- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 5 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
اشاره:
ممکن است بسیاری از مردم تصور کنند که چه لزومی دارد انسان باید متدین به یک دین باشد. بلکه بدون دین زندگی جامعه بهتر و آرام تر خواهد بود. امروز بسیاری از مردم دنیا به هیچ دنی عقیده ای ندارد و در عین حال زندگی خوبی دارند. بنابراین چه دلیل داریم که باید متدین بود و به خصوص از دین اسلام باید پیروی شود. در این نوشته به این سؤال پاسخ داده شده است.
مقدمه
ابتدا لازم است به یک نکته توجه کنیم و آن اینکه: حس خدا جوئی بسان سایر احساسات درونی انسان، بدون تعلیم و تعلّم در درون انسان پیدا میشود، همانطور که افراد انسان در مواقع مخصوص از عمر به یک سلسله از امور مانند: منصب، مقام، ثروت، پول، زیبائی، و… متوجه میگردند و توجه به این امور، به طور ناخود آگاه، بدون تعلیم کسی در باطن آنها پدید میآید، همچنین حس خدا جویی و دین گرایی در انسان در طول زندگی مخصوصاً در آستانه بلوغ، نمایانتر و آشکارتر میشود. پیدایش ناگهانی میل به مذهب بدون تعلیم، نشانه فطری بودن آن است و میرساند که این حس، مانند احساسات دیگر انسان در شرایط خاص، از قوه به فعلیت میرسد و به صورت یک امر ناگهانی، بیدار میشود. بر اساس همین انگیزه فطری است که ما میبینیم حس خداجویی و دینگرایی در تمام نقاط جهان و در همه دوران وجود داشته است، البته اینکه میگوییم حسّ دینگرایی و خداجویی از امور درونی و باطنی است، به این معنا نیست که هیچ عاملی از قبیل تبلیغات، محیط و… در شدّت و ضعف آن موثر نباشد بلکه برای بروز این حس، مانند سایر احساسات زمینههای مساعدی لازم است که برای تجّلی فطرت در آن شرایط، مانعی نباشد. [۱]
نیاز فردی و اجتماعی به دین
اول: نیاز فردی
با توجه به این مقدمه کوتاه میتوان گفت: اساسیترین علّت نیاز بشر به دین و دینداری، اداره زندگی فردی و اجتماعی اوست. با این توضیح که اولاً: بشر از ابتدای خلقت، به ضعف خود پیبرده و میداند که وجودش سراسر نیاز و احتیاج به یک موجود توانایی است که تمام هستی، در اختیار و قدرت اوست و او باعث پیدایش انسان و جهان است و دریافته است که نمیتواند در حیات یا فنای خویش، کمترین تأثیری داشته باشد، ناگزیر به آن وجود موثر، نظر دوخته و از وی استمداد میکند. روی همین جهت، نیاز و وابستگی به وجود أعلی (خداوند) در فطرت و خمیره اوست. نمیتواند علاقه خود را از مبدأ خالق، و مؤثر خود قطع نماید و لذا به سراغ او رفته و پذیرفته است که برای رفع نیاز و رسیدن به سعادت و کمال دنیا و آخرت، راه دیگری جز اجرای دستورات او را ندارد. ثانیاً: انسان دارای دو غریزه است:
۱. غریزه شهوت (که در أثر آن همیشه و در هر مرتبه بر جلب منافع و تحصیل کمال، مایل میباشد).
