- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 10 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
یکى از دلائل عمده نفوذ تشیع در ایران، ورود«سادات علوى» به این منطقه است. این افراد، عمدتا «شیعه»بوده اند. گر چه گاهى در میان آنها، افراى که حتى «ناصبى» بوده اند، پیدا می شده است (۱) . البته شیعیان آنها نیز، همگى اثنى عشرى نبوده، بلکه بسیارى از آنها، «شیعه زیدى» بودهاند . معمولا کسانى از آنها که محور قیامهاى ضد عباسى بوده اند، شیعه زیدى شمرده میشوند. این به دلیل این بود که آنها به تقیه اعتقادى نداشته و «قیام با سیف» (۲) را دلیل تشخص امامت زید می دانستند.
دلیل ورود آنها به ایران، چند نکته بوده است. امنیتى که در مناطق ایران بوده، یکى از عمده ترین دلایل این مهاجرت هاست. ایران، دور از دسترس حکومتهایى بود که مرکز آنها در شام و یا عراق قرار داشت. فشارهاى عباسیان و قبل از آنها امویان، باعث شد تا آنها، بدین مناطق مهاجرت کنند. از میان علویین، کسانى که در قیامهائى چون قیام «زید»، «محمد بن عبد الله»، «ابراهیم بن عبد الله» و «حسین بن على» (شهید فخ) شرکت کرده بودند، احساس خطر بیشترى میکردند. آنها، یا همچون «ادریس بن عبد الله» به شمال آفریقا و یا مانند« یحیى بن زید» و«یحیى بن عبد الله»، به مناطق شرقى یعنى ایران، متوارى می شدند.
دلیل دیگر مهاجرت آنها، همان دلیلى بود که سایر اعراب را به این مناطق، جذب مى کرد. رفاهى که این شهرها، میتوانست در بر داشته باشد براى عدهاى از آنها، قابل توجه بود . اضافه بر این، آنها خود را محبوب مردم این سامان می دیدند. مردم نیز به دلیل اینکه آنها فرزندان رسول الله بودند، بدانها احترام می گذاشتند. این مسئله آنها را به این سمت، جلب میکرد (۳) . در این میان شهرهاى شیعه نشین، اهمیت بیشترى داشته است. کما اینکه قبلا در مورد قم، توضیح دادیم. گر چه اهل سنت نیز نسبت به علویین احترام خاصى داشتند (۴) .
این مهاجرتها، بیشتر از قرن دوم به بعد بوده است. و لذا کمتر میتوان به فرار آنها به ایران از ترس حجاج شاهدى ذکر کرد. با این حال بعضى، اولین دسته از سادات علوى مهاجر را کسانى دانسته اند که از ظلم و جور امویان و بویژه سفاکیهاى حجاج به این حدود پناه آوردهاند (۵) . بعد از آن که «یحیى بن زید» به ایران آمد، راه این مهاجرت گشوده شد. و لذا کسانى که از ترس «منصور عباسى» و به جرم حمایت از «محمد بن عبد الله» و برادرش «ابراهیم» تحت تعقیب بودند، به سرعت روى بدین منطقه آوردند. پس از آن، این مهاجرتها رو به گستردگى نهاد.
یکى از دلایل آمدن آنها پس از این ماجرا، «جذب نیرو» براى «قیام» بوده است. مردم ایران که یک بار به هنگام روى کار آمدن عباسیان، علاقه خود را جهت «تغییر حاکمیت» عربها نشان داده، امتحان خوبى نیز داده بودند، میتوانستند بار دیگر چنین کنند. همین تصور بود که علویان را بسوى این مناطق، جذب میکرد. در صورتى که آگاهى عمومى مردم ایران، نسبت به علویان و حتى فعالیت خود علویان نیز در تحریک مردم، اندک بود. فعالیت عباسیان، تنها پس از ۳۰ سال به نتیجه رسید. در حالیکه علویان، معمولا با یک تحرک اندک، قصد چنین کار بزرگى را داشتند (۶) .
