- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 8 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
مهم ترین فرقه هاى شیعه، در دو قرن اول و دوم انشعاب یافته اند و با پایان یافتن قرن دوم جدایى قابل ملاحضه اى در شیعه رخ نداده است لذا اصحاب ملل و نحل، در مقابل واقفیه، به شیعیان امامى که قائل به امامت امام رضا ـ علیه السّلام ـ شدند، قطعیه و اثنا عشریه گفته اند که به امامت امام رضا ـ علیه السّلام ـ و امامان بعد از او تا امام عصر ـ علیه السّلام ـ قائل اند.
[۱] البته در قرن اول هجرى هم تا سال ۶۱ هجرى، یعنى تا شهادت امام حسین ـ علیه السّلام ـ، انشعابى در تشیع رخ نداده است؛
متن مقاله : مهم ترین فرقه هاى شیعه، در دو قرن اول و دوم انشعاب یافته اند و با پایان یافتن قرن دوم جدایى قابل ملاحضه اى در شیعه رخ نداده است لذا اصحاب ملل و نحل، در مقابل واقفیه، به شیعیان امامى که قائل به امامت امام رضا ـ علیه السّلام ـ شدند، قطعیه و اثنا عشریه گفته اند که به امامت امام رضا ـ علیه السّلام ـ و امامان بعد از او تا امام عصر ـ علیه السّلام ـ قائل اند.
[۱] البته در قرن اول هجرى هم تا سال ۶۱ هجرى، یعنى تا شهادت امام حسین ـ علیه السّلام ـ، انشعابى در تشیع رخ نداده است؛ اگرچه شهرستانى فرقه غلات سبئیه را انشعابى از شیعه مى داند که در عصر حضرت امیر ـ علیه السّلام ـ رخ داده است.
[۲] در حالى که در اصل وجود شخصى به نام ابن سباء تردید است.
[۳] با این حال به گفته رجال کشى، عده اى غالى در زمان على ـ علیه السّلام ـ بوده اند که آن حضرت آنان را امر به توبه کرده و چون توبه نکرده اند، اعدامشان کرده است.[۴]
امام حسن و امام حسین ـ علیهما السّلام ـ کیان مسلمانان موقعیت ممتازى داشتند و تنها ذریه پیامبر به شمار مى آمدند و علاوه بر شیعه عموم مسلمانان هم آنان را اولى به خلافت مى دانستند؛ لذا در زمان این دو بزرگوار، شبهه اى در امر امامت پیش نیامد و هیچ انشعابى رخ نداد، بعد از شهادت امام حسین ـ علیه السّلام ـ، ما شاهد انشعاب در تشیع هستیم که فرقه هاى منشعب شده، عبارت اند از:
کیسانیه: معتقدان به امامت محمد حنفیه.
زیدیه: معتقدان به امامت زید بن علی
ناووسیه: قائلان به غیبت و مهدویت امام صادق ـ علیه السّلام ـ.
فطحیه: کسانى که به امامت عبدالله افطح، فرزند امام صادق ـ علیه السّلام ـ قائل بودند.
سمطیه: معتقدان به امامت محمد دیباج، فرزند دیگر امام صادق ـ علیه السّلام ـ.
اسماعیله: کسانى که به امامت اسماعیل، فرزند امام صادق ـ علیه السّلام ـ معتقدند.
طفیه: کسانى هستند که معتقدند امام صادق ـ علیه السّلام ـ به امامت موسى بن طفى وصیت کرده است.
اقصمیه: کسانى که مى گویند امام صادق ـ علیه السّلام ـ به امامت موسى بن عمران اقمص وصیت کرده است.
یرمعیه : کسانى که مى گویند: امام صادق ـ علیه السّلام ـ به امامت یرمع بن موسى وصیت کرده است.
تمیمیه: گروهى که قائل هستند امام صادق ـ علیه السّلام ـ در امامت، شخصى به نام ابى جعده بوده است.
یعقوبیه: منکران امامت موسى ین جعفر ـ علیه السّلام ـ که مى گویند امامت در غیر فرزندان امام صادق ـ علیه السّلام ـ مى تواند باشد؛ بزرگشان شخصى به نام ابو یعقوب بود.
