- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 20 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
پیش درآمد
امام على بن الحسین (علیه السلام)، مشهور به زین العابدین و سجاد بنا به نقل مشهور در سال ۳۸ هجرى در مدینه به دنیا آمد.[۱] در هنگام حادثه کربلا ۲۲ یا ۲۳ سال سن داشته و بنا به نظریه بیشتر دانشمندان اسلامى از برادر شهیدش حضرت على اکبر، کوچک تر بوده است.[۲]
حیات اجتماعى، فرهنگى، سیاسى و علمى امام سجاد (علیه السلام) از زوایاى گوناگون قابل بررسى است. یکى از ابعاد زندگى امام سجاد (علیه السلام) همراهى او در قیام کربلا و پیام رسانى آن نهضت بزرگ است.
این نوشته تنها از همین زاویه به زندگى امام ساجدان نگریسته و به مرور صحنه هاى حضور و نقش سیاسى آن حضرت در حادثه کربلا پرداخته است.
نهضت ماندگار
قیام بزرگ عاشورا ماندگارترین نهضت اسلامى است که در محرم سال ۶۱ قمرى روى داده است. این نهضت داراى دو مرحله بود. برهه نخست، آفرینش و شکل گیرى و جهاد و جانبازى و دفاع از کرامت اسلامى و دعوت به اقامه عدل و احیاى دین محمدى و سنت و سیره نبوى و علوى بوده که به رهبرى امام حسین (علیه السلام) از نیمه ماه رجب سال ۶۰ هجرى آغاز و در دهم محرم سال ۶۱ هجرى به فرجام رسید. مرحله دوم، دوره پیام رسانى و تثبیت ارزشهاى نهضت و عرصه جهاد فرهنگى و تبیین آرمان هاى آن قیام مقدس بود که به رهبرى امام على بن الحسین (علیه السلام) تداوم یافت.
امامت شیعه و رهبرى نهضت کربلا در عصرى به امام سجاد (علیه السلام) منتهى گشت که او به همراه نزدیک ترین افراد خاندان آل على (علیه السلام) به اسارت مى رفتند. آل على (علیه السلام) آماج تیرهاى ستم و تهمت و افترائات سیاستمداران بنى امیه قرار داشتند، ارزشهاى دینى دستخوش تحریف و تغییر امویان قرار گرفته، روحیه شجاعت و حمیت اسلامى و باورهاى دینى مردم سست، احکام دینى بازیچه نالایقان اموى شده، خرافه گرى رواج یافته، روحیه شهامت و شهادت طلبى در زیر شلاق و شکنجه و ارعاب امویان محو گشته بود. سخت گیرى هاى بى حد و حصر، مصادره اموال و تخریب خانه هاى آل هاشم، محروم ساختن آنها از امتیازات جامعه اسلامى، جلوگیرى مردم از هرگونه ارتباط با خاندان وحى و به انزوا کشاندن امام معصوم (علیه السلام) از مهم ترین سیاست هاى حاکمان اموى در مبارزه با اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) بوده است.[۳]
امام زین العابدین (علیه السلام) در چنین عصر و جوى رسالت و پیامبرى خود را آغاز کرد. در صورتى که تنها سه تن پیرو واقعى داشت.[۴] حرکت جهاد فرهنگى و پرورش شخصیت ها را در دستور کار خود قرار داد و با یک حرکت عمیق و دامنه دار به ایفاى نقش پیشوایى خود پرداخت این رویکرد امام سجاد (علیه السلام) زمینه ساز انقلاب فرهنگى امام باقر(علیه السلام) و امام صادق(علیه السلام) گشت. از این رو برخى از نویسندگان، آن حضرت را «باعث الاسلام من جدید» نامیدند.[۵]
شاهد واقعه
در زمینه حضور امام سجاد (علیه السلام) در نهضت حسینى جاى تردیدى نیست. امّا از صحنه هاى اجتماعى و سیاسى امام سجاد (علیه السلام) در برهه آغازین نهضت، آگاهى هاى زیادى از تاریخ به دست نمى آید، یعنى از نیمه رجب، نقطه آغاز نهضت کربلا تا شب دهم محرم، آخرین شب حیات امام حسین (علیه السلام) هیچ گونه گزارشى در منابع تاریخى به چشم نمى خورد؛ آنچه که هست از این تاریخ به بعد است.[۶]
اولین صحنه گزارش شده حیات اجتماعى و سیاسى امام زین العابدین (علیه السلام) در قیام حسینى، مربوط به شب عاشورا است. او خود مى گوید:
شامگاه شب عاشورا پدرم یاران خود را به نزد خویش فراخواند. من در حالى که بیمار بودم نیز خدمت پدر رفتم تا گفتار او را بشنوم. پدرم فرمود: خدا را ستایش مى کنم و در تمام خوشى و ناخوشى او را سپاس مى گویم…. من یارانى بهتر و با وفاتر از اصحاب خود سراغ ندارم و اهل بیتى فرمانبردارتر و به صله رحم پاى بندتر از اهل بیتم نمى شناسم. خداوند شما را جزاى نیک عنایت کند. من مى دانم که فردا کار ما با اینان به جنگ خواهد انجامید. من به شما اجازه مى دهم و بیعت خود را از شما بر مى دارم تا از سیاهى شب براى پیمودن راه و دور شدن از محل خطر استفاده کنید و هر یک از شما دست یک تن از اهل بیت مرا بگیرید و در شهرها پراکنده شوید تا خداوند فرج خویش را برایتان مقرر دارد. این مردم تنها مرا مى خواهند و چون بر من دست یابند با شما کارى ندارند».[۷]
امام على بن الحسین (علیه السلام) در آن شب که بیمار نیز بود، شب غریبى را سپرى مى کرد. و با چشمان خویش عظمت روح حسین بن على (علیه السلام) و شهامت و وفادارى اصحاب را دید و خود را براى روزهاى واپسین آماده مى ساخت.
