- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 11 دقیقه
- توسط : محمد ارباب
- 0 نظر
برای فهم دقیق تر و نزدیک به واقع تعریف تمدن در محاورات علمی امروزی، لازم است برخی دیدگاه ها را از نظر گذراند، با این پیش درآمد که در میان نویسندگان غربی از همان آغاز معنای متفاوتی از تمدن مطرح بود؛ چنان که برخی اندیشوران مسلمان نیز با همان معنا بدان پرداخته اند.
در این نوشتار به صورت مختصر به تعریف تمدن در نگاه های مختلف خواهیم پرداخت.
تعریف تمدن در نظر علامه جعفری (ره)
محمدتقی جعفری تمدن را تشکل هماهنگ انسان ها در حیات معقول با روابط عادلانه و اشتراک همه افراد و گروه های جامعه در پیشبرد اهداف مادی و معنوی انسان ها در همه ابعاد مثبت تعریف می کند.[۱] سیدحسین نصر اندیشمند سنت گرای معاصر می گوید: اسلام هم یک مذهب است و هم یک تمدن.[۲]
او قائل به دو نوع تمدن است: تمدن سنتی که در آن، عنصر اراده الهی بسیار پررنگ و برجسته است[۳] و تمدن غربی که به ویژه پس از رنسانس بر پایه اومانیسم از بنیادهای دینی شکل گرفته است.[۴] اما در کل از دید او تمدن تمام جوانب حیات مردمی را که دور هم جمع می شوند، شامل می گردد.[۵]
به زعم او عظمت و حتی اصالت یک تمدن بستگی به این دارد که آن تمدن چقدر می تواند زمینه توجه مردان و زنان را به هدف زندگی انسانی، یعنی پرستش خداوند و رفتاری در خور جانشینی خداوند در میان مخلوقات او فراهم کند؛ نه اینکه عظمت و اصالت آن را بر این اساس بسنجد که چقدر آن تمدن می تواند امکانات حمل و نقل فراهم کند یا دستگاه های هوشمند بسازد. از دیدگاه اسلامی، ارزش هر تمدنی باید بر اساس تحقق هدف نهایی انسان در زمین مبتنی باشد، نه بر چیز دیگری.[۶]
دکتر داوری در تعریف تمدن می نویسد: تمدن صورت خاص زندگی عملی و مناسبات مردم بر مبنای فرهنگ و تفکر است؛ به بیان دیگر تمدن مجموعه آداب و رسوم و سنت ها و رفتار و کردار و فنون و صنایعی است که با تعلق به اصول و مبانی تفکر و فرهنگ بسط می یابد. یعنی بسط یک تمدن تابع آن اصول و مبانی است؛ نه آنکه بسط و تحول تمدن به خودی خود بتواند موجب تفکر تازه باشد.[۷]
تعریف تمدن در غرب
در میان غربیان، گویا مفهوم تمدن را نخستین بار اندیشمندان فرانسوی سده هجدهم در برابر مفهوم «بربریت» مطرح کردند[۸] و مرادشان رسیدن به فرهنگی متمایز از زیست ابتدایی بود؛ اما همچنان با ایهام و ابهام از آن سخن به میان می آورند. رالف رالینتون تمدن را مجموعه اعمال و آرایی می داند که در هر جامعه انسانی، افراد از بزرگتران فرا می گیرند و به نسل جوان تحویل می دهند.[۹]
گوردون چایلد تمدن را محصول انقلاب شهری می داند و بگ بای آن را نوعی فرهنگ پدیدار شده در شهرها تعریف می کند؛[۱۰] اشپنگلر معتقد است تمدن در بستر فرهنگ شکل می گیرد و در تعریف تمدن می نویسد:
هنگامی که فرهنگ ها به اوج ترقی خود می رسند و دچار سرنگونی می شوند، به تمدن تبدیل می گردند. او بر آن است که بدین گونه فرهنگ آفریننده به تمدن راکد و آسایش طلب تبدیل می شود و نیروی خلاقه خود را از دست می دهد.[۱۱] ویل دورانت آن را نظمی اجتماعی می شمارد و ظهور آن را زمانی امکان پذیر می داند که هرج و مرج و ناامنی پایان پذیرفته باشد.
