- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 10 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
احمد لقمانى اگر امام حسین علیه السلام به تمامى حوادث آینده آگاهى داشت، چگونه با پاى خود، خویشتن را در هلاکت انداخت؟! آیا شیوه حضرت با آیه «لاتلقوا بایدکم الى التهلکه»؛ خود را با دستان خویش در هلاکت نیندازید، سازگار است؟ یا آن که مصداقى براى خودکشى محسوب میشود؟ بهراستى آگاهى امام از غیب و رسالت آن حضرت در استفاده از این علم در عرصههاى مختلف عاشورا و کربلا چگونه بوده است؟
پاسخ به شبهه قیام امام حسین
واقعه عاشورا رخدادى است که تاریخ اسلام و بلکه تاریخ بشریت مانندى براى آن سراغ ندارد. جایگاه بلند این حماسه، آن را به صورت رویدادى جاودانه همانند خورشید درخشانى برتارک تاریخ و فرهنگ بشرى درآورده است؛ به گونهاى که با وجود دستان تحریفگر، از چنان عمق و غنایى برخوردار است که تا فرجام تاریخ، پیام آور ارزشهاى والاى انسانى و الهام بخش انسان هاى آزاد و خداجو خواهد بود.
افزون بر جلوه عاطفى قیام امام حسین در عاشورا که در آن مظهر عشق به خدا، تسلیم محض در برابر او و سمبل قیام در راه دین و آزادى خواهى و شهادت طلبى نمایان است، جلوه عقلانى و خرد ورزانه اى نیز به گونه اى پیدا و پنهان در سراسر حماسه حسینى می توان به دست آورد. بیشک با چنین نگرشى علاوه بر چشم دل، با چشم عقل و خرد نیز به این واقعه می توان نگریست و نگرشى جامع تر و گسترده تر به آن داشت.
از سوى دیگر، تحلیل عقلانى نهضت حسینى به همان اندازه که پربها و ارزشمند است، پرخطر و پیچیده است؛ زیرا نگاهى جامع و برگرفته از اصول و معارف کلامى میطلبد تا نظریه هایى تمام عیار با ایجاد هماهنگى بین عناصر و مؤلفه هاى گوناگون پژوهش به گونه اى در خور و شایسته ارایه شود. به یقین دو رهیافت تاریخى و کلامى در تحلیل و تحقیق رخداد عاشورا، از عوامل بسیار مهم و تأثیرگذارى است که هریک، ما را در دستیابى به نظریه هاى جامع و معرفت آفرین مدد می رساند. ناگفته پیداست که این دو نگرش در ترابط و تعامل کامل با یکدیگرند و نتایج هرکدام می تواند در دیگرى مؤثر افتد و به تکمیل و تنقیح آن یارى رساند. ضعف و نارسایى این دو، نزد صاحب نظران موجب پدید آمدن چنین اعتقادى می شود که امام علیه السلام به زمان و مکان شهادت خویش علم تفصیلى نداشته و از ابتدا به قصد منزل گزیدن در کربلا و رفتن به سوى شهادت حرکت نکرده است! این افراد براى تأیید سخن خود، مسأله اعزام مسلم بن عقیل به کوفه از سوى امام علیهالسلام و حرکت حضرت بر اساس گزارش مسلم را از آمادگى کوفیان و فرازهایى از گفت و گو هاى امام با اطرافیان که بیانگر عزم او بر سفر به کوفه است، مطرح می کنند.
اما آنان که از ابعاد کلامى و تاریخى نهضت سرخ امام حسین آگاهى دارند، معتقد به علم تفصیلى امام حسین علیه السلام نسبت به حوادث کربلا هستند و اعلام زمان و مکان شهادت امام حسین علیه السلام از سوى پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و همچنین علم امام و اهلبیت او به جزئیات حوادث عاشورا را، دلیلى بر این مدّعا میدانند.
