- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 8 دقیقه
- 0 نظر
مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ علی صافی گلپایگانی (ره) مجموعه اشعار زیبایی را درباره امام محمد باقر (علیه السلام) سروده اند که در این نوشتار به عموم شیعیان و دوستداران اهل بیت (علیهم السلام) تقدیم می گردد:
نور باری
عید مولود امام باقر است
کز ثنای او بیانم قاصر است
حضرت باقر عزیز کردکار
کز حجالش نور باری ظاهر است
حضرت باقر سلیل مصطفى
نور چشم حیدر نام آور است
نوگل زیبای باغ فاطمه
مرتضی را یادگاری باهر است
آن که از علم وی و فرزند او
سوق دانش با رواج و دائر است
آن که از علم خدادادش هنوز
هر کسی را سهم و حظ وافر است
آن که با علمش ز دین احمدی
تا قیامت حافظ است و ناصر است
ملحدین را کرد با علمش مجاب
زین سبب علمش چو سیف شاهر است
آن همه آورد اندر راه راست
این چنین اندر هدایت قادر است
احتجاجانش ببین با گمرهان
در جواب گمرهان بس ماهر است
ای (علی) شادی نما امروز چون
بهر تو امروز روزی نادر است
سر خیل اتقیا
روز میلاد عزیز مصطفی است
حضرت باقر که شمع راه ما است
حضرت باقر امام پنجمین
همچو بابش بر خلایق پیشوا است
حضرت باقر که نور علم او
پرتو افکن در قرون و عصرها است
مکتبی از علم و دانش کرد باز
تا قیامت خلق را مشکل گشا است
اختری کز نور علم و معرفت
روشن از او زابتدا تا انتها است
خرم از او گشت باغ علم و دین
زنده از او راه عرفان خدا است
هم سبیل علم بود و هم عمل
منطقش علم و سلوکش رهنما است
مدرس او پر زارباب علوم
پر ز دانش کرچه و بازارها است
در علوم و در فنون مختلف
اهل دانش را علومش ره گشا است
تربیت کرد آن همه دانشوران
کاین همه علم و هنر ز آنان بجا است
دفتر دانش به علمش مفتخر
صحنه عرفان به نامش جان فزا است
نیست تنها امتیازش علم او
در فضائل جمله فوق ما سوی است
همچو آباء گرامی بی سخن
علت ایجاد این ارض و سما است
اعبد مردم بود در عهد خویش
بر رضای کردگار خود رضا است
هر چه بودش داد در راه خدا
معدن جود است و دریای سخا است
بارها با حمل انبان غذا
رو به سوی مستمند و بی نوا است
در مقام علم اعلم از همه
در عمل سرخیل کل اتقیا است
آن همه معجز از او شد در ظهور
چونکه دست او ید معجز نما است
کی (علی) را قدرت موحش بود
چونکه شان او فزون از حدما است
ثنای باقر
تفضّلی بنما ای خدای حضرت باقر
که با خلوص بگویم ثنای حضرت باقر
مناسب است که در روز مولدش بنمایم
بیان آنکه منم خاک پای حضرت باقر
هم آنکه عرضه نمایم به جن و انس که هستم
به حسن طینت خود در حمای حضرت باقر
درود بر پدر و مادرم که از دم اوّل
نموده اند مرا آشنای حضرت باقر
کنون که مولد او شد به چند بیت که گویم
دمی به گوشه ای از کبریای حضرت باقر
صفا گرفته زمین و زمان ز مولد پاکش
که خلق هر دو شده از برای حضرت باقر
اگر که چشم حقیقت کنی تو باز بینی
که عالمند تمامی گدای حضرت باقر
خوشا به حال کسی کز علوم اوست مصفا
که کسب کرده صفا از صفای حضرت باقر
ز نور علم جهان را نموده است منوّر