او می نویسد: فقط هنگام از بین رفتن ترس است که کنجکاوی و احتیاج به ابداع و اختراع به کار می افتد و انسان خود را تسلیم غریزه ای می کند که او را به شکل طبیعی به راه کسب علم و معرفت و تهیه وسایل بهبود زندگی سوق می دهد.[۱۲] او در توضیح می نویسد: ازین رو در شهر است که دسته ای از مردم از غم تولید اشیای مادی می آسایند و به فکر ایجاد علم و فلسفه و ادبیات و هنر می افتند.[۱۳]
او در جای دیگر معنای عام تری برای تعریف تمدن در نظر می گیرد و می نویسد: انسان وحشی نیز خود به لحاظی متمدن است؛ زیرا با کمال دقت، میراث قبیله را به بازماندگان خویش انتقال می دهد و این میراث عبارت است از مجموع نظامات و عادات اقتصادی و سیاسی و عقلی و اخلاقی که افراد نسل های گوناگون در ضمن کشش و کوشش برای زندگی بر سطح کره زمین و بهره برداری از زندگی به تدریج آنها را ساخته و پرداخته اند.
سپس می گوید: شایسته تر آن است که تمامی مللی را که راه اندوختن آذوقه برای روزهای سخت را نمی دانند و از خط نویسی بی اطلاع اند یا اگر به این کارها پرداخته اند، بسیار مقدماتی و محدود است، «ملت های اولیه» بنامیم. در مقابل می توان ملت های متمدن را «دوراندیشان خط نویس» نامید.[۱۴]
فیلیپ جی. آدلر در تعریف تمدن می گوید: فرهنگ توسعه یافته و پیچیده ای است که معمولا با دستاوردهای خاصی مثل کشاورزی، زندگی شهری، کار تخصصی و نظام نوشتاری همراه است.[۱۵] در همه این نگره ها و تعریف تمدن های ذکر شده، چیزی که ناظر به دستاوردهای بشری، اعم از دستاورد مادی یا معنوی باشد. مطرح نشده و پارادایم تمدنی در ذهنیت آنان امری فراموردی، برون عنصری و ناظر به جنبه ای از زیست جمعی نهادینه شده و معنوی کلان است که تمدن را به مثابه گفتمانی به تصویر می کشد.
به همین سبب قرابت وثیقی در رویکردشان بین فرهنگ و تمدن می توان یافت و اساسا تمایز میان آنها را تا حد بالایی فرو می کشد؛ بر خلاف آنچه در ذهنیت فرهنگی _ تاریخی نویسندگان فارسی زبان وجود دارد و می کوشند تا به هر نحو ممکن میان آن دو تفاوت قائل شوند.
آنچه مصطلح ادبیات امروز جهانی است، تمدن واحدی بزرگ و گسترده است که چتر خود را بر جامعه ای گشوده و تمامی داشته های مردم آن جامعه در ذیل آن معنا می یابد. اینکه این پدیده چگونه شکل گرفته و دارای چه اجزا و عناصری است، مقوله دیگری است؛ اما هرگز نباید میان این دو خلطی صورت گیرد. تمدن روح یک ملت است و طبعا نمی تواند وصف افراد قلمداد شود.[۱۶]
ویل دورانت بر اساس چنین نگره ای، در تعریف تمدن می نویسد: تمدن را می توان به شکل کلی آن عبارت از نظمی اجتماعی دانست که در نتیجه وجود آن، خلاقیت فرهنگی امکان پذیر می شود و جریان پیدا می کند.
او در ادامه به بیان ارکان تمدن می پردازد و می نویسد: در تمدن چهار رکن و عنصر اساسی می توان تشخیص داد که عبارت اند از: پیش بینی و احتیاط در امور اقتصادی، سازمان سیاسی، سنن اخلاقی و کوشش در راه معرفت و بسط هنر.