ممطوره: کسانى که در مورد امام کاظم ـ علیه السّلام ـ توقف کرده و گفتند ما نمى دانیم آن حضرت از دنیا رفته یا نه.[۵]؛
واقفیه: کسانى که قائل اند امام کاظم ـ علیه السّلام ـ نمرده و تا قیامت نخواهد مرد.[۶]
البته بعضى از این فرقه ها به فرقه هاى کوچک ترى نیز منشعب شده اند؛ مثلاً کیسانیه در مورد امامت محمد حنفیه دو گروه بودند: عده اى قائل بودند که محمد حنفیه بعد از امام حسین ـ علیه السّلام ـ به امامت رسیده است؛ گروهى دیگر مى گفتند، که محمد حنفیه پس از پدرش على ـ علیه السّلام ـ امام بوده است؛ و بعد از این که امامت را به پسرش، ابو هاشم، نسبت مى دهند نیز چند گروه شده اند:
گروهى معتقد بودند که ابو هاشم به امامت محمد بن على عباسى وصیت کرده است؛ گروه دوم قائل بودند، که ابو هاشم به امامت برادرش على بن محمد حنفیه وصیت کرده است؛ گروه سوم مى گفتند، که ابو هاشم برادرزاده اش، حسن بن على را جانشین خود کرده است؛ گروه چهارم نیز معتقد بودند وصى ابو هاشم در امامت عبدالله بن عمروکندى بوده است. [۷]
زیدیه نیز به سه گروه اصلى تقسیم مى شوند: جارودیه:[۸] بعد از پیامبر اکرم ـ صلّى الله علیه و آله ـ، على ـ علیه السّلام ـ را مستحق خلافت مى دانستند و عقیده داشتند پیامبر ـ صلّى الله علیه و آله ـ آن جناب را با وصف به مردم شناساند، نه با اسم.
مردم در عدم شناسایى ایشان تقصیر کردند و ابوبکر را اختیار نمودند و با این کار کفر ورزیدند.
سلیمانیه: [۹] قائل هستند امامت با شورا تعیین مى شود و امامت مفضول را با وجود افضل جایز مى شمارند و از این راه مشروعیت خلافت ابوبکر و عمر را اثبات مى کنند و امت را در عدم اختیار على ـ علیه السّلام ـ خطا کار مى دانند که خطایشان به درجه فسق نمى رسد.
عثمان را نیز تکفیر مى کنند.
بتریه: [۱۰] عقاید اینان نیز مانند عقاید سلیمانیه است. با تفاوت که در مورد عثمان توقف مى کنند.[۱۱]
فرقه اسماعیلیه نیز به سه دسته تقسیم شدند: فرقه اى قائل اند که امام بعد از امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرزندش، اسماعیل است و او نمرده و زنده است و مهدى موعود مى باشد.
فرقه دوم قائل شدند که اسماعیل مرده و امامت به پسرش محمد منتقل شده و او غیب است و ظاهر خواهد شد و زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد.
فرقه سوم نیز مثل فرقه دوم قائل به امامت محمد بن اسماعیل هستند، با این فرق که مى گویند محمد مرده و امامت در نسل او باقى مانده است.
[۱۲] البته اکثر این فرقه ها عمر چندانى نداشتند و به سختى مى شود نام فرقه بر آنان اطلاق کرد.
بلکه گروه هایى بودند که با مرگ رهبرانشان منقرض مى شدند و در صحنه هاى سیاسى ـ اجتماعى نمودى نداشتند.
از میان این فرقه ها سه فرقه کیسانیه، زیدیه و اسماعیلیه در قرن اول، دوم و سوم دوام و ظهور داشتند.
البته فرقه اسماعیلیه، اگر چه در قرن دوم و بعد از وفات امام صادق نمودى نداشت و به اصطلاح، ائمه آن در خفا به سر مى بردند.[۱۳]
در قرن اول هجرى، پس از شیعه امامیه، تا خروج زید، کیسانیه مؤثرترین فرقه شیعه بوده است.
کیسانیه در قیام مختار نمود و ظهور داشت و اگر خود مختار را کیسانى ندانیم بسیارى از نیروهایش بر مذهب کیسانى بودند.
[۱۴] این فرقه تا پایان قرن اول، فعالیت سیاسى داشت و ابو هاشم، عبدالله بن محمد حنفیه که رهبر این فرقه بود، براى نخستین بار واژه هاى داعى و حجت را بر مبلغانش اطلاق کرد و بعدها توسط سایر فرق چون عباسیان، زیدیان و اسماعیلیان مورد استفاده قرار گرفت.
