- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 23 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
مسئله اقتصاد و عدالت اقتصادى در نزد امیرمؤمنان (علیه السلام) اگر نگوییم اولویت اول، باید اذعان داشت که جزو اولین اولویت هاى مورد نظر ایشان در آیین زمامدارى می باشد. که امام (علیه السلام) جان مبارک خود را نیز در این راه فدا کردند. این نکته قابل توجه است که هدف ادیان الهى در سطح اجتماع، چیزى جز برپا دارى عدالت نبوده است و اسلام (به طور خاص) گردش عادلانه مال را در سطوح مختلف جامعه از آشکارترین مظاهر حضور دین در جامعه برمی شمرد.
نیم نگاهى به دوران خلفا
در ابتدا لازم است نگاهى گذرا به جریان دوران خلیفه سوم و گذرى بر اوضاع اجتماعى. اقتصادى شهر مدینه داشته باشیم. مدینه به علت جنگ هاى طولانى در ابتداى هجرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و بوجود آمدن بار مضاعف مصرفى بر آن به موجب هجرت مهاجران به سختى می توانست نیازهاى شهر را برآورد و مردم آن در تنگنا و سختى معیشت قرار داشتند. اما در زمان خلیفه دوم و توسعه قلمرو حکومت اسلامى و فتوحات مسلمین، سیل غنائم و اموال به سوى آنها سرازیر شد.
خلیفه دوم در تقسیم غنائم روش دیوانى در پیش گرفت و از همه مسلمین ثبت نام کرد و براساس سابقه، حضور در میدان هاى نبرد و قرابت با رسول خدا، براى هر کس مستمرّى مشخص کرد. این رویه باعث ایجاد شکاف طبقاتى وسیع و بسیار شدید بین مردم شد و اختلاف طبقاتى گسترده اى را بوجود آورد.(۱)
از سوى دیگر، باعث شد روحیه تکثّرگرایى در مسلمین با سابقه تقویت گردد و کسانى که روزى از بذل جان و مال خویش در رکاب پیامبر صلی الله علیه و آله فروگذار نبودند، اکنون به فکر مال و ثروت باشند.
در چنین اوضاع و احوالى، خلیفه سوم بر مسند قدرت تکیه زد. حال آنکه سن او را در این هنگام حدود ۷۹ سال. حداقل. ذکر کرده اند، که این امر خود گواه بر ضعف جسمانى وى است.(۲)
در زمان خلیفه سوم، بنی امیه به قدرت رسیدند و او که با ایشان قرابت داشت، بیشتر مشاوران خود را از میان آنها برگزید و آنان را در پست هاى کلیدى قرار داد. از میان تمام مسلمین، تنها خویشان رازدار و یاور او بودند و پایه هاى حکومت بر دوش شان بود. در حقیقت خلیفه، عبارت بود از، لباس عثمان و اندیشه هاى مروان بن حکم.
او حتّى در صحبت کردن هم، اختیار انتخاب الفاظ را نداشت. گویى از قبل، کلمات را به او تلقین می کردند.(۳)
قبیله گرایى، اشرافی گرى مفرط و عدم اجراى حدود الهى از مختصات بارز دوران خلافت او بود.
خلیفه سوم در بذل و بخشش از بیت المال، به قدرى به اسراف گرایید که خزانه دار وى در اعتراض کلیدهاى خزانه را بر منبر پیامبر آویخت و از مقام خود کناره گیرى کرد.
رفتار او با منتقدان و یاران راستین پیامبر اکرم که از سر صدق و راستى لب به انتقاد می گشودند، بسیار ناروا و چیزى جز تبعید و خشونت نبود.
.. ابوذر آن یار راستین پیامبر که به لحاظ گفتار بسیار جسور و صریح بود، سرانجامى نداشت جز جان باختن در ربذه، حال آنکه، بنا بر شهادت امام على (علیه السلام) او با تقوا و راستگو بود. امام درباره او می فرمایند:
«اى اباذر براستى تو براى خدا به خشم آمدى پس به همو امید دار، اینان از تو به دنیایشان ترسیدند و تو بخاطر دینت از آنان بیم ناکی…»(۴)
.. به دستور خلیفه، عمّار را چنان زدند که از هوش رفت و نماز روزانه اش فوت شد.(۵)
.. ابن مسعود با دستور او درباره جمع آورى قرآن مخالفت کرد. دستور داد، بردگانش او را کتک زده، دنده هایش را شکستند و سپس سهم او را از بیت المال قطع نمود.(۶)
اینها همه و از سویى دیگر، فساد ادارى و بخشش هاى ناروا، به گونه اى دامن گسترد که عثمان، شورشى عظیم را در مقابل خود دید که سرانجام به قتل او انجامید.