در صحنه دیگر از آن شب مى خوانیم که امام سجاد (علیه السلام) مى فرماید:
«شبى که بامداد آن پدرم کشته شد من بیمار بودم و عمه ام زینب پرستار من بود. پدرم در حالى که این بیت ها را زمزمه مى کرد نزد من آمد:
یا دهر افٍّ لک من خلیل من طالبٍ و صاحبٍ قتیل و انّما الأمر الى الجلیل
کَمْ لَکَ فى الاشراق و الأَصیل و الدّهر لایقَنُع بالبدیل و کلُّ حىٍّ سالکُ سبیل[۸]
من مقصود پدرم را از خواندن این بیت ها دریافتم و گریه گلویم را گرفت امّا گریه خود را باز داشتم و دانستم که مصیبت فرود آمده است».[۹]
رزم زین العابدین در میدان کربلا
تقریباً همه مورخان بر این باورند که امام سجاد (علیه السلام) در صحنه کربلا بیمار بود و این بیمارى نیز حکمت و مصلحت الهى براى امت اسلام بوده تا در سایه آن وجود حجت خداوند در زمین حفظ شود و امر خلافت و وصایت رسول (صلی الله علیه و آله) تداوم یابد. و به همین دلیل در میدان رزم کربلا حضور نیافت.[۱۰]
او تنها بازمانده مرد از خاندان حسین (علیه السلام) بود که از کربلا زنده باز گشت تا پرچم دار هدایت امّت باشد. ولى در برخى از منابع از جهاد و مبارزه امام در میدان کربلا و مجروحیت وجانبازى آن حضرت سخن به میان آمده است. فضیل بن زبیر اسدى کوفى، از یاران امام محمد باقر(علیه السلام) و امام جعفر صادق(علیه السلام) در کتاب خود «تسمیه من قتل من اهل بیته و شیعته»[۱۱] مى نویسد:
«کان على بن الحسین (علیه السلام) علیلاً و ارتثّ یومئذٍ و قد حضر بعض القتال، فدفع اللَّه عنه و اخذ مع النساء».[۱۲]
امام على بن الحسین (علیه السلام) در حالى که بیمار بود در برهه اى از جنگ کربلا حضور یافت و به مبارزه پرداخت تا مجروح شد و پیکر مجروح وى را از معرکه بیرون آوردند. آنگاه خداوند شر دشمن را از وى بازداشت و به همراه زنان به اسیرى برده شد.
لغت شناسان مى گویند واژه «ارتث» بدان معنا است که شخصى در میدان رزم جنگید و سپس مجروح شد و بر زمین افتاد و در حالى که جان داشت او را از معرکه بیرون بردند.[۱۳]
پس از واقعه
حادثه خونین کربلا، عصر روز عاشورا با شهادت امام حسین (علیه السلام) و اصحابش پایان پذیرفت و بخش دوم نهضت حسینى به رهبرى امام على بن الحسین (علیه السلام) آغاز شد.
حال وظیفه امام سجاد (علیه السلام) بود که آرمان کربلائیان را در لباس جهاد اسارت و در قالب جدال و مواعظ احسن به گوش همگان برساند. و مردمان مقهور سیاست جهالت پرورى امویان را به اسلام راستین، اسلام محمد و على (علیه السلام) و اسلام قرآن رهنمون گردد. مسؤولیت سترگ پیام رسانى عاشورائیان بر شانه هاى امام ساجدان و عارفان سنگینى مى کرد.
او مى بایست در عصر نومیدى از پیروزى حرکت مسلحانه به روش دیگر به بیان مسأله رهبرى و امامت، لزوم شناخت امام عادل و نشانه هاى امام عدل و نشانه هاى رهبران فاسد و ستم پیشه بپردازد.
و مردم غافل و به جهل واداشته را به وظایف شان در برابر رهبر عادل و همت براى اصلاح جامعه بیدار سازد. تفکر اصیل اسلامى را براى جامعه تبیین نماید تا امید به ایجاد حکومت اسلامى توسط خاندان وحى را در دل همگان احیا سازد. از سوى دیگر او خود شاهد واقعه کربلا بود و همت گمارد؛ تا یاد و خاطره حماسه سازان عاشورا را در نهاد جامعه اسلامى بارور سازد.
دشمن نیز همچون تمامى عصرها این نکته را دریافته بود که مرکز اصلى انقلاب ها و مبارزات عدالت خواهانه مردم، ولایت و امامت است. هدف قطعنامه عبیداللَّه بن زیاد که نوشته بود: «مردى از خاندان حسین (علیه السلام) را زنده مگذارید».[۱۴] حتى نوشته اند عبیدالله براى دستگیرى و تحویل امام زین العابدین و تحویل او به مأموران پسر زیاد، جایزه قرار داد.[۱۵]
حمید بن مسلم، گزارش نویس حادثه کربلا مى گوید: لشکریان به سراغ على بن الحسین رفتند، او بیمار افتاده بود. شمر خواست او را بکشد، چون ابن زیاد دستورداده بود تا تمامى مردان خاندان حسین (علیه السلام) کشته شوند. من مانع شدم و گفتم سبحان اللَّه! شما کودک و بیمار را مى کشید؟ در این هنگام عمربن سعد رسید و گفت این بیمار را آسیب نرسانید.[۱۶]
یُریدونَ لِیُطفؤا نور اللَّهِ بأفواهِهِم و اللَّه متُّم نوره و لوکره الکافرون؛[۱۷]
مى خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند و حال آنکه خدا – گرچه کافران را ناخوش آید – نور خود را کامل خواهد گردانید.