آخرین نمود سیاسى ـ اجتماعى کیسانیان را مى توان در قیام عبدالله بم معاویه ـ از تبار جعفر طیار ـ جست و جو کرد؛ چنان که شهرستانى مى گوید:
«عده اى از کیسانیان معتقد به وصایت عبدالله بن عمروکندى بودند و آنگاه که از او کذب و خیانت مشاهده کردند، به امامت عبدالله بن معاویه بن عبدالله بن جعفر طیار قائل شدند… میان اصحاب عبدالله بن معاویه و اصحاب و پیروان محمد بن على اختلاف شدیدى در امامت بود».[۱۵]
بعد از کیسانیه دومین فرقه اى که در صحنه سیاسى و اجتماعى فعال بود، فرقه زیدیه است که بعد از قیام زید ایجاد شد و سیاسى ترین فرقه شیعه بوده است و از همه فرقه هاى شیعه به اصول اهل سنت نزدیک تر بود؛ چنان که فرقه بتریه زیدیه علاوه بر پذیرش خلافت ابوبکر و عمر و عثمان، عایشه، طلحه و زبیر را نیز تکفیر نمى کردند.
مذهب زیدى، یعنى تشیع به معناى اعم، چندان تعارضى با معتقدات اهل سنت نداشت، بدین سبب در بعضى از قیام هاى زیدى چون قیام محمدى نفس زکیه و برادرش ابراهیم تعدادى از بزرگان و عالمان اهل سنت شرکت داشتند.
همچنین شیعیانى که در قیام هاى زیدى شرکت مى جستند، احتمالاً بر این باور بودند که رهبران علوى قیام ها، منصوب از طرف امام معصوم هستند و شاید پراکندگى شیعیان از اطراف اینان.
بدین سبب بود و در نهایت فقط زیدیان در کنار این رهبران باقى مى ماندند؛ مثلاً ابراهیم بن عبدالله، برادر محمد نفس زکیه، به گفته مسعودى در آخر کار، با چهار صد نفر از زیدیه مى جنگید که این عده همراه او کشته شدند.[۱۶]
سومین فرقه اى که در صحنه هاى اجتماعى ـ سیاسى فعال بوده اند و نمود داشتند، فرقه اسماعیلى است.
این فرقه در نیمه دوم قرن دوم هجرى از پیکره تشیع جدا شده است. ولى تا اواخر قرن سوم هجرى چندان نمودى در اجتماع نداشته است و رهبران آنها تا سال ۲۹۶ هجرى یعنى سال ظهور عبیدالله مهدى ـ اولین خلیفه فاطمى در مغرب ـ در خفا به سر مى بردند؛ بدین سبب مراحل تکوین این فرقه کاملاً مجهول ماند؛ نوبختى که در قرن سوم مى زیسته حرکت هاى اولیه آنان را به غلات و پیروان ابى الخطاب ربط مى دهد.[۱۷]
عقاید آنان نیز در هاله اى از ابهام مانده است. مسعودى در این مورد مى نویسد: «متکلمین فرق مختلف: شیعه، معتزله، مرجئه و خوارج کتبى درباره فرق و نیز در رد مخالفین خود نگاشته اند… اما کسى از آنها متعرض عقاید فرقه قرامطه نشده. کسانى نیز که بر آنها رد نوشته اند مثلاً قدامه بن یزید النعانى، ابن عبدک الجرجانى، ابى الحسن زکریا الجرجانى، ابى عبدالله محمد بن على بن الزرام الطائى الکوفى و ابى جعفر الکلابى هر کدام که عقاید اهل باطل را شرح مى دهند، کسان دیگر آن مطالب را نمى گویند، تازه خود اهل این فرقه مطالب این افراد را انکار کرده و آنها را تأیید نمى کنند».[۱۸]
این مطلب باعث شد که آنان را در مناطق مختلف به نام هاى متفاوتى بخوانند؛ خواجه الملک در این باره نوشته: «آنها را به هر شهرى و ولایتى به نامى مى خوانند؛ به حلب و مصر اسماعیلى، به قم و کاشان و طبرستان و سبزوار سبعى، و به بغداد و ماوراءالنهر قرمطى و به رى خلفى و به اصفهان…».[۱۹]
قبل از تشکیل دولت فاطمى، اسماعیلیان کمتر به فعالیت هاى سیاسى مى پرداختند و بیشتر روى تبلیغ و جذب و تربیت نیرو تمرکز داشتند، لذا شاهد سفر رهبران اسماعیلى از جمله محمد بن اسماعیل، عبدالله بن محمد، احمد بن عبدالله و حین بن احمد به مناطقى چون رى، نهاوند، منطقه دماوند، سوریه، جبال قندهار، نیشابور، دیلم، یمن، همدان، استانبول و آذربایجان هستیم که در این مناطق داعیان و مبلغان خویش را پراکنده مى کردند.[۲۰]
با توجه به این زمینه ها بود که قرمطیان خود را به اسماعیلیه منسوب کردند و با چنان گستردگى به فعالیت پرداختند که لشکریان عباسى نتوانستند فتنه آنان را خاموش کنند.[۲۱]
در سال ۲۹۶ هجرى نیز دولت فاطمى بر اساس مذهب اسماعیلى در مغرب شکل گرفت و بخش وسیعى از سرزمین اسلامى را از قلمرو عباسیان خارج ساخت.