سپس می نویسد: ظهور تمدن هنگامی امکان پذیر است که هرج و مرج و ناامنی پایان پذیرفته باشد؛ چه فقط هنگام از بین رفتن ترس است که کنجکاوی و احتیاج به ابداع و اختراع به کار می افتد و انسان خود را تسلیم غریزه ای می کند که او را به شکل طبیعی به راه کسب علم و معرفت و تهیه وسایل بهبود زندگی سوق می دهد.[۱۷] در جایی دیگر آن را نظامی اجتماعی می داند که به ابداع و خلاقیت دست می زند.[۱۸]
در این بیان تمدن دیگر نه یک اقدام یا دستاورد و یا حتی داشته های کلان، بلکه هویتی است که در پرتو آن، زندگی انسانی مجرا و مسیر صحیح خود را باز می یابد. گمانه های نگره پیش گفته که تمدن، زاده نیاز قلمداد می شد، به عنصری فرهنگی توجه می دهد که البته خود معلول دسته ای از عوامل دیگر است. او در اثر دیگرش که تاملات فلسفی او را انعکاس داده، با طرح این سوال که تعریف تمدن چیست، به کوتاهی می نویسد: ترکیبی است از امنیت و فرهنگ و نظم و آزادی سپس ادامه می دهد:
امنیت سیاسی از راه اخلاق و قانون، امنیت اقتصادی از راه استمرار محصول و مبادله، فرهنگ از راه تسهیلاتی که برای رشد و انتقال علم و ادب و هنر لازم است. سپس می نویسد: تمدن امر پیچیده و پایداری است که بسته به عوامل گوناگونی است و هر یک از این عوامل می تواند مایه عظمت یا انحطاط باشد.[۱۹]
ویل دورانت که در تمدن شناسی تاریخی _ بر خلاف توین بی که تمدن شناس نظری ست – دستی پر از تجربه های «شده» دارد، حامل های تمدن را نه شخصیت ها یا بزرگان، بلکه نهادها و موسسات اجتماعی می داند که از قرن ها پیش بنیادگذار و پشتیبان پیشرفت انسانی بوده اند؛ مانند کلیسا، مدرسه خانواده و دولت.[۲۰] خانواده از نظر او مهمترین عامل تمدن بشر و حافظ آن است که با تزلزل آن، تمدن به هم می ریزد.[۲۱]
فوکوتساوا یوکیشی که برخی تمدن کنونی ژاپن را مرهون اندیشه تمدنی او می دانند،[۲۲] بر این باور است که تمدن با پیچیدگی معنایی خود، برخی را به انکار آن کشانده؛ اما باید آن را در دو سطح دید، به معنای محدود آن، یعنی افزایش دادن آنچه انسان مصرف می کند و تجملات ظاهری که به ضرورت های روزانه زندگی افزوده می شوند؛
ولی به معنای گسترده آن، یعنی نه فقط آسایش در زمینه ضرورت های روزانه؛ بلکه همچنین پالایش معرفت و پرورش فضیلت به نحوی که زندگی بشری را به مرتبه ای بالاتر ترفیع دهد.[۲۳]
پوپر که دغدغه جامعه نگری و تاریخی گری اش او را به تاملات ژرف تمدنی کشانده، در بیان اهداف تمدن می گوید: تمدن ما هدفش مروت و آدمیت و انصاف و برابری و آزادی است؛ اما این تمدن با همچنان اهداف متعالی و بزرگی دچار مشکلات و چالش هایی است که از همان آغاز شکل گیری با آنها مواجه شده است.
او همچنین می نویسد: این تمدن هنوز دوران شیرخوارگی را می گذراند و به رغم این همه دفعات که به وسیله این همه رهبران فکری نوع بشر به آن خیانت شده است، همچنان به رشد ادامه می دهد. این تمدن هنوز تکانی را که در زایش بر آن وارد آمده به تمام پشت سر نگذاشته است.
یعنی انتقال یا گذر از جامعه قبیله ای یا «جامعه بسته» همراه با تسلیم در برابر نیروهای جادویی و ساحرانه به «جامعه باز» که قوای آدمی را آزاد نقد می کند.[۲۴] او _ چون دیگران _ از تمدن چیزی را فهم می کند که متوجه امری متعالی و ارزشی است، نه اموری خرد و مادی.
شپرد بی. کلاو با دغدغه شناسایی ظهور و سقوط تمدن، با ذکر کاستی تعاریف صورت گرفته در خصوص تمدن از سوی توین بی. اشپینگلر و دیگران، خود به تعریف تمدن روی می کند و می نویسد: اگر چه واژه تمدن (سیویلیزاسیون) واژه نسبتا جدیدی است و از مفهوم زندگی جمعی بر اساس عادات و آداب پذیرفته شده، یعنی عمل از روی آداب و رسوم سرچشمه گرفته است؛ ولی در ظرف ۱۵۰ سال گذشته، معانی تعابیر مختلف و عام تری یافته است.
