- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 9 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
مقدمه
برخی والدین با انتخاب رفتارهای غیرمنطقی، خواهان توفیق در زندگی هستند، رفتارهای خود را توجیه میکنند و به نحوی آن را در چارچوب سودمندی فرزندان معنا میکنند.
چنین والدینی با این که اعمال قدرت پدر و مادر خود را در زمان نوجوانی خویش قبول ندارند و آن را محکوم میکنند، گویا در برابر فرزندان و در مقام والدین آن را فراموش میکنند و دقیقاً همان کاری را میکنند که خود، روزی آن را نابجا میدانستند و محکوم میکردند. چنین والدینی، در نقش فرمانده دستور میدهند و حتی جایی که بسیار با ادب حرف میزنند، بار تکلیفی در سخنانشان پیداست:
– پسرم، دیگه نبینم از این رفتارها داشته باشی.
– عزیزم، گفتم حق نداری با پسر همسایه حرف بزنی.
– دخترم، اگه یک بار دیگه این جوری از خونه بیایی بیرون، من میدانم و تو.
وقتی آنها با فرزند خود سخن میگویند، فرزند احساس میکند کسی با او سخن میگوید که میخواهد ادعا کند معلم اخلاق است و مدام فضایل اخلاقی را گوشزد میکند.
– عزیزم نباید بگذاری هم کلاس هایت از تو ناراحت شوند.
– پسرم، خیلی رفتار بدی با معلم خود داشتی. حتماً از او عذرخواهی کن.
– دخترم، درسته که حالا دیگه بزرگ شدی، ولی مثل این که فراموش کردی هر چی داری از مادرت داری. با مادرت برخورد بدی کردی. برو از او حلالیت بطلب.
آنها گاه به گونهای با فرزندان حرف میزنند که گویا خود، همه چیز را میدانند و فرزندان هیچ چیز نمیدانند. همیشه از منطق سخن میگویند و خود را آگاهتر نشان میدهند:
– پسرم خیلی هم نمیخواد فکر کنی. کمی فکر کن. به طور حتم، رفتارت رو تغییر میدی.
– عزیزم، تا کی میخوای احساسی عمل کنی. کمی هم مغزت رو به کار بینداز.
– دخترم، وقتی من هم سن و سال تو بودم…
گاه پدر و مادر پیشاپیش قضاوت میکنند و بدون این که از فرزند توضیحی بخواهند، او را محکوم میکنند و از همان ابتدا برایشان معلوم است که مقصر کیست:
– احمد، بگو این دفعه دیگه چه خراب کاریای کردی؟!
– رز، نمره نیاوردی، خب معلومه دیگه، درس نخونی همینه.
– عزیزم، فکر میکنم در این داستان، تو مقصری.
گاه والدین، فرزندان را مسخره میکنند، به آنها متلک میگویند و طعنه میزنند:
– رضا، ها، بزرگ شدی، حرفهای بزرگ بزرگ میزنی! خبریه؟!
– خوبه، یه کلمه هم از فرمانروای بزرگ، آقا حامد بشنویم!
– ماشاءالله، ای والله، چه حرفهایی میزنی! ترشی نخوری یه چیزی میشی.