۲. غریزه غضب (که به وسیله آن از تمام مضرات، ترسان و بیمناک است) و این هر دو (یعنی علاقه به منافع و ترس از مضراّت) انسان را وادار میکند که درصد تحصیل نفع و دفع ضرر برآید و برای رسیدن به هدف، ابتدا لازم است انسان موارد نفع ضرر خود را بداند و در مرتبه دوم، اسباب تحصیل آنها را به دست آورده و هیچ یک از اینها برای انسان از جانب خود فراهم نیست «یعنی نه احاطه کامل و اطلاع کافی به موارد و نفع و ضرر دارد و نه به راههای رسیدن به آنها واقف است) و لذا در این باره نیز به همان موجود قادر و مؤثری که در اصل وجود خویش به او محتاج و نیازمند بوده، رجوع میکند تا او از روی احاطه و اطلاع خود بر مصالح، مفاسد و منافع و مضرات مربوط به زندگی انسان، برنامهای تعیین نماید و بدین وسیله نیازمندیهای بشر تأمین گردد. آن برنامه و قانون، همان دستوراتی است که به نام «دین» مطرح میشود که خدای متعال آن را به وسیله پیامبران، به بندگانش ابلاغ نموده است. اما از آن جاکه این برنامههای الهی، دارای جنبههای فکری، اخلاقی و عملی میباشد، طبعاً انسان به فکر، عمل و رفتار نیکو و سیر به سوی مراتب و درجات عالیه، سوق میدهد و او در سایه تکامل در این جهات سهگانه از همه منافع برخوردار شده و از شرور گوناگون محفوظ میماند. پس احتیاج انسان به دین از نظر فردی تا این اندازه روشن شد که بشر میتواند به وسیله دین، به آنچه بدون پیروی از دین نمیرسید، نایل گردد و با رعایت دستورات الهی نیازهای، زندگی خود را از هر جهت اعم از خوراک، پوشاک مسکن و… برطرف سازد زیرا خداوند در همه چیز قدرتش ظاهر، و عجز و درماندگی انسان هویداست و این مطلب بر هیچ بیننده عاقل و جوینده روشن دل، پوشیده و مخفی نیست. [۲]
دوم: نیاز اجتماعی
انسان یک موجود اجتماعی است، زندگی اجتماعی، خواه و ناخواه مشکلات فراوانی را برای او به وجود خواهد آورد و انسان مجبور است برای ادامه زندگی مشکلات را از سر راه بردارد و با تلاش فراوان آنها را حل کند و تکلیفش را در مقابل همه آنها روشن سازد. بنابراین سعادت انسان، آرمانهایش، ملاکهای خیر و شرّش، راه و روشش، انتخاب وسیلهاش با سعادتها، آرمانها و ملاکهای خیر وشر راه و روشها و انتخاب وسیلههای دیگران آمیخته است نمیتواند راه خود را مستقل از دیگران برگزیند. بنابراین، این نوع زندگی، اقتضا میکند که قانونی با توجه به تمام نیازهای معنوی، اجتماعی بشر، وضع شود تا همه بتوانند در سایه قانون، از حقوق واقعی خود بهرهمند گردند و از آن جا که ثابت شده که عقل بشری به تنهای نمیتواند برای زندگی اجتماعی انسانها برنامه کامل ارائه دهد. زیرا در جای خود ثابت شده است که عقل، قدرت احاطه کامل بر جهان هستی مخصوصاً انسان را ندارد تا بتواند بر اساس نیازهای انسان، برنامهریزی دقیقی داشته باشد. تا به حال به تجربه ثابت شده است هر برنامه و قانونی که انسان برای ساماندهی جامعه مدنی، حقوقی اقتصادی و اجتماعی خودش انسانها وضع نموده بعد از مدت کوتاهی، به شکست انجامیده است. اینجاست که نیاز به یک مکتب و ایدئولوژی، ضرورت خود را مینمایاند، یعنی نیاز به یک تئوری کلی، یک طرح جامع، هماهنگ و منسجم که هدف اصلی آن، کمال انسان و تأمین سعادت همگانی است و در آن، خطوط اصلی و روشها، بایدها و نبایدها، خوبیها، و بدیها، هدفها و وسیلهها، نیازها، دردها، و درمانها، مسؤلیتها و تکلیفها مشخص شده باشد و منبعالهام تکلیفها و مسؤلیتها برای همه افراد بوده باشد [۳]
و تنها چیزی که میتواند حقوق اجتماعی و مدنی انسان را به نحو احسن تأمین کند «دین» است؛ زیرا دین بهترین و عالیترین روشی است که میتواند اجتماع بشر را منظم ساخته و بیش از روش دیگر، مردم را به رعایت قوانین اجتماعی وا دارد، آسایش، سعادت، و شرافت را برای بشر به ارمغان میآورد. اینها همه، با صرف نظر از فواید بیشماری است که دین، به انسان و جامعه انسانی هدیه میکند دین روح ایمان، صداقت، اعتدال، سلامت و درستی را در بشر ایجاد میکند. دین قلب آدمی را از تمام نیتهای سوء و قصدهای فاسد، پاک، میسازد که دیگر دست، چشم و زبانش مردم را آزار نمیدهد. دین در مورد حفظ جان و مال و ناموس (و بالاخره تمام حقوق و شئون اجتماعی) جامعه تدابیر بسیار دقیقی را اندیشیده است. کوتاه سخن اینکه: انسان نمیتواند بدون تکیه به دین، به حیات انسانی خود ادامه دهد. [۴]
پی نوشت:
۱.جعفر سبحانی، راه خداشناسی و شناخت صفات او، قم، انتشارات مکتب اسلام، چاپ اول زمستان ۱۳۷۵، چاپخانه سپهر، ۵۳،۵۸.
۲.شمس الدین نجفی، شیعه در اصول فروع، چاپ هفتم، ص ۴۲،۴۳.
۳.شهید مطهری، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، ج۲، ص۵۲،۷۱۷.
۴.اکبر اسدی علیزاده، در ساحل اندیشه، مدارس تعلیماتی و تحقیقاتی امام صادق ـ علیهالسّلام ـ چاپ اول ۱۳۸۰، چاپخانه اعتماد قم، ص ۹۷ـ ۹۳.
منبع: سایت اندیشه قم