- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 9 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
گرایش ایرانیان به تشیع و روی گردانی از دیگر مذهب ها، مسئله ای است که تاریخ نگاران و دانشمندان درباره آن به بحث پرداخته و نظریه هایی داده اند که برخی از این دیدگاه ها نادرست بوده و از کمیِ دانش آنان و توجه نکردن به همه جنبه های مسئله ناشی شده است. خاستگاه دسته دیگری از نظریه ها نیز کینه ورزی و دشمنی با مکتب تشیع است که با زیر سؤال بردن آیین تشیع، دیدگاه های نادرستی ارائه کرده اند. دیدگاه منصفانه در این زمینه آن است که بگوییم:
ایرانیان به محض آشنایی با آرمان های بلند اسلام و پی بردن به حقیقت این دین آسمانی، آن را با جان و دل پذیرفتند. در حدیثی از امام صادق علیه السلامآمده است که: “موالی (ایرانیان) اسلام را با رغبت پذیرفتند.”۱ اگر هم در برهه ای از زمان، ایرانیان بر اثر تبلیغات سوء حکمرانان ساسانی، از اسلام گمراه شدند و دور ماندند، ولی به محض آشنایی آنان با اسلام، آن را به نیکی پذیرفتند.
مسلمانان نخستین، ندای عدالت و انسان دوستی را که از آرمان های بزرگ اسلام بود، به آنها رساندند و ایشان نیز در پی آن مسلمان شدند. بدین ترتیب، در عرصه های گوناگون اسلام درخشیدند و با گذشت اندک زمانی، پرچم دار اسلام خواهی و دعوت به اسلام گردیدند و خود، از مبلغان وارسته اسلام شدند. این مسئله برخاسته از این امر است که جماعت ایرانی، تشنه اسلام و معارف آن بودند و به محض آشنایی با آن، از دیگران پیشی گرفتند.
با بررسی نقش ایرانیان در سده های نخستین، درمی یابیم که جمعیت فراوانی از ایرانیان در راه شکوفایی این مکتب می کوشیدند تا جایی که بسیاری از مؤلفان بزرگ عامه و شیعه، از جماعت ایرانی هستند و نیشابور، قم و ری، از بزرگ ترین مراکز فعالیت محدثان به شمار می رفت.
اگر ایرانیان چنین نبودند، امروز این همه معارف غنی اسلام در دانش های گوناگون به دست ما نمی رسید. نمونه ای برای اثبات اینکه ایرانیان، اسلام را با آغوش باز پذیرفتند، ماجرای اسلام آوردن هرمزان، یکی از حکمرانان دولت ساسانی است. وقتی هرمزان را در مدینه به حضور خلیفه دوم آوردند، عمر از او خشمگین بود و خواست او را بکشد.
هرمزان تشنه بود و آب خواست. آب آوردند. خواست بخورد، ولی دستانش می لرزید. عمر گفت: چرا می لرزی؟ گفت: می ترسم مرا بکشی. عمر گفت: تا آب نخوری، تو را نخواهم کشت. هرمزان پس از گرفتن این قول از عمر، آب را نخورد و آن را به زمین ریخت. عمر خشمگین شد و خواست او را بکشد. در این هنگام امیرمؤمنان، علی علیه السلام به یاری اش شتافت و از کشته شدن او جلوگیری و به هرمزان اشاره کرد که اسلام اختیار کند. دیگر یاران نیز چنین گفتند.
پس او اسلام اختیار کرد. پرسیدند: چرا ابتدای امر اسلام نیاوردی؟ گفت: چون در آن وقت، همه گمان می کردند که از ترس کشته شدن مسلمان شدم، ولی اکنون با میل و رغبت اسلام آوردم.۲ هرمزان اسلام آورد و از آن پس، از ارادتمندان علی علیه السلام بود.