استبداد
خودبزرگ بینی و خودرأیی، از ویژگیهای مهم خانوادههای مستبد است این خانوادهها برای فرزندان، جایگاهی قایل نیستند و در تصمیمگیری و برنامه ریزی، ذرهای آنها را به حساب نمیآورند. چنین خانوادهای را میتوان با این مشخصات شناسایی کرد:
– وظیفه ی دیگران اطاعت بدون چون و چراست و نوع وظیفه ی آنها را مدیر مستبد تعیین میکند؛
– اظهارنظر کردن همانند سؤال کردن و توضیح خواستن، ممنوع است؛
– همه حتی در کارهای جزیی و شخصی خود، باید توضیح دهند و نظر مدیر را جویا شوند؛
– تنها فرد مستقل و خودرأی در خانواده، مدیر است؛
– نه تنها در رفتار، بلکه در اعتقاد و باور، همه باید آنچه را مدیر میپسندد، با زبان تأیید کنند و بدان پایبند باشند؛
– حق انتقاد و خردهگیری یک طرفه است؛
– از جنبه ی عاطفی، سایه ی ترس، وحشت و اضطراب بر اعضای خانواده، پدیدهای عادی و طبیعی است؛
– از جنبه ی اجتماعی، فرزندان افرادی جسور، گستاخ، طغیانگر و متزلزل اند؛
– عزت نفس، کرامت شخصیت و نیاز اعضای خانواده، برای بزرگ ترها اهمیت ندارد؛
– عواطف، احساسات و محبت، گم شده ی خانواده است:
– تنبیه، از عوامل اصلی تربیت به شمار میآید؛
– دروغ گویی، گزاف گویی و لاف زنی برای نجات از تنبیه، رفتارهایی طبیعی است؛
– گریز از خانه و والدین و پناه بردن به دیگران محسوس است؛
– پیروی افراد خانواده از مدیر، کورکورانه و بیدلیل است؛
– تسلیم بودن فرزندان، ظاهری است و اغلب هیجان و اضطراب میان اعضای خانواده وجود دارد؛
– افراد خانواده از کارهای گروهی، با دیگران بودن و داشتن روابط عمومی قوی هراس دارند؛
– اعضا برای پذیرش مسئولیت، اعتماد به نفس ندارند و اغلب ضعیف النفس و متزلزل اند؛
– نگاه افراد به بزرگها منفی است و آنها را قلدر و بیمنطق ارزیابی میکنند؛
– انگ زدن، تحقیر کردن و از بین بردن عزت نفس فرزندان، طبیعی است؛
– انتقام از والدین به هر صورت ممکن در ذهن فرزندان نقش میبندد؛
– استبداد والدین گاه زمینه ی استبداد آموزی میشود و فرزندان مسیر زندگی پدر و مادر را ادامه میدهند؛
– تا زمانی که فشار بیرونی وجود داشته باشد، رفتارها با نظم خاصی انجام میشود و فرزندان تسلیم آن هستند؛ وقتی فشار برداشته شود همه چیز عوض میشود؛
– تسلیم بیچون و چرا و ظاهری، فرزندان را عقدهای و افسرده میکند و به انزوا میکشاند.
تربیت تحمیلی و استبدادی
به طور اساسی در خانوادههای مستبد، تربیت به صورت تحمیلی شکل میگیرد. پدر و مادر بدون شناسایی الگوهای صحیح، با توجه به رأی خود، بدون تأمل و دقت، و بیتوجه به مقتصای حال فرزندان و آسیبهایی که ممکن است این نوع تربیت در پی داشته باشد، خواستههای خود را به فرزندان القا میکنند.
احساس چنین خانوادههایی این است که با این نوع تربیت، پدر و مادر بسیار سریع به هدف میرسند و تمام مسیر رسیدن به هدف در اختیار والدین است. آنها به جر و بحث، نظرخواهی و استدلال برای قانع کردن دیگران نیز ندارند و اعصابشان آرام است؛ چون هر چه بخواهند، کافی است که دستور آن را صادر کنند. افراد زبردست در برابر والدین، تسلیماند و خود را به اطاعت ملزم میدانند و نظام عجیب و خیره کنندهای بر فضای خانواده حاکم است.
از ویژگیهای خانواده ی مستبد این است که در زمینه ی تربیت اخلاقی به تربیت تحمیلی رو میآورد. این نوع تربیت از آسیبهای تربیت اخلاقی به شمار میآید.
«تربیت اخلاقی» فرایند زمینهسازی و به کارگیری شیوههایی برای شکوفاسازی، تقویت و ایجاد صفات، رفتارها و آداب اخلاقی و همچنین اصلاح و از بین بردن صفات، رفتارها و آداب غیر اخلاقی در خود انسان یا دیگری است.(۱)
«تربیت تحمیلی» از جمله آسیبهای تربیت اخلاقی است و به معنای آن است که پدر و مادر بدون در نظر داشتن ویژگیهای تحول در متربی، علایق، رغبتها و نیازهای او را نادیده گیرند و با نوعی برنامه ریزیِ از پیش تعیین شده و ارتباطی یک جانبه و بدون زمینهسازی مناسب، تربیت کنند.