نقش سیاسى امام سجاد (علیه السلام) در عصر اسارت
امام على بن الحسین (علیه السلام) تنها بازمانده مرد از خاندان حسین (علیه السلام) است که بى شک تداوم وبقاى قیام حسینى مرهون تلاش و مجاهدت او است. اکنون در این بخش به سرفصل هاى مهمترین عملکرد امام زین العابدین (علیه السلام) در زمینه حادثه کربلامى پردازیم:
الف ـ انتقاد شدید از موضع فریبکاران کوفى
مورخان اسلامى نوشته اند که اسیران آل محمد (صلی الله علیه و آله) را روز دوازدهم محرم وارد کوفه کردند. کوفه براى خاندان وحى شهرى آشنا بود، برخى از بانوان کاروان اسیران همچون زینب (سلام الله علیها) روزگارى نه چندان دور، خود بانوى گرانقدر این شهر بود. این شهر مدتى مرکز حکومت امام على (علیه السلام) بود و مردم این شهر خاندان على (علیه السلام) را از یاد نبرده بودند. على بن الحسین را در حالى که تنى رنجور و آهن و غلى در گردن داشت وارد شهر کوفه نمودند.
على بن الحسین (علیه السلام) در سرزنش مردم شهر کوفه چنین فرمود:
مردم، آنکه مرا مى شناسد، مى شناسد. آنکه مرا نمى شناسد خود را به او مى شناسانم. من على، فرزند حسین، فرزند على بن ابى طالبم. من پسر آنم که حرمتش را در هم شکستند و نعمت و مال او را به غارت بردند و خاندان وى را اسیر کردند. من پسر آنم که در کنار نهر فرات سر بریدند، در حالى که نه به کسى ستم کرده و نه با کسى مکرى به کاربرده بود. من پسر آنم که او را از قفا سر بریدند و این مرا فخرى بزرگ است.
مردم آیا شما به پدرم نامه ننوشتید؟ و با او بیعت نکردید؟ و پیمان نبستید؟ و فریبش ندادید؟ و به پیکار او برنخاستید؟ چه زشت کارانید و چه بداندیشه و کردارید. اگر رسول خدا به شما بگوید: فرزندان من را کشتید! و حرمت مرا در هم شکستید! شما از امت من نیستید، به چه رویى به او خواهید نگریست؟
سخنان امام سجاد (علیه السلام) تحولى شگفت در کوفیان ایجاد کرد و از هر سو بانگ گریه برخاست. مردم یکدیگر را سرزنش کردند. سپس على بن الحسین (علیه السلام) بر این نکته تأکید کرد که سیرت ما باید چون سیرت رسول خدا باشد که نیکوترین سیرت است. مردم کوفه که مجذوب سخنان حماسى و مخلصانه سید ساجدان قرار گرفته بودند، فریاد برآوردند که ما فرمانبردار توایم و از تو نمى بریم و با هر کس که گویى پیکار مى کنیم و با آنکه خواهى در آشتى به سر مى بریم! یزید را مى گیریم و از ستمکاران بر تو بیزاریم.
امام على بن الحسین (علیه السلام) از موضع سست کوفیان آشنا بود فرمود:
هیهات! اى فریبکاران دغل باز، اى اسیران شهوت و آز. مى خواهید با من هم کارى کنید که با پدرانم کردید؟ نه به خدا. هنوز زخمى که زده اید خون فشان است و سینه از داغ مرگ پدر و برادرانم سوزان است. تلخى این غمها گلوگیر و اندوه من تسکین ناپذیر است. از شما مى خواهم نه با ما باشید نه بر ما.[۱۸]
ب ـ مبارزه با حاکمان اموى
مبارزه با ستم و ستم پیشگان و دفاع از حق مظلومان از جمله مشخصه هاى رهبران آسمانى است. این ویژگى در سیره تمامى پیشوایان شیعه وجود داشته و آنان در این راه رنج هاى فراوانى را به جان خریدند.
امام على بن الحسین (علیه السلام) نیز همچون دیگر مصلحان آسمانى لحظه اى در راه مبارزه با ستم و گناه از پاى ننشست و در مقابل هیچ ستمگرى کرنش نکرد. او در عصر اسارت به خوبى ثابت کرد که مى توان حتى در مقابل ستم پیشگانى چون ابن زیاد و یزید که حتّى از ریختن خون چون حسین، ریحانه رسول، ابایى ندارند، ایستاد و حتى کلمه اى که رنگ ذلّت داشته باشد بر زبان نراند.
اولین رویارویى و برخورد زین العابدین (علیه السلام) با حاکمان اموى پس از واقعه کربلا، برخورد و گفتگوى امام با پسر زیاد حاکم خیره سر کوفه بود. وقتى اسیران آل محمد (صلی الله علیه و آله) را وارد کاخ ابن زیاد نمودند، عبیدالله بن زیاد از نام او پرسید. فرمود من على فرزند حسینم.
ابن زیاد گفت مگر خداوند على بن الحسین را نکشت؟ امام على (علیه السلام) فرمود: برادرى داشتم که مردم او را کشتند. پس زیاد گفت خداوند او کشت، امام (علیه السلام) فرمود: «اللَّه یتوفى الانفس حین موتها». استدلال امام (علیه السلام) اشاره به این بوده که آنها برادرش را کشتند و خداوند او را قبض روح کرد.
