- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 11 دقیقه
- توسط : محمد ارباب
- 0 نظر
پرداختن کلان نگرانه عقلانی به تمدن اسلامی، به ویژه از منظر تمدن عیار، امروزه بسیار ارجمند است. دیدگاه ها و دغدغه های ابراز شده در دهه های اخیر اهمیت این مباحث را دو چندان کرده است. دسته ای از آنها که ضرورت بخش مطالعات نظری و کلان است در این نوشتار مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
اما در ابتدا توضیحی در مورد معنای تمدن اندیشی ارائه خواهیم کرد.
تمدن اندیشی
تلاش آدمیان برای دست یافتن به زندگی بهتر و مطلوب تر در همیشه تاریخ زندگی آنان وجود داشته و از روزهای آغازین حیات خود بر روی زمین بر آن بوده اند تا در وضع بهتری قرار گیرند و اینکه بهتری چیست با چه الگوهایی معنا می یابد، از مباحث بسیار بنیادی و اساسی است؛ اما بی گمان هر معنایی برای آن بیان شود، داشتن آرامش در حوزه اندیشه، باور، روح یا به تعبیر رساتر، ذهنیات و داشتن آسایش در حوزه عینیت خارجی، عمل و تعامل که با نظم، آزادی و امنیت پیوند مستقیم دارند، در راس آن قرار دارد.
آدمیان در گذر زمان در پی انباشته شدن تجربه ها و یافتن راهکارهایی برای ستیز با موانع و با بهره گیری از آموزه های آسمانی که توسط پیامبران برای بشر آورده شدند، به سوی زندگی خودساخته و ارضا کننده که به زعمشان بهتر بوده، پیش آمدند و در جهانی متفاوت با آنچه پیشینیانشان داشتند گام نهادند و روز به روز پیشرفت هایی را رقم زدند.
سیری ناپذیری و فزون خواهی انسان یا کمال جویی او موجب شد از یک سو به هم آمیزی با دیگران روی آورد و از دیگر سو سازوکارهای مناسب تری را برای تامین نیازها یا خواسته های خویش فراهم کند. زندگی اجتماعی و ابزارسازی محصول این رهیافت بشری است. رهاورد این تلاش و تجربه اندوزی، در نگاه خرد تاریخی یا منطقه ای، به گونه ای تحلیل می شود؛ اما در نگاه کلان و گسترده، تمدن اندیشی نام می گیرد.
دغدغه های تمدنی ایجاد شده در دنیای جدید
فرانسیس فوکویاما[۱] در کتاب پایان تاریخ و واپسین انسان[۲] در همین راستا، تصویری از آرمان بشری در مقیاس تمدنی ارائه می کند که در نهایت به اعتبار تمدن های گوناگون و برترنمایی لیبرال دموکراسی می انجامد. او با تاکید بر وجه سیاسی – اجتماعی زندگی آدمی که البته نمادی از حیات کلان اوست، به شاخص آزادی و اراده گری روی می نماید و آن را بزرگترین یا آرمانی ترین خواسته بشری ذکر می کند که غلبه خود را هر روز بر جهان گسترده تر می کند.
او بر آن است که لیبرال دموکراسی شکل نهایی حکومت در جوامع بشری است و تاریخ بشری مجموعه ای یک پارچه و جهت دار است که بخش اعظمی از جامعه بشری را به سوی لیبرال دموکراسی سوق می دهد و هم اکنون به آن رسیده است. این نقطه پایان تاریخ است؛ چراکه ممکن است فراتر از آن را نتوان تصور کرد. او دو ادعای مهم را مطرح می کند:
اول آنکه اتفاق نظر جمعی درباره مشروعیت لیبرال دموکراسی در میان همگان به دست آمده است و دیگر کسی درباره پاسخگویی آن خدشه ای ایجاد نمی کند. دیگر آنکه فراتر از آن چیزی وجود ندارد. او در تشریح نظرش آورده است: «پایان تاریخ زمانی است که انسان به شکلی از جامعه انسانی دست یابد و در آن عمیق ترین و اساسی ترین نیازهای بشری برآورده شود و بشر امروزه به جایی رسیده است که نمی تواند دنیایی ذاتا متفاوت از جهان کنونی را تصور کند؛ چراکه هیچ نشانه ای از امکان بهبود نظم جاری وجود ندارد.
