحت مولای و مولی کل مسلم.
فانزل الله الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی…(مائده/۳)».[۲۴]
این حدیث در کتب الامالی الشجریه (ج۱، ص۳۱)، البدایه و النهایه (ج۷، ص۳۸۶)، تاریخ بغداد (ج۳، ص۴۹۸) و مختصر تاریخ دمشق (ج۵، ص۳۹۳) نیز نقل شده است و نیز با کمی تفاوت در عبارت، در بخش عمر بن خطاب به دو طریق از ابی هریره و شهر بن حوشب نقل شده است.
(ج۱، ص۱۹۳).
در کتاب «مصنف»، ابن ابی شیبه پس از نقل عبارت «من کنت مولاه فعلی مولاه» نقل می کند:
«فلقیه عمر بعد ذلک فقال: هنیئاً لک یا بن ابی طالب اصبحت و امسیت مولی کل مؤمن و مؤمنه».
[۲۵] همین عبارت در کتب الشریعه (آجری، ج۴، ص۱۸۱)، فضائل الصحابه (ج۲، ص۴۹۴)، کنزالعمال (ج۱۳، ص۱۳۴)، المسند الجامع (ج۶، ص۳۶۷) و تاریخ ابن خلدون (ج۱، ص۱۹۷) نیز نقل شده است.
معلوم نیست با وجود این همه تناقض در نقل کلامِ بخ بخ از عمر بن خطاب، بزرگان اهل سنت که از نقل کلام مزبور دوری جسته و حق را پنهان کرده اند، چگونه می توانند به شیعه پاسخ این ابهام را بدهند؟
چنانکه معلوم شد، ذهبی در نقل گفتار غزالی حتی قادر نبوده است که پاسخی عقلانی به کلام وی بدهد و با صرف ردّ و انکار و توهین، این تعارض حل نخواهد شد.
غزالی پس از بیان مطلب مذکور در مورد کلام عمر می گوید: «و لما مات رسول الله(ص) قال قبل وفاته ائتوا بدواه و بیضاء لازیل لکم اشکال الامر و اذکر لکم من المستحق لها بعدی.
قال عمر: دعوا الرجل فانه لیهجر.
و قیل یهدر.
فاذا بطل تعلقکم بتأویل النصوص فعدتم الی الاجماع و هذا منصوص ایضاً فان العباس و اولاده و علیاً و زوجته و اولاده لم یحضروا حلقه البیعه و خالفکم اصحاب السقیفه فی متابعه الخزرجی…».[۲۶]
منبع :یاسر جهانی پور؛فرهنگ کوثر – پاییز ۱۳۸۷، شماره ۷۵
پی نوشت ها [۱] . تفسیر نمونه، ایت الله مکارم شیرازی، ج۵، ص۱۲، دارالکتب الاسلامیه، چاپ ۱۲. [۲] . ترمذی، محمد بن عیسی، بیروت، دارالفکر، ج۱۲، ص۱۷۵. [۳] . المصنف، ابن ابی شیبه، ج۷، ص۴۹۵، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۹. [۴] . معجم الکبیر، طبرانی، ج۴، ص۴. [۵] . معارج/۱. [۶] . تفسیر اللباب، ابن عادل، ج۱۵، ص۴۵۶؛ ارشاد العقل السلیم، محمد بن محمد العمادی (ابوالسعود) ج۶، ص۳۷۶. [۷] . الدر المنثور، جلال الدین سیوطی، ج۳، ص۳۲۳. [۸] . تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، محقق سامی بن محمد، ج۳، ص۲۸، دارطیبه للنشر، ۱۴۲۰. [۹] . روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، آلوسی، ج۵، ص۶۷ ـ ۶۸. [۱۰] . فتح القدیر، آلوسی، ج۶، ص۲۰. [۱۱] . مفاتیح الغیب، فخر رازی، ج۶، ص۱۱۳. [۱۲] . امالی، المحاملی(۲۳۵ ـ ۳۳۰)، اسماعیل بن محمد، ج۱، ص۳۶، دار ابن القیم و المکتبه الاسلامیه، ۱۹۹۱م. [۱۳] . الکنی و الاسماء، الدولابی(۲۲۴ ـ ۳۱۰)، احمد بن حمادبن سعید، ج۵، ص۳۸، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۲۰. [۱۴] . شرح مذاهب اهل السنه، ابن شاهین (۳۸۵.ق)، احمد بن عثمان، ج۱، ص۱۰۴، مصر، مؤسسه قرطبه، ۱۴۱۵. [۱۵] . المستدرک علی الصحیحین، الحاکم، ابو عبدالله محمد بن عبدالله ، ج۳، ص۱۰۹. [۱۶] . همان، ص۱۱۰. [۱۷] . مجمع الزوائد و منبع الفوائد، الهیثمی(۸۰۷ق)، نورالدین علی بن ابی بکر، ج۹، ص۱۰۳، بیروت دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۸. [۱۸] . همان، ص۱۰۴. [۱۹] . سیر اعلام النبلاء، الذهبی(۷۴۸)، شمس الدین محمد بن احمد، ج۸، ص۲۰۰. موسسه الرساله، ۱۴۱۳. [۲۰] . همان، ص۳۳۵. [۲۱] . لسان المیزان، ابن حجر العسقلانی، ج۱، ص۳۳۵. [۲۲] . سیر اعلام النبلاء، ج۱۹، ص۳۳۱. [۲۳] . السیره النبویه، اسماعیل بن کثیر(۷۴۱)، تحقیق مصطفی عبدالواحد، ج۴، ص۴۱۷ ـ ۴۱۹، دارالمعرفه للطباعه و النشر بیروت، ۱۳۹۶. [۲۴] . تاریخ دمشق، الشافعی، ابی القاسم علی بن الحسن (ابن عساکر) (۵۷۱ق)، دارالفکر، ج۴۲، ص۲۳۳. [۲۵] . مصنف، ابن ابی شیبه، ج۷، ص۵۰۳. [۲۶] . سرّ العالمین و کشف ما فی الدارین، الغزالی، ابوحامد، ج۱، ص۴.