دارایى عثمان را در هنگام مرگ، مبلغ یک میلیون و یکصد و پنجاه هزار دینار طلا و ارزش املاک او را حدود یکصد هزار دینار و مقدار زیادى گاو و گوسفند و شتر و احشام نوشته اند.(۷)
امام على (علیه السلام) در مورد او فرمود:
«تا سرانجام سومین از آن باند به خلافت برخاست، در حالیکه باد نخوت به غبغب افکنده و هدفى جز کامجویى از خلافت در سر نپرورده بود. به همراه او فامیلش به غارت بیت المال پرداختند و چون شترى که در گیاه بهاران در آمده، مال خدا را بر باد دادند. تا آن روز که رشته هایش گسست و کردار ناشایست اش گریبانش گرفت و غوطه ورى در نعمت، طغیان در بهره ورى و سوءاستفاده از اموال عمومى هلاکش ساخت.»(۸)
امام (علیه السلام) در چنین شرایطى حکومت را بر خود می دید. چنانکه خود می فرماید:
«پس از قتل عثمان انبوه مردمان رنج دیده چون یال کفتار از هر سوى به خانه ام ریختند، آن چنان که بازویم شکست و ردایم دریده گشت. آنان به فشردگى گوسفندان گرگ زده، گرداگردم را گرفتند و زمام امور خود را به سویم افکندند و سرانجام خلافت را بر من تحمیل کردند.»(۹)
لذا امام على (علیه السلام) براى سامان دادن به اوضاع بی سامان، اولین قدم را اجراى اصلاحات همه جانبه و متوازن می دانست. در این مقال، اصلاحات اقتصادى امام (علیه السلام) را در سه بعد مورد بررسى قرار می دهیم:
۱. فرهنگ سازى عمومى (بعد فرهنگی)
۲. اصلاح ساختارهاى حکومت (بعد تربیتی)
۳. اصلاحات اقتصادى (اقتصادی)
۱. فرهنگ سازى عمومى
امام (علیه السلام) در این روش دو جنبه هدفمند را دنبال می کند. ابتدا با پند و موعظه. که سراسر نهج البلاغه حاوى این فرهنگ سازى است. به تبیین مسائل مختلف می پردازند. دوم، الگوسازى است که توسط شخص امام (علیه السلام)، سلوک ایشان و حسن انتخاب کارگزاران، به جامعه عرضه می شود. در زمینه این فرهنگ سازى ذیلا به مواردى اشاره می شود:
الف) دنیا
با توجه به وضعیت پیش آمده که شرح آن رفت، نهج البلاغه سرشار از نهى مردم از دنیازدگى، تعریف همه جانبه دنیا و مرگ آگاهى است. «… پس در دنیا توشه برگیرید تا خود را در فرداى قیامت در امان دارید…»(۱۰)
اشارت به عمر کوتاه و گذران دنیا
«آگاه باشید که بساط دنیا برچیده شده و زنگ پایان آن به صدا درآمده و خوبیهاى آن ناپدید گشته و به سرعت پشت کرده و ساکنانش را به نابودى کشانده و همسایگانش را به سوى مرگ پیش رانده است. شیرینی هاى آن تلخ شده و زلال آن تیره و متعفن گشته و از آن جز ته مانده اى باقى نمانده و یا قطره آب از شن چکیده اى که تشنه کامان را سیراب ننماید.»(۱۱)
اشارت به شناخت و ماهیت دنیا
«دنیا چون مار خوش خط و خالى است که ظاهرش نرم و زیباست و باطنش پر از زهر کشنده. نادان فریب خورد و بدان روى آورد ولى عاقل فهمیده از آن گریزد.»(۱۲)
«می فریبد و زیان می رساند و می گذرد. خدا دنیا را پاداشى نپسندید براى دوستانش و نه کیفرى براى دشمنانش، مردم دنیا چون کاروانند، تا بار افکنند کاروانسالارشان بانگ بر آنان زند که تا بار بندند و برانند.»(۱۳)
بهره مندى از دنیا و کفایت به آنچه روزى انسان است
«به کم بسنده باید کرد و به این و آن روى نیاورد. آن را که نصیبش اندک است، اگرچه تلاش فراوان کند بیشتر ندهند.»(۱۴)
دنیاى ناپایدار وسیله آزمایش و عذاب الهى
«[خداوند] دنیا را برایتان چنین وصف کرد که سپرى شدنى، بی اعتبار و ناپایدار است. پس از آنچه چشم شما را پر کند و دلتان را مشغول دارد، دورى گزینید. زیرا برخورداریتان از آن اندک است. دنیا به خاطر جاذبه کاذب شهوتها، نزدیک ترین خانه به عذاب الهى است.»(۱۵)
دوستى را نشاید این غدار
«آنگاه که دنیا به کسى روى آورد خوبی هاى دیگران را هم بدو عاریت دهند و چون پشت کند خوبیهاى او را هم نادیده انگارد.»(۱۶)
زوال دنیا و مرگ آگاهى
«تو خود دیده اى کسانى را که پیش از تو مال اندوخته و نگران کم شدن آن بودند و آرزوى دراز و دور انگاشتن مرگ آنان را از سرنوشت خویش بازداشته بود، چگونه مرگ بر آنها فرود آمد و آنها را از زادگاهشان برکند و از مهد امنیت و آرامش برگرفت و در تابوت آرزوها و بر دوش مردمانى حمل کرد که تحمل آن را نداشتند و به یکدیگر پاس می دادند و از سقوط آن هم بیمناک نبودند، لذا با سرانگشتان آن را برمی گرفتند.»
«… آیا ندیدید آنهایى را که آرزوى دراز داشتند و ساختمانهاى بلند افراشتند و اموال زیاد اندوختند، چگونه خانه هاشان گور شد و آنچه اندوخته بودند بر باد رفت و اموالشان دارائى میراث خوارانشان شد…»(۱۷)
عاقبت نعمات دنیا
آن حضرت بر مزبله اى می گذشت چنین فرمود: «این است آنچه بخیلان به آن بخل ورزیدند و در روایتى دیگر این همان است که دیروز براى رسیدن به آن سر و دست می شکستید.»(۱۸)
متاع دنیا و عبرت از آن، قناعت ورزیدن و نهى از تکاثر
«کالاى دنیا آلوده کاه وباخیز است، از آن مرغزار دورى کنید که نیاسودن در آن، بهتر از ماندن است و به اندازه کفاف اکتفا کردن برتر از جمع ثروت…»(۱۹)
ب) تشویق امام به بخشش و سخاوت و اشاره به راه و روش آن و نهى از بخل
در تعریف بخشندگى می فرماید: «بخشندگى و کرم آن است که قبل از درخواست نیازمند باشد، اما پس از آن، یا از سر شرمندگى است یا از ترس نکوهش»(۲۰)
در بخشش تعادل پیشه کنید
«دستباز و بخشنده باش ولى از ریخت و پاش بپرهیز، در زندگى اندازه نگه دار اما سخت مگیر.»(۲۱)
بخشش و لو اندک باشد گرامى است
«از بخشش اندک شرم مدار که نومید ساختن بدتر از آن است.»(۲۲)
در مورد بخل و در نکوهش آن می فرماید: «در شگفتم از بخیل، از فقرى که می گریزد، زودتر بدان رسد و ثروتى را که می طلبد از دست دهد، در دنیا چون فقیران زید و در آخرت حساب ثروتمندان را از او خواهند…»(۲۳)
ج) مباحثى پیرامون رزق و روزى
انواع کسب روزى و مقدر بودن آن
«روزى به دو گونه است یکى آنکه تو در جستجویش هستى و دیگر آنکه در جستجوى توست، پس اگر تو به سویش نروى به سویت آید. پس در یکروز به اندازه یکسال تلاش مکن و خود را به رنج و زحمت میفکن. کفایت کند تو را هر روز تلاش آن روز، پس اگر آن سال از عمرت باشد قطعا خداوند تعالى از هر روز سهمیه ات را بخشد و گرنه براى چه تلاش کنى و اندوه خوری؟ بدانکه هیچکس روزى تو را نخورد.»(۲۴)
در این فراز، امام نکاتى چند را، یادآور می شوند:
۱. روزى مقدّر است.
۲. نفى تکاثر و مال اندوزی.
۳. کسى روزى دیگرى را نبرد.