این دسته از اندیشمندان سخنانى از امام حسین علیه السلام مطرح کرده اند که در آن ها آینده خونبار خود و اصحاب به گونه اى روشن آشکار شده است؛ همانند این سخن حضرت که می فرماید: «من کان باذلا فینا مهجته و موطناً على لقاء اللّه نفسه فلیرحل معنا فانى راحل مصبحاً ان شاء اللّه»۱ و یا در جاى دیگرى می فرمایند: «خُطَّ الموت على ولد آدم فخطّ القلاده على جید الفتاه»۲ از مجموع عبارات این خطبه چنین فهمیده می شود که امام قبل از خروج از مکه،فرجامى براى این سفر جز شهادت خود و یارانش نمی دید. و حتى عبارت «گویا می بینم که گرگ هاى بیابان اعضاى بدنم را میان نواویس و کربلا پاره پاره میکنند»۳ گواه آن است که امام علیه السلام به خوبى از شهادت خود و محلّ آن با خبر بوده است.
نامه امام حسین و خبر از شهادت ایشان
صریحتر از این سخنان، نامه حضرت، هنگام حرکت از مکه است: «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم من الحسین بن على الى بنیهاشم؛ اما بعد فانه من لحق بیمنکم استشهد و من تخلّف عن لم یبلغ الفتح والّسلام۴
از حسین بن على به بنی هاشم؛ هر کس از شما که به من بپیوندد، شهید خواهد شد و هرکه با من همراه نشود، به پیروزى نخواهد رسید».
بی تردید متن این نامه، یکى از دلایل آگاهى امام از سرانجام حرکت خویش به شمار میآید و از آن سو، همراهى اهلبیت حضرت نیز جزیى از برنامه کلى نهضت حسینى ـ که طبق مشیت الهى از قبل مشخص شده بود ـ محسوب میشود. تقدیرى که امام خود از آن آگاهى داشته است و از آنجا که او مظهر تسلیم در برابر خواست خداست با علم به سرانجام کار، اهلبیت و فرزندان خویش را همراه خود ساخت؛ گرچه عقل ما دست کم در فهم بخشى از فلسفه این همراهى و اهداف و آثار آن، آگاهى دارد که از آن جمله، رسوایى نظام منحط اموى است!۵ حال با توجه به سخنانى که در این باره به آنها اشاره کردیم، به اصول کلامى درباره نهضت عاشورا اشاره میکنیم: ۱٫
عصمت امام حسین علیه السلام
عصمت امام علیه السلام یکى از اصول کلامى که در تحلیل رخداد عاشورا نقش به سزایى دارد، مسأله «عصمت پیامبران و امامان:» است که به معناى وسیع آن، شامل عصمت در خطا و اشتباه و نسیان است. این بینش روشنگر موجب میشود که تحلیلگر عاشورا، تمامى رفتارها و مواضعى را که امام علیهالسلام در طول نهضت اختیار کرده است بدون هیچ قید و شرط و استثنایى صحیح بداند و هرگونه خردهگیرى و اعتراض را بر آن به دور شمارد. براساس پذیرش اصل عصمت امام در تحلیل و تفسیر افعال حضرت، گاه عقل ما یاراى فهم دست کم بخشى از حکمت و مصلحت اعمال امام را دارد و براى آن آرمان هایى صحیح و خردپسند می یابد و یا آن که حکمت آن بر ما روشن نمیشود و چرایى اعمال امام ـ حتى پس از تأمّل فراوان ـ در هاله اى از ابهام باقى می ماند. افرادى که باورى شایسته نسبت به عصمت امام داشته باشند،
در هردو صورت، حقانیت و درستى فعل امام را اجمالاً مورد تصدیق قرار می دهند و به جاى تخطئه مواضع امام و خرده گیرى بر تصمیم گیری هاى حضرت، عقل محدود خود را محکوم می کنند و صادقانه به ناتوانى آن اقرار می کنند. اما آنان که اصل عصمت امام را نپذیرند، دل به شبهاتى نسبت به حقانیت یا مشروعیت نهضت حضرت می سپرند و اشکالاتى را که در طول تاریخ از سوى دشمنان اهلبیت: همچون بنیامیه، ناصبی ها و وهابى ها تبلیغ می شده است، می پذیرند و مانند آنان موضع گیرى می نمایند؛ شبهاتى همچون: ۱٫ امام علیه السلام علیه حکومت اسلامى و خلیفه پیامبر (یعنى یزید!) قیام کرد و از بیعت با او سرباز زده است و این، گناهى است نابخشودنى، که سرانجام به کشته شدن او انجامید. ۲٫
نهضت امام علیه السلام از مصادیق به هلاکت انداختن خویش است، که کارى برخلاف عقل اوست و به نصّ قرآن، حرام است. زیرا قرآن با صراحت بسیار می فرماید: «لاتلقوا بایدکم الى التهلکه»؛ خود را با دست خویش به هلاکت و نابودى نیندازید. ۳٫ هرچند امام علیه السلام در راه خدا قیام کرد، اما او نسبت به اوضاع سیاسى و اجتماعى اشتباه کرد و به خطا بر پیمان هاى دروغین کوفیان اعتماد ورزید.