این تربیت دارای ویژگی ها، نمودها و جلوه ها، عوامل، آثار، و مکانیسمهایی است که بدان اشاره میکنیم.
ویژگیهای تربیت تحمیلی و استبدادی
۱- ناهماهنگ بودن یا موقعیت سنی فرزندان و نیازهای عاطفی آنها؛
۲- الزام بیرونی داشتن؛
۳- توأم بودن با ارتباط یک جانبه و بدون تعامل میان پدر و مادر و فرزندان؛
۴- نابرخورداری از بسترسازی و زمینهسازی مناسب.
نمودها و جلوههای تربیت تحمیلی و استبدادی
تربیت تحمیلی در قالب صورتهای گوناگونی بروز میکند که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
۱- اجبار
بارزترین نمونه ی تربیت تحمیلی، نوعی اعمالِ زور و اجبار در پایبندی به رفتارها و آداب اخلاقی است. «اجبار» از ماده ی «جبر» و به معنای وادار ساختن کسی بر کاری، و اکراه و الزام او بر انجام آن است.(۲)
بنابراین، هرگاه والدین، فرزندان خود را با اکراه و الزام به انجام کاری اخلاقی وادار کنند، او را «مجبور» به اجرای آن کرده اند. برای مثال، وقتی مادر، فرزند خود را ملزم میکند که فقط عروسک خود را به دختر خاله اش بدهد، در حالی که بیش از او به آن نیاز دارد، فرزند خود را «مجبور» به ایثار کرده است.
این شیوه که متأسفانه برخی والدین اعمال میکنند راه صحیحی برای درونیسازی امور اخلاقی در فرزند به شمار نمیرود و حتی خداوند متعال که حق مجبور کردن بندگان خود را دارد، به صورت تکوینی آنها را به پیمودن مسیر هدایت مجبور نکرده و به پیامبرش فرموده است:
وَ إِنْ کَانَ کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْرَاضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِیَ نَفَقاً فِی الْأَرْضِ أَوْ سُلَّماً فِی السَّمَاءِ فَتَأْتِیَهُمْ بِآیَهٍ وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدَى فَلاَ تَکُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِینَ(۳) و اگر اعراض و بیاعتنایی آنان بر تو سنگین است [و بخواهی به هر وسیله آنان را هدایت کنی] اگر میتوانی سوراخی در زمین یا نردبانی در آسمان بجوی تا آیهای برایشان بیاوری، [این کار را انجام ده، ولی باز هم ایمان نخواهند آورد] واگر خدا بخواهد، همه ی آنان را بر هدایت گرد هم میآورد [ولی سنت الهی این نیست] ؛ پس تو هرگز از جاهلان مباش.
امام صادق (علیه السلام) نیز به یکی از اصحاب خویش به نام عمر بن حنظله فرمودند: «ای عمر! شیعیان ما را وادار [به کارهایی که خود میکنید] نسازید و با ایشان مدارا کنید؛ زیرا همه ی مردم تحمل و ظرفیت شما را ندارند».(۴)
۲- الزام کردن امور غیرواجب
یکی از روشهای تربیت در منابع اسلامی، روش فریضهسازی است؛ بدین معنا که پدر و مادر میتوانند دستورالعملهای اساسی و مهم اخلاقی و تربیتی را برای فرزندان خود فریضه بدانند؛ ولی روشن است که این شیوه عمومیت ندارد؛ زیرا واجب ساختن کارهایی که در شریعت مستحب محسوب میشود و نیز تحریم مکروهات برای فرزندان، بدون در نظر گرفتن علاقه و اشتیاق آنها، نمود دیگری از تربیت تحمیلی است.
ممکن است برخی والدین احترام گذاشتن به بزرگ ترها را که از نظر اخلاقی، مطلوب و پسندیده است به صورت حقوق فرزندان خود مطرح کنند، ولی واقعیت این است که نباید آن را واجب تلقی کرد و از او که در اتوبوس نشسته است، توقع داشت برخیزد و جای خود را به فرد بزرگتر بسپارد.