«یحیى بن عبد الله بن الحسن بن الحسن علیه السلام» (۷) از جمله کسانى بود که در قیام حسین بن على (شهید فخ)، شرکت کرد او پس از شکست این قیام به سوى مشرق گریخت. و همراه با عدهاى از کوفیان به مناطق شمالى ایران(دیلم) رفت. رشید که به شدت از این حرکتها، هراس داشت به«فضل بن یحیى برمکى» دستور داد تا به هر صورتى شده او را دستگیر کند (۸) .
به نظر میرسد حرکت یحیى، اولین «قیام شیعى» در«دیلم» بوده است.
منطقه دیلم، یکى از مناطقى است که در مقابل مسلمین، به شدت مقاومت کرد. و تا مدتها، اسفهبدان که از قبل بر آن حاکم بودند، تسلط خود را بر آن منطقه حفظ کردند.در این فاصله، گاهى بین آنها و خلفا، صلح میشد.و گاهى نیز درگیریها و تهاجمها از دو طرف، ادامه داشت .
رفتن این افراد به این منطقه، میتوانست به نحوى به معناى استفاده و بهره بردارى از این اختلافات باشد. بنا به گفته فخرى، عده کثیرى از مناطق اطراف، گرد او مجتمع شدند (۹) . طبرى نیز از «ابو حفص کرمانى» نقل کرده که: «انه ظهر بالدیلم و اشتدت شوکته و قوى أمره» یعنى: او در دیلم ظاهر گشته و شوکت و قدرتش در کارها رو به فزونى نهاد. او ادامه میدهد، بسیارى از مردم مناطق اطراف، گرد او مجتمع شدند (۱۰) . تعداد هواداران او به اندازهاى بود که «فضل بن یحیى» با ۵۰ هزار نفر به سوى او، حرکت میکند (۱۱) . با این حال درگیرى بین آنها بوجود نیامد. و رشید موفق شد با فرستادن امان نامهاى، او را وادار به پذیرش صلح کند. از طرف دیگر، فضل به «صاحب الدیلم» نیز وعده زیاد مالى داد تا خروج او را از دیلم، «تسهیل» کند (۱۲) . پس از آمدن او به بغداد تا مدتى با او خوش رفتارى میشد. و بالاخره او را به شهادت رساندند (۱۳) . منطقه دیلم از نظر جغرافیایى و سیاسى، میتوانسته براى یک نهضت شیعى، آمادگى داشته باشد. کما اینکه بعدها در همین منطقه، اولین حکومت شیعى بوجود آمد. حرکت «یحیى بن عبد الله»، زمینه سازى براى حرکات بعدى بود. گر چه از قبل نیز این منطقه، چنین زمینهاى را، هر چند به طور مختصر، داشته است. وقتى از یحیى پرسیدند که چرا«دیلم» را انتخاب کرده است؟ او عنوان کرد که: «ان للدیلم معنا خرجه فطعمت ان تکون معى» (۱۴) : یعنى:« من شنیده بودم» که در دیلم یک جو انقلابى به سود ما وجود دارد. لذا به فکر افتادم از جو موجود در جهت قیام خود، بهره بردارى کنم. و این خود، نشانه وجود چنین زمینهاى است. شاید هم منظور او شنیدن یک خبر غیب گونه در مورد آینده این منطقه بوده است.
پس از این ماجرا با آمدن حضرت على بن موسى علیه السلام به ایران، گروههایى از «سادات»، راهى ایران شدند تسامح مأمون در مقابل سخت گیرى پدرش رشید، نبست به سادات، در رشد و سربلندى علویان، تأثیر بسزایى داشت. او گر چه با قیامهاى آنها به شدت برخورد کرد، اما در حالت عادى به علت اعتقادى که به برترى على بر سایر خلفا داشت، نسبت به علویین نیز احترام زیادى گذاشت. با این حال در اواخر، سیاست او، کاملا نسبت به این افراد که در هر حال حکومت عباسیان را تهدید میکردند، عوض شده بود. آمدن حضرت فاطمه معصومه (ع) به ایران از جمله، مهاجرتهایى بوده که در رابطه با آمدن على بن موسى (ع) به ایران صورت گرفته است (۱۵) .