از این ماجرا به خوبی می توان فهمید که اسلام آوردن وی، با خواست و گرایش قلبی بوده است. دیگر ایرانیان نیز چنین بوده اند؛ زیرا اگر بدون رغبت بود و از روی اجبار اسلام اختیار کرده بودند، می توانستند بعدها که قدرت داشتند و حکومت اموی با حمایت ایرانیان از بین رفت، به جای جنگیدن با بنی امیه، به دلیل ستم حاکمان اموی، با اصل اسلام مبارزه کنند.
البته تاریخ اسلام آوردن ایرانیان، به بعد از فتح ایران برنمی گردد. رد پای ایران را از همان زمان صدر اسلام و دوران پیامبر، در عرصه های گوناگون اسلام می توان دید و افرادی از ایران از همان نخستین روزهای ظهور اسلام در خدمت اسلام و پیامبر بودند که نمونه آشکارش سلمان فارسی بود.
نمونه دیگر، رشید فارسی است که در جنگ احد، یکی از مشرکان “بنی کنانه ” را که خود را در زیر لباس آهنین پوشانده بود، از پای درآورد و ضربتی بر وی زد و گفت: “بگیر که این ضربه از غلامی فارسی است “.۳
از این نمونه، ایرانیانِ ساکن یمن هستند. در آن زمان، یمن در دست ایرانیان بود و باذان بن ساسان ایرانی حکومت آن را در دست داشت. پس از نامه پیامبر به خسرو پرویز، او باذان را مأمور کرده بود که پیامبر را نزد وی بفرستند. باذان دو نفر را نزد پیامبر فرستاد و پیام شاه ایران را به پیامبر رساند. پیامبر فرمود:دیشب شیرویه شکم پدر خود را درید و خسرو پرویز را هلاک ساخت و خدا به من خبر داده که شاه شما کشته شده است. … سفیران، سخن پیامبر را به باذان رساندند. مدتی بعد، خبر کشته شدن خسرو پرویز در همان شب که پیامبر فرموده بود، به باذان رسید.
در پی آن، باذان اسلام آورد و گروهی از ایرانیان نیز مسلمان شدند. حضرت رسول، باذان را همچنان بر حکومت یمن نگاه داشت. وی از این تاریخ، به دستور پیامبر اکرم حاکم یمن بود و بعد از در گذشت وی در زمان پیامبر، حضرت فرزندش را بر حکومت آنجا گماشت. بدین ترتیب، این خاندان خدمات ارزنده ای به اسلام کردند.۴
بر این اساس، یمن که آن روز به دست ایرانیان بود و بسیاری از ایرانیان آنجا ساکن بودند، بدون جنگ و اجبار با میل و آگاهی به اسلام گروید. پس ایرانی تابع معرفت بود و آن روز که حقانیت اسلام را شناخت، لحظه ای در پذیرش آن تأمل به خرج نداد و آن را پذیرفت و سخت بر آن پای بند شد.
توجه به این نکته ضروری است که تولد تشیع، هم زمان با تاریخ تولد اسلام است. پس اسلام، همان تشیع است؛ به معنای پیروی کردن از علی و خاندان علی علیه السلامو هرگز این نظریه که مبدأ شیعه ایران است، نظریه درستی نیست، بلکه همان گونه که تولد اسلام از حجاز و مکه بود، تولد و مبدأ تشیع نیز از حجاز است و این شخص پیامبر بود که بنای تشیع را گذاشت و پیروان علی علیه السلامرا شیعه نامید. روایت های فراوانی از طریق شیعه و سنی رسیده است که در آنها پیامبر، پیروان علی علیه السلام را شیعه نامید و فرمود: “سوگند به خدایی که جانم به دست اوست، همانا علی و شیعیان او رستگاران قیامت هستند “.۵
پس تولد شیعه از همان عصر پیامبر و حجاز بود و پیامبر نیز پیروان علی علیه السلامرا شیعه نامید و این نظریه که مبدأ شیعه از ایران و به دست عجم بود، نظریه نادرستی است که از کینه و دشمنی با شیعه سرچشمه گرفته است.