در طول چند سال گذشته، همگام با پیروزی لیبرال دموکراسی بر رقبای ایدئولوژیک خود نظیر سلطنت موروثی فاشیسم و جدیدتر از همه کمونیسم، در سراسر جهان اتفاق نظر مهمی درباره مشروعیت لیبرال دموکراسی به عنوان تنها نظام حکومتى موفق به وجود آمده است؛ اما افزون بر آن لیبرال دموکراسی ممکن است نقطه پایان تکامل ایدئولوژیک بشریت را تشکیل دهد. در واقع شکست کمونیسم دلیل پیروزی ارزش های لیبرال غربی و پایان درگیری های ایدئولوژیکی است».[۳]
البته نقدهای بسیاری برتئوری فوکویاما وارد شده است و او کوشیده آنها را پاسخ گوید؛ جز آنچه درباره رشد علم و امکان ساخت انسانی متفاوت با آنچه هم اکنون وجود دارد که او را به تسلیم کشاند و کتابی درباره فناوری زیستی با عنوان «آینده فراانسانی ما» تالیف کرد.[۴] او در این کتاب اذعان می کند با پیشرفت علوم تجربی چه بسا در آینده با انسان هایی روبرو باشیم که دغدغه ها و خواست هایی متفاوت داشته باشند؛ آنگاه لیبرال دموکراسی شاید آرمان آنان نباشد؛ هر چند تئوری خود را برای انسان های موجود درخور دفاع می داند.
تردیدی نیست که نظریه[۵] فوکویاما هم به لحاظ روش، هم به لحاظ محتوا و استنتاج، با نقد جدی روبروست؛ به این معنا که نه متدولوژی مشخصی برای ادعای خویش بیان داشته و نه برای آنچه ابراز داشته، دلیل استواری اقامه کرده است؛ در عین حال با اقبال زیادی روبرو شده است. آنچه در این میان تامل برانگیز است، اهمیت یا جایگاه تمدن اسلامی است که مدعی عرضه الگوی زیست برین است.
بنابراین چگونه می توان با نظریه فوکویاما، برای آن توجیهی یافت؟ البته در فضای مجازی سخنانی به فوکویاما نسبت داده شده که گویی او درباره اسلام شیعی و بنیادهای تمدنی آن نظر متفاوتی ابراز داشته[۶] که نسبتی نادرست و بی مبناست. فوکویاما در خصوص رهاورد تمدنی بشر در طول تاریخ به تجربه های زیسته بسیاری اشاره کرده و در نهایت به پایان تاریخ حکم داده است. برایند و عصاره یافته های او مطلوبیت لیبرال دموکراسی است که به زعم او در گذر زمانی دراز و آزمودن همه شکل های دیگر زیست های اجتماعی سیاسی، عاید بشر شده است.
آنچه مدعا و سخن ایشان را مورد عنایت کرده، مقبولیت ظاهری استدلال اوست که گویی با خواست آدمیان همسویی دارد؛ هر چند دارای قوام نباشد. اینکه آدمیان به دنبال آزادی و امکان اراده گری حداکثری هستند، سخن پسندیده ای به نظر می آید؛ گرچه با تامل بیشتر، نااستواری آن روشن می شود.
به هر روی نقد سخن او به تنهایی نمی تواند کارآمدی تمدن های دیگر از جمله تمدن اسلامی را نشان دهد. برای این منظور باید تمدن اسلامی و ابعاد و توانایی های آنکه امکان رقابت با دستاورد دنیای جدید را داشته باشد، مورد تامل و کاوش قرار گیرد و ابعاد جهانی آن در قالب ادبیاتی تمدنی عرضه شود.