مرعشى مینویسد:…سادات از آوازه ولایت و عهدنامه مأمون که بر حضرت امامت پناهى داده بود، روى بدین طرف نهادند. و او را بیست و یک برادر دیگر بودند.این مجموع باردران و بنو اعمام از سادات حسینى و حسنى به ولایت رى و عراق رسیدند (۱۶) . او پس از ذکر تغییر سیاست مأمون در به شهادت رساندن امام رضا (ع) در مورد عکس العمل سادات، مینویسد: چون سادات خبر «غدر» مأمون که با حضرت رضا کرد شنیدند، پناه به کوهستان دیلمستان و طبرستان بردند. و بعضى بدانجا شهید گشتند. و مزار و مرقد ایشان، مشهور و معروف است. و چون اصفهبدان مازندران در اوایل که اسلام قبول کردند، «شیعه» بودند و با اولاد رسول علیهم السلام، حسن اعتقاد داشتند، سادات را در این ملک، مقام آسانتر بود (۱۷) .
بعدها، خواهیم دید که با پیدایش قیامهاى شیعى در مازندران و گیلان، این مهاجرتها رو به گستردگى نهاد.
در این دوره، عراق و کوفه دیگر منطقه امنى نبود. گر چه شیعیان آن، بسیار بودند. علویان نیز با توجه به سوابق کوفه در اینکه در مواقع حساس همکارى نمى کردند، حاضر نبودند در آن منطقه، دست به تحرکى بزنند. یکى از آنها به نام «موسى بن عبد الله ابن حسن» در مورد عراق، میگفت:
لا تترکینى العراق فانها*بلاد بها اس الخیانه و الغدر (۱۸)
مرا در عراق وا مگذارید که پایه و اساس آن بر نیرنگ و خیانت استوار است.
پس از عراق، ایران یکى از بهترین زمینهها براى قیام بود.
براى دریافت وضعیت نسبى تشیع در ایران، میتوان از محلهایى که مهاجران علوى در آنها ساکن بودهاند، استفاده نمود. البته تعیین این مکانها به عنوان محلهاى شیعى، به صورت قطعى امکان پذیر نیست. چرا که به عنوان نمونه، اصفهان با تمام سنى گرى متعصبانه خود که گاهى معاویه را تا حد پیامبرى بالا (۱۹) مى برده و حتى درگیریهاى مکررى با قمیها به عنوان شیعه داشته (۲۰) ، باز محفلى براى «سادات» بوده است. البته همین مهاجرتها، به تدریج بنیه شیعه را در این شهر نیز قوى کرد. به طورى که یکى دو سه قرن بعد از سفر مقدسى در قرن چهارم بدان شهر، مشاهده میکنیم که این شهر نیز گرفتار درگیریهاى شیعه و سنى است (۲۱) . و همین، نشانه توسعه تشیع در این شهر است که از جمله زمینههاى آن وجود همین «سادات علوى» است. در سایر شهرها هم قضیه به همین شکل است.
در مورد «تفرش» نوشته شده: از وجود امام زادههاى متعدد در تفرش و نزدیکى آن به قم و رى، برداشت میشود که مردم تفرش از صدر اسلام، پیرو مذهب تشیع بودهاند (۲۲) .نویسنده دیگرى مینویسد: آیین حقه تشیع در همان قرن نخستین هجرى به رى و به تبع آن به «قصران خارج» راه یافت…. ظاهرا رواج آیین تشیع در رى و قصران به وسیله آن دسته از سادات و فرزندان على (ع) صورت گرفت که در خلافت جابرانه امویان از جور و ستم ایشان، بدین نواحى پناه آوردند.(۲۳)
در جاى دیگر نیز وجود قبر امام زاده حمزه در این شهر به عنوان نشانه وجود تشیع در این شهر ذکر شده است (۲۴) .