سپس در یک جمع بندی، تعریف تمدن را چنین بیان می کند: تمدن به مجموعه دستاوردهایی اطلاق می شود که زمینه های علمی و هنری بشر نظیر معماری، نقاشی، ادبیات مجسمه سازی، موسیقی، فلسفه و علوم را در بر می گیرد و به موفقیت هایی اطلاق می شود که قومی در ایجاد و تداوم کنترل خویش بر محیط زیست طبیعی و انسانی کسب می کند.
بعد می نویسد: هر چه گستره ای که در آن، قومی کارهای علمی و هنری خود را تولید و عرضه می کند، وسیع تر باشد و تامین جانی و اجتماعی اعضای جامعه بیشتر باشد، آن قوم متمدن تر است و بالعکس، هرچه قومی این جنبه های تمدن را _ چه از نظر کمی و چه به لحاظ کیفی _ کمتر تحقق بخشد، کمتر متمدن است.[۲۵]
الوین تافلر که نظریه متفاوتی در خصوص تمدن بشری عرضه داشته، در کتاب جنگ و ضد جنگ در تعریف تمدن می گوید: تمدن به آن شیوه زندگی اطلاق می شود که با نظام خاصی از تولید ثروت سر و کار دارد؛ مانند کشاورزی، صنعت و امروزه نیز نظام مبتنی بر علم و اطلاعات.[۲۶]
تعریف تمدن در نگاه دکتر شریعتی
دکتر شریعتی از منظر جامعه شناسی، پس از واکاوی واژگانی، تعریف تمدن را چنین بیان می کند:
تمدن به معنای کلی عبارت است از مجموعه ساخته ها و اندوخته های معنوی و مادی جامعه انسانی. در توضیح می گوید: وقتی می گوییم ساخته های انسانی، مقصود آن چیزی است که در طبیعت در حالت عادی وجود ندارد و انسان آن را می سازد؛ بنابراین ساخته انسانی در برابر ساخته طبیعت قرار می گیرد.[۲۷]
او پس از توضیحی درباره فرهنگ که وجه معنوی زندگی بشر را نشانه می رود، باز تعریفی از تمدن دارد و می نویسد: تمدن عبارت است از مجموعه اندوخته ها و ساخته های معنوی و مادی در طول تاریخ انسان و فرهنگ عبارت است از مجموعه ساخته ها و اندوخته های مادی و معنوی یک قوم یا نژاد یا ملیت خاص در طول تاریخ. بر این اساس او تصریح می کند که عبارت هایی چون تمدن اسلام و مسیحیت یا شرقی و غربی درست نیست.
بلکه باید گفت تمدن قرن پنجم، پانزده و هفدهم، چون انتساب تمدن به یک نژاد خاص نیست؛ بلکه به بشر مربوط است؛ فقط ممکن است به منطقه ای خاص بیشتر توجه کند؛ ولی این ناحیه نمی تواند خود به تنهایی محل تمدن و پیشرفت و فرهنگ باشد.
سپس نتیجه می گیرد: پس تمدن منسوب به بشریت است؛ ولی فرهنگ خاص یک قوم است؛ فرهنگ سیاه پوست، زرد و شرق و غرب.[۲۸] شریعتی به خوبی متوجه نکته ای دقیق شده و آن این است که تمدن امری بشری است؛ اما نتیجه ای که گرفته، جای نقد دارد؛ همچنین تلقی عینی از تمدن نیز به توضیحی نیاز دارد؛ چون آنها مظاهر تمدن اند، نه خود تمدن.
محمد مونس عوض تعریف تمدن را به صورت کلی بیان کرده و تمام دستاورهای مادی و معنوی بشر در طی سفر طولانی اش را تمدن می داند[۲۹] و مکی نیز پس از بررسی ریشه تمدن و تعاریف گوناگون آن می نویسد: تمدن نتیجه تلاش پیگیر و مداوم انسان از ابتدای خلقت تا کنون است.
هدف انسان از این تلاش همیشگی و مبارزه با محیط، بالابردن سطح زندگانی مادی و معنوی خویش است. تمدن، عمران و آبادانی زمین، بهره برداری از طبیعت، اختراع ابزارهای تولید، نوآوری ها و اکتشافات، میراث علمی، دستاوردهای هنری، معتقدات دینی، اسطوره ها، ایدئولوژی ها، شیوه های رفتار، آداب و رسوم، سازمان ها و قانون گذاری های انسان است.[۳۰] او تمدن را با شمردن مظاهر آن معرفی کرده است که نیازمند جرح و تعدیل است؛ اما نکات درخوری را در آن جای داده است.
