- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 7 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
حدوث و قدم کلام خدا، یکی از مسائل اختلافی بین متکلمان اسلامی است. در این که خداوند متکلم است هیچ اختلافی بین مسلمانان وجود ندارد و آن را یکی از صفات خداوند می دانند. به همین دلیل قرآن را کلام خدا یا کلام الله مجید می گویند. پس قرآن کریم کلام خدا است. اما در این که کلام خدا حادث شده یا این که قدیم بوده است بین متکلمان اسلامی اختلاف شده است.
مراد از حدوث کلام خدا این است که کلام خدا که عبارت از قرآن است توسط خداوند خلق شده است و از ازل وجود نداشته است و مراد از قدیم بودن کلام خدا این که قرآن مخلوق نیست بلکه مانند خدا از ازل وجود داشته است.
متکلمان فرقه «معتزله» از اهل سنت کلام خدا را حادث می دانند؛ یعنی مخلوق خدا است. اما متکلمان فرقه اشاعره یکی دیگر از فرقه های کلامی اهل سنت، کلام خدا را قدیم می دانند. هر کدام از این فرقه ها برای خود دلیلی را ارائه داده اند که در اینجا به آن ها اشاره می شود:
دلایل بر حدوث و قدم کلام خدا و قرآن
دلایل متکلمان اشاعره بر قدیم بودن کلام خدا
ابو الحسن اشعری که موسس فرقه اشاعره است و اکثر اهل سنت در مسائل کلامی از او پیروی می کنند، گفته است که قرآن و کلام خدا قدیم است یعنی مانند ذات خداوند از ازل بوده است و از سوی خداوند خلق نشده است. این متکلم اهل سنت با آیاتی از قرآن کریم بر این مدعا استدلال کرده است که در ذیل به آن ها اشاره می شود:
۱. یکی از دلایل این است که خداوند فرموده است: «إِنَّمَا قَوْلُنَا لِشَیئى إِذَا اَرَدْنَاهُ اَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیکُونُ؛[۱] فرمان ما براى چیزى که هستى آن را بخواهیم، این است که بگوییم باش وآن چیز پدید مى آید».
کیفیت استدلال به این آیه این گونه است که اگر کلام خدا مخلوق خدا باشد، باید خدا براى ایجاد آن، سخنى چون «کن» بگوید و با توجه به این که لفظ «کن» نیز مخلوق است، براى ایجاد آن نیز لفظ دیگرى لازم است، اگر این مطلب را بپذیریم در کلام خدا تسلسل پیش می آید که محال است. پس به ناچار باید بگوییم که دست کم همین لفظ «کن» قدیم است و مخلوق نیست.[۲]
به این دلیل اشاعره پاسخ داده شده است:
اولا خداوند برای خلق هستی از لفظ «کن» استفاده نمی کند؛ یعنی «کن» از مقوله الفاظ و کلام نیست. به عبارت دیگر خداوند مثل انسان به چیزی که موجود نیست خطاب نمی کند که موجود شود؛ بلکه از دیدگاه مفسران امر الهی در این آیه، امر تکوینى است؛ نه امر لفظى یا تشریعى. به این معنا که خداوند هرگاه موجودیت چیزی را اراده کند آن چیز موجود می شود نه این که خداوند به چیزی که موجود نیست بگوید «موجود شو» آن چیز موجود شود.
امام علی (علیه السلام) آیه را چنین معنى فرموده است: «یقُولُ لِمَنْ اَرَادَ کَوْنَهُ، «کُنْ فَیکُونُ» لاَ بِصَوْتٍ یقْرَعُ وَلاَ بِنِدَاءٍ یسْمَعُ، وَاِنَّمَا کَلاَمُهُ سُبْحَانَهُ فِعْلٌ مِنْهُ، اَنْشَأَهُ وَمَثَّلَهُ لَمْ یکُنْ مِنْ قَبْلِ ذَلِکَ کَائِناً وَلَوْ کَانَ قَدِیماً لَکَانَ إِلَهاً ثَانِیاً؛[۳] آنچه را که بخواهد پدید آورد بدان فرمان مى دهد که «باش» وآن تحقق می پذیرد، اما فرمان او صدایى نیست که بر پرده گوش فرود آید یا آوازى که شنیده شود، بلکه کلام او کار اوست، او شیئى را پدید مى آورد در حالىکه قبلا نبود واگر در گذشته وجود داشت، در این صورت خود، خداى دومى شمرده مى شد».