ابن زیاد که مست غرور و کینه بود از این حرکت استدلالى سیّد عارفان درمانده گشت و سخت خشم گرفت و دستور داد تا او را بکشند. این منطق آنان بود که هر کس در مقابل آنان با شجاعت به افکار و پندارهاى نارواى آنان پاسخ گوید و نقد کند، تهدید به مرگ شود. ولى پسر مرجانه مى بایست دریابد که على بن الحسین (علیه السلام) چونان بزدلان کوفى نبود که با یک خروش، خویش را ببازد. او با قاطعیت و شجاعت تمام در پاسخ ابن زیاد فرمود:
«أبالقتل تُهِدّدنى؟ أما علمت انّ القتلَ لَنا عادهً و کرامتنا الشَّهاده»؛
آیا من را از مرگ مى ترسانى؟ مگر نمى دانى شهادت میراث کرامت و افتخار ماست.[۱۹]
نکته مهمى که در این گفتگو به چشم مى خورد اولاً قاطعیت و شجاعت و روحیه شهادت طلبى امام سجاد (علیه السلام) است و دیگر آگاهى کامل امام سجاد (علیه السلام) به نوع پشتوانه فکرى حکومت امویان در جوامع بشرى حکومت ها هر اندازه که توانمند و مقتدر باشند، بى شک نیازمند پشتوانه فلسفى و عقیدتى اند تا تکیه گاه نظام سیاسى و اقتصادى آنان بوده و توجیه گر رفتار و مواضع آنها باشد. این پشتوانه فکرى بر حسب تفاوت جامعه ها مختلف است.
بنى امیه نیز براى تخدیر افکار مردم و رام ساختن آنان شگردهاى زیادى داشتند که یکى از راهکارهاى اساسى آنان جبرگرایى بود. در برابر هر کارى تلقین مى نمودند که این کار خدا بود که اینگونه شد و اگر مصلحت خدایى ایجاب نمى کرد این گونه نمى شد. و این خود یکى از حربه هاى سیاسى آنان براى ظلم و جنایت بود.[۲۰]
امام على بن الحسین (علیه السلام) با وقوف و آگاهى کامل به این نیرنگ سیاسى امویان، هم در کاخ ابن زیاد و هم در قصر یزید در شام، به مبارزه با این پندار فکرى امویان پرداخت و آن را نشانه رفت و با استدلال به آیات قرآن آن را مورد حمله قرار داد.
ج ـ هدایت خلق به رهبران راستین اسلام
شام از هنگامى که به قلمرو مسلمانان در آمد، تا عصر امام سجاد (علیه السلام) تنها حاکمان و فرمانروایان طائفه بنى امیه را در خود دیده بود. مردم این سرزمین نه محضر پیامبر (صلی الله علیه و آله) را درک کرده بودند و نه روش اصحاب صالح آن حضرت را. شامیان اسلام را در چهره امویان دیده بودند و تنها آنان را بازماندگان و خاندان پیامبر مى دانستند. در عصر حکومت و فرمانروایى چهل ساله معاویه بر دیار شام، بر این نکته همت شده بود که مردم شام را در جهل و بى خبرى نگاهدارند.
از این رو آنان بر خلاف کوفیان تنها همین را مى دانستند که فردى خارجى به نام «حسین» بر امیرالمؤمنین یزید!!! شوریده و توسط سپاه خلیفه به قتل رسید و خاندان وى به اسارت گرفته شدند. از این رو شهر را آراسته و جشن گرفته بودند.
على بن الحسین (علیه السلام) در حالى که غل جامعه برگردن وى آویخته و دست او را با زنجیر بسته بودند وارد آن شهر کردند. امام محمد باقر (علیه السلام) از پدرش على بن الحسین (علیه السلام) روایت مى کند که حضرت فرمود:
«من را بر شترى که عریان بود و جهازى نداشت سوار کردند و سر مقدس پدرم حسین را بر نیزه اى نصب نموده بودند… با این وضع وارد دمشق شدیم».[۲۱]
وظیفه خطیرى که بر دوش امام سجاد (علیه السلام) بود آن بود که در این شهر با چنین وضعى که به خود گرفته بود، خاندان وحى و اهل بیت عصمت که عدل قرآن بودند را به شامیان بى خبر بشناساند تا مردم رهبران حقیقى اسلام را در یابند. شناساندن این امر کارى بود که باید انجام مى شد، به ویژه که رخدادهاى بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله) سبب خاموش شدن خاندان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در صحنه سیاست شده بود.
امام زین العابدین (علیه السلام) در شام به این امر همت گمارد هم در برخوردهاى شخصى که در بین راه و در شام پیش آمد و هم در خطبه معروفش در مسجد اموى شام به معرفى اهل بیت(علیهم السلام) پرداخت. اکنون به خبرى که در این زمینه نقل شده توجه مى کنیم:
خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) را از درى به نام توما وارد دمشق کرده و در آستانه درب مسجد، محلى که اسرا را نگه مى داشتند، نگه داشتند. در آن هنگام پیرمردى نزدیک آنان آمد و گفت: سپاس خداى را که شما را کشت و مردم را از شوکت تان راحت ساخت و امیرالمؤمنین یزید را بر شما مسلط کرد.
امام سجاد (علیه السلام) به او گفت: اى پیر! آیا قرآن خوانده اى؟ گفت: آرى. فرمود: این آیه را خوانده اى که خداوند از قول رسولش گفت: «قل لا أسئلکم علیه اجراً الاّ الموده فى القربى»؛[۲۲]
گفت آرى.