پاسخ:
به این شبهات و اشکالاتى از این قبیل، به دو شیوه می توان پاسخ داد: الف) ارایه پاسخ اجمالی بدین معنا که با تمسّک به ادّله عقلى و نقلى عصمت امام علیه السلام ـ که در منابع کلامى شیعى مورد بحث قرار گرفته است ـ می توان بر ضرورت عصمت امام تأکید ورزید و سپس با اثبات امامت امام حسین علیهالسلام اصل یاد شده را بر افعال او تطبیق کرد. بدیهى است سرانجام چنین مسیرى، اثبات صحّت و سلامتى تمامى افعال و افکار امام علیهالسلام است. ب) ارایه پاسخ تفصیلی در این شیوه تلاش می شود که بر اساس مقدمات مورد قبول اشکال تراشان، خالى بودن نهضت امام از هرگونه انگیزه شخصى و مصونیت آن از خطا و اشتباه و ارتکاب امر غیر مشروع ثابت شود.
این شیوه، راهى است که برخى از بزرگان شیعه مانند سید مرتضى قدس سره در «تنزیه الانبیاء» و شیخ طوسى قدس سره در «تلخیص الشافى» پیمودهاند. به طور مثال در پاسخ به این اشکال که مقابله امام با سپاه یزید و امتناع او از بیعت، از مصادیق «القاى نفس در تهلکه» بوده است، این دو اندیشمند بزرگ می کوشند تا ثابت کنند که حرکت امام قبل از برخورد با سپاه ابن سعد، براساس ظنّ امام علیهالسلام به پیروزى بوده است و از آنجا که این ظن، مستند به امارات و شواهد فراوان (مانند نامه هاى کوفیان و…) بوده است،
قیام امام علیه السلام براى رسیدن به حقّ خود، نه تنها امرى عقلایى است، بلکه انجام عملى واجب براى حضرت محسوب می شود. بدین خاطر در این مرحله از نهضت، امام علیه السلام جز به وظیفه دینى خود عمل نکرده است و پس از برخورد با سپاه عمربن سعد نیز که امام از پیروزى مأیوس می شود، پیشنهاد بازگشت به حجاز یا به یکى از سرحدّات میدهد، که مورد قبول ابن زیاد واقع نمی شود و در اینجا نیز امام چاره اى جز دفاع از خویش نداشته است.۶
به هرجهت، درصورت نپذیرفتن اصل عصمت امام علیهالسلام براى رفع شبهات با تمسّک به ادّله و شواهدى خاص و با تجزیه و تحلیل مواضع امام در مراحل مختلف نهضت باید در پى اثبات این حقیقت بود که موضعگیریهاى امام تماماً صحیح و مشروع بود و آن حضرت قدمى از جاده حکمت و شرع خارج نشده است. ۲٫
علم امام علیه السلام دانشمندان شیعى همگى بر این باورند که امام علیه السلام همسان با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم داراى علمى وسیع و مافوق علم افراد عادى بشر است؛ زیرا منابعى ویژه و متفاوت با مجارى عادى کسب دانش در دست دارد و از طریق این منابع به اذن خداوند از امورى آگاه است که در دسترس افراد عادى نیست. اما در این مسأله که ویژگی هاى علم امام چیست، اختلاف نظر وجود دارد. براى مثال در این که علم امام چیست، رأى واحدى وجود ندارد. برخى از عالمان معتقدند: امام علیه السلام علاوه بر علم به احکام شریعت، به تمامى حوادث گذشته، حال و آینده علم دارد؛ مگر امورى که از اختصاصات علم الهى است؛ همانند زمان فرارسیدن قیامت یا امورى که در دایره بدائات قرار میگیرد. ناگفته پیداست که تفاوت اصلى علم غیب پیامبر و امام با علم الهى، در آن است که علم خداوند، ذاتى است، ولى علم پیامبر و امام، ناشى از تعلیم و اعطاى الهى است.