اگر انجام این امور تا این حد الزامی بود، خداوند متعال به الزام و واجب ساختن آنها سزاوارتر بود، چه رسد به این که فردی کار مباحی را برای غیر خود حرام کند! آنچه خداوند حلال یا حرام دانسته، همه طبق مصالح دقیقی بوده است و به همین دلیل انسان نمیتواند حلالی را حرام یا حرامی را حلال کند: قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَهَ اللَّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَ الطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ.(۵)
۳- دستور صریح و مکرر
گاه پدر و مادر با امر و نهی صریح و مستقیم، جلوهای دیگر از تربیت تحمیلی فرزندان را نشان میدهند. در چنین وضعی، پدر و مادر بر این باورند که با امر و نهی صریح، بهتر میتوانند فرزندان را به کار اخلاقی یا ترک رفتار غیر اخلاقی وادار کنند. بایدها و نبایدهای مکرر پدر و مادر در مقام تربیت فرزند، دستورهای پی در پی آنها برای تربیت اخلاقی فرزندان و توصیههای مستقیم در مقام مشاورههای اخلاقی، نمونههایی از این شیوه است.
۴- نظارت جدی
والدین چنین خانوادهای، در زمینه ی تربیت، قصد دارند از طریق اجبار، فریضهسازی یا امر و نهی صریح، کار تربیت را به سامان رسانند و برای بررسی نتایج فعالیت تربیتی خویش نظارت پی در پی و همه جانبه را در دستور کار خود قرار میدهند. آنها به این وسیله میکوشند تا کوچک ترین حرکت و فعالیت فرزندان را نیز به دقت زیر نظر بگیرند.
این گونه اولیاء و مربیان بر این باورند که باید همه چیز را زیر نظر داشت و فرزندان نیز باید این موضوع را متوجه شوند. آنها اعتقادی به تغافل والدین ندارند و آن را خلاف مصلحت تربیتی فرزندان میدانند. این نظارت در قالب تعقیب فرزند، تجسس در وسایل شخصی او، سؤال بازجوییگونه از او و… اعمال میشود.
۵- توبیخ و سرزنش
گاه پدر و مادر، از هیچ خطا و لغزشی چشم پوشی نمیکنند و به ازای هر خطا، فرزند را توبیخ و سرزنش میکنند. آنها گمان میکنند نتیجه ی تمام فعالیتهای پیشین همچون اجبار و الزام و امر و نهی و … در این مرحله به بار مینشیند و میتوانند با توبیخ کردن لغزشهای متربی، وی را به پرهیز از تکرار خطا و انحراف قبلی اش وادار سازند.
سرزنش کودک پنج سالهای که برای اولین بار حرف زشتی را به زبان میآورد، نکوهش نوجوان سیزده سالهای که بدون آگاهی، کتاب نامطلوبی را مشاهده و مطالعه میکند، و انتقاد از جوانی که آهنگ سؤال برانگیزی گوش میکند، نمونههایی از این ویژگی به شمار میرود.
عوامل تربیت تحمیلی و استبدادی
عوامل و اسبابی موجب میشود تا تربیت اخلاقی، به صورت تحمیلی جلوه کند و با آمیزهای از الزام و اکراه، فرزند را تحت تأثیر قرار دهد. از آنجا که شناسایی این عوامل به والدین در جهت مهار آنها یاری میرساند، به برخی از آنها اشاره میکنیم:
۱- الگوبرداری ناصحیح
برخی والدین که تربیت اخلاقی آمیخته با تحمیل را اجرا میکنند، شیوه ی خود را به والدین و مربیانشان مستند میکنند و میگویند: «در دوران ما سخت گیریها به مراتب بیش از حالا بود. ما به همین روش تربیت شدیم و فرزندان و شاگردان ما نیز باید به همین شکل تربیت شوند».
متأسفانه این دسته از والدین هرگز اجازه ی تحلیل شیوه ی تربیتی پیشینیان را به خود نداده و آن را به طور کامل پذیرفتهاند یا با وجود پذیرش اشکالات آن، به لحاظ عاطفی خواهان اجرای همان شیوه درباره ی فرزندان خود هستند. اینان بدون تأمل، خود را پیرو گذشتگان میدانند همچنان که متنعمانی مغرور در طول تاریخ در برابر پیامبران میگفتند: إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّهٍ وَ إِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُقْتَدُونَ؛(۶) «ما پدران خود را بر آیینی یافتیم و به آثار آنان اقتدا میکنیم».