فرمود: اى شیخ! قربى و نزدیکان ما هستیم. سپس فرمود آیا آیه «وآت ذى القربى حقّه»[۲۳] را خوانده اى.
گفت آرى.
فرمود: ما ذوى القربى هستیم. آنگاه فرمود: آیا آیه «و اعْلَمُوا انمّا غَنِمتُم من شى ءٍ فانّ لله خُمُسه و للرّسول و لِذِى القربى»[۲۴] را خوانده اى؟
گفت: آرى.
فرمود: اى شیخ! ذوى القربى ما هستیم. فرمود آیا آیه تطهیر «انّما یُرید اللَّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً»[۲۵] را خوانده اى؟
گفت آرى.
فرمود: ما اهل بیتى هستیم که خداوند آیه طهارت را به ما اختصاص داده است. در این هنگام پیرمرد شامى خاموش و پشیمان ماند و گفت: خدایا من از آنچه که با او گفتم و از بغضى که از اینان داشتم به تو پناه مى برم. خدایا من از دشمن محمّد و آل محمد بیزارم.[۲۶]
د ـ افشاگرى چهره بنى امیه و بیدارى افکار عمومى
بنى امیه چهره واقعى خود را در زیر پرده ریا و حیله و نیرنگ و حتى مقدس مآبى، مخفى مى داشتند. شهادت امام حسین (علیه السلام) تا حدودى اسرار را بر ملا کرد ولى اسارت امام سجاد (علیه السلام) پرده تزویر و ریاکارى را از چهره بنى امیه بالازد، و عدم پاى بندى آنان به تعهدهاى و دینى اخلاقى و رسوائیها و فجایع آنها را روشن ساخت.
مورخان اسلامى نوشته اند که امام سجاد (علیه السلام) را در حالى که غل و زنجیر بر گردن وى نهاده بودند[۲۷] به قصر یزید وارد نمودند. او اسیرى سرافراز و آزاده بود که شکنجه غل جامعه نتوانست وى را به تسلیم وا دارد و در اولین گام به هنگام ورود به مجلس یزید در حالى که یزید به شعر حصین بن حمام مرّى تمثل جسته و به شادى پرداخته بود فرمود:
«براى تو قرآن از شعر سزاوارتر است: «ما أصاب من مصیبه فى الارض و لا فى أنفسکم الاّ فى کتابٍ من قبل أن نبرأها انَّ ذلک على اللَّه یسیر. لکیلا تأسوا على مافاتکم و لاتفرحوا بما اتاکم و اللَّه لایحبُّ کلَّ مختالٍ فخورٍ»؛[۲۸] هیچ مصیبتى نه در زمین و نه در نفسهاى شما (به شما) نرسد، مگر آنکه پیش از آنکه آن را پدید آوریم، در کتابى است. این بر خدا آسان است. تا بر آنچه از دست شما رفته اندوهگین نشوید و به (سبب) آنچه به شما داده است شادمانى نکنید، و خدا هیچ خودپسند فخر فروشى را دوست ندارد.
استدلال قرآنى سید عابدان، چون پتکى بود که بر سر یزید خود پسند فخر فروش فرود آمد. او سخت خشم گرفت و گفت: پدرت خویشاوندى را برید و حق مرا ندیده گرفت و بر سر قدرت با من به ستیز برخاست. خدا با او آن کرد که دیدى. امام سجاد (علیه السلام) به تمسک به آیه قرآن جواب وى را داد و افزود:
اى پسر معاویه و هند و صخر، پیش از آنکه تو به دنیا بیایى پیغمبرى و حکومت از آن پدر و نیاکان من بوده است. در روز بدر و احد و احزاب، پرچم رسول خدا در دست پدر من بود و در همان نبردها پدر تو و جد تو پرچم کافران را در دست داشتند.
آنگاه فرمود: اى یزید اگر مى دانستى چه کرده اى و بر سر پدر و برادر و عمو زاده هاو خاندان من چه آورده اى به کوهها مى گریختى و بر ریگها مى خوابیدى و ناله سر مى دادى. سر پدرم حسین فرزند على (علیه السلام) و فاطمه (سلام الله علیها) که ودیعت رسول خدا است بر در شهر شما آویزان است؟ روز قیامت که مردمان جمع شوند، تو جز خوارى و پشیمانى نخواهى داشت.[۲۹]
هـ ـ منشور جاوید در معرفى اهل بیت(ع )
از درخشانترین صفحات زندگى پیام بر کربلا، سخنان شکننده و افشاگرانه او در مسجد اموى شام است. امام على بن الحسین (علیه السلام) در این سفر و در این صحنه، در لباس اسارت همان جهاد عظیمى را انجام داد که حسین بن على (علیه السلام) در کربلا در قالب خون و شهادت به انجام رسانده بود.
او با یک خطبه، انقلاب شگفتى در قلمرو امپراتورى شام به وجود آورد و تحولى بزرگ در مردم آن سامان که چهل سال در زیر تبلیغات مسموم معاویه خو گرفته بودند، ایجاد نمود.
روزى یزید، خطیب دربارى خود را به منبر فرستاد. او در مذمت و نکوهش على (علیه السلام) و حسین (علیه السلام) و نیز در مدح معاویه و یزید سخن گفت. امام على بن الحسین (علیه السلام) از میان جمعیت فریاد بر آورد:
واى بر تو اى خطیب! خشنودى خلق را به خشم خداوند خریدى و جایگاهت را در آتش دوزخ قرار دادى.