نتیجه گیری
بی گمان تمدن، تابع درک و تلاش آدمیان است که در گذر زمان پدید می آید. گرچه در این پیدایی، عناصر دینی، طبیعت و نژاد نیز اثرگذار باشند. افزون بر این، تمدن، زاده یک محیط جغرافیایی یا بازه ای از زمان در تاریخ یا دسته ای از آدمیان نیست، بلکه محصول هم افزایی تجربی بشر است. تمدن در اموری ظهور پیدا می کند که مهم ترین آنها علوم، هنر و معماری، عمران و آبادانی و رفاه مردمی، تشکیلات و سازمان سیاسی و اقتصادی و اخلاقیات اجتماعی است.
پی نوشت ها
[۱]. محمد تقی جعفری ترجمه و تفسیر نهج البلاغه؛ ج۵، ص۱۶۱.
[۲] . سیدحسین نصر؛ اسلام ،مذهب تاریخ و تمدن؛ ص مقدمه الف.
[۳] . همو، گفتگوی تمدن ها و جهان اسلام؛ ص۲۴۳.
[۴] . همو، دین و نظم طبیعت؛ ص۲۱۴.
[۵] . همو، ویژگی های فرهنگ اسلامی، خرد جاودان؛ ص۶۶.
[۶] . همو، تاملاتی درباره انسان و آینده تمدن؛ ص ۱۱۶.
[۷] . رضا داوری؛ شمه ای از تاریخ غرب زدگی ما؛ ص ۳۷.
[۸] . سید حسین نصر؛ تاملاتی درباره انسان و آینده تمدن»؛ ص ۱۱۴.
[۹] . رالف رالینتون؛ سیر تمدن؛ ص۳.
[۱۰] . جهانگیر علمداری؛ موانع نشانه شناختی گفتگوی تمدن ها؛ ص۶۰.
[۱۱]. علی بیگدلی؛ «نظریه پردازی اندیشمندان غربی در حوزه تمدن»؛ ص۴۲۸.
[۱۲] . ویل دورانت؛ تاریخ تمدن (ج۱: مشرق زمین گاهواره تمدن)؛ ج۱، ص۳.
[۱۳] . همان، صص ۳ و ۵.
[۱۴] . همان، ص ۸_۹.
[۱۵] . فیلیپ جی آدار؛ تمدن های عالم ج۱، ص۲۸.
[۱۶] . ر.ک: فوکوتساوا یوکیشی؛ نظریه تمدن؛ ص۶۹.
[۱۷]. ویل دورانت؛ تاریخ تمدن (ج۱: مشرق زمین گاهواره تمدن)؛ ص.۳
[۱۸] . همو، درآمدی بر تاریخ تمدن؛ ص ۲۵۶.
[۱۹]. همو، لذات فلسفه؛ ص ۲۹۸.
[۲۰] . همان، ص ۳۰۳.
[۲۱] . همان، ص ۳۰۴.
[۲۲] . فوکوتساوا پوکیشی؛ نظریه تمدن؛ مقدمه کتاب از چنگیز پهلوان.
[۲۳] . همان، ص ۱۱۹.
[۲۴] . کارل ریموند پوپر؛ جامعه باز و دشمنان آن؛ ص۱۷.
[۲۵] . شپرد بی کلاو؛ ظهور و سقوط تمدن؛ ص ۲۱_۲۲.
[۲۶] . الوین تافلر و هایدی تافلر؛ جنگ و ضد جنگ؛ ص ۱۸۸.
[۲۷] . على شریعتی؛ تاریخ تمدن؛ ج۱، ص۵.
[۲۸] . همان، ص ۱۴.
[۲۹]. محمد مونس؛ عوض گستره تمدن اسلامی در قرون وسطی؛ ص ۲۸. البته این دستاوردها مظهر تمدن به شمار می روند.
[۳۰] . محمد کاظم مکی؛ تمدن اسلامی عباسیان ص۳۰.
منابع
- آدلر، فیلیپ جی؛ تمدن های عالم؛ ترجمه حسین آریا؛ تهران: امیر کبیر، ۱۳۸۸.