مهاجرت سادات به بیهق نیز یکى از همین نمونه هاست (۲۵) . بنابر این از مقابر سادات و امام زاده ها، میتوان تا حدودى خطوط گسترش تشیع را در ایران ترسیم کرد.
اما واضح است که این کار، احتیاج به یک تحقیق مستقل که قطعا تلاش زیادى را خواستار است، دارد. و طبعا از عهده ما، فعلا خارج است.
رازى در مورد برخى امکنه که فرزندان بلاواسطه ائمه اطهار (ع) در آنها مدفون بودهاند، مینویسد: «اهل رى به زیارت حضرت عبد العظیم شوند. و به زیارت ابو عبد الله الابیض و به زیارت السید حمزه الموسوى… و اهل قم به زیارت فاطمه بنت موسى بن جعفر (ع) که ملوک و امراء عالم، حنیفى و شفعوى به زیارت آن تربت، تقرب نمایند. و اهل کاشان به زیارت على بن محمد الباقر (ع) که مدفون است به «یار کرسب» با چندان حجت و برهان که آنجا ظاهر شده است. و اهل آوه به زیارت فضل و سلیمان شوند، فرزندان موسى بن جعفر الکاظم (ع) و به زیارت «اوجان» که عبد الله موسى (ع) مدفون است. اهل قزوین، سنى و شیعه به تقرب زیارت ابو عبد الله الحسین بن الرضا شوند» (۲۶) .
با این حال با استفاده از کتاب «منتقله الطالبیه» که پیرامون، مهاجرت و محل اسکان بعضى از علویان است، میتوان نقاطى را مشخص کرد. تحقیق بیشتر، مستلزم آن است تا هر یک از این افراد شناخته شده و واسطه آنها تا ائمه (ع) ، مورد بررسى قرار گیرد. اگر تعداد واسطه، بین آنها پنج نفر تا امام سجاد باشد (۲۷) و فرضا ۳۵ سال را براى هر واسطه در نظر بگیریم، طبعا حد فاصل بین امام سجاد (ع) و این امامزاده، ۱۷۵ سال یعنى: نزدیک به دو قرن است. حدود یک قرن نیز از آغاز هجرت تا شهادت امام سجاد (ع) است. بنابر این به احتمال قوى، شهادت و یا رحلت چنین امام زادهاى، باید اواسط قرن سوم و یا اوائل قرن چهارم باشد. در این صورت، میتوانیم تا حدودى به نفوذ تشیع، و یا ایجاد زمینه آن به واسطه چنین فردى از اولاد ائمه (ع) پى ببریم.
ناگفته نماند که اصولا این افراد که براى آنها، مقبرهاى ساخته شده، جزو شخصیتهاى مهم علوى بودهاند. و لذا محبوبیت آنها به این اندازه بوده که از همان زمان شهادت، چنین احترامى براى آنها قائل شوند. و قبر آنها از دید دیگران مخفى نماند.
طبعا این شخصیت، میبایست تأثیرات مذهبى و سیاسى بر مردم داشته باشد. از آنجا که این افراد، عموما شیعه بودهاند به احتمال بسیار قوى، چنین تأثیرى را به اطرافیان خود نیز منتقل کردهاند. هنگامى که مقبره«محمد بن جعفر الصادق(ع) » (۲۸) در «سرخس» شهرت مییابد، این میتواند نشانه نفوذ اهل بیت (ع) در همان دورانهاى اولیه اسلام باشد.
کتاب«منتقله الطالبیه» در قرن پنجم هجرى، نگارش یافته است. و لذا نتایجى که ذیلا ما انتظار میبریم، تا حدود همین قرن است. به تعبیر دیگر، شهرهایى که در ایران، محل مهاجرت علویان بوده و ما میخواهیم نفوذ عقاید شیعى را در آن دنبال کنیم، طبعا تا قرن پنجم، ادامه مییابد. در اینجا ما فهرست اسامى شهرها را با تعداد سادات علوى ساکن آنها که نام برده شده، ذیلا نقل میکنیم. نتیجه گیرى بیشتر از این مطالب، فعلا مقدور نیست.