انکار تمدن اسلامی از سوی برخی نویسندگان
بیشتر نویسندگان به وجود تمدنی متمایز از تمدن های دیگر و برآمده از جهان زیست مسلمانان که در آموزه های اسلامی از یک سو و تلاش هموندان جامعه اسلامی از دیگر سو ریشه دارد، اذعان دارند و برای آن شانی برجسته در تاریخ و در دنیای کنونی قائل اند تا آنجا که می پذیرند اگر چنین تمدنی وجود نداشت، تمدن جهانی مسیر دیگری می پیمود و به شکوفایی امروزین دست نمی یافت.[۷] شواهد تاریخی فراوانی برای این مدعا وجود دارد؛ اما برخی افراد به نفی تمدن اسلامی (با شاخص علم) یا تمایز ننهادن میان آن با تمدن های کهن یونان تمایل دارند.
به زعم اینان آنچه مسلمانان یا شهروندان جامعه اسلامی با آن سر و کار یافتند، چیزی جز آنچه پیش تر در میان دیگر جوامع پیدا شده بود، نیست. اینان اذعان دارند جوامع اسلامی در محافظت از دستاوردهای تمدنی آنها کوشیده و اگر نبودند، چه بسا دسته ای از یافته های ایران، یونان، هند و دیگر جاها از میان می رفت و جهان امروزی از آن خبری نمی یافت و نمی توان انکار کرد مسلمانان چه به صورت مستقیم و چه غیر مستقیم در حفظ و حراست از آنها نقش آفریدند.
اما سهمی بیش از این نمی توان برای آنان قائل شد[۸] و این میزان نقش آفرینی موجب اعطای نشان تمدنی به آنان نمی شود؛ چنان که روشن است در این نگره چیزی به نام تمدن اسلامی، یعنی تمدنی متمایز از تمدن های پیشین که بتواند هویت مستقلی را نشان دهد، دیده نمی شود.
نگاه انکاری به تمدن اسلامی، البته با داده های تاریخی و استنتاج های منصفانه نمی سازد؛ به همین سبب از سوی نویسندگان شرقی و غربی، پاسخ های درخوری یافته است؛ اما در دوره های اخیر، دیدگاهی به ظاهر علمی ابراز شده که بر اساس آن نه فقط تمدن اسلامی، بلکه همه تمدن های کهن در یک طبقه و با عنوانی عام معرفی شده است.
در این نگاه، نقطه تیز انکار تنها به تمدن اسلامی نشانه نرفته است؛ بلکه اساس بسیاری از تمدن ها در آن مخدوش و بی اعتبار می شوند و همه آنها در یک طبقه جای می گیرند. الوین تافلر (۱۹۲۸_۲۰۱۶م) نویسنده آمریکایی در سال ۱۹۸۰ در کتاب موج سوم به طبقه بندی متفاوتی از تمدن روی می کند و بر آن است که در تاریخ حیات بشری، سه موج متمایز از هم سر بر آورده و تمدن خاص خود را با ویژگی های متفاوت پدید آوردند.
او می نویسد: تا کنون نژاد بشری دو موج عظیم تحول را پشت سر گذاشته است که هر کدام به میزان وسیعی، فرهنگ ها و تمدن های پیشین را محو کرده و شیوه هایی از زندگی را که پیشینیان تصور نمی کردند، جایگزین آن نموده اند. موج اول تمدن (تمدن کشاورزی) هزاران سال طول کشید تا ماموریت خود را به پایان رساند. مــوج دوم پیدایش تمدن (صنعتی) سیصد سال به طول انجامید.
