- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 7 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ علی صافی گلپایگانی (ره) مجموعه اشعار زیبایی را در مورد رویداد کربلا و شهادت امام حسین (علیه السلام) سروده اند که پیش از این، بخش اول آن را منتشر کردیم. اینک بخش دوم این مجموعه به عموم شیعیان و دوستداران اهل بیت (علیهم السلام) تقدیم می گردد:
مرگ با عزت
با قیامت ای شهید کربلا
زنده کردی تا ابد اسلام را
با بزرگی مانده نامت در جهان
چون قدم برداشتی بهر خدا
با خلوص و با صفا کردی قیام
بَه از آن اخلاص و بَه بَه زین صفا
جز خدا چیزی نبودت در نظر
دل بریدی از تمام ما سوى
پیش ناکس سر نیاوردی فرود
کردی از ذلت بر دونان ابا
مرگ با عزت نمودی اختیار
کاین چنین دادت خدا ملک بقا
من چه گویم از مصیبت های تو
بهر یاران ای ولی کبریا
آه از آن ساعت که در آن سرزمین
مانده بودی بی کس و بی اقربا
هر طرف کردی نظر دیدی شهید
پیر و برنا یاوران با وفا
پاره پاره آن علمدار رشید
روی خاک افتاده دست از تن جدا
نی به جا بد اکبر و نی اصغرت
نی برادر نی برادرزاده ها
یک طرف داغ جوانان عزیز
یک طرف آن اهل بیت مبتلا
یک طرف اطفال و آن سوز عطش
که فکنده تشنه کامان را ز پا
با زنان و کودکان کردی وداع
پس نمودی رو به سوی اشقیا
هر چه کردی موعظت آن ناکسان
کس نشد آگاه زان قوم دغا
حمله ور گشتند از هر سو به تو
شد تنت آماج تیر و نیزه ها
عاقبت افتادی از زین بر زمین
گرم بودی با مناجات خدا
شمر دون بنشست روی سینه ات
کرد سر از پیکر پاکت جدا
این ستم ها را تحمل کرده ای
این همه دیدی جفا روی جفا
تا نمودی قامت اسلام راست
پایه کفر و ستم کندی ز جا
از (علی صافی) شوریده کن
دستگیری ای عزیز مصطفی [۱]
عشق حق
عشق حق آورد سبط مصطفى
از مدینه تا به دشت کربلا
عشق حق دارد عزیزی چون حسین
کز برایش کرد ترک ما سوا
عشق حق چون او گلی دارد که گشت
باغ توحید از قیامش با صفا
عشق حق دارد کسی را کاین چنین
هر چه بودش داد در راه خدا
عشق حق دارد حسینی را که داد
درس صبر و استقامت را بـه مــا
عشق حق دارد و را کز سعی او
همت و مردانگی مانده به جا
عشق حق از خانه و کاشانه اش
کرد او را بهر محبوبش جدا
عشق حق او را چنان مجذوب کرد
کز همه بگذشت بی چون و چرا
عشق حق بودش که جان خویش داد
تا که نخل دین نمود این سان رسا
عشق حق بودش که با منت نمود
اکبر و اصغر برای او فدا
عشق حق بُد، کو، ز عباس رشید
کَند دل بهر رضای کبریا
عشق حق بودش که روز امتحان
هم گذشت از خویش و هم از اقربا
عشق حق بودش که راضی شد، شود
غرق در خون جسمش از سر تا به پا
عشق حق بودش که دین را زنده کرد
زین سبب شد خون او خون خدا
عشق حق جو، ای (علی) گر طالبی
یرد او دست تو در یوم الجزا[۲]
آوازه کربلا
تا به دشت کربلا سبط نبی بگذاشت پا
با قیامش کرد پر آوازه نام کربلا
از قیام پر تلاش خود که در آنجا نمود
ماند نام کربلا با نام آن حضرت بجا
آری از خون حسین و یاورانش زان زمین
تا قیامت می درخشد نور بر اهل سما
چون بُوَد در آن زمین مدفون امام سومین