خوشا بر آنکه کند اقتدای حضرت باقر
وجود حضرت او رهنمای قافله ماست
سعادتی است روم در قفای حضرت باقر
نمی روم به رهی غیر راه آن حضرت
اگر چه جان بنمایم فدای حضرت باقر
رضا دهم به رضایش که شد رضای الهی
مرا رضا نبود جز رضای حضرت باقر
منم به دوستی او علاقه مند و امیدم
بود به لطف و صفا و وفای حضرت باقر
که روز حشر بگیرد ز دوستان خودش دست
که نیست در کف ما جز ولای حضرت باقر
(علی) به حال کسالت سرود شعر و شفا را
طلب نمود ز دارالشفای حضرت باقر
خدا کند که دهد کردگار حاجت آن کس
که همچو من شده او هم گدای حضرت باقر
دلداده
برای کسب رضای خدای حضرت باقر
زبان به مدح گشایم برای حضرت باقر
امام پنجم ما آنکه افتخار من این است
که بهره ور شده ام از ولای حضرت باقر
همان امام همامی که جمله اهل جهانند
رهین دانش بی انتهای حضرت باقر
گشود مکتب علمی که تربیت شده در آن
رجال عالم مشکل گشای حضرت باقر
به هر کجا نگری یادگار دانش او هست
که هست شاهد قدر و بهای حضرت باقر
ز علم دین زاصول و فروع داد سخن داد
بجوی در سخن و گفته های حضرت باقر
پس از نبی که به یغما برفت کشور اسلام
نمانده بود جز اسمی برای حضرت باقر
چو فرصتی به کف آمد دوباره آب به جو کرد
کمال کوشش و دست رسای حضرت باقر
زدود آن همه زنگی که دشمنان زده بودند
ز لطف حق ید معجز نمای حضرت باقر
چنان طریقه حق را بیان نمود که ملحد
سر قبول نهد پیش پای حضرت باقر سره
خدای لعن کند آنکه را به همچو امامی
نمود سعی به جور و جفای حضرت باقر
ز زهر کینه شهیدش نمود و داغ دلش را
نهاد بر دل دلداده های حضرت باقر
(علی) به سوز به او و سه حجت دیگر
به قبر بی حرم و بی بنای حضرت باقر
نعم الناصر
حجت پنجم که هست حضرت باقر
پای به دنیا نهاد طیب و طاهر
اول ماه رجب به امر خداوند
نور جمالش شده است ساطع و باهر
سبط رسول خدا و زاده زهرا
آنکه بود جوهری ز بحر جواهر
مصدر دانش کز او شده برپا
هر چه بود علم و هر چه هست مصادر
کرده تجلی علوم او و رسیده
بر همه اهل فضل و جمله مشاعر
تیغ بیانش نمود خصم به تقدیس
بیشتر از تیغ تیز وخنجر شاهر
کرده مسخر به علم و دانش و تقوی
خلق چه اندر بواطن و چه ظواهر
فرصتی آمد به دستش و چه نکوزان
بهره گرفت آن امام عارف ماهر
علم خداداد داشت کز اثر آن
بهره ز علمش برند غایب و حاضر
علم خداداد داشت که غالب
گشت به خصم عنود فائق و قاهر
علم خداداد بد که صحبت علمش
در همه جا مطرح است وسائر ودائر
علم خداداد بد که مانده به عالم
این همه پر زو به ذهن و هست به خاطر
هر که بود اهل علم برده تمتع
از وی و از علم او بـه نسـبت وافر
آن همه عالم که درک محضر او کرد
جمله بزرگان علم و جمله نوادر
دوست و دشمن بزرگیش بستایند
هست بر آن اتفاق مسلم و کافر
سر بنهادند با خضوع حضورش
جمله اصاغر بدند یا زاکابر
دست ارادت (علی) به دامن لطفش
زد که نکو ملجا است و هست چو ناصر
باقر العلوم
با مولدش ولی خدا، باقرالعلوم
روشن نمود ارض و سما، باقرالعلوم
چارم امام آنکه پس از باب خویشتن
باشد به خلق راهنما، باقرالعلوم
سبط رسول و زاده شیر خدا علی