امروز تاریخ حتى شتاب آلودتر است و گویی موج سوم به سرعت بستر تاریخ را طی می کند.[۹] سرانجام تافلر شکلی کلی از فرایند حاکم بر جهان آینده را پیش بینی می کند و در جهت دهی پیش بینی خویش ویژگی های تمدن قرن بیست و یکم را به گونه ای ترسیم می کند که جایی برای تمدن های مسما به نام های رایج باقی نمی ماند.[۱۰]
اسلام هراسی حاکم بر دنیای جدید
اینکه اول بار چه کسی به کژنمایی اسلام روی کرده، مهم نیست. غربیان از دیرباز اسلام را با شمشیر می شناختند و فتوحات اسلام را بر پایه زور و هجوم به تصویر می کشیدند. در دوره های اخیر که نگاه کلان تمدنی بر دیدگاه های افراد حاکم شد، همچنان بر وجه خشونت اسلام پافشاری شد و از آن مهم تر تمدن اسلامی یک خطر و رقیب معرفی شد. توین بی، تمدن شناس انگلیسی در بررسی تمدن های جهانی، درباره تمدن اسلامی نگاهی دارد که بیانگر هراس او از گسترش این تمدن است.
او می نویسد: پان اسلامیسم که از زمان ترویج آن برای نخستین بار توسط سیاست سلطان عبدالحمید مایه وحشت اداره کنندگان مستعمرات غرب بوده است،[۱۱] خوابیده است؛ با این حال ما باید این امکان را در نظر بگیریم که اگر پرولتاریای جهان «غربی مآب» بر ضد سلطه غرب به شورش برخیزد و خواستار یک رهبری ضد غربی شود، این خفته بیدار خواهد شد. بانگ این شورش ممکن است در برانگیختن روح نظام اسلامی – حتی اگر این روح به قدر خفتگان هفت گانه در خواب بوده باشد – اثر روحی محاسبه ناپذیری داشته باشد.
زیرا ممکن است پژواک های یک عصر قهرمانی را منعکس کند. در دو مورد تاریخی در گذشته، اسلام انگیزه ای بوده است که به سائق آن یک جامعه شرقی پیروزمندانه بر ضد یک متجاوز شرقی به پا خاسته است؛ در زمان نخستین جانشینان پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله) سوریه و مصر را از سلطه یونان که تقریبا هزار سال آنها را در زیر فشار خود داشت، نجات داد.
در زیر فرمانروایی سعد بن زنگی و نورالدین و صلاح الدین و مملوکان، اسلام آن دژ را در برابر هجوم صلیبیان و مغول ها حفظ کرد. اگر وضع کنونی بشر به یک جنگ نژادی منجر شود، اسلام ممکن است بار دیگر برای ایفای نقش تاریخی خود قیام کند.[۱۲] این نگره بعدها به شکل دیگری بازطراحی شد.
توین بی با صراحت بیشتر از تقابل دو تمدن اسلام و غرب – البته با اعتبار بخشی بیشتر به غرب – سخن می گوید و می نویسد: «حمله متحدالمرکز غرب جدید بر دنیای اسلام، برخورد فعلی میان دو تمدن را به وجود آورده است. خواهیم دید که این یک قسمت از حرکت بزرگتر و جاه طلبانه تری است که منظور غرب از آن همانا مندرج ساختن تمام نوع بشر در یک جامعه بزرگ واحد است و کنترل هر چیزی در روی زمین، هوا و دریا که انسان بتواند با تکنیک غربی جدید به کار گیرد.
آنچه که غرب اکنون با اسلام می کند، همان است که در عین حال بر سر تمدن های هنوز زنده (مسیحیت ارتودوکس، پیروان دین هندو و جهان خاور دور) جوامع باقیمانده که اینک حتی در آخرین پناهگاه محکم خود در آفریقای استوایی به تنگنا افتاده اند، می آورد. بدین گونه برخورد کنونی میان اسلام و غرب نه تنها فعالانه تر و نزدیک تر از هر مرحله از تماس آن دو در گذشته است، بلکه از این حیث که یک حادثه ضمنی از کوشش انسان غربی برای غربی مآب کردن جهان است نیز مشخص است.
