- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 5 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
مسلم ابن عوسجه اولین شهید عاشورا است که در حمله نخست به شهادت رسید. پیرمردى بزرگوار از طایفه بنى اسد، از چهره های درخشان کوفه و از اصحاب و راویان حدیث پیامبر «صلی الله علیه و آله» و مسلمانان با سابقه و همچنین از هواداران اهل بیت «علیه السلام»، به شمار مى رفت.
پارسا، شجاع و سوارکارى نامى بود و در فتوحات اسلامى شرکت مى کرد و در همه جنگ هاى امیرالمومنین «علیه السلام» حضور داشت. در کوفه براى حسین بن على «علیهما السلام» بیعت مى گرفت.
مسلم ابن عوسجه در کنار مسلم ابن عقیل
مسلم بن عقیل در برنامه کوتاه مدت نهضت، مسلم ابن عوسجه را در راس عده اى از طایفه مذحج[۱] و اسد قرار داد. در نهضت مسلم[۲]، نقش دریافت پول از هواداران و تهیه سلاح براى نهضت را بر عهده داشت. جاسوس «ابن زیاد»، به نام «معقل» از همین طریق به مخفیگاه مسلم پى برد.
مسلم ابن عوسجه در شب عاشورا
مسلم ابن عوسجه در کربلا از یاران شجاع و فداکار امام بود. شب عاشورا که امام از یاران خواست از تاریکى شب استفاده کرده، از صحنه خارج شوند، مسلم ابن عوسجه یکى از کسانى بود که برخاست و ضمن اعلام وفادارى و مقاومت تا شهادت، گفت: «و اللّه لو علمت انّى اقتل ثمّ احیى ثمّ احرق ثمّ اذرى یفعل بىذلک سبعین مرّه ما ترکتک فکیف و انّما هى قتله واحده ثمّ الکرامه الى الأبد.»[۳] به خدا قسم اگر هفتاد بار کشته شوم، سوزانده شوم و خاکسترم بر باد رود، هرگز تو را رها نخواهم کرد، تا چه رسد به اینکه اکنون یک بار کشته شدن است، سپس کرامت ابدى است.
ایمان مسلم ابن عوسجه
سخنان مسلم ابن عوسجه، ایمان عمیق او را نشان مى دهد؛ زیرا او معتقد بود که نسبت به اداى حق ریحانه پیامبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله) در برابر خداوند، مسئول است و همه نیروهایش را در راه دفاع از آن حضرت، به کار خواهد برد.[۴]
مسلم ابن عوسجه در روز عاشورا
روز عاشورا، رجز مسلم ابن عوسجه در مبارزه چنین بود:
ان تسئلوا عنّى فانّى ذو لبد
من فرع قوم فى ذرى بنى اسد
فمن بغانا حاید عن الرّشد
و کافر بدین جبّار صمد[۵]
که حاکى از بصیرت دینى و دشمن شناسى او و کافر دانستن جبهه مخالف است. سپاه دشمن چون در نبرد تن به تن یاراى جنگیدن با او را نداشتند، او را سنگباران کردند. چون مسلم به زمین افتاد، رمقى در تن داشت که حسین بن على «علیهما االسلام» و حبیب بن مظاهر خود را به او رساندند. امام او را دعا کرد و حبیب چون نزدیک او آمد، مسلم او را توصیه نمود که مبادا حسین «علیه السلام» را تنها گذارد.
امام به وى نزدیک شد و به او فرمود: «اى مسلم! خداوند تو را رحمت فرماید، بعضى از آنان درگذشته و بعضى در انتظارند و هیچ تبدیلى روا نداشته اند…».
و به او گفت: «مرگ تو بر من گران آمده است، اى مسلم! تو را مژده بهشت باد».
مسلم با صدایى آهسته گفت: «خداوند تو را مژده خیر دهد».
وصیت مسلم ابن عوسجه به حبیب ابن مظاهر
حبیب ابن مظاهر[۶] روى به مسلم ابن عوسجه کرده و گفت: «اگر علم من به آمدنم در پى تو نبود، دوست مى داشتم که به آنچه اهتمام مى ورزى مرا وصیت نمایى».
مسلم به عزیزترین و خالص ترین چیزى که نزد او بود، او را وصیت نمود و در حالى که به امام اشاره مى کرد، گفت: «تو را در مورد این، وصیت مى کنم که در دفاع از او جان فدا کنى».
این کلمات، آخرین چیزى بود که بر زبان آورد[۷] به حقیقت این همان عظمت است با آنچه از معانى بلندى و شرف نزد یاران امام دربردارد؛ زیرا هر یک از آنان نماینده شرافت و انسانیت در همه زمان ها و مکان هایش بودند.
این همان وفادارى است که با ایمان بى حد و مرز به حرکت مى آید، وى در آن لحظه از زندگانیش، نه به خانواده اش مى اندیشید و نه به چیزى از مسائل دنیا بلکه حسین، همه اندیشه اش را در برگرفته؛ زیرا تا آخرین نفس از زندگى اش، در دوستى آن حضرت، اخلاص ورزیده بود.
اردوگاه ابن سعد با کشته شدن این قهرمان عظیم -یعنى مسلم- نفس راحتى کشید، آنان به یکدیگر مژده مى دادند و با شماتتى آشکار یکدیگر را ندا مى کردند: «مسلم کشته شد».
سخن شبث بن ربعی در باره مسلم ابن عوسجه
این امر، بر «شبث بن ربعى[۸]» گران آمد؛ زیرا وى مسلم را مى شناخت و فضیلتش را گرامى مى داشت، پس با تأثر، اطرافیانش را اینگونه مخاطب قرار داد: «مادرتان به عزایتان بنشیند! شما خودتان را با دستان خود مى کشید.
و خودتان را براى دیگران خوار مى سازید، آیا از کشته شدن مسلم شادمان مى گردید؟! سوگند به آنکه براى وى اسلام آوردم، من شاهد اقدامى از وى در میان مسلمین بودم، او را دیدم در روز فتح آذربایجان که شش نفر از مشرکان را کشت پیش از آنکه اسبان مسلمین بخوابند، آیا کسى چون او کشته مى شود و شما خوش حال مى شوید؟»[۹]
آن مسخ شدگان که این قهرمان عظیم را کشتند، همانا خود را کشته بودند، زیرا وى در دفاع از منافع و حقوق آنان که حکومت اموى آنها را ناچیز شمرده بود کشته شده بود.
مورخان مى گویند: مسلم، جمعى از بزرگان اردوگاه اموى را به هلاکت رساند که از جمله آنان: «ابن عبد اللّه ضبابى» و «عبد الرحمن بن ابى خشکاره بجلى» بودهاند.[۱۰]
پی نوشت ها
[۱] . «مَذْحج یکی از بزرگ ترین قبیله های عرب است که تا پیش از اسلام در یمن می زیستند. بسیاری از ایشان در دوران حیات پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) به اسلام گرویدند. در روزگار خلفا تیره های بزرگی از این قبیله به سوی مرزهای ایران کوچ کردند و بخشی از سپاه مسلمانان را در جنگ با ساسانی شکل دادند. مذحجیان رفته رفته در عراق ساکن شدند و شهر نوبنیاد کوفه میهن ایشان شد. در روزگار خلافت علی بن ابی طالب (علیه السلام)، برجسته ترین یاران ش از مذحجیان بودند.»
[۲] . «مُسْلِم بن عَقیل بن ابی طالب (شهادت: سال ۶۰ قمری) سفیر امام حسین (علیه السلام) در کوفه در واقعه کربلا و از آل ابی طالب بود. مسلم در برخی فتوحات مسلمانان و نیز در جنگ صفین حضور داشت. وی در گزارشی به امام حسین (علیه السلام) از آمادگی کوفیان برای حضور امام در کوفه خبر داد.»؛ دینوری، الاخبار الطوال، ص۲۳۰؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۵۳؛ مفید، الارشاد، ص۲۹۵-۲۹۷.
[۳] . سیمای عاشورا،حسینی طهرانی،ج ۲،ص ۴۶.
[۴] . زندگانى حضرت امام حسین علیه السلام ،ج۳،ص:۲۰۰.
[۵] . مناقب، ج ۴، ص ۹۹.
[۶] . « حَبیب بن مُظاهِر اَسَدی (شهادت ۶۱ق) از شهدای کربلا. حبیب از قبیله بنی اسد و از اصحاب خاص حضرت علی (علیه السلام) بود. او از کوفیانی بود که پس از مرگ معاویه به امام حسین (علیه السلام) برای آمدن به کوفه نامه نوشتند. حبیب هنگامی که بیعت شکنی کوفیان را دید، مخفیانه از کوفه خارج شد و خود را به امام حسین (علیه السلام) رساند و در روز عاشورا در کربلا به شهادت رسید. قبر او در حرم امام حسین (علیه السلام) و در نزدیکی ضریح امام حسین (علیه السلام) است و ضریحی مستقل از دیگر شهدای کربلا دارد.»؛ قمی، نفس المهموم، ۱۳۷۶ق، ص۱۲۴.
[۷] . البدایه و النهایه ۸/ ۱۸۲، طبرى، تاریخ ۵/ ۴۳۵- ۴۳۶.
[۸] . « شَبَث بن رِبعِی بن حصین تمیمی یربوعی (درگذشت حدود سال ۷۰ قمری)، از اشراف کوفه و شخصیت های بی ثبات تاریخ اسلام. در واقعه کربلا، از کسانی بود که به امام حسین (علیه السلام) نامه نوشت و از آن حضرت خواست تا به کوفه بیاید؛ اما با تسلط ابن زیاد بر کوفه تغییر موضع داد و در پراکنده کردن اهالی کوفه، از اطراف مسلم بن عقیل نقش به سزایی داشت. در روز عاشورا با آنکه فرماندهی نیرو های پیاده سپاه عمر بن سعد را بر عهده داشت؛ اما سعی می کرد تا خود را کمتر نشان دهد.» ابن اثیر، الکامل، ج۴، ص۲۰، ۳۱؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۵۸؛ طبری، تاریخ، ج۵، ص۳۵۳.
[۹] . ابن اثیر، تاریخ ۴/ ۶۷- ۶۸، طبرى، تاریخ ۵/ ۴۳۶.
[۱۰] . ابن اثیر، تاریخ ۴/ ۶۸.
منابع
- ابن کثیر دمشقى، البدایه و النهایه، دارالفکر، بیروت، بى تا.
- ابو حنیفه دینوری، احمد بن داوود، الاخبار الطوال، مصر، مطبعه السعاده، ۱۳۳۰ق.
- بلاذری، احمد بن یحیی، جمل من انساب الاشراف، تحقیق: سهیل زکار و ریاض زرکلی، درالفکر، بیروت، ۱۴۱۷ق/۱۹۹۶م.
- طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۳۸۷ق.
- علامه مجلسى / مترجم محمدجواد نجفى، زندگانى حضرت امام حسین (علیه السلام) / ترجمه، اسلامیه، تهران، ۱۳۶۴ ش.
- محمد بن جریر طبرى، تاریخ الامم و الملوک، دار التراث، بیروت، ۱۳۸۷ ق.
- مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، تحقیق: موسسه ال البیت (علیه االسلام) لتحقیق التراث، بیروت، دار المفید، ۱۴۱۴/۱۹۹۳.
- المناقب/ ابن شهر آشوب/ علامه، قم.
- قمی، شیخ عباس، نفس المهموم، ترجمه کمره ای، تهران، چاپ اسلامیه، ۱۳۷۶ق.