نور دو چشم خیر نساء، باقرالعلوم
با جد خویش و باب خودش بود و دیده بود
آن رنج های کرببلا، باقر العلوم
در راه دین از اول عمرش قدم نهاد
دیده بلا به روی بلا، باقرالعلوم
در فرصتی که در کفش آمد به راه حق
خدمت بدون روی و ریا باقرالعلوم
او زنده کرد دین خدا را به جد خویش
مجدی به شیعه کرد عطا، باقرالعلوم
کرد از شعاع دانش و علم وسیع خود
عالم همه به زیر لوا، باقرالعلوم
بگشود مدرسی که هزاران رجال علم
از نور علم داده بها، باقر العلوم
آنسان به نشر علم و به آثار اهل بیت
همت گماشت سرور ما، باقرالعلوم
با آن همه علوم و معارف که بذل کرد
حق گفت هر که گفت به او، باقرالعلوم
کامروز هر کجا سخن از علم و فضل هست
دارد کلام نغز و رسا، باقرالعلوم
دارد (علی صافی) امید عنایتی
دردم کند ز لطف دوا، باقر العلوم
مشکاه ولایت
حضرت باقر ولی کبریا
شد شهید افسوس از زهر جفا
شمع مشکاه ولایت آنکه بود
بر خلایق رهنما و مقتدا
فیض باری حجت پروردگار
ملجأ امت سلیل مصطفى
زاده زهرا امام پنجمین
سرو بستان على مرتضى
هفتم ذیحجه شد مسموم و رفت
یک جهان علم و عمل از این سرا
آه کز دست هشام نابکار
دید آن حضرت بسی ظلم و جفا
از مدینه برد او را تا به شام
پس ستم ها دید از آن بی حیا
بهر دنیا داشت آن بیدادگر
آن همه ظلم و ستم بر او روا
باقر علم نبی کز علم خود
کرد عالم را پر از نور و ضیا
کرده پر از شرق تا غرب جهان
آنچه مانده از علوم او به جا
ریزه خوار سفره علمش بود
هر که دارد دل ز داغش با صفا
با تمام معجزاتی را که هم
معترف بیگانه بد چون آشنا
با همه اینها نهال هستیش
اوفتاد از تیشه اعدا ز پا
همچو اجدادش به دست ناکسان
بود در ایام عمرش مبتلا
عاقبت با زهر کین او شد شهید
عمر او طی گشت با رنج و عنا
نزد عم و باب خود اندر بقیع
دفن شد آن زاده شیر خدا
آه کز وهابیان نانجیب
هتک گشته حرمت آل عبا
مرقد پاک امامان شد خراب
دست استعمار کرد این کارها
این زمان کردند سد راه حج
بسته باب خانه را بر روی ما
حجت خود را رسان یا رب که هست
قدرت او قدرت مشکل گشا
ای (علی) جز با ظهور حضرتش
دردهای ما نمیگردد دوا[۱]
زهر ستم
آه که از ظلم هشام پلید
باقر علم نبوی شد شهید
آنکه شد از مکتب والای او
آن همه دانشور و عالم پدید
آنکه از آن حضرت و فرزند او
یافته اسلام حیاتی جدید
آنکه در اصناف علوم و فنون
کس چو تلامیذ جنابش ندید
آنکه به آن علم خدا داده اش
پرتو دانش به جهانی کشید
آنکه به حسن عمل خویشتن
آن همه مردان خدا پرورید
دوست و دشمن بر او در خضوع
جمله از او بهره ور و مستفید
سوی حق او برد به قول و عمل
تا ز ضلالت همه بیرون کشید
باهمه شأن و مقام از عدو
ظلم و ستم ها به جنابش رسید
عاقبت از زهر ستم شد شهید
نزد عم و باب خودش آرمید
سوخت (علی) از غم واندوه او
همچو تو هرکس که عزایش شنید[۲]
شهید کینه
باقر علم نبی در همچو روزی شد شهید
باعث آن بد هشام و عاملش پور ولید
از بن المروان دون و از بن العباس شد
آنچه از ظلم و ستم بر آل پیغمبر رسید
آتشی کردند ناپاکان به پا کز دود آن
جبهه اسلام را می رفت سازد ناپدید