خاک او هم مسجد است و هم مریضان را شفا
زین سبب آن سان مقام این زمین شد ارجمند
بیشتر از کعبه بنماید نظر بر آن خدا
هر چه بیند منزلت از کردگارش این زمین
هست تجلیلی بجا و هست تعظیمی روا
هیچ می دانی چه رو داداست در این سرزمین
هیچ می دانی چه کرد این جا عزیز کبریا
کرد برپا اندر این وادی قیامی را حسین
تا قیامت ماند دین حق ز اقدامش بپا
آمد اندر کربلا و بر مصائب صبر کرد
تن به پستی در نداد و کرد از ذلت ابا
هر چه پیش آمد به منت او به جان و دل خرید
بر رضای حق از اول تا به آخر شد رضا
دید داغ آن جوانان و عزیزان سر به سر
این مصیبت ها نکرد او را ز عزم خود رها
دید اندر خاک و خون افتاده عباس رشید
دید فرق نوجوانش شبه پیغمبر دو تا
دید حلقوم علی اصغر ز تیر کین درید
دید اندر دست او جان داد طفل بینوا
خم به ابرویش نیاورد و به میدان شد روان
تا به عهد خویشتن بنمود تا آخر وفا
آه از آن ساعت که از زین بر زمین افتاد او
گرم بُد با کردگار خویش در ذکر و ثـنا
شمر روی سینه آن شاه مظلومان نشست
با لب تشنه سر او را نمود از تن جدا
آرزو دارد (علی) از حضرتش لطف و کرم
بر من مسکین کند هم این سرا، هم آن سرا [۳]
عهد شهادت
کربلا آمد عزیز مصطفى
کربلا از فیض او شد کربلا
چون در آن وادی حسین و یاوران
بهر حق کردند ترک ما سوی
هر چه از سوی خدا آن سرزمین
موهبت بیند روا باشد روا
در همین صحرا نمود از آن قیام
قامت خم گشته دین را رسا
با خدا عهد شهادت بسته بود
کرد مردانه به عهد خود وفا
زیر بار ذلت وخواری نرفت
کرد از تسلیم با نا کس ابا
تا رهاند دین ز کید خائنین
تا کند رسوا یزید بی حیا
در خدا شد فانی و از خود گذشت
پس خدا او را عطا کرد این بقا
هیچ چیزی سد راه او نشد
جمله را بنمود در راهش رها
کرد قربانی به راهش با خلوص
هر چه او را بود یار و اقربا
خود میان قتلگه در خون طپان
بود سرگرم مناجات و دعا
شمر دون در پیش چشم خواهرش
کرد سر از پیکر پاکش جدا
آن که از آب بقا سیراب بود
تشنه لب جان داد در راه خدا
چون خدا می خواهد و در راه او است
بود تسلیم و به آن دارد رضا
آتش اندر خیمه های او زدند
ناله اهل حرم شد بر سما
این همه رنج و مشقت را خرید
ای (علی) تا دین حق ماند بجا [۴]
اسارت
به سوی شام روان شد ز کربلا زینب
که با اسارت خود حق کند بپا زینب
امانتی که برادر سپرده بود به او
رساند بار امانت به انتها زینب
نمود بند اسارت قبول روز الست
که عالمی ز اسارت کند رها زینب
چو سید الشهداء در قیام کرب و بلا
عجب نمود به پیمان خود وفا زینب
که با معیت کلثوم وحضرت سجاد
کشید دشمن دون را به انزوا زینب
نمود کفر یزید پلید و ابن زیاد
در این سفر همه جا فاش و برملا زینب
از آن خطابه که در شهر کوفه کرد انشا
بداد شرح مصیبات نینوا زینب
چنان نمود به کردار زشتشان توبیخ
که کرد کوفه پر از ناله و نوا زینب
هنوز گرم سخن بُدکه صوت قرآن را
شنید از سر ببریده از قفا زینب
نگاه کرد و سرِ نی سر برادر دید
به نوک نیزه به آهنگ دلربا زینب
سرش به چوبه محمل زد و شکست جبین
نمود بر سر پر خونش اقتدا زینب
شکست صولت ابن زیاد در مجلس
نه بیم داشت از او و نه اعتنا زینب
ستم کشید بسی در طریق کوفه و شام
که شد ز بار مصیبت قدش دوتا زینب
تنش ز کعب نی و تازیانه گشت سیاه
ز بس که شد هدف تازیانه ها زینب
ولی دمی به شکایت نمی گشود لبی
به هر چه خواست خداوند بُد رضا زینب
به شام رفت و در آن مرکز حکومت جور
نه عدل دید و نه انصاف و نی وفا زینب
نشسته جای نبی کافری خدا نشناس
ندیه کس که بود با حق آشنا زینب
به مجلسی که در آن حاکم است ظلم و ستم
گشود دست ستمگر در آن فضا زینب
سر حسین به طشت و یزید دون با چوب
زند به لعل لبش پیش بی نوا زینب
چو این بدید به تن پیرهن درید ز غم
نمود شور قیامت ز نو بپا زینب
در آن میانه چنان گفت آن عقیله سخن
که کَند پایه جور و جفا ز جا زینب
بزن تو دست توسل (علی) به حضرت او
بخواه خیر خود از دخت مرتضی زینب
صیحه ماتم
صیحه ماتم همه عالم گرفت
عالمی را صیحه ماتم گرفت
همچو انسان در عزا جن و ملک
جمله را آه و نوا توام گرفت
زین مصیبت ناله خلق خدا
این زمین و آسمان با هم گرفت
غُره ماه محرم شد که ماه
روی خود را در هم و بر هم گرفت
شیون و آه و فغان از هر طرف
گریه و سوز و نوا همدم گرفت
این عزای کیست کز روز نخست
در غم او گریه از آدم گرفت
هر پیمبر بهر او بزم عزا
از هم او، تا عیسی مریم گرفت
من چه گویم کز مصیبت های او
در مصیبت حضرت خاتم گرفت
دختر پیغمبر و شیر خدا
چشمشان را اشک غم چون یم گرفت
این عزای کیست کز آن سوز و غم
در الم نامحرم و محرم گرفت
این عزای خامس آل عبا است
کز ازل راه خدا محکم گرفت
داد در راه خدا جان شریف
دل نه تنها از زر و درهم گرفت
او ز هر چیزی به راه حق گذشت
خدمت او را نشاید کم گرفت
آن مصائب را به جان خود خرید
تا به آخر نی به ابرو خم گرفت
آه از آن ساعت که شمر بی حیا
آمد و سر زان مَهِ اعظم گرفت
پیکرش افتاد عریان روی خاک
سر به نی رو سوی شام غم گرفت
پس معظم شد زمین کربلا
چون ز خون پاک او شبنم گرفت
باد آمد خاک را بر جسم او
ریخت و بر زخم او مرهم گرفت
با ولای او (علی) شکر خدا
دست گیری محکم و مبرم گرفت
در ثمین
لرزه در ارکان دین افتاده است
چون حسین از صدر زین افتاده است
بر سر نی شد سر پاک حسین
پیکرش روی زمین افتاده است
از هواداران و از یاران او
این همه در ثمین افتاده است
دست عباسش جدا از پیکرش
روی خاک از ظلم وکین افتاده است
پاره پاره اکبرش روی زمین
فرق منشق تا جبین افتاده است
قدسیان اندر عزا از این غمند
در نوا روح الامین افتاده است
آسمان گر بر زمین افتد رواست
آسمان دین چنین افتاده است
در حرم سوز و گدازی دلخراش
از غم آن نازنین افتاده است
آتش اندر خیمه آل عبا
از جفای مشرکین افتاده است
کودکی گم گشته و در جستجو
زینب زار حزین افتاده است
در زمین و آسمان بانگ عزا
هم در آن و هم در این افتاده است
ای (علی) بر سینه و بر سر بزن
چو حسین از صدر زین افتاده است
پی نوشت ها
[۱] . تاریخ اول محرم ۱۴۱۱
[۲] . تاریخ: محرم ۱۴۱۷
[۳] . تاریخ: سوم محرم ۱۴۱۳
[۴] . تاریخ: محرم ۱۴۰۳
منبع: صافی گلپایگانی، علی؛ راز دل؛ قم؛ انتشارات ابتکار دانش؛ چاپ اول؛ ۱۳۸۵ ش؛ ص۵۴۸-۵۶۰