- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 5 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
اشاره:
مذاهب اسلامی با نامهای مختلف هم از نظر معنای و وجه تسمیه آنها و هم از نظر تأسیس و مؤسس آنها قابل توجه است. انسان در برابر هر مذهبی که موضع مثبت یا منفی می گیرد باید اطلاعات اجمالی نسبت به آن مذهب داشته باشد. در این مقاله در باره شیعه مطالبی ارائه شده که شناخت اجمالی نسبت به مذهب شیعه برای هر خواننده ای ایجاد می کند.
معنى شیعه:
کلمه «شیعه» در عربى به معنى پیروان و یاران میباشد.(۱)و در اصطلاح به قول شهرستانى «شیعه کسانى هستند که تنها على (علیهالسلام) را پیروى کرده و معتقد به امامت و خلافت او از طریق نص هستند و میگویند امامت از او خارج نمیشود مگر با ظلم»(۲) در قرآن نیز در موارد متعددى شیعه به معناى پیروان و یاران آمده است و در روایات نبوى لفظ شیعه به معناى پیروان و دوستان على (علیهالسلام) آمده است و شیعه در منابع شیعى بیش از یک معنا و مفهوم ندارد و آن عبارت از کسى است که اعتقاد به جانشینى على (علیهالسلام) و یازده فرزندش د اشته باشد.
آغاز تشیع:
اظهار نظرهاى متفاوتى درباره شروع تشیع شده است اما حقیقت تشیع که همان دوستى و متابعت و مقدم دانستن على (علیهالسلام) است به زمان پیامبر (صلیالله علیه و آله) مربوط میشود، از این رو با توجه به نظریات چندى که در مورد آغاز تشیع شده، میتوان گفت که ایام سقیفه، اواخر خلافت عثمان، جنگ جمل، واقعه کربلا مقاطعى هستند که حوادثى در آنها واقع شده که بر تاریخ تشیع تأثیر گذاشتند ولى نام شیعه پیش از همه توسط رسول خدا (صلیالله علیه و آله) در احادیث متعددى بر دوستداران على (علیهالسلام) اطلاق شده است که همه این احادیث مورد قبول اهل سنت نیز میباشد.(۳)
بعد از خلافت على (علیهالسلام) با گسترش تشیع، علاوه بر نام شیعه به تدریج عناوین دیگرى چون علوى، امامى،اثنا عشرى، جعفرى و رافضى بر دوستداران خاندان رسالت اطلاق شد که بعضى از این القاب را مخالفان به شیعیان دادند مثل عنوان رافضى یا ترابى از القابى بوده که براى طعنه و تحقیر به شیعیان داده شده است.(۴)
همانطور که اشاره شد نخستین کسى که به پیروان امام على (علیهالسلام) شیعه گفت حضرت محمد (صلیالله علیه و آله) بود و برخى از اصحاب پیامبر (صلیالله علیه و آله) در آن زمان به شیعه على (علیهالسلام) معروف بودند افرادى مانند:
سلمان فارسى، ابوذر غفارى،عمار یاسر، ابو ایوب انصارى و همه بنى هاشم و بنى مطلب و… به دوستدارى على (علیهالسلام) معروف بودند.(۵)
جریان سقیفه و شیعه:
على رغم رویداد غدیر و تلاش هاى پیامبر (صلیالله علیه و آله) براى وصایت حضرت على (علیهالسلام) بعد از رحلت آن حضرت اجتماع سقیفه وقوع یافت و فرمان خدا بر زمین ماند و خاندان پیامبر (صلیالله علیه و آله) خانه نشین شدند. قریش بخاطر خوى ریاست طلبى و حسادت و دشمنى با شخص على (علیهالسلام) حق آن حضرت را پایمال کردند و آن حضرت هم بخاطر مصالح مسلمین همچون عدم تفرقه میان مسلمانان، خطر مرتدان و حفظ عترت پیامبر (صلیالله علیه و آله) و… از حق خود چشم پوشید و بدین ترتیب خلافت و وصایت پیامبر (صلیالله علیه و آله) از مسیر حقیقى و واقعى خود خارج شد و تنها شیعه به عنوان گروهى ویژه با جهت گیرى سیاسى خاصى بطور انفرادى و دسته جمعى از حقانیت على (علیهالسلام) دفاع کردند و طى ۲۵ سال همواره، على (علیهالسلام) را به عنوان خلیفه بر حق بر مردم معرفى میکردند.
شیعه در عصر خلفاء:
شیعه در عصر خلفا (ابوبکر، عمر، عثمان) به جز روزهاى اول پس از سقیفه، با فشار چندانى رو به رو نبود و على (علیهالسلام) دورادور و به صورت غیر رسمى با خلفاى وقت همکارى نظامى و سیاسى درحد حفظ مصالح عالى اسلام داشت(۶)و تعدادى از بزرگان شیعیان صحابه نیز با موافقت امام (علیهالسلام) مناصب نظامى و سیاسى را قبول میکردند.(۷)
بعد از قتل عثمان و خلافت امام على (علیهالسلام) پیروان و یاران آن حضرت آشکارا تشیع خود را اعلام و به آن تظاهر کردند اما بعد از شهادت آن حضرت عصر بنى امیه دشوارترین زمان براى شیعیان بود که از سال ۴۰ هجرى شروع میشود و تا سال ۱۳۲ هجرى ادامه مییابد. همه خلفاى اموى دشمن سرسخت شیعه بودند و ابن ابى الحدید دانشمند سنى مذهب مینویسد «شیعیان در هر جا که بودند به قتل میرسیدند، بنى امیه دست ها و پاهاى اشخاص را به احتمال این که از شیعیان هستند میبریدند و دوستداران خاندان پیامبر را زندانى و اموالشان را به غارت و خانه شان را ویران میکردند.».(۸)
شیعه در عصر اموى و عباسى:
با وجود همه اختناق ها و ظلم هایى که در عصر امویان بر شیعیان وارد شد، گسترش تشیع متوقف نشد. زیرا مظلومیت خاندان پیامبر، موجب تمایل قلوب مردم به سوى آنان میشد، مخصوصاً حسنین ـ علیهما السلام ـ در میان مردم و صحابه از احترام خاص برخوردار بودند. پس از شهادت امام حسین (علیهالسلام) شیعیان به جهت از دست دادن مهمترین تکیه گاه خود از هرگونه حرکت مسلحانه در مقابل دشمن ناامید شدند اما این قیام خونین کاخ امویان را واژگون کرد و مشروعیت حکومت امویان را در افکار عمومى از بین برد.
با شروع دعوت عباسیان از سال ۱۱۱ هجرى موانع گسترش تشیع در مناطق مختلف قلمرو اسلامى تضعیف گردیده و باعث کاسته شدن اختناق از سوى امویان بر علیه شیعه شد و لذا شیعیان در این برهه از زمان از امنیت نسبى برخوردار بودند و امامان شیعه در این مدت کوتاه مبانى فقهى و کلامى شیعه را پایه گذارى کردند و تشیع وارد مرحله جدیدى شد. در این عصر شیعیان در شرق و غرب سرزمین هاى پهناور اسلامى پراکنده بودند و در قرن چهارم به اوج رشد و توسعه خود رسیدند و دولت هاى شیعى زیدى و اسماعیلى آل بویه و حمدانیان دراین زمان تشکل پیدا کردهاند.
گستره جغرافیایى تشیع:
همزمان با گسترش فکرى و عقیدتى، شیعه از نظر جغرافیایى هم گسترش یافت و بطور قطع خاستگاه اولیه تشیع مدینه بوده است و نخستین شیعیان از میان اصحاب پیامبر در همین شهر میزیستند. در دو قرن اول و دوم هجرى شیعیان در نقاط زیادى از سرزمین اسلامى میزیستند و همه جا پراکنده شده بودند ولى تراکم و تجمع شیعیان در مناطق معدودى بود که در قرن اول هجرى عبارت بود از مدینه، یمن، کوفه، بصره، مدائن و جبل عامل. در قرن دوم علاوه براین مناطق سرزمین هایى چون قم، خراسان، طبرستان، بغداد و آفریقا نیز از مناطق تجمع شیعیان بود.
فِرَق شیعه:
مهمترین فرقه هاى شیعه در دو قرن اول و دوم هجرى انشعاب یافتند و بعد از پایان یافتن قرن دوم انشعاب قابل ملاحظه اى در شیعه رخ نداده است. اکثر فرقه هایى که نام آنها در کتاب هاى ملل و نحل آمده به سختى میشود نام فرقه بر آنان اطلاق کرد بلکه گروه هایى بودند که با مرگ رهبرانشان منقرض میشدند؛ اما فرقه هایى که در صحنه هاى سیاسى – اجتماعى نمود داشتند عبارتند از کیسانیه، زیدیه و اسماعیلیه که این فرقه هاى به معناى واقعى کلمه شیعه راستین على (علیهالسلام) نمیتوانستند باشند.
پى نوشت:
۱. فیروز آبادى، قاموس اللغه، چاپ سنگى، صفحه۳۳۲.
۲. شهرستانى، الملل و النحل، منشورات الشریف الرضى ، قم، ج۱، صفحه ۱۳۱؛ محرمى، تاریخ تشیع، صفحه ۲۰.
۳. اخطب خوارزم، المناقب، المکتبه الحیدریه، نجف، صفحه ۲۱۰.
۴. بلاذرى، انساب الاشراف، موسسه الاعلمى للمطبوعات، بیروت، ج۲، صفحه ۴۲۳.
۵. ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، دار احیاء التراث العربى، بیروت، ج۲۰، صفحه ۲۲۱.
۶. یعقوبى، تاریخ یعقوبى، منشورات شریف رضى، ج۲، صفحه ۱۳۳.
۷. همان، صفحه ۱۵۱.
۸. ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، دار احیاء الکتب العربیه، ج۱، صفحه ۴۳.