گر نبد سعى امیرالمؤمنین و آل او
کی کسی امروز از اسلام نامی میشنید
با فداکاری و جانبازی اهل بیت بود
کاین چنین نک می درخشد دین بدین روی سفید
آن همه رنج امیرالمؤمنین و فاطمه
آنچه بر مولی رسید و آنچه را زهرا کشید
از معاویه ستم شد بر امام مجتبی
یا حسینش شد شهید کینه از ظلم یزید
سید سجاد گربد با مصیبت ها قرین
گشت با زهرش هشام کافر پست پلید
تا امام پنجم معصوم آمد روی کار
دست ظالم دست ظلمش روی آن حضرت کشید
گرچه اعلام هدایت را چنان بر پا نمود
کز علومش بهره ور شد هم قریب و هم بعید
حوزه درسش هزاران عالم برجسته داشت
کز برای دین حق بودند چون سدی سدید
مدرسی تا آن زمان چون مدرسش برپا نشد
بهر اسلافش چنین فرصت نشد هرگز پدید
هر کجابینی سخن از باقر است و صادق است
علمشان سرمایه هم بهر قدیم و هم جدید
با چنین حالی نشد آسوده از شر ولید
کونه باکی از پیمبر داشت نی رب مجید
دست در قتلش زد آن مردود و از دنیا برفت
قلب اهل معرفت از داغ آن حضرت طپید
قبر او باشد چو قبر باب و جد و عم او
هست ویران از جفا و ظلم ظلامی عنید
کی شود آید امام عصر و گیرد انتقام
ای (علی) از غاصبین حق مظلومین شدید[۳]
حجت خدا
ای حجه خدا ، یا باقرالعلوم
ای سبط مصطفى، یا باقرالعلوم
ای سرور انام ای پنجمین امام
ای پیشوای ما، یا باقرالعلوم
ای یافته ز تو دین حق اشتهار
زان منطق رسا یا باقرالعلوم
پر کرده دانشت سرتاسر جهان
چون نیر سما ، یا باقرالعلوم
هر مکتبی که هست در علم دین گرفت
از علم تو ضیا، یا باقرالعلوم
هر مدرسی که هست ذکر حدیث توست
دادی بر آن جلا، یا باقرالعلوم
صدها هزارها بردند از تو فیض
بردند بهره ها، یا باقرالعلوم
نامت چو زینت است در فقه و در حدیث
پیدا است هر کجا، یا باقرالعلوم
جاوید نام تو است چون علم در جهان
باشد ورا بقا ، یا باقرالعلوم
در علم و در عمل تو برده ای سبق
چون زهد و چون تقا ، یا باقرالعلوم
افسوس قدر تو نشناخت خصم دون
دیدی بسی جفا یا ، باقرالعلوم
جاهل که دشمن است با علم زین سبب
شد بر تو ظلمها، یاباقرالعلوم
دست ستم دراز کردند دشمنان
بر حضرت شما، یا باقر العلوم
آخر به زهر کین بی جرم و بی گناه
رفتی از این سرا، یا باقر العلوم
دردا هشام دون کرد از ستم شهید
ای وااسف تو را، یا باقرالعلوم
ای رویشان سیاه با این ستم که داشت
دشمن به تو روا، یا باقرالعلوم
دریای علم تو از موج اوفتاد
با دست بی حیا یا باقر العلوم
دانش یتیم گشت ای آه و وا اسف
با رفتن شما، یا باقرالعلوم
گر دیده اشکبار باشد برای تو
حقا بود سزا، یا باقرالعلوم
شهر مدینه گشت اندر فراق تو
غرق غم و عزا، یا باقر العلوم
پیش پدر شدی مدفون تو در بقیع
در جنب مجتبی، یا باقرالعلوم
وهابیان دون ویران نموده اند
آن صحن و آن سرا، یا باقرالعلوم
این شعرها (علی) در ماتم تو گفت
اجرش نما عطا، یا باقرالعلوم[۴]
پی نوشت ها
[۱] . تاریخ : ۴ ذیحجه ۱۴۰۹
[۲] . تاریخ : ۷ ذیحجه ۱۴۱۳
[۳] . تاریخ : ذیقعده ۱۴۱۶
[۴] . تاریخ : ذیحجه ۱۴۱۷
منبع: صافی گلپایگانی، علی؛ راز دل؛ ص ۶۷۱-۶۹۰ قم؛ انتشارات ابتکار دانش؛ چاپ اول؛ ۱۳۸۵ ش