- بیگدلی، علی؛ «نظریه پردازی اندیشمندان غربی در حوزه تمدن»، مجموعه مقالات همایش چیستی گفتگوی تمدن ها؛ تهران: سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، ۱۳۷۷.
- پوپر، کارل ریموند؛ جامعه باز دشمنان آن؛ ترجمه عزت الله فولادوند؛ چ۲، تهران: انتشارات خوارزمی، ۱۳۷۷.
- تافلر، الوین و هایدی تافلر؛ جنگ ضد جنگ؛ ترجمه شهیندخت خوارزمی؛ تهران: نشرسیمرغ، ۱۳۶۳.
- جعفری محمد تقی، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه؛ چ۱، قم: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۵۹.
- داوری، رضا؛ شمه ای از تاریخ غرب زدگی ما؛ تهران: سروش، ۱۳۶۳.
- دورانت، ویل و آریل دورانت؛ درآمدی بر تاریخ تمدن، ترجمه احمد بطحایی و خشایار دیهیمی؛ چ۲، تهران: سازمان انتشارات وآموزش انقلاب اسلامی،۱۳۶۸.
- دورانت، ویل و آریل دورانت؛ تاریخ تمدن (ج۱: مشرق زمین گاهوراه تمدن)؛ ترجمه احمد آرام؛ تهران: موسسه فرانکلین، ۱۳۴۳.
- دورانت، ویل؛ لذات فلسفه؛ ترجمه عباس زریاب خویی؛ چ۶؛ تهران: سازمان انتشارات آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۷۰.
- رالینتون، رالف، سیر تمدن؛ ترجمه پرویز مرزبان؛ تهران: نشر دانش، ۱۳۳۷.
- شریعتی، علی؛ تاریخ تمدن (مجموعه آثار؛ ج۱۱) چ۲، تهران: انتشارات قلم، ۱۳۷۰.
- علمداری، جهانگیر؛ موانع نشانه شناختی گفتگوی تمدن ها؛ چ۱، تهران: مرکز بین المللی گفتگوهای تمدن ها؛ ۱۳۸۰.
- عوض، محمد مونس؛ گستره تمدن اسلامی در قرون وسطی؛ ترجمه عبدالله ناصری و سمیه سادات طباطبایی، تهران: انتشارات اطلاعات، ۱۳۹۳.
- کلاو، شپرد بی؛ ظهور و سقوط تمدن؛ ترجمه محمود طلوع، تهران: دفتر تحقیقات و انتشارات بدر، ۱۳۷۰.
- مکی، محمد کاظم؛ تمدن اسلامی در عصر عباسیان، ترجمه محمد سپهری؛ تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی (سمت)، ۱۳۸۳.
- نصر، سید حسین؛ اسلام، مذهب، تاریخ وتمدن؛ ترجمه عباس گیلوری؛ تهران: روزبهان، ۱۳۸۵.
- نصر، سید حسین؛ «تاملاتی درباره انسان و آینده تمدن»، ترجمه مرتضی فتحی زاده؛ پژوهش های علوم انسانی (فصلنامه دانشگاه قم)؛ س۱، ش۴، ۱۳۷۶.
- نصر، سید حسین؛ دین و نظم طبیعت؛ ترجمه ان شاء الله رحمتی؛ چ۱، تهران: نشر نی ، ۱۳۸۵.
- نصر، سید حسین؛ علم و تمدن در اسلام؛ ترجمه احمد آرام؛ چ۲، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۴.
- نصر، سید حسین؛ گفتگوی تمدن ها و جهان اسلام: پاسخ آسیا به نظریه برخورد تمدن ها.
- وایتهد، آلفرد نورث، سرگذشت اندیشه ها؛ ترجمه عبدالرحیم گواهی؛ چ۱، قم: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۱.
- هانتینگتون، ساموئل پی؛ برخورد تمدن ها و بازسازی نظم جهانی؛ ترجمه محمد علی حمید رفیعی؛ چ۱، تهران: دفتر پژوهش های فرهنگی، ۱۳۷۸.
- یوکیشی، فوکوتساوا؛ نظریه تمدن؛ ترجمه چنگیز پهلوان؛ تهران: نشر گیو، ۱۳۷۹.
برگرفته شده از کتاب فلسفه تمدن اسلامی، سیدعلیرضا واسعی؛ انتشار یافته توسط پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی (با دخل و تصرف).