۲- خودرأیی
تربیت تحمیلی در پارهای از موارد، ناشی از آن است که والدین، بدون توجه به نتایج تحقیقات علمی و دیدگاه مشاوران تربیتی، فقط خود را صاحب نظر میدانند و به استفاده از دستاوردهای علمی برای ایفای بهتر در اجرای وظایف تربیتی احساس نیاز نمیکنند.
این گروه نه تنها در این زمینه اطلاعات کسب نمیکنند، بلکه حتی به نتیجه ی مطالعات و بررسیهای دیگران نیز، با بیاعتنایی و تمسخر مینگرند. در این صورت باید پیامد خودرأیی را که شکست و نابودی است، بپذیرند. امام باقر (علیه السلام) میفرمایند: «سه چیز کمر انسان را میشکند: یکی این که کسی کار خود را بزرگ بشمارد، دیگر این که گناه خود را فراموش کند و سوم آنکه خودرأی باشد».(۷)
استفاده از صاحب نظران و متخصصان در هر رشته ما را از نتایج کار، آگاهتر میکند و از آسیبهای آن دور میسازد.
۳- شتابزدگی
تربیت تحمیلی در بسیاری موارد حاصل نوعی شتاب زدگی و تصمیمات عجولانه ی والدین است. آنها میخواهند در زمانی کوتاه، فاصلهها را در نوردند و افراد را به سرعت به کمال برسانند.(۸)
چنین افرادی با نادیده گرفتن نقش تدریج در تربیت، فقط به این میاندیشند که با کمترین زحمت و فعالیت، بیشترین نتیجه و سود را برداشت کنند و فاصله ی متربی را با مراتب عالی کمال اخلاقی به سرعت کاهش دهند. به طور اصولی در کار تربیت، شتاب زندگی و بیدقتی، مربی را از هدف دور، نگاه متربی را به مربی منفی، و کارهای مثبت مربی را در گذشته خنثی میکند.
۴- بیتوجهی به ظرفیت و آمادگی فرزندان
توجه به ظرفیت و آمادگی، ویژگیهای سنی، موقعیت زمانی، مکانی، اجتماعی و نیازهای فرزندان، از لوازم تربیت در جنبههای گوناگون و از آن جمله در تربیت اخلاقی به شمار میرود اگر والدین به این امور ضروری بیتوجه باشند و بدون در نظر گرفتن پیش نیازها تربیت کنند، از آنجا که مقدمات لازم برای تربیت فراهم نشده است، به ناچار این تربیت آمیخته با تحمیل و اکراه خواهد بود.
۵- بیتوجهی به پیامدهای تحمیل
هنگامی که والدین از آثار و پیامدهای سوء تربیت تحمیلی آگاه باشند، از به کار بردن چنین روشی در تربیت اجتناب میکنند، ولی بیاطلاعی از نتایج نامطلوب آن، زمینه ی استفاده ی نامناسب والدین از این روش را هموار میکند بهتر است آثار این گونه تربیت بررسی شود تا والدین انگیزه ی بیشتری برای پرهیز از آن داشته باشند.
پینوشتها
۱- علی همت بناری، مأخذشناسی تربیت اخلاقی، ص ۹
۲- خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ماده ی «جبر»
۳- انعام(۶)، ۳۵
۴- یا عمر لا تحملوا علی شیعتنا و ارفقوا بهم، فان الناس لا یحتملوا ما تحملون( محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ص ۳۳۴).
۵- اعراف(۷)، ۳۲
۶- زخرف(۴۳)، ۲۳
۷- قال الباقر (علیه السلام) ثلاث قاصمات الظهر: رجل استکثر عمله و نسی ذنوبه و اعجب برأیه(محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج ۱، ص ۷۳)
۸- خسرو باقری، آسیب شناسی و سلامت در تربیت دینی، ص ۲۲