بروجرد، ۴ نفر. تستر ۲ نفر. تفرش، ۲ نفر. جندى شاپور، ۲ نفر. جیرفت، ۲ نفر گیلان، ۴ نفر. جرجان، ۳۲ نفر. خراسان، ۱۵ نفر. دیلم، ۶ نفر. رامهرمز، ۳ نفر. راوند، ۳ نفر. رى، ۶۶ نفر. رویان، ۲ نفر. سابور ۳ نفر. سیرجان، ۲ نفر. سجستان، ۳ نفر. سمرقند، ۱۵ نفر. شیراز، ۲۳ نفر. چالوس، ۱۴ نفر. طبرستان، ۷۶ نفر. طالقان، ۲ نفر. طبس، ۲ نفر. طوس، ۶ نفر. فارس، ۶ نفر. فسا، ۵ نفر. قزوین، ۲۷ نفر. قم، ۲۳ نفر. کازرون، ۲ نفر. کرمان، ۷ نفر.مرو، ۸ نفر. نیشابور، ۲۱ نفر. ورامین، ۳ نفر. همدان، ۱۱ نفر. یزد، ۲ نفر. آذربایجان، ۳ نفر. ابهر، ۵ نفر. اردبیل، ۲ نفر. اهواز، ۳۵ نفر. ارجان، ۸ نفر. اصفهان، ۳۳ نفر.
همانگونه که گفتیم، این تعداد میتواند درصد گسترش تشیع را نشان دهد.
و اینکه در طبرستان تعداد ۷۶ نفر و در رى ۶۶ نفر و در قم ۲۳ نفر و….(البته نسبت به اصل جمعیت) وجود دارد، میتواند آنچه را که ما در نظر داریم، یعنى نشان دادن وسعت تشیع نشان دهد.
البته باید توجه داشت که مؤلف کتاب «منتقله الطالبیه»، تنها اسامى تعدادى از علویان را نوشته است. و ایشان در نقاط مورد نظر، استقصاء نکرده است.
به مرور زمان و در قرن چهارم و پنجم، بر شوکت«سادات» افزوده گردید.و در بغداد گسترش طالبیین، ایجاب میکرد که از طرف خلفاى بغداد، «نقبائى» براى آنها قرار داده شود. در قرن چهارم، مدتى «شریف رضى» و پدرش، چنین نقابتى را در عهده داشتند. در حالیکه شیعه امامى بودند، در شهرهاى ایران نیز سادات، مقامى افزون از حد تصور داشتند. و حتى در شهرهائى که «دار السنه» محسوب میشود، باز همین شرافت براى آنها وجود دارد. در مورد قرن پنجم، گزارش دقیقى از بزرگان سادات در شهرها داریم که «عبد الجلیل رازى»، آن را نقل کرده است . از جمله در شهرهاى اصفهان، قزوین، رى، نیشابور و بعضى از شهرهاى دیگر.
اما نکته جالب این است که او نیز اصرار دارد که سادات، عموما شیعه بودهاند. او مینویسد :«و علوى اصلى، الا امامتى و شیعى نبود. و نتواند بود. و اگر نه، بارى زیدى که در حکایت است که علوى سنى، اجازت دخول خواست. و علوى شیعى با او از سلطان سعید مسعود، سلطان گفت : بگوى تا از این دو گانه، یکى باشد تا درآید. علوى سنى الا منافق نیابى! علوى سنى را نگذاشتند. و علوى خالص، راه یافت.و مقصود حاصل کرد تا بدانى که علوى، الا شیعى سره نباشد که تبرى کردن از پدر، عاقى باشد. و مذهب بفروختن از پر نفاقى» (۲۹) .