آنگاه از یزید خواست تا رخصت دهد بالاى آن چوب برود و سخنى چند که خشنودى خدا و پاداش براى حاضران را در پى دارد براى مردم بگوید.
یزید على رغم اینکه هیچ گونه تمایلى به این کار نداشت و گفته بود که اگر آن جوان برفراز منبر رود او و خاندان ابوسفیان را رسوا خواهد کرد، با اصرار مردم به على بن الحسین اجازه سخن داد.
امام سجاد (علیه السلام) بر منبر رفت و چنین فرمود:
مردم! خداوند به ما خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) شش امتیاز ارزانى داشته و با هفت فضیلت بر دیگران برترى بخشیده است: شش امتیاز ما این است که خدا به ما علم، حلم، بخشش و بزرگوارى، فصاحت، شجاعت و محبت مکنون در دلهاى مؤمنان بخشیده است.
هفت فضیلت ما این است که پیامبر برگزیده خدا از ماست، صدّیق (على بن ابى طالب(علیه السلام)) از ما است، جعفر طیّار از ما است. شیر خدا و شیر رسول او (حمزه سید الشهداء) از ما است، دو سبط این امت (حسن و حسین (علیه السلام)) از ما است، زهراى بتول (یا مهدى امت) از ما است.
مردم! هر کس مرا مى شناسد که مى شناسد و کسى که مرا نمى شناسد خود را به او مى شناسانم.
من پسر مکه و منایم، من پسر زمزم و صفایم، من فرزند آن بزرگوارى هستم که حجرالاسود را با گوشه عبا برداشت، من فرزند بهترین کسى هستم، که احرام بست و طواف و سعى به جا آورد، منم فرزند بهترین انسان ها، منم فرزند کسى که در شب معراج از مسجدالحرام به مسجدالاقصى برده شد، منم فرزند کسى که در سیر آسمانى به سدره المنتهى رسیده، منم پسر کسى که در سیر ملکوتى آنقدر به حق نزدیک شد که رخت به مقام «قاب قوسین او أدنى» کشید، منم فرزند کسى که با فرشتگان آسمان نماز گزارد، منم فرزند کسى که خداوند بزرگ به او وحى کرد، منم فرزند محمدمصطفى، منم فرزند على مرتضى، منم فرزند کسى که آنقدر با مشرکان جنگید تا زبان به «لا اله الا اللَّه» گشودند، منم فرزند کسى که در رکاب پیامبر خدا با دو شمشیر و دو نیزه جهاد کرد، دو بار هجرت کرد، دو بار با پیامبر بیعت نمود، در بدر و حنین شجاعانه جنگید، و لحظه اى به خدا کفر نورزید، من فرزند کسى هستم که صالح ترین مؤمنان، وارث گریه کنندگان (از خشیت خدا)، شکیباترین صابران، بهترین قیام کنندگان از تبار یاسین است.
نیاى من کسى است که پشتیبانش جبرئیل، یاورش میکائیل و خود حامى و پاسدار ناموس مسلمانان بود. او با مارقین (از دین به در رفتگان) و ناکثین (پیمان شکنان) و قاسطین (ستمگران) جنگید، و با دشمنان کینه توز خدا جهاد کرد.
منم پسر برترین فرد قریش که پیش از همه به پیامبر گروید و پیشگام همه مسلمانان بود. او دشمن گردنکشان، نابود کننده مشرکان، تیرخدایى براى نابودى منافقان، زبان حکمت عابدان، یارى کننده دین خدا، ولّى امر خدا، بوستان حکمت الهى و کانون علم او بود.
منم پسر فاطمه زهرا، سرور زنان جهان، منم فرزند خدیجه کبرى، من پسر آنم که او را به ستم به خون کشیدند و سرش را از قفا بریدند. من پسر آنم که تشنه جان داد و تن او بر خاک کربلا افتاد. عمامه و رداى او را ربودند در حالى که فرشتگان آسمان در گریه بودند… من پسر آنم که سرش را بر نیزه نشاندند و زنان او را از عراق به شام به اسیرى بردند….
امام زین العابدین (علیه السلام) در معرفى خود که در حقیقت شناساندن شجرنامه امامت و رسالت بود، آنقدر داد سخن داد که صداى گریه و ناله مردم بلند شد. یزید ترسید یورش برپا شود، به مؤذن دستور داد تا اذان بگوید. مؤذن وقتى به «اشهد انَّ محمداً رسول اللَّه» رسید، امام از بالاى منبر رو به یزید کرد و گفت: آیا محمد (صلی الله علیه و آله) جدِّ من است یا جدِّ تو؟ اگر بگویى جد تو است، دروغ گفته اى و حق را انکار کرده اى، و اگر بگویى جد من است، پس چرا فرزندان او را کشتى؟!.[۳۰]
شامیان حاضر در مسجد که تحت تاثیر تبلیغات امویان در غفلت به سر مى بردند و خاندان پیامبرى (صلی الله علیه و آله) را نمى شناختند، با این خطبه امام سجاد (علیه السلام) متوجه واقعیت شدند. به همین دلیل در میانه خطبه یزید از ادامه آن جلوگیرى کرد و سپس براى کسب وجهه عمومى گناه را به گردن ابن زیاد انداخت.
از نکات مهم این خطبه این است که امام سجاد (علیه السلام) خود و پدر و خاندانش را فرزندان پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) نامید، در حالى که امویان مى کوشیدند آنها را از ذریه على (علیه السلام) دانسته و اجازه ندهند آنها خود را ذریه پیامبر بنامند.