استاد سبحانی بعد از نقد این دیدگاه ها می نویسد:تشیع، مبدأش از فارس و عجم نیست. مولد و ریشه اش حجاز و عربستان بود… و انحصار امامت در اولاد علی علیه السلام در مکتب تشیع رنگ عارضی بر آن نیست، بلکه اصل و حقیقت و جوهره تشیع این است.۶
ازاین رو، نویسنده ای که پیدایش فرقه شیعه را زاییده فکر ایرانی با هدف حفظ استقلال ملی می داند و بدون استناد به منبعی تاریخی این سخن را می گوید، از تاریخ شیعه آگاهی ندارد و بر اساس وهم و گمان می نگارد. با توجه به این مقدمه، علت اصلی گرایش ایرانیان به تشیع عبارت است از روح حقیقت طلبی آنان که در ذیل به توضیح آن می پردازیم.
۱. یافتن روح اسلام در خاندان پیامبر(ص)
نهال تشیع در دل ایرانی با ورود اسلام در قلب ایرانیان کاشته شد و به سرعت رشد کرد و راز گرایش ایرانی به تشیع را باید در گرایش ایرانی به اسلام جست وجو کرد. ایران، اسلام را به دلیل حقیقت و عدالت و آرمان های بلندش پذیرفت و این امر را در مکتب تشیع و خاندان علوی و نبوی یافت و بدان پای بند شد.
حال اگر ایران در برهه ای از زمان بر اثر تبلیغات بی اساس اموی بر ضد خاندان نبوی و امام علی علیه السلاماز مکتب تشیع دور ماند، با برطرف شدن موانع و باز شدن درهای معرفت اهل بیت علیهم السلام و حقیقت مکتب شیعه، مکتب تشیع را پذیرفت. بنی امیه در دوران حکومت خود، اجازه شناسایی اسلام راستین و اهل بیت علیهم السلام را نمی دادند و خود، حاکمانی را برای سرزمین ایران می گماشتند که خواست آنها را عملی کند. اینان دشمن ترین افراد با اهل بیت علیهم السلام را به حکمرانی ایران می گماشتند؛ کسانی که در پی ترویج افکار اموی بودند و تنها روزنه شناخت ایرانیان به اسلام، از ناحیه آنان بود. بدیهی است که آنان می توانستند به راحتی ایرانیان را از مکتب تشیع دور نگه دارند، ولی به محض اینکه جوّ خفقان و تاریکی های تبلیغات اموی رخت بربست و روشنی هدایت جلوه گر شد، ایرانیان تشیع را برگزیدند.
شهید مرتضی مطهری در این زمینه می نویسد:حقیقت این است که علت تشیع ایرانیان و علت مسلمان شدنشان یک چیز است. ایرانی روح خود را با اسلام سازگار دید و گم گشته خویش را در اسلام یافت. مردم ایران که طبعا مردمی باهوش بودند، به علاوه سابقه فرهنگ و تمدن داشتند، بیش از هر ملت دیگر به اسلام شیفتگی نشان دادند و به آن خدمت کردند. مردم ایران بیش از هر ملت دیگر، به روح و معنای اسلام توجه داشتند.
به همین دلیل، توجه ایرانیان به خاندان رسالت، از هر ملت دیگری بیشتر بود و تشیع در میان ایرانیان نفوذ بیشتری یافت، یعنی ایرانیان، روح اسلام را در نزد خاندان رسالت یافتند. فقط خاندان رسالت بودند که پاسخ گوی پرسش ها و نیازهای واقعی روح ایرانیان بودند.۷
صرف نظر از روحیه حقیقت طلبی و عدالت جویی ایرانیان که عامل اصلی آنان به مکتب تشیّع است، برخی عوامل وجود دارند که بستر اجتماعی آشنایی ایرانیان با آموزه های تشیع را فراهم کرد و موجب نهادینه شدن و گسترش این مذهب حق در جامعه ایران گردید. در ادامه به توضیح آن می پردازیم.