در مقابل، گروه دیگرى چنین باور دارند که: مقتضاى ادّله بیش از این نیست که امام باید به تمامى احکام دین و مسائل مورد نیاز مردم علم داشته باشد؛ ولى دلیلى بر آگاهى امام از تمامى حوادث گذشته و آینده نداریم.۷
سؤال دیگرى نیز مطرح است که آیا علم امام علیه السلام معلّق به شرایطى است یا آن که به صورت بالفعل براى امام حاصل است؟
پاسخ
در پاسخ به این پرسش، گروهى علم امام را مشروط به حصول شرایطى از قبیل اراده او یا درخواست (دعای) او از خداوند، می دانند. به هر تقدیر، مسأله مقدار و وسعت علم امام در تحلیل و تفسیر نهضت حسینى تأثیرى تام دارد. اگر امام معصوم علیه السلام را از جمیع «ماکان» و «مایکون» آگاه بدانیم، در این صورت، زمان و مکان شهادت امام نیز در دایره معلومات او قرار می گیرد. با قبول این اصل باید گفت که حسین علیه السلام از آغاز حرکت خویش از مدینه می دانست که در مکانى به نام «کربلا» و در دهم محرم سال ۶۱ به شهادت خواهد رسید و حتى از کیفیت و جزئیات وقایع مربوط به شهادت خویش و یاران و اسارت خاندان خود آگاهى داشت. نقش محورى مسأله علم امام در یکى از جدّیترین و جنجالیترین منازعاتى است که در چند دهه اخیر در باره ماهیت و فلسفه نهضت حسینى وجود داشته، به گونه اى که در این میان، دو نظریه اصلى ابراز شده است: ۱٫
مطابق نظریه اول، حسین علیه السلام از ابتدا (و دست کم قبل از خارج شدن از مدینه) به طور قطع می دانسته است که سرانجام سفر او، این است که در کربلا و در روز دهم محرم، خود و جمعى از یاران او به شهادت خواهند رسید. اما از سوى دیگر، امام به عنوان یک وظیفه و تکلیف الهى، موظف به انجام این سفر بوده است تا با تحمّل تمامى مصائب و سختی هاى آن، حتى با ریخته شدن خون خود و جمعى از بهترین افراد خاندان و یارانش، حیاتى دوباره به دین و آیین بخشیده شود و اسلام مسخ شده سلطنتى یزیدى، محو و نابود شود. براساس این نظریه، حقیقت قیام امام حسین علیه السلام ، انجام یک تکلیف الهى است؛ تکلیفى که امام به بهاى شهادت خود و اسارت خانواده اش، به کاملترین صورت ممکن، آن را ادا کرد و البته مقتضاى مقام امامت هم چیزى جز این نمی توانست باشد.
در این نظریه آثارى همچون: «اتمام حجّت بر مردمان»، «رسوا ساختن حکومت فاسد امویان و اعلام برائت از آن»، «ابلاغ پیام اصلى دین برجهانیان و ارایه ماهیت اصلى اسلام» و… به عنوان بخشى از اهداف نهضت امام که براى ما قابل درک و فهم و درسآموزى و پیروى است، بیان میشود. ۲٫ براساس نظریه دوم، هرچند امام حسین علیهالسلام میدانسته است که سرانجام، روزى به دست مخالفان دین خدا به شهادت خواهد رسید، اما زمان این امر بر او آشکار نبوده است.