«به حضرت عرض کردند اگر فردى را در خانه اى در برویش بربندند، از کجا روزى رسد؟ فرمود از همانجا که مرگش فرا رسد.»(۲۵)
رابطه انفاق و روزى و اثر پرداخت مال اللّه در روزى
«روزى را با صدقه دادن و احسان به مستمندان فراهم آرید و آنکس که به پاداش یقین کند دستش به بخشش بازگردد.»(۲۶) «ایمانتان را به صدقه دادن پاس دارید و دارایی تان را با پرداخت زکات بیمه کنید.»(۲۷) «اگر تنگدست شدید با صدقه دادن با خدا معامله کنید.»(۲۸)
د) در وصف طمع و نکوهش آن
وصف طمع: «آزمندى بردگى همیشگى است.»(۲۹) خطر طمع: طمع عقل آدمى را زایل می کند: «بیشترین قتلگاه عقلها در زیر برق طمعها است.»(۳۰) و در میانه روى در کسب مال و نهى تکاثر و زیاده خواهى می فرماید: «… در حلال آن حساب است و در حرام آن شکنجه و گرفتارى است. آنکه ثروتمند گردد در کوران درگیرى و فتنه درافتد و آنکه تهی دست شود در کابوس اندوه فرو رود…»(۳۱)
ه.) قناعت
«قناعت ثروتى است پایان ناپذیر.»(۳۲) «قناعت یعنى فرمانروایى و سروری…»(۳۳) بدینگونه امام (علیه السلام) قناعت را کلید نیک بختى انسان می داند.
و) مال و ثروت
هشدار به ثروتمندان: «دارائى و ثروت ابزار خواهشهاى نفسانى است.»(۳۴) وابستگى انسان به مال: «آدمى مرگ فرزندى را تحمل کند و به خواب و استراحت بپردازد اما ربوده شدن مالش خواب و راحتى را از او گیرد.»(۳۵)
ز) حاجت و نیازمندى و حفظ کرامت انسانى
دست نیاز سوى هر کس دراز مدار
«آنکه بار نیازش را به آستانه مؤمنى فرود آرد گویى آن را به پیشگاه الهى آورده است و آنکه در خانه کافرى را بدین منظور زند، گویى از خدا شکایت کرده است.»(۳۶) «از دست شدن خواسته ها، آسانتر از خواستن آن از نااهلان است.»(۳۷)
اینگونه پندار تا حاجت حاجتمندان روا کنى
«روا کردن حاجت در پرتو سه امر است: کوچک شمردن آن تا کارهاى بزرگ انجام گیرد، پنهان نمودن آن تا خود آشکار گردد، فوریت در آن تا گوارا آید.»(۳۸)
ح) تدبیر در معیشت
«آنکه به اندازه خرج کند تهى دست نشود.»(۳۹) در رعایت اعتدال می فرماید: «به اندازه کفاف اکتفا کردن، بهتر از جمع ثروت.»(۴۰) «[متقین] لباسشان متعادل، نه برده لباسند و نه بی رغبت و بی اعتناى بدان.»(۴۱)
مواردى که استخراج شد تنها بخشى از مباحثى است که امام (علیه السلام) در جهت این فرهنگ سازى عمومى بکار برده اند و می توان ملاحظه کرد. که با توجه به آنچه که بر مسلمین رفته. امام (علیه السلام) تمام توان و تلاش خود را در بازگرداندن فرهنگ اصیل دوران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در جمع مسلمین بکار بستند و این در حالى بود که خود داراى جمیع خصائل نیکو بودند.
۲. بعد تربیتى و اصلاحات ساختارى امیرمؤمنان علیه السلام
با توجه به فساد ادارى و عدم وجود ضوابط در ساختار حکومتى، اولین قدمى که امام (علیه السلام) در این راستا برداشتند اعمال اصلاحات متوازن و همگرا در ساختار حکومت بود و در این راه نیز اولین اقدام ایشان برکنارى کارگزاران جور و نصب کارگزاران صالح بود. در این میان آنچه مورد کنکاش و پژوهش است معیارها و رهنمودهاى امیرمؤمنان (علیه السلام) براى گزینش و عملکرد کارگزاران می باشد که بی گمان می تواند آئین نامه اى براى حاکمان اسلامى براى تمام اعصار باشد.
فرمایشات امام (علیه السلام) و ارائه ساختارها و راهکارهاى حکومتى گویا ظرف زمان و مکان را درنوردیده و پیشرفت هاى بشر در زمینه فنآورى و فرایندهاى اقتصادى و ارتباطى نیز نتوانسته از ارزشهاى والاى آن بکاهد. آنچه که در سیره عملى و کلامى امام (علیه السلام) وجود دارد همچون ستاره اى در آسمان عدالت می درخشد و آزادگان جهان را دل می رباید و اجراى آن جهان را به سوى عدالت و برابرى رهنمون می سازد.
معیارهاى امام در انتخاب و نصب کارگزاران
امام (علیه السلام) روحیات و فضائل ذیل را براى کارگزاران برشمرده و ایشان را به رعایت آنها سفارش می نمایند.
رعایت تقواى الهى و پرواپیشگى
«او را به مراعات و حفظ تقواى الهى فرمان ده.»(۴۲)
مطیع فرمان پروردگار خود بودن
«خداوند واجباتى بر شما مقرر فرموده است آنان را ضایع نکنید و مرزهائى برایتان قرار داده از آنها تجاوز ننمایید.»(۴۳)
و در نامه ۵۳ خطاب به مالک می فرمایند:
«به او فرمان دهد که از خدا پروا کند و طاعت او را بر همه چیز مقدم شمرد و هر چه در کتاب خداست به کار بندد…»(۴۴)
عنان نفس را در اختیار گیرد
«اى مالک، مالک نفس خویش باش»(۴۵)
خود را از مردم انگارد و در نوع زندگى و حق و حقوق شهروندى خود را برتر از آنان ننگرد
کارگزار دولت اسلامى باید ساده زیستى را در پیش گیرد و این به دو منظور است: اول آنکه رفاه طلبى و تجمل گرائى از یکسو باعث جدائى کارگزار از طبقه کارمندان شده و آن دو را از هم جدا می سازد و کارمند، کارگزار را همچون تافته اى جدا بافته می انگارد. از سوئى دیگر، راحت طلبى همچون آفتى است که مقاومت فرد را در برابر سختیها کاسته و زایل می نماید.