۲. اثرگذاری شیعیان ساکن در کوفه و یمن
الف) مردم یمن
در یمن افراد زیادی از ایرانیان ساکن بودند و حتی حکومت یمن، یکی از نخستین مراکز شیعه در دست ایرانیان بود. مردم یمن در عهد پیامبر در سفر تبلیغی علی علیه السلام به آن سرزمین، به دست آن حضرت مسلمان شدند. بر این اساس، شناخت ایرانیان ساکن یمن از روح بلند و ملکوتی امیرمؤمنان، علی علیه السلام، بذر محبت و دوستی آن سرور کائنات را در قلب های آنان کاشت و آنان از نخستین شیعیان آن حضرت شدند و پیوسته پیرو مکتب اهل بیت و علی علیه السلام بودند. اندک اندک رفت و آمد آنان به کشور خود و بیان فضیلت های اخلاقی و معنوی مناقب امام علی علیه السلام، در جلب دل های ایرانی اثرگذار بود.
ب) مردم کوفه
کوفه، مهد ایرانیان بود و افراد زیادی از ایران که در آن عصر به آنها “موالی ” گفته می شد، در کوفه و حوالی آن ساکن بودند، به گونه ای که نوشته اند: در همان روزهای نخست تأسیس کوفه در عصر عمر، چهار هزار نفر سرباز ایرانی از ایران هجرت کردند و در کوفه ساکن شدند.۸ برخی از محققان، جمعیت ایرانیان مقیم کوفه در عصر خلافت علی علیه السلام را بیش از نصف جمعیت این شهر نوشته اند.۹ در اطراف عراق و دیگر شهرهای آن نیز بسیاری از ایرانیان ساکن بودند. علامه مجلسی می نویسد:
اهل سواد به اهل عراق اطلاق می شد که اصلشان از عجم بود و ساکن عراق بودند. بعد از بنای کوفه با اعراب مختلط و هم نشین شدند…۱۰
ساکنان ایرانی کوفه در عصر خلافت علوی، از نزدیک با رفتار و سیره علوی آشنا شدند و گم شده خود را در او یافتند. آنان لباس خلافت را بر اندام ملکوتی علی علیه السلام دیدند و او را وارسته خلافت دانستند.
امام نیز در مقابل، به آنان عنایت و توجه ویژه داشت و در تربیت آنان می کوشید. آنها اسلام را بی هر پیرایه از لبان مبارک علی علیه السلام می شنیدند و حقیقت اسلام و خلافت را می شناختند. آنان به خطبه های علی علیه السلام گوش جان می سپردند و این می توانست در گرایششان به تشیع بسیار مؤثر باشد. در حدیثی از امام باقر علیه السلام آمده است:
امیرمؤمنان، علی علیه السلام، همواره پس از ادای نماز صبح به تعقیبات می پرداخت تا آفتاب طلوع کند. همین که آفتاب طلوع می کرد، موالی (ایرانیان) و ناتوانان به دور او حلقه می زدند و امام به آنها فقه و قرآن تعلیم می داد.۱۱
آموزه های علوی و یارانش می توانست بذر تشیع را در قلب های آنها بکارد و سیره عدالت گستر علوی، آنان را شیفته مکتب تشیع کند.
روزی گروهی از موالی به حضور امیرمؤمنان، علی علیه السلام آمدند و از اعراب شکایت کردند و گفتند:رسول خدا صلی الله علیه و آله هیچ گونه تبعیضی میان عرب و غیرعرب در تقسیم بیت المال یا در ازدواج قائل نبود، بیت المال را برابر تقسیم می کرد، مسلمانانی چون بلال و صهیب در عهد رسول الله صلی الله علیه و آله با زنان عرب ازدواج کردند، ولی امروز اعراب، میان ما و خودشان تفاوت قائلند.