در این دیدگاه، اوضاع و شرایط تاریخى در زمان حکومت یزید (مانند تشکیل نیروى داوطلب در کوفه و بیعت آنان با مسلم بن عقیل، ضعف حکومت نوپاى یزید، آمادگى افکار عمومى و لیاقت و شایستگى امام براى قیام به صورت کامل براى شروع نهضت) آماده بود و در این موقعیت احتمال پیروزى علیه یزید بیش از پنجاهدرصد تضمین شده بود. بدون شک آشنایى با مبانى علم امام و آگاهى از ابعاد و جلوههاى آن، بیانگر مردودیت نظریه دوم است. زیرا طبق این نظریه، دیدگاههاى کسانى چون ابن عباس و محمد حنفیه که حضرت را از حرکت به سوى کوفه و اعتماد به دعوت کوفیان بر حذر میداشتند، معتبر دانسته میشود؛ به ویژه آن که سرانجام سفر امام با آنچه که امثال ابنعباس پیش بینى کرده بودند، موافق در آمد و تشکیل حکومت اسلامى براى امام میسّر نگشت. در یک نگاه، به خوبى میتوان دریافت که حرکت امام حسین علیه السلام براساس انتخاب و اختیار حضرت اما با علم الهى آن امام صورت گرفته است؛ هرچند فرجام نهضت امام با شهادت رقم میخورده است. اما اعتماد به نامه ها و دعوت هاى کوفیان و حرکت به سوى کوفه به خاطر «اتمام حجّت» به تمامى دعوت کنندگان و حمایت کنندگان بوده است؛ کارى که امام و پیشواى شایسته باید انجام میداد تا امروز کسى علم غیب و آگاهى از حقایق ماجرا را براى فرد امام شایسته نپذیرفتن دعوت کوفیان تلقّى نکند.
از این رو، آن حضرت طبق ظواهر و امور طبیعى زندگى حرکت کرد؛ مسلم بن عقیل را به کوفه فرستاد و طبق گزارش سفیر راستگوى خود به طرف آن دیار حرکت کرد و سرانجام سفر او به شهادت ختم شد. به یقین با این نگرش، آگاهى حضرت از لزوم دفع ضرر یا یقین به کشته شدن و خبر از اسارت خاندان، مانع رفتن به کوفه نمیشد؛ زیرا وظیفه امامت امام، فریادرسى مظلومان و ستمدیدگان از نظر ظاهرى است و رسالت او در این عرصه، توجه به خواستِ امت است. افزون بر این، گرچه از دست رفتن امام و اسارت خاندان او کارى بیجبران، است، اما مصلحتى برتر و مهمتر وجود دارد که امام باید خون ارزشمند خود، و خاندان حضرت باید عزّت ظاهرى خود را فداى آن کنند و آن، حفظ اسلام از دست فاسدان و طاغیان زمان براى همیشه تاریخ است و این حوادث، مقدمه ضرورى و انحصارى نجات اسلام محسوب میشود که نه تنها مطلوب، بلکه لازم و واجب است. چنین بینش شایستهاى موجب گردید که رژیم سلطنتى اموى، رسوا گردد و روح امر به معروف و نهى از منکر در کالبد جامعه دوانده شود۸ و ابلاغ پیام عاشورا به دورترین نقاط جهان آن روز و امروز و فراتر از همه فرداها، کارى معجزه آفرین براى تمامى ملتهاى دربند نماید و آن، منطق «پیروزى خون بر شمشیر» و «فداى جان براى حفظ کیان و آیین اسلام» است؛ سخنى تأثیرگذار و درسآموز براى آزادى و آزادگى بشریت در تمامى عصرها و براى همه نسلها.
پی نوشت:
۱٫ بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۶۷٫ ۲ و ۳٫ همان، ص ۳۶۶٫ ۴ ـ همان، ص ۳۳۰ و ج ۴۵، ص ۸۷٫ ۵٫ ر.ک: شهید آگاه و رهبر نجات بخشاسلام، لطف اللّه صافى گلپایگانى، ص ۳۸۷ـ۳۷۸؛ مقتل الحسین(ع)، عبدالرزاق موسوى المقرّم، ص ۱۱۸ ـ ۱۱۵٫ ۶٫ تنزیه الانبیاء، سیدمرتضى، ص ۱۸۲ ـ ۱۷۹؛ تلخیص الشافى، شیخ طوسى، ج ۴، ص ۱۸۸ـ۱۸۲٫ ۷ ـ متشابه القرآن و مختلفه، ابن شهرآشوب، ص ۲۱۱٫ ۸ ـ مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللى امام خمینی(ره) و فرهنگ عاشورا، دفتر دوم، ص ۲۹۳ (تحلیل معرفت شناختى مبانى کلامى در نهضت عاشورا، محمد سعیدى مهر). منبع :نشریه فرهنگ کوثر،شماره ۵۲