پى نوشت ها:
[۱] . شهرستانی. کتاب الملل و النحل، منشورات الشریف الرضى، قم، ۱۳۶۴هـ .ش، ج ۱، ص ۱۵۰٫[۲] . همان، ص ۱۵۵٫
[۳] . رجوع شود: العسکرى، السید مرتضی. عبدالله بن سباء و اساطیر اخرى، چاپ ششم، ۱۴۱۳ هـ. ۱۹۹۳،ج ۳۲۸ ـ ۳۷۵٫
[۴] . شیخ طوسی. اختیار معرفه الرجال، موسسه آل البیت لاحیاء التراث، قم، ۱۱۴۰۴ هـ ، ج ۱، ص ۳۲۵٫
[۵] . ابن میثم البحرانى، میثم بن علی. الحیاه فى القیامه فى تحقیق امر الامامه، مجمع الفکر الاسلامى، قم، ط اول، ۱۴۱۷ هـ، ص ۱۷۲ ـ ۱۷۴٫
[۶] . شهرستانی. همان، ص ۱۵۰٫
[۷] . شهرستانی. همان. ص ۱۳۱ ـ ۱۳۵٫
[۸] . آنان اصحاب ابى الجارود، زیاد بن ابى زیاد بودند از این رو به آنها جارودیه مى گفتند.
[۹] . رهبرشان شخصى به نام سلیمان بن جریر بود؛ لذا به آنان سلیمانیه گفتند.
[۱۰] . رهبرشانم شخصى به نام کثیر النورى ابتر است لذا به نام او موسوم به بتریه شدند.
[۱۱] . همان، ص ۱۴۰ ـ ۱۴۲٫
[۱۲] . خراسانى، شیخ محمد کریم. تاریخ و عقاید فرقه آقاخانیه، تلخیص و تنظیم. حسین حسنى، مشر الهادى، ص ۲ و ۳٫
[۱۳] . همان، ص ۴۳٫
[۱۴] . مسعودى، على بن الحسین. مروج الذهب، منشورات مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، بیروت، ۱۴۱۱ هـ ، ج ۳، ص ۹۱٫
[۱۵] . شهرستانى .همان، ص ۱۳۵٫
[۱۶] . مسعودى، على بن الحسین. مروج الذهب، منشورات مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، بیروت، ۱۴۱۱ هـ ، ج ۳، ص ۳۲۶٫
[۱۷] . فرق الشیعه، المطبعه الحیدریه، نجف، ۱۳۵۵ ـ ۱۹۳۶، ص ۷۱٫
[۱۸] . التنبیه و الاشراف، دار الصاوى للطبع و النشر و التألیف، قاهره، ص ۳۴۱٫
[۱۹] . سیاست نامه، انتشارات علمى و فرهنگى، تهران، ۱۳۶۴ هـ ، ص ۳۱۱٫
[۲۰] . رجوع شود به: جعفریان، رسول. تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا قرن هفتم هجرى، سازمان تبلیغات اسلامى، قم، چ پنجم، ۱۳۷۷، ص ۲۰۷ ـ ۲۰۹٫
[۲۱] . مسعودى، على بن الحسین. مروج الذهب، ممنشورات مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، بیروت، ط اولى، ۱۴۱۱ هـ ـ ۱۹۹۱ م، ج ۴، ص ۲۹۷٫