این حادثه مبادرتی است که شاید در ردیف مهم ترین و به احتمال کلی، جالب ترین مشخصه تاریخ، حتی تاریخ نسلی که در مدت زندگی خود شاهد دو جنگ بوده است، باشد.» این دیدگاه تقابلی که با برتری طلبی غرب تحلیل شده است، در زبان سیاستمداران آمریکایی به گونه ای دیگر منعکس شده است.
ساموئل هانتینگتون (۱۹۲۷ – ۲۰۰۸) که در نقد خوش بینی فوکومایاما مبنی بر پایان جنگ سرد، نظر داده است، وجه اثباتی اندیشه توین بی را در نگاهی منفی بیان و ادعا می کند: بروز درگیری تمدنی آخرین مرحله تکامل درگیری در جهان مدرن است … جنگ جهانی بعدی – در صورت وقوع – جنگی بین تمدن هاست … امروزه غرب در مقایسه با تمدن ها به گونه ای استثنایی در اوج قدرت است … کانون درگیری در آینده بسیار نزدیک، بین غرب و چند کشور اسلامی – کنفوسیوسی خواهد بود …
تمدن غرب یعنی دموکراسی و لیبرالیسم به عنوان ارزش های برتر جهانی، مهم ترین و قوی ترین تمدن پایا در دهه های آینده خواهد بود. او می گوید نقطه اصلی برخورد در این جهان نو، نه رنگ ایدئولوژیکی دارد و نه بوی اقتصادی.
شکاف های میان بشر و به اصطلاح نقطه جوش برخوردها دارای ماهیت فرهنگی خواهد بود و بس. سپس می نویسد: هویت تمدنی به طور روزافزون در آینده اهمیت خواهند یافت و جهان تا اندازه زیادی بر اثر کنش و واکنش بین هفت یا هشت تمدن بزرگ شکل خواهد گرفت.
این تمدن ها عبارت اند از: تمدن غربی، تمدن کنفوسیوسی، تمدن ژاپنی، تمدن اسلامی، تمدن هندو، تمدن اسلامی – ارتودوکس، تمدن آمریکای لاتین و احتمالا تمدن آفریقایی. مهم ترین درگیری های آینده در امتداد خطوط گسل فرهنگی[۱۳] که این تمدن ها را از هم جدا می کند، رخ خواهد داد. او در نهایت آینده را میدان نزاع تمدن اسلامی و تمدن های دیگر پیش بینی می کند.[۱۴]
اندیشه گفتگوی تمدن ها
این اندیشه نظریه گون که در مقابل دیدگاه پیشین از سوی سید محمد خاتمی در زمان ریاست جمهوری اش عرضه و در سطح جهانی یا حداقل در میان سران سیاسی پذیرفته شد و سال ۲۰۰۱ میلادی نیز_ به همین دلیل _ «سال گفتگوی تمدن ها» نام گرفت که وظایف ویژه ای برای یونسکو (سازمان علمی، فرهنگی و تربیتی وابسته به سازمان ملل متحد) ایجاب می کرد، در ترویج دغدغه های تمدنی در ایران، کارسازی بیشتری یافت؛ به گونه ای که مراکزی معطوف به تمدن و آثاری در این باره پدید آمد و شمار فراوانی به آن پرداختند و عملا مطالعات تمدنی از مهجوریت بیرون آمد و وارد عرصه جدیدی شد.
این رویکرد بی گمان مرتبه تعامل انسانی را از سطوح ملی و دینی فراتر برد و به حوزه تمدن ها کشاند و موجب شد دغدغه های تمدن اندیشی، تمدن پژوهی و تمدنی نگری به انسان، جامعه و تعامل ها جای تازه ای در اذهان اندیشه گران و پژوهشیان باز کند و افرادی را به تامل و داوری بکشاند تا نفیا یا اثباتا درباره آن اظهار نظر کنند که در جای خود از ارزش بسیاری برخوردار است.
پایه ای ترین نکته ای که در مدعای پیش گفته آمده، تحقق عدالت و آزادی با تاکید بر حقوق انسانی بود که به عنوان خواسته تمدن ایرانی – اسلامی پرداخته شد. استقرار و توسعه مدنیت چه در صحنه کشورها و چه در پهنه جهانی و ایجاد صلح و امنیت با جلوگیری از نسل کشی، تجاوز و تحقیر انسان، برای رسیدن به جهانی سرشار از صلح و آرامش بر اساس کرامت انسانی، آرمانی بود که به زعم ایشان با گفتگو دست یافتنی است. بنابراین اساس سخن خاتمی را در توسعه گفتگو به عنوان مبنای زیست تمدنی باید دانست.[۱۵]
پی نوشت ها
[۱] . یوشی هیرو فرانسیس فوکویاما، (متولد ۱۹۵۲، هاید پارک)، پژوهشگر و تاریخ نگار ژاپنی الاصل تبعه آمریکا.
[۲]. The End of History and the Last Man
[۳]. گروهی از نویسندگان؛ نظریه برخورد تمدن ها؛ ص۱۶.
[۴] .ر.ک: فرانسیس فوکویاما؛ آینده پسا انسانی ما؛ مقدمه.
[۵] . ادعای فوکویاما نمی تواند یک نظریه علمی به شمار آید؛ بلکه یک نظر است که البته به حکم کلان بودگی شبه نظریه شمرده شده است؛ اما وجهی برای اثبات علمی آن وجود ندارد.
[۶] . ر.ک: فرانسیس فوکویاما؛ آینده پسا انسانی ما؛ مقدمه ناشر.
[۷] . نویسندگان بسیاری به این مقوله پرداخته اند. محمد مونس عوض ضمن یادکرد آثار بسیاری از غربیان و مسلمانان که به چنین تاثیرگذاری اذعان کرده و آن را نشان داده اند، خود بحث درخور و بی طرفانه ای در این باب دارد که شایسته توجه است (ر.ک: محمد مونس عوض؛ گستره تمدن اسلامی در قرون وسطى؛ فصل ۴، ص ۳۲۳ – ۳۶۱. جلال ستاری؛ جان های آشنا؛ ص ۸۵ به بعد. زیگفرید هونکه؛ فرهنگ اسلام در اروپا؛ ج ۱، باب اول. مونتگمری وات؛ تاثیر اسلام در اروپا؛ ص۱۰۳).
[۸] . روسو از قول پی یر دوهم (Duhem) می نویسد: بدون شک علمی به نام علم عرب وجود ندارد و ما هیچ تئوری جدید را مدیون بغداد نمی باشیم؛ با این حال اگر آنان فقط اکتفا به این کرده بودند که قسمتی از ثروت دنیای عتیق را از مهلکه نجات دهند، می بایست نسبت به آنان فوق العاده حق شناس باشیم؛ حال آنکه بر این ثروت گنجینه های دیگری نیز افزودند (پی یر روسو؛ تاریخ علوم؛ ص۱۴۳).
[۹]. الوین تافلر؛ موج سوم؛ ص۱۶.
[۱۰] . ر.ک: الوین تافلر و هایدی تافلر؛ به سوی تمدن جدید؛ ص ۱۱۶ به بعد.
[۱۱] . آرنولد توین بی؛ تمدن در بوته آزمایش؛ ص۱۹۷.
[۱۲]. همان، ص۱۹۹ _ ۲۰۰
[۱۳].Cultural Fault Lines.
[۱۴] . ر.ک: گروهی از نویسندگان؛ نظریه برخورد تمدن ها؛ ص ۴۶ به بعد.
[۱۵] . سخنرانی سید محمد خاتمی در سازمان ملل ۲۰۰۰.
منبع
برگرفته از کتاب فلسفه تمدن اسلامی؛ سید علیرضا واسعی، انتشار یافته توسط پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.