افزون بر آن با فرض پذیرش این استدلال فقط قدیم بودن لفظ «کن» ثابت می شود و همه کلمات دیگر خداوند مثل قرآن با همین لفظ خلق و حادث می شوند. پس این استدلال نمی تواند ثابت کند که قرآن، تورات و انجیل و در کل کلام خدا قدیم است در حالی که هدف اشاعره این است که قرآن قدیم است.[۴]
۲. دلیل دوم اشاعره بر قدیم بودن کلام خدا آیه ای است که می فرماید: «اِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِى خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالاَرْضَ فِى سِتَّهِ اَیام ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى العَرْشِ یغْشِى اللَّیلَ النَّهَارَ یطْلُبُهُ حَثِیثاً، وَالشَّمْسَ وَالقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَات بِاَمْرِهِ أَلاَ لَهُ الخَلْقُ وَالاَمْرُ تَبَارَکَ اللَّهُ رَبُّ العَالَمِینَ؛[۵] پروردگار شما کسى است که آسمان ها و زمین را در شش روز (دوره) آفرید، آنگاه بر عرش تسلط یافت. جامه شب را بر تن روز مى پوشاند در حالى که با شتاب از پى آن مى رود. آفتاب وماه وستارگان مسخر، فرمان او است. براى او است آفرینش وفرمان. پر برکت است پروردگار جهانیان».
از دیدگاه اشعری در جمله «له الخلق والامر» در این آیه «امر» در مقابل«خلق» قرار داده شده است، پس هر چه مخلوق است، در کلمه اول نهفته است، در این صورت، باید امر او غیر از مخلوق او باشد، نتیجه این مى شود که امر خدا مخلوق نیست، و امر خدا جز کلام او چیزى نیست.[۶]
این دلیل اشعری نیز نمی تواند قدم قرآن و کلام خدا را ثابت کند؛ زیرا مراد از «امر» در آیه شریفه که در کنار «خلق» قرار داده شده به معنای «فرمان دادن» نیست بلکه مراد از آن جهان آفرینش است.
توضیح آن این است که مشرکان اعتقاد به وجود خداوند داشته و از این رو خلقت را به خداوند نسبت می دادند اما تدبیر مخلوقات را به بت ها و خدایان خود ساخته خود شان نسبت می دادند. خدا در این آیه و آیات دیگر این عقیده مشرکان را باطل اعلام می کند و پس از بیان آفرینش جهان، تدبیر امر جهان را مطرح مى کند تا برساند که خدا هم آفریننده است و هم مدبر و هیچ کسی غیر از خدا مدبر امر و جهان هستی نیست. مثلا در آیه دیگری می فرماید:
«اِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِى خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالاَرْضَ فِى سِتَّهِ اَیام ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى العَرْشِ یدَبِّرُ الاَمْرَ مَا مِنْ شَفِیع اِلاَّ مِنْ بَعْدِ اِذْنِه؛[۷] پروردگار شما خدایى است که آسمان ها وزمین را در شش روز آفرید، آنگاه بر عرش استیلا یافت. امر خلقت و آفرینش را تدبیر مى کند و موثرى در جهان جز به اذن او نیست.
و در آیه اى دیگر مى فرماید: «اللَّهُ الَّذِى رَفَعَ السَّمَوَاتِ بَغَیرِ عَمَد تَرَوْنَهَا، ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى العَرْشِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ و القَمَرَ، کُلُّ یجْرِى لاِجَل مُسَمًّى یدَبِّرُ الاَمْرَ یفَصِّلُ الاَیاتِ لَعَلَّکُم بِلِقَاءِ رَبِّکُمْ تُوْقِنُونَ؛[۸] خدا آن کسى است که آسمان ها را بدون ستون هاى مرئى برافراشت، آنگاه بر عرش چیره شد، آفتاب وماه را زیر فرمان خود در آورد، هر یک تا مدت معینى درحرکت است. کار آفرینش را تدبیر مى کند، آیات را به روشنى بیان کرده تا شما به دیدار پروردگار خود یقین داشته باشید».
پس «امر» در این آیات، به معناى فرمان در مقابل نهى و زجر نیست، زیرا فرمان خدا، قابل تدبیر و گردانندگى نیست، بلکه مقصود از امر، آفرینش امور مربوط به شئون خلقت است که زمام آن در دست خداست.[۹]
دلایل معتزله بر حدوث کلام خدا
فرقه معتزله دلایل عقلی و نقلی بر مدعای خود اقامه کرده اند:
الف. دلایل عقلی
معتزله دلایل متعددی عقلی بر این مطلب اقامه کرده که به از آنها اشاره می شود:
۱. معتزله میگوید کلام قابلیت بقا ندارد، در حالی که موجود قدیم، واجب الوجود است و خود به خود باقی است. بنابراین، نمیتوان کلام خدا و قرآن را قدیم پنداشت.[۱۰]
۲. اگر قرآن موجودی قدیم باشد، معبود دومی خواهد بود. به این بیان اگر در جهان هستی واقعیتی قدیم و قائم به خداوند متعال موجود باشد، در این صورت، آن واقعیت با خداوند در خاص ترین صفاتش شریک خواهد بود و باید همگی صفاتی را که خداوند دارد، مانند عالمیت و قادریت …، داشته باشد. پس آن واقعیت، معبود دومی خواهد بود. در حالی که فقط خداوند متعال معبود است، پس قرآن نمی تواند مثل خداوند قدیم باشد.[۱۱]
۳. همین طور عدالجبار معتزلی می گوید اگر کلام خدا قدیم باشد واجب است که کلام خدا هم خدا باشد. زیرا صفتی که قدیم باشد خودش قدیم است و اگر در قدیم بودن با خدا شریک باشد در سایر صفات خدا هم با خدا شریک می شود.[۱۲]
۴. قرآن معجزه است و شرط معجزه این است که بعد از ادعای نبوت محقق شود و به مدعی نبوت اختصاص داشته باشد، در حالی که موجود قدیم به کسی اختصاص ندارد.[۱۳]
ب. دلایل نقلی
متکلمان معتزلی برای اثبات حدوث قرآن به آیات بسیاری تمسک کرده اند که مهمترین استدلال های آن ها عبارت است از:
۱. قرآن آیاتش را به اوصافی، مانند محکم، مفصل، عربی، ناسخ، منسوخ و حدیث توصیف کرده است و این اوصاف دلالت دارد که قرآن قدیم نیست؛ زیرا همه این اوصاف از صفات افعال است، و افعال حادث هستند نه قدیم.[۱۴]
۲. طبق آیۀ «مَایأْتِیهِمْ مِنْ ذِکْر مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَث إِلاَّ اسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ یلْعَبُونَ».[۱۵]«ذکر» حادث است و بر طبق آیه «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذَّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»[۱۶] ذکر همان قرآن است. بنا بر این، حادث است. علاوه بر این، خداوند متعال در این آیه، قرآن را تنزیل شده توصیف کرده است و چیزی که نازل شده، حادث است. همچنین خداوند متعال در این آیه بر حفظ آن تاکید کرده است، در حالی که اگر قدیم باشد، نیازمند حافظی نیست تا آن را حفظ کند.[۱۷]
نتیجه گیری
از آنچه در خصوص حدوث و قدم بیان گردید این نتیجه به دست می آید که دلایل معتزله بر حدوث کلام خدا و قرآن کریم، دقیق است و کاملا آن را ثابت می کند. اما دلایل اشاعره، قدم قرآن را نمی تواند ثابت کند. با وجود این که اشاعره و اهل حدیث از اثبات قدیم بودن کلام خدا ناتوان هستند در عین حال تمام کسانی را که اعتقاد بر حدوث کلام خدا و قرآن کریم دارند تکفیر می کنند و این مسئله در گذشته مسلمانان را گرفتار چالش های خطرناکی کرده