خون امام حسین (علیه السلام) و پیام رسانى امام زین العابدین و عقیله بنى هاشم حضرت زینب کبرى(سلام الله علیها) چنان امویان را رسوا ساخت که مجاهدبن جبر یکى از شخصیت هاى اسلامى آن روزگار مى گوید: به خدا سوگند مردم عموماً یزید را مورد لعن و ناسزا قرار دادند و به او عیب گرفتند و از او روى گرداندند.
ابن اثیر خدرى مى نویسد: سر حسین را نزد یزید بردند، موقعیت ابن زیاد نزد او بالا رفت و از اقدام او خوشحال شد و به وى جایزه داد، ولى طولى نکشید که به وى گزارش رسید که مردم نسبت به او خشمگین شده اند و به او لعن و ناسزا مى گویند، از این رو از کشتن حسین پشیمان شد[!] و مى گفت: خدا پسر مرجانه را لعنت کند، او حسین را مجبور به این کار کرد. او حسین را به قتل رساند و با این کار مرا مورد بغض و نفرت مسلمانان قرار داده و تخم دشمنى مرا در دلهاى آنها افشاند.[۳۱]
و ـ زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهیدان کربلا
از جمله راهبردهاى سیاسى امام زین العابدین (علیه السلام) در عصر خفقان امویان، زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهیدان کربلا که در واقع زنده نگهداشتن فرهنگ شهادت و ایثار بوده، مى باشد. در مناقب ابن شهرآشوب از امام صادق(ع) آمده است که على بن الحسین (علیه السلام) مدَّت بیست سال براى پدرش مى گریست و همین که براى او سفره غذا مى آوردند و آب و نان را مى دید، بى اختیار اشک از چشمانش سرازیر مى گشت، تا آنجا که روزى یکى از غلامان امام، آن حضرت را از این عمل، باز داشت و عرض کرد: مى ترسم از شدت اندوه جان سپارى!.
امام زین العابدین (علیه السلام) در پاسخ او فرمود من اندوه خود را به درگاه خداوند مى برم. غم مرا جز او نمى داند و من به او پناه مى برم و آنچه من مى دانم شما نمى دانید. سپس فرمود: من هر وقت قتلگاه فرزندان فاطمه را به یاد مى آورم، بغض گلویم را مى گیرد و نمى توانم خوددارى کنم.
ابن قولویه در کامل الزیارات روایت کرده است که یکى از غلامان على بن الحسین (علیه السلام) مى گوید: روزى مولایم در حالى که اشک از چشمانش سرازیر بود سر بر سجده گذاشت. من با حالى آشفته به وى گفتم آیا هنوز وقت آن نرسیده که گریان نباشید و از اندوه شما کاسته شود؟
آن حضرت سر از سجده برداشت و از پشت موج اشک نگاهى به من افکند و فرمود:
واى! به خدا سوگند، یعقوب با این که اندوه وى به مراتب کمتر از گرفتارى و اندوه من بود، نزد پروردگار خود لب به شکوه گشود… در حالى که او تنها به فراغ یکى از پسرانش گرفتار گشته بود، ولى من خود ناظر بودم که پدرم و عده اى از خاندانم را در مقابل چشمان من سر بریدند؛ چگونه محزون نباشم.[۳۲]
ز ـ بر انگیختن نهضت هاى خون خواهى حسینى
بى شک سخنان بیدارگرانه امام سجاد (علیه السلام) و حضرت زینب(سلام الله علیها) در عصر اسارت، وجدان هاى خفته امت اسلام را بیدار ساخت و انگیزه هاى انتقام خواهى و خونخواهى از شهیدان کربلا را در نهاد آنان بارور ساخت تا قیام هاى خون خواهان کوفى در قالب جنبش توابین و سپس قیام مختار شکل گرفت. هر چند با توجه به شرایط حساس و بحرانى و خفقان شگفت آن عصر، امام سجاد (علیه السلام) در هنگام ظهور آن نهضت ها بیان صریحى نداشت ولى نقش سخنرانى هاى امام در کوفه و شام و موضع گیرى هاى پنهانى امام(علیه السلام) را نباید نادیده گرفت. بررسى این قیام ها مقاله دیگرى را مى طلبد.
ح ـ تأمین معاش خاندان شهیدان
از دیگر صحنه هاى فعالیت امام سجاد (علیه السلام)، تلاش اقتصادى براى تأمین معاش خاندان حسین (علیه السلام) بوده است. آن حضرت پس از بازگشت از اسارت، در مدینه به فعالیت کشاورزى پرداخت. نقل است که حسین بن على (علیه السلام) در جریان سفر طولانى مدینه به کربلا، هزینه اى بس سنگین را متحمل شد و از این باب بدهکار شده بود. امام سجاد (علیه السلام) چشمه جدیه (عین جدیه)که آبى جارى براى شرب و کشاورزى بود را فروخت و قرض امام حسین (علیه السلام) را پرداخت کرد.
ذهبى دانشمند معروف اهل سنت مى نویسد: امام زین العابدین (علیه السلام) از محل وابستگى خود به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) اعاشه کرد و از خمس و غنایم براى گذراندن زندگى بهره اى نمى گرفت. او سپس از جویریه بن السماء نقل مى کند: «ما أَکَلَ علىّ بن الحسین بقرابته من رسول اللَّه (صلی الله علیه و آله) درهماً قطُّ».[۳۳]
او مزرعه اى داشت و در آن کار مى کرد. و به آبادانى نخلستان مى پرداخت.[۳۴]
نویسنده: سیدغلام حسین حسینى
منبع: مجله حکومت اسلامى ,زمستان ۱۳۸۱
[۱] . الارشاد، ج ۲، ص ۱۳۸؛ الطبقات، ج ۵، ص ۲۲۱؛ اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۶۲۸٫
[۲] . قاموس الرجال، ج ۷، ص ۴۲۰، الطبقات، ج ۵، ص ۲۱۱؛ اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۶۲۹ و ۶۳۵؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۴، ص ۴۸۷٫ امالى شیخ مفید امام سجاد(ع) را بزرگتر از على شهید دانسته است. (الارشاد، ج ۲، ص ۱۳۵).