امام علی علیه السلام با اعراب در این زمینه صحبت کرد، ولی اثری نداشت و آنان فریاد کردند: ممکن نیست، ممکن نیست… . علی علیه السلام در حالی که از این جریان خشمناک بود، میان موالی آمد و گفت: “با کمال افسوس اینها حاضر نیستند با شما روش برابری در پیش گیرند و مانند یک مسلمان با حقوق یکسان رفتار کنند. من توصیه می کنم که بازرگانی پیشه کنید، خدا به شما برکت خواهد داد “.۱۲
امام علی علیه السلام روش برابری را در پیش گرفت و موالی از نزدیکان حضرت بودند، به گونه ای که در خطبه ها و سخنرانی های حضرت بر گرد منبر حلقه می زدند و برخی از اعراب از علی علیه السلام نیز پیوسته نسبت به این کار اعتراض می کردند. در روز جمعه ای علی علیه السلامبر منبر خطبه می خواند، اشعث بن قیس کندی، از سرداران معروف عرب گفت: ای امیرمؤمنان، این سرخ رویان (ایرانیان) جلو روی تو بر ما غلبه کرده اند و تو جلوی اینها را نمی گیری؟! سپس در حال خشم گفت: من امروز نشان خواهم داد که عرب چه کاره است! علی علیه السلام فرمود:این شکم گنده ها، خودشان روزها در بستر نرم استراحت می کنند و آنها (ایرانیان) روزهای گرم به خاطر خدا فعالیت می کنند.
آن گاه از من می خواهند آنها را برانم تا از ستمکاران باشم. سوگند به خدایی که دانه را شکافت و آدمی را آفرید، از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود:به خدا سوگند، همچنان که در ابتدا شما ایرانیان را به خاطر اسلام با شمشیر خواهید زد، بعدها ایرانیان شما را با شمشیر به خاطر اسلام خواهند زد.۱۳
ایرانیان در کوفه، حقیقت را در سیره علی علیه السلام دیدند و از رهنمودهای علوی، حقیقت و جوهره اسلام را شناختند و به مکتب تشیع گرویدند و بر آن پای بند شدند. حتی پس از علی علیه السلام نیز تهدیدهای بنی امیه نتوانست آنها را از علی علیه السلام جدا کند؛ چون آنان اسلام واقعی را تنها در تشیع یافته بودند. درباره سخت گیری معاویه بر مردم کوفه، حکایت های بسیاری در تاریخ هست، از جمله اینکه زیاد بن ابیه به جرم تشیع، هشتاد نفر از مردم کوفه را دست برید.۱۴
پینوشتها: ۱. بحارالانوار، ج ۶۷، ص ۱۶۸. ۲. داود الهامى، سیرى در تاریخ تشیع، قم، انتشارات مکتب اسلام، ۱۳۷۵، ص ۲۹. ۳. واقدى، المغازى، تحقیق: جونس، بیروت، عالم الکتب، ۱۴۰۴ ه .ق، چ ۳، ج ۱، ص ۲۶۱. ۴. نک: مرتضى مطهرى، خدمات متقابل اسلام و ایران، تهران، انتشارات صدرا، ۱۳۶۲، چ ۱۲، ج ۱، صص ۸۲ ـ ۹۵. ۵. المناقب خوارزمى، قم، انتشارات جامعه مدرسین، سال ۱۴۱۴ هـ . ق، چ ۲، ص ۱۱۱، ح ۱۲۰. ۶. جعفر سبحانى، ملل و نحل، قم، انتشارات جامعه مدرسین، ۱۴۱۷ هـ .ق، چ ۲، ج۶، ص ۱۵۱. ۷. خدمات متقابل اسلام و ایران، ج ۱، ص ۱۳۶. ۸. تاریخ الکوفه، ص ۱۴۲. ۹. داود الهامى، سیرى در تاریخ تشیع، ص ۷۰. ۱۰. بحارالانوار، ج ۶۷ ، ص ۱۷۱. ۱۱. همان، ص ۱۵. ۱۲. همان، ج ۲۴، ص ۱۶۰، باب ۱۲۴، ح ۳۱. ۱۳. شیخ عباس قمى، سفینه البحار، قم، اسوه، ۱۴۱۶هـ . ق، چ ۲، ج ۸ ، ص ۶۰۶ ، ماده ولى. ۱۴. تاریخ تشیع در ایران، ج ۱، ص ۱۰۳. منبع : کتاب “یاران ایرانی تبار معصومان “