- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 2 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
چکیده:
سرزمین یمامه میان نجد و بحرین قرار داشت و چون زمامدار آنجا مسیحی بود سفیری که پیامبر اسلام برای آن در نظر گرفته بود، مردی بود به نام سلیط بن عمرو که مدتها در حبشه به سر برده بود و از منطق و رسوم مسیحیت آگاهی داشت. پیامبر اسلام بر اساس رسالت الاهی خویش به ایشان نامه نوشت و او را دعوت به اسلام نمود و فرمود : اسلام بیاور تا در امان بمانی و قدرت و سلطنتت باقی بماند. حاکم یمامه مهلت خواست.
مضمون نامه پیامبر به حاکم یمامه
«بسم الله الرحمن الرحیم
از محمد فرستاده خدا به هوذ بن علی
سلام بر کسی که پیرو هدایت است. بدان که آیین من به نقطهای می رسد که مرکبهای تندرو به آنجا میرسند. اسلام بیاور تا در امان بمانی و قدرت و سلطنتت باقی بماند.»
نماینده اعزامی پیامبر که در دوران فشار حکومت بتپرست مکه به فرمان پیامبر به سرزمین حبشه مهاجرت کرده بود، تعالیم عالی اسلام و برخورد با طبقات مختلف در مسافرتها او را فردی توانمند و شجاع کرده بود، به گونهای که با سخنانش زمامدار یمامه را تحت تأثیر قرار داد. وی خطاب به حاکم یمامه گفت:«بزرگوار کسی است که لذت ایمان را بچشد و از تقوی توشه بگیرد… من تو را به بهترین چیزها دعوت مینمایم و از بدترین اعمال باز میدارم. تو را به پرستش خداوند میخوانم و از پرستش شیطان و پیروی از هوی و هوس نهی میکنم. نتیجهی پرستش خدا بهشت، و پیروی شیطان آتش است. اگر به غیر از آنچه من گفتم عمل کردی صبر کن تا پرده برافتد و سیمای حقیقت ظاهر گردد.»
حاکم یمامه مهلت خواست تا در این باره فکر کند و با یکی از اسقفهای بزرگ روم که به یمامه آمده بود مشورت کرد. او به حاکم یمامه گفت که:«مصلحت در این است که از او پیروی کنی، زیرا این همان پیامبر عربی است که مسیح از ظهورش خبر داده، و در انجیل نوشته شده است که محمد رسول خدا است.»
حاکم یمامه پس از نصیحتهای اسقف نامهای به پیامبر نوشت و اظهار داشت که اگر رهبری دینی پس از مرگ پیامبر در دست او باشد حاضر است اسلام بیاورد و او را یاری کند وگر نه با او جنگ خواهد کرد.
پیامبر اکرم نیز در جواب پیام حاکم یمامه گفت:«اگر ایمان او مشروط است، او شایستگی حکومت و خلافت را ندارد و خدا مرا از شرّ او مصون خواهد داشت.»
منابع:
۱. بحارالانوار، ج۲۰، ص۳۹۴
۲. سیره ابن هشام، ج۴، ص۲۵۴