بنابراین، در منظر امیرمؤمنان (علیه السلام) کارگزار باید زندگى خود را همسطح محروم ترین افراد تحت مدیریت خود بسازد. امام (علیه السلام) خطاب به کارگزار خود عثمان بن حنیف می فرمایند: «آگاه باش که هر رهروى را رهبرى است که بدو اقتدا کند و از دانش او نور گیرد و راه یابد. بدان که پیشواى شما از دنیا به دو جامه کهنه بسنده کرده است و از غذاها به دو قرص نان، بدانید که شما هرگز توان آنرا ندارید ولى با پارسائى، تلاش و پاکدامنى مرا یارى کنید…
آرى اگر می خواستم راهش را می دانستم که چگونه به عسل ناب، مغز گندم و بافته هاى ابریشمین دست یابم. امّا چه دور است از على که هواى نفس بر او چیره شود و شکمبارگى او را بر سر سفره هاى رنگین نشانده در حالیکه شاید در حجاز یا یمامه کسى باشد که خواب قرص نانى را هم نبیند و سیرى اصلاً نشناسد.»(۴۶)
و در رابطه برابرى والى و رعیت به مالک می فرمایند: «از اینکه براى خود حقى، در آنچه همه در آن برابرند، بیش از دیگران خواهى، بپرهیز.»(۴۷)
باد غرور در سر نپروراند و از خلق کناره گیرى ننموده و در میان آنان با صدق و مهر رفتار نماید: «والى نباید در برابر مال و مقامى که به آن رسیده است مردم را از یاد ببرد و تعهد خدمت را نادیده انگارد بلکه باید نسبت به بندگان خدا بیشتر نزدیک شود و به برادرانش بیشتر مهربانى کند.»(۴۸)
پرهیز از متملقان و چاپلوسان و رد آنها از خود
«زنهار… از دوست داشتن تملق که باید از آن بپرهیزى، زیرا این احوال، خود از بهترین فرصت هاى شیطان براى تباه کردن است.»(۴۹)
امام (علیه السلام) استبداد و خودکامگى را برنمیتابد و کارگزار خود را از آن نهى می نماید. «پس هر آینه تو بالاتر از آنهائى و ولى امر تو بالاتر از تو و خدا بالاتر از کسى است که تو را به فرماندهى برگزیده است.»(۵۰)
کارگزار باید در فرماندارى خویش خداى را در نظر داشته باشد و از معناى مأمور معذور پرهیز نماید. «اگر اطاعت آفریدگان، موجب معصیت آفریدگار گردد، روا نیست.»(۵۱)
کارگذار باید روحیه ایثار و ایثارگرى را در خود تقویت نماید و در راه انجام مسئولیت هاى الهى خویش از هیچ چیز ( ۱۱۵ ) فروگذار ننماید: «…در راه انجام وظایف الهى از جان خویش مایه بگذار.»(۵۲)
معیار در تصمیم گیرى عادلانه را در نظر گرفتن سه عامل می داند: «باید محبوبترین کارها در نزد تو سازگارترین آنها با حق و گسترده ترین آنها در عدالت و فراگیرترین آنها در جلب رضایت مردم باشد.»(۵۳)
در هنگام دستور و اقدام سه نکته را مورد توجه قرار می دهد: دستور سنجیده، عمل بموقع و قاطعیت در اجراء: «بپرهیز از کارى که زمانش فرا نرسیده و سهل انگارى در آن چون انجامش ممکن گردیده یا پافشارى در امرى که راه صحیح آن را ندانى یا سستى در زمانیکه درستى کار آشکار باشد پس هر کارى را در جاى بایسته بجاى آر.»(۵۴)
در زمینه استخدام، امام (علیه السلام) مواردى را برمی شمرند که مطابق با آنها می توان کارمندان را گزینش نمود و بعد متذکر می شوند که گزینش کارمندان براساس ضابطه و نه رابطه صورت پذیرد و جایگزینى رابطه را به جاى ضابطه از عوامل شیوع خیانت و ستم برمی شمرند.(۵۵)
نکته دیگرى که مورد تذکار امام (علیه السلام) می باشد، آزمودن افراد، قبل و بعد از بکار گمارى است تا بدینوسیله توانایى آنان نیز در بوته آزمایش قرار گرفته و سنجیده شود. «… آنگاه در کار آنان بنگر و آنها را با آزمایش بکار بپذیر.»(۵۶)
بدین ترتیب، امیرمؤمنان (علیه السلام) با دقت، در گزینش کارگزاران خود اقدام نموده و به همراه هر یک مجموعه اى از بایسته هاى حکومتى و زمامدارى را ارائه دادند و در این امر از هیچ مسأله اى فروگذار نکردند تا ساختار ادارى. سازمانى اصلاح و سالم گردد.
اهتمام امام به این امر را می توان مهمترین علت در نظر ایشان در اصلاحات حکومتى دانست یعنى تا ساختار ادارى. سازمانى سالم بوجود نیاید و افراد صالح در رأس امور نباشند اصلاحات قابل اجرا نیست. با نگاهى به عهدنامه مالک اشتر می توان بوجود آمدن یک ساختار ادارى مدوّن در سیستم حکومت را شاهد بود، ساختارى که صدر، ذیل و جایگاه اشخاص در آن مشخص است و سیستم ها در آن تدوین گشته و وظایف در آن مشخص می گردد.(۵۷)
و اینها همه پایان راه نبود بلکه چشمان تیزبین امام (علیه السلام) در جاى جاى بلاد اسلامى بدنبال کارگزارانش بود و ایشان به دقت به اعمال و رفتار آنان رسیدگى می کرد و به محض ارتکاب خطا آنان را مورد مؤاخذه، استیضاح و یا عزل قرار می داد که شرح آن خواهد آمد.
۳. اصلاحات اقتصادى
امام (علیه السلام) همگام با اصلاحات ساختارى به فرهنگ سازى در زمینه هاى گوناگون پرداختند که در این میان به برخى از اقدامات و فرهنگ سازی هاى ایشان در بعد اقتصادى و حکومتى اشاراتى می نمائیم:
اول: عدالت در حکومت امیرمؤمنان
«الا اى تاریخ سوگند به شکافنده بذر و آفریننده جان، اگر نبود حضور فشرده مردم براى بیعت، و عهدى که خداى از عالمان گرفته است که بر شکمبارگى ستمگر و محرومیت ستمدیده «صحه» نگذارند، حتما افسار خلافت را رها می کردم… و می دیدید این دنیایى که بدان می نازید و دین می بازید، در دیدگاه من از آب بینى ماده بزى بی ارزش تر است.»(۵۸)
گویاترین سخن امام (علیه السلام) در مورد پذیرش حکومت همین عبارت است که ریشه در اصلاح مسائل اقتصادى دارد؛ گرفتن حق ستمدیده از ستمگر، از بین بردن محرومیت در جامعه، از بین بردن طبقات اقتصادى و…
امیرمؤمنان (علیه السلام) در اجراى عدالت بسیار سختگیر و بی ملاحظه بود و در این امر از هیچ اقدامى فروگذار نمی کرد و بر سر آن اهل معاملت با هیچکس نبود. «بخدا اگر ببینم اموال عمومى به مهر زنان یا بهاى کنیزکان رفته باشد آن را بازستانم که در عدالت گشایش است و آنکه عدالت را برنتابد، ستم را سخت تر یابد.»(۵۹)
این سخنان مربوط به اولین روزهاى خلافت امام (علیه السلام) است و ایشان در همان اوان خلافت به بازگرداندن اموال نامشروع به بیت المال همت گماشتند. استاد محمدمهدى جعفرى در کتاب «پرتوى از نهج البلاغه» معتقدند: این پافشارى امام (علیه السلام) در پاکسازى بیت المال بیشتر از قتل عثمان، بنی امیه را به ستوه آورد و امام. با علم به شورش و نفاق بنی امیه. از آن روى برنتافته و سیاست خود را در بازستانى حقوق مظلومان، حتى به تعویق هم نیانداختند.