[۳] . نک: دراسات و بحوث فى التاریخ و الاسلام، ج ۱، ص ۷۷٫
[۴] . همان، ص ۹۰٫
[۵] . همان، ص ۷۷٫
[۶] . زندگانى على بن الحسین، شهیدى، ص ۴۹٫
[۷] . الارشاد، ج ۲، ص ۹۱؛ سیدنا زین العابدین، ص ۵۲؛ اعیان الشیعه، ج ۱،ص ۶۳۵؛ الکامل، ج ۴، ص ۵۷ .
[۸] . بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱، اعیان الشیعه، ج ۱ ص ۶۰۱٫
[۹] . اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۶۰۰ .
[۱۰] . الطبقات، ج ۵، ص ۲۲۱؛ البدایه و النهایه، ج ۹، ص ۱۰۹؛ سیراعلام النبلا، ج ۴، ص ۳۸۶؛ تذکرهالخواص، ص ۳۲۴٫ اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۶۳۵٫
[۱۱] . سید محمد رضا حسینى جلالى در کتاب جهاد الامام السجاد(ع) پس از نقل فضیل بن زبیر اسدى مى نویسد: این کتاب به تحقیق مجله تراثنا در موسسه آل البیت لاحیاء التراث در سال ۱۴۰۶ قمرى انتشار یافت. همچنین گفتنى است که این اثر پیش از این در ضمن کتاب امالى خمسیه مرشد بالله و حدائق الوردیه محلى، انتشار یافته بود. (جهاد الامام السجاد(ع)، ص ۵۱).
[۱۲] . جهاد الامام السجاد(ع)، ص ۵۰ .
[۱۳] . القاموس المحیط، فیروز آبادى، ج ۱، ص ۲۲۷؛ النهایه، ابن اثیر، ج ۲، ص ۱۹۵٫
[۱۴] . نفس المهموم، ص ۲۷۹٫
[۱۵] . زندگانى على بن الحسین، ۵۲ به نقل از انساب الاشراف، ج ۳، ص ۲۰۷ .
[۱۶] . تاریخ طبرى، ج ۴، ص ۳۴۷، الکامل، ج ۴، ص ۷۹، مقتل الحسین، خوارزمى، ج ۲، ص ۳۸؛ اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۶۳۶، الطبقات، ج ۵، ص ۲۱۲ و ۲۲۱؛ منتهى الامال، ج ۱، ص ۷۳۳٫
[۱۷] . سوره صف، آیه ۸٫
[۱۸] . بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۱۲؛ اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۶۱۳؛ حیاه الامام زین العابدین، ص ۱۶۷ – ۱۶۸؛ نفس المهموم، ص ۲۱۷ ؛ الدهوف، ص ۱۵۷ – ۱۵۹٫
[۱۹] . مقتل الحسین، خوارزمى، ج ۲، ص ۴۲؛ اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۶۱۴؛ الارشاد، ج ۲، ص ۱۱۶؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۱۷؛ سیدنا زین العابدین، ص ۲۱؛ حیاه الامام زین العابدین، ص ۱۶۹٫ زندگانى على بن الحسین، ص ۵۲٫
[۲۰] . سیره پیشوایان، ص ۲۰۸٫
[۲۱] . بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۴۵٫
[۲۲] . سوره شورى، آیه ۲۳٫
[۲۳] . سوره اسراء، آیه ۲۶٫
[۲۴] . سوره انفال، آیه ۴۱٫
[۲۵] . سوره احزاب، آیه ۳۳٫
[۲۶] . مقتل الحسین، خوارزمى، ج ۲، ص ۶۱؛ حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه، ص ۲۷۸؛ حیاه الامام زین العابدین، ص ۱۷۲؛ اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۶۱۵٫ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۲۹٫
[۲۷] . منتهى الامال، ج ۱، ص ۷۹۱؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۳۰؛ الکامل، ج ۴، ص ۸۶؛ مقتل الحسین، خوارزمى، ج ۲، ص ۶۲٫
[۲۸] . سوره حدید، آیه ۲۲ – ۲۳٫
[۲۹] . تاریخ طبرى، ج ۴، ص ۳۵۲ – ۳۵۵؛ الکامل، ج ۴، ص ۸۶ – ۸۷؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۳۲ – ۱۳۶؛ مقتل الحسین، خوارزمى، ج ۲، ص ۶۳؛ اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۶۱۶٫ سیره پیشوایان، ص ۱۹۸٫
[۳۰] . بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۳۷؛ مقتل الحسین، خوارزمى، ج ۲، ص ۶۹؛ زندگانى على بن الحسین، ص ۷۴؛ حیاه الامام زین العابدین، ص ۱۷۴؛ اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۶۱۷٫
[۳۱] . الکامل، ج ۴، ص ۱۸۷٫
[۳۲] . بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۱۱۰٫
[۳۳] . اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۶۳۶٫
[۳۴] . سیر اعلام النبلاء، ج ۴، ص ۳۹۱؛ در مکتب پیشواى ساجدان، ص ۲۳۰٫