«بدانید من با دو کس می ستیزم، آنکه چیزى را خواهد که حق آن را ندارد و آنکه حقى را که بر گردن اوست نگزارد.»(۶۰) و در فرازهاى پایانى فرمان مالک اشتر خطاب به او می فرمایند: «بر تو واجب است، بخاطر داشتن آنچه بر والیان پیش از تو رفته است از حکومت عدلى که کرده اند و سنت نیکوئى که نهاده اند.»
عدالت در بکارگیرى بیت المال
در این بین امام بیشترین توجه خود را متوجه بیت المال و حفظ و حراست از آن به خرج می دادند و در تقسیم آن به عدالت هیچ ملاحظه و استثنایى را روا نمی دانستند.
بعد از جنگ نهروان در پاسخ به یکى از یاران که پیشنهاد می دهد به اصحاب بیشتر توجه کن و به آنها که از گرویدنشان به سپاه کفر بیمناکى امتیازات بیشترى بده، فرمودند: «آیا فرمانم می دهید که یارى را با ستم راندن بر مردمم طلب کنم؟ به خدا سوگند تا شب و روز برپاست و تا آنگاه که بر آسمان ستاره اى برجاست. هرگز چنین نکنم و اگر اموال، مال خودم هم بود یکسان می بخشیدم تا چه رسد به آنکه مال، مال خداست.»(۶۱)
«بدان حق مسلمانانى که نزد تو یا ما هستند در تقسیم این غنائم یکسان است، چون چشمه سارانى که همگان بدون امتیاز در آن آیند و از آن بازگردند.»(۶۲)
«در اموال بیت المال که در نزدت گرد آمده سخت دقت و مراقبت کن و آن را به عائله مندان و گرسنگان که نامشان در دیوان نیازمندان است بپرداز تا فقر و نیاز در جامعه ریشه کن شود و مازاد آن را براى ما بفرست تا بین نیازمندان تقسیم کنیم.»(۶۳)
مواجهه امام با برادرش عقیل درسى بزرگ براى حاکمان و والیان اسلامى
«به خدا سوگند، برادرم عقیل را در نهایت فقر و تهیدستى دیدم که می خواست پیمانه اى از گندم شما را بدو بخشم، و فرزندان خردسالش را که از تنگدستى و درویشى، ژولیده موى و نیلگون روى بودند. دوباره آمد و اصرار کرد و سه باره سخنش را تکرار نمود، و من به سخن او گوش دادم، پس گمان کرد که دینم را بدو فروشم و برخلاف روش ام از او جانبدارى کنم.
آنگاه آهنى را براى او گداختم و به جسم او نزدیک کردم تا عبرت آموزد. از سوزش آن چون بیماران ناله اى سخت برآورد و نزدیک بود که از داغش بسوزد. پس بدو گفتم: اى عقیل، سوگواران به سوگت نشینند! چگونه از آهنى که انسانى به بازیچه آن را گداخته است به فریاد آیى و ناله سردهى ولى مرا به آتشى کشانى که خداى جبّار از غضبش برافروخته است؟ آیا تو از آزارى به فریاد آیى ولى من از آتش دوزخ به فریاد نیایم؟!»
پرهیز از رشوه
و از این شگفت تر آنکه شباهنگام کوبنده اى درِ خانه ام را کوبید و در ظرفى سر بسته حلوایى آورده بود که آن را ناخوش می داشتم، گویى با آب دهان مار یا برگردان معده او آمیخته بود. پس بدو گفتم: آیا این به خاطر پیوند خویشاوندى است یا زکات و یا صدقه؟ که این دو بر ما خاندان پیامبر حرام است. گفت: هیچ کدام، امّا هدیّه است. آنگاه گفتم: گریه کنندگان بر تو بگریند! آیا آمده اى تا از دین خدا مرا بفریبی؟ یا نظام فکرى خود را از دست داده ای؟ یا جن زده شده ای؟ یا هذیان می گویی؟ به خدا سوگند، اگر هفت اقلیم زمین را با آنچه در آسمانهاست به من بخشند تا پوست جُوى را به گناه از مورى گیرم، هرگز چنین نکنم.(۶۴)
امام (علیه السلام) در حفظ بیت المال بسیار کوشید و چشمان ایشان در ولایات مختلف با حساسیت این مسأله را پیگیرى می کردند و امام (علیه السلام) از خیانت در آن به هیچ عنوان نمی گذشتند و خیانتکار را به سزایش می رساندند.
به والى بصره می نویسد: «بخدا سوگند، سوگندى راست، اگر خبر رسد که در بیت المال مسلمین خیانت ورزیدى، چه کم یا زیاد، بر تو به نهایت سخت گیرم آنچنانکه تهی دست، گرانبار و حقیر مانی.»(۶۵) نکته مهم اینکه در خیانت کمیت مهم نیست و هر اندازه مستحق جزا است.
«اما بعد، به من از تو خبر رسیده است که اگر راست باشد خداى را به خشم آورده اى و امامت را نافرمانى کرده اى و در امانت خیانت نموده ای. گزارش رسیده است که بیت المال را جاروب کرده اى و هر چه بود و نبود برگرفته اى و هر چه بدستت رسیده بر جیب ریخته و یا خورده ای. اینک حسابت را بفرست و بدانکه حسابرسى الهى از محاسبه بندگان سختتر است.»(۶۶)
نکته قابل بحث در اینجا حسابرسى امام (علیه السلام) از کارگزارانش می باشد که بدون در نظر گرفتن هیچ گونه حق خاصى بر ایشان یا روابط و خویشى، اِعمال عدالت می نماید و از این نمونه ها در کتاب شریف نهج البلاغه و سیره حضرتش بسیار است.
دوم: نظام مندى امر خراج
امام (علیه السلام) در اینمورد هم مانند شیوه اى که پى گرفته بودند به طرح مسائل اصلاحى و آداب و آیین هاى اخذ خراج می پردازند. سفارش به تقوا، رعایت حریم ملک، اعلام موضوع. اعلام اینکه براى اخذ حق خدا آمده ام.، کفایت اقرار فرد در مورد وجود حق خدا یا عدم آن، نگرفتن بیشتر از حق الهى و… از مسائلى است که امام (علیه السلام) در سیره و گفتار خود تبیین نموده اند.
شیوه اخذ خراج
«گزینش حق الهى را بدین ترتیب انجام ده: «مال را دو قسمت کن آن گاه صاحب مال را مخیر کن که هر کدام را می خواهد براى خود بردارد و هر کدام را که برداشت مزاحمش نشو، سپس نیم باقیمانده را دو قسمت کن هر کدام را که برداشت بپذیر و ایراد مگیر… آنگاه حق الهى را از او بگیر و اگر خواست جابجا کند بپذیر و اصل را برگردان و از نو به همان ترتیب اول عمل کن تا حقوق واجب الهى را دریافت دارى و از احشام، پیر و دست و پا شکسته و معیوب را نگیر.»(۶۷)
انصاف در اخذ خراج
«پس اینک شما را فرمان می دهم: با مردم از سر انصاف رفتار کنید… در گرفتن مالیات مته به خشخاش نگذارید و تن پوش زمستانى و تابستانى و چارپایانى که وسیله کارند و بردگان را حراج نکنید و کسى را به خاطر درهمى تازیانه نزنید… و به دارائى کسى از مردم. چه نمازگزار و چه در پیمان مسلمین. دست درازى مکنید. مگر آنکه اسبى یا سلاحى نزد آنان [غیرمسلمین [بیابید که بخواهند با آن بر مسلمانان حمله کنند…»(۶۸)
در نظر امام (علیه السلام) خراج و مالیات در زمانى مؤثر است و در مجموع وضع اقتصادى را رو به بهبودى می برد که رعایت حال مالیات دهنده صورت گرفته باشد و او از قِبلِ سود خود مالیات دهد. لذا به مالک اشتر می فرماید:
«… در مورد مالیات چنان عمل کن که موجب بهبود حال خراجگزاران گردد زیرا با درستى خراج و سامان یافتن حال خراجگزاران، وضع دیگران نیز اصلاح شود و کار دیگران جز با بهبود آنان سامان نپذیرد، زیرا روزى مردم در گرو خراج و خراج گزاران است.»(۶۹)
در نظر امام (علیه السلام) رعایت حال خراجگزار بسیار بااهمیت است. امام (علیه السلام) بین خراجگزار و مأمور نوعى اطمینان و همکارى متقابل را در نظر میگیرند که در نتیجه رعایت حال خراجگزار از سوى مأمور بدست می آید:
«… باید نظر تو بیشتر در آبادانى زمین باشد تا گرفتن خراج، چون خراج بدون آبادانى به دست نیاید و آنکه بدون آبادانى خراج مطالبه نماید، کشور را خراب و مردم را هلاک کند و حکومتش چند روز بیش نپاید. بنابراین، اگر مردم از سنگینى مالیات یا آفت زدگى یا قطع سهمیه آب یا خشکسالى یا دگرگونى وضع زمین بر اثر غرقاب یا بی آبى، شکوه کردند به آنان تا هر قدر که فکر می کنى موجب بهبود وضعشان خواهد شد تخفیف بده…»(۷۰)
همانگونه که از مفاد سخنان فوق برمی آید رعایت انصاف در امر خراج و بوجود آوردن اعتماد فى مابین از اصل اندیشه هاى امام (علیه السلام) می باشد.
در اندیشه امام اصل بر آبادانى است یعنى تا زمانى که آبادانى و شرایط مناسب در امر کشاورزى صورت نگیرد خراجگزار به سود نخواهد رسید تا خراج بدو تعلق گیرد. بنابراین، امام به عامل خود دستور می دهد که اصل را بر آبادانى بگذار تا از قِبل آن سودى حاصل آید و خراجى ستانده شود. در اینجا ذکر این نکته بجاست که از منظر امام (علیه السلام) اخذ مالیات از درآمد ناشى می شود لذا امام به این امر اهتمام دارند که بر مبناى نظر کارشناسى مأمور و با احترام به نظر خراج گزار این امر صورت پذیرد.
بازرگانان و صنعتگران و تنظیم روابط تجارى در دیدگاه امام (علیه السلام) بازرگانان برطرف کننده نیازهاى مادى جامعه اند. ایشان در ارتباط با بازرگانان سه موضوع را مطرح می کند:
۱. فراهم آوردن شرایطى که سود بیشتر بازرگانان را ایجاد می کند.
امام (علیه السلام) پس از ذکر برخى اصناف جامعه و وابستگی هاى هر کدام از آنان به امر خراج (لشکریان. توده مردم. قاضیان) روزى همه آنها را وابسته به بازرگانان و امر خراج می دانند و بدین طریق اهمیت موضوع بازرگانان را بررسى می کنند:
«… همه اینان استوارى نخواهند یافت مگر به وسیله بازرگانان و صنعت پیشگان که به کار مردم به امید سود روآورند و بازارها بدیشان رونق یابد و کار و کسب آنان از دست دیگران ساخته نیست…»(۷۱)
در فراز دیگرى از نامه ۵۳، امام (علیه السلام) طبقه فعال را به سه دسته بازرگانان داخلى، بازرگانان خارجى و صنعتگران تقسیم می کند که با توجه به روحیات حرفه اى آنان، ایشان را مردمانى آرام و مسالمت جو و نافع به حال رعیت معرفى می نمایند:
«… و اما در مورد بازرگانان و صنعتگران، نصیحت پذیر باش و آنان را به نیکى پند ده، چه پیشه ورى که مقیم است و چه آنکه با داراییش در رفت و آمد است و چه کاسبى که به نیروى تن کسب روزى می کند [صنعتگران]. زیرا آنان سرچشمه سودها و مایه آسایش و راحتی اند و این منافع را از سرزمین هاى دوردست و وادیهاى پرت، و از دریا و بیابان و کوه و دشت قلمرو تو، فراهم آورند؛ نقاطى که توده مردم را توانى نیست تا در آن گردآیند و نه جرأتى که بدان پاى گذارند. اینان مردم آرامى هستند که بیم خطرشان نمی رود و مسالمت جویانى هستند که گمان آشوبگرى در مورد آنها نباشد. پس به کار آنان، چه در مرکز حکومت و چه در دیگر شهرهاى کشورت رسیدگى کن.»
۲. نظام مندى امر خراج که پیشتر از آن سخن به میان آمد.
۳. کنترل و نظارت دقیق بر بازار
امام (علیه السلام) بر این امر بسیار اهتمام می ورزیدند. منقول است که على (علیه السلام) تازیانه خود را برمی گرفت و در میان بازار می شد تا بنمایاند که اگر کسى خلاف عدالت معامله کند با على و تازیانه او طرف است.
در عهدنامه مالک اشتر پس از بیان ارزش بازرگانى و صنعتگرى و سفارش به همکارى و ملازمت با آنان، مالک را به امرى آگاه می سازد که خمیرمایه تجارت آن را ایجاب می کند. حرص و آز به دنیا و تبعات آن که امکان دارد هر صاحب صنعت و یا بازرگانى را دچار سازد.
«… با اینهمه بدانکه در بسیارى از ایشان، تنگ چشمى آشکار و بخل زننده و احتکار منافع و نرخ گذارى خودسرانه در فروش وجود دارد که ضرر و زیانى است براى مردم و ننگى است براى جامعه…»(۷۲)
در اینجا امام (علیه السلام) دو موضوع را مورد توجه قرار داده اند: اول، احتکار که امام (علیه السلام) آن را بطور کلى ممنوع و استثناءناپذیر عنوان کرده اند و دولت را موظف به مواجهه با محتکران نموده اند.
دوم، نرخ و نرخگذارى بر مبناى عدل و انصاف صورت پذیرد و براى این منظور دولت را موظف به ارائه طریقى در جهت نرخ گذارى عادلانه نموده اند. ایشان وجود این دو مفسده. احتکار و گرانفروشى. را موجب ننگ دولت دانسته اند.
پرهیز از دادن امتیازات ویژه (رانت)
امیرمؤمنان (علیه السلام) با عنایت به اینکه نزدیکان والى بزرگ ترین خطر براى استفاده خاص از منافع عمومى و موقعیت هاى ویژه اقتصادى هستند در بخشى از فرمان خود به مالک اشتر این امر را بررسى نموده و مالک را از آن نهى می کنند.
«… دگر آنکه هر زمامدارى، یاران نزدیک و محرم اسرارى دارد که در میان ایشان امتیاز خواهى و دراز دستى و بی انصافى در روابط اقتصادى پیدا می شود. اما تو ریشه ستم و فساد اینان را با بریدن اسباب آن برکن. مبادا به هیچ یک از نزدیکانت زمینى واگذارى، و مبادا کسى از سوى تو به این طمع افتد که مالک آب و زمینى گردد تا به همسایگان در آبیارى یا کار مشترک
خسارت وارد آورد و بارش را بر دوش دیگران اندازد.»(۷۳)
از این فراز چند نکته برداشت می شود:
اول آنکه به والیان هشدار می دهند که همیشه به طور طبیعى در اطرافیان و نزدیکان حاکم روحیه سودجوئى بروز نماید و علت بروز نیز غالبا مقاصد اقتصادى است که معمولاً به صورت امتیازهاى ویژه (رانت) آشکار می شود.
دوم اینکه، باید مواجهه کارگزار به گونه اى باشد که این امتیازخواهى را در ریشه بخشکاند.
سوم اینکه، در صورت بروز این پدیده، کارگزار به هیچ عنوان به فعلیت رسیدن آن را برنتابد و به گونه اى رفتار نماید که سوءاستفاده کننده از طمع خویش ناامید شود.
چهارم، اگر آنان خود امکاناتى را فراهم آوردند رفتار والى به گونه اى باشد که آنان از امتیاز خویشاوندى یا نزدیکى که دارند، در جهت استفاده بیشتر از منابع عمومى و مشترکات با همسایگان بکار نگیرند و بار خویش را به دوش دیگران نیفکنند و به آنان خسارت وارد نیاورند.
از طرفى، با وجود رعایت تمام موارد، ممکن است یکى از حالات فوق اتفاق افتد در آن صورت: «حق را در موردى که باید. دور یا نزدیک. رعایت کن و در آن پایدارى بورز و بازده نیکویش را از خدا بخواه و هر چه در این راه از خویشان و نزدیکانت رسد، گو رسد. زیرا این گرچه بر تو گران آید اما چشم به پایان کار بند که آن فرخنده است.»(۷۴)
وصیت و وقف اموال
امام (علیه السلام) در طول زندگانى پربرکت خویش بسیار پرتلاش ظاهر شدند. از ایشان باغهاى فراوان خرما و چاهها و قنوات فراوان برجاى مانده که هنوز هم در اطراف مدینه وجود دارند. این مسأله در زندگى امام و دوران مدیریت ایشان بر جامعه اسلامى دو اثر بر جاى گذاشت: اول اینکه ایشان در قبال اعمال مدیریت خود بهره اى از بیت المال دریافت نکردند. دوم آنکه ایشان بسیار مساکین، فقرا و یتیمان را تحت تکفل خود قرار داده و به امور آنان رسیدگى می کردند.
پس از اتمام نبرد صفین، امام (علیه السلام) در نامه اى تکلیف اموال خود را براى بازماندگان معلوم می نمایند. این نامه حاوى نکاتى است که نشان دهنده عمق دقت امام در مسائل اقتصادى و مالى حتى پس از مرگشان می باشد.
الف. وصیت به عنوان امر مورد رضایت الهى قابل توجه است.
ب. وارث باید از دارائى بطور شایسته (بدور از افراط و تفریط) بهره مند گردد و از آن نیز در راه خدا انفاق کند. این مسأله بسیار مشاهده شده که اشخاصى ثروت خود را وقف می نمایند در حالیکه فرزندان آنان در عسر به سر می برند. اما امام (علیه السلام) از این عمل پرهیز می نمایند.
ج. با اشاره به برترى فرزندان فاطمه (سلام الله علیها)،
اما مساوات و عدالت باید در تقسیم مال الارث رعایت شود. عدالت چنین اقتضا می کند که حتى اگر انسان فرزندى از فرزندان را دوست تر دارد ولى هنگام تقسیم مال الارث از عدالت و مساوات عدول نکند.
د. وصى باید اصل مال را نگه دارد و از درآمد آن انفاق نماید.
ه.. نهال هاى خرما. یعنى آنچه که باعث افزایش بهره ورى است. باید حفظ شود.(۷۵)
نتیجه گیرى
با عنایت بر اینکه شیوه و رفتار ائمه معصومین (علیهم السلام) براى مسلمین به عنوان مهمترین روش و الگو مطرح است و امام على (علیه السلام) اولین و تنها فرد از ائمه است که بر مسند قدرت نشست در نتیجه روش ایشان در حکومت به عنوان برترین الگو براى زمامداران مطرح است. لذا با توجه به آنچه گذشت برقرارى عدالت اقتصادى و رفع ظلم و محرومیت از مهمترین دغدغه هاى امام على (علیه السلام) در دوران حکومت ظاهریش بود که با تمام توان به آن مبادرت ورزید.
لذا با دقت در سیره على (علیه السلام) در رأس حکومت درمی یابیم که ایشان با اقتدار کامل به اقدام همه جانبه و متوازن بر اصلاحات ساختارى و بکارگمارى افراد متعهد و متخصص در رأس امور، نظارت بر حسن انجام تعهدات دولت و کارگزاران، رعایت عدالت در بکارگیرى بیت المال و نظارت بر حسن اجرا در اموال عمومى، تدوین سیستم اجرایى در امر مالیات و خراج و نظارت بر آن امور، تدوین نظامنامه حسابرسى و نظارت بر عملکرد مالى ادارات دولتى و کنترل و نظارت بر بازار و اجراى تعذیرات حکومتى مبادرت ورزید و الگویى براى تمام حاکمان اسلامى در همه اعصار و قرون پدید آورد.
پی نوشت ها
۱. شهیدى، سیدجعفر، على از زبان على علیه السلام
۲. همان.
۳. عبدالمقصود، عبدالفتاح، امام على بن ابیطالب علیه السلام
۴. دین پرور، سیدجمال الدین، نهج البلاغه پارسى، خ ۱۳۰؛
۵. شهیدى، سیدجعفر، انقلاب بزرگ.
۶. عبدالمقصود، عبدالفتاح، امام على بن ابیطالب علیه السلام
۷. نورى همدانى، حسین، بیت المال در نهج البلاغه، یادنامه کنگره نهج البلاغه.
۸. دین پرور، سیدجمال الدین، نهج البلاغه پارسى، خ ۳؛
۹. همان.
۱۰. همان، خ ۶۳؛
۱۱. همان، خ ۵۳؛
۱۲. همان، ق ۱۱۵؛
۱۳. همان، ق ۴۰۷؛
۱۴. همان، ق ۳۹؛
۱۵. همان، خ ۱۶۰؛
۱۶. همان، ق ۸؛
۱۷. همان، خ ۱۳۲؛
۱۸. همان، ق ۱۸۶؛
۱۹. همان، ق ۳۵۹؛
۲۰. همان، ق ۵۰؛
۲۱. همان، ق ۳۲؛
۲۲. همان، ق ۶۴؛
۲۳. همان، ق ۱۲۱؛
۲۴. همان، ق ۳۷۱؛
۲۵. همان، ق ۳۴۸؛
( ۱۲۳ )
۲۶. همان، ق ۱۳۲؛
۲۷. همان، ق ۱۳۸؛
۲۸. همان، ق ۲۵۰؛
۲۹. همان، ق ۱۷۱؛
۳۰. همان، ق ۲۱۰؛
۳۱. همان، خ ۸۱؛
۳۲. همان، ق ۵۴؛
۳۳. همان، ق ۲۲۰؛
۳۴. همان، ق ۵۵؛
۳۵. همان، ق ۲۹۹؛
۳۶. همان، ق ۴۱۹؛
۳۷. همان، ق ۶۳؛
۳۸. همان، ق ۹۷؛
۳۹. همان، ق ۱۳۴؛
۴۰. همان، ق ۳۵۹؛
۴۱. همان، خ ۱۸۴؛
۴۲. همان، ن ۵۳؛
۴۳. همان، ق ۱۰۲؛
۴۴. همان، ن ۵۳؛
۴۵. همان.
۴۶. همان، ن ۴۵؛
۴۷. همان، ن ۵۳؛
۴۸. همان، ن ۵۰؛
۴۹. همان، ن ۵۳؛
۵۰. همان.
۵۱. همان، ق ۱۵۶؛
۵۲. همان، ق ۱۶۵؛
۵۳. همان، ن ۵۳؛
۵۴. همان، ن ۵۳؛
۵۵. در اینمورد به نامه ۵۳ مراجعه شود.
۵۶. دین پرور، سیدجمال الدین، نهج البلاغه پارسى، ن ۵۳؛
۵۷. با نگاهى به فرمان امام (علیه السلام) به مالک اشتر و سیره امام (علیه السلام) درخواهیم یافت که ایشان کارگزاران را به شش دسته تقسیم می کنند: ۱. وزیران و مشاوران ۲. ارتشیان که شامل صنفهاى دربانان، پاسداران، کارکنان و نیروهاى انتظامى است. ۳. کارگزاران شهرها شامل استانداران، فرمانداران، خراج گزاران، بازرسان، ناظران بازار ۴. دبیران ۵. قاضیان ۶. گزارشگران ویژه.
۵۸. دین پرور، سیدجمال الدین، نهج البلاغه پارسى، خ ۳؛
۵۹. همان، خ ۴۵؛
۶۰. همان، خ ۱۷۲؛
۶۱. همان، خ ۱۲۶؛
۶۲. همان، ن ۴۳؛
۶۳. همان، ن ۶۷؛
۶۴. همان، خ ۲۱۵؛
۶۵. همان، ن ۲۰؛
۶۶. همان، ن ۴۰؛
۶۷. همان، ن ۲۵؛
۶۸. همان، ن ۵۱؛
۶۹. همان، ن ۵۳؛
۷۰. همان.
۷۱. همان.
۷۲. همان.
۷۳. همان.
۷۴. همان.
۷۵. همان، ن ۲۴؛
فهرست منابع
۱. جعفرى، سید محمد مهدى، پرتوى از نهج البلاغه، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، ۱۳۸۱؛
۲. دین پرور، سیدجمال الدین نهج البلاغه پارسى، بنیاد نهج البلاغه، ۱۳۸۴؛
۳. شهیدى، سید جعفر، على از زبان على، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، ۱۳۷۶؛
۴. شهیدى، سید جعفر، نهج البلاغه، انتشارات آموزش انقلاب اسلامى، ۱۳۷۲؛
۵. طیب، مهدى، مدیریت اسلامى، نشر سفینه، ۱۳۷۹؛
۶. عبدالمقصود، عبدالفتاح، امام على بن ابى طالب، چاپخانه مروى، ۱۳۵۴؛
۷. نورى همدانى، حسین، بیت المال در نهج البلاغه، بنیاد نهج البلاغه، ۱۳۶۳؛
منبع: فصلنامه نهج البلاغه؛ شماره ۱۷؛ روش امام على (ع) در برقرارى عدالت اقتصادی(۱۷ صفحه – از ۱۰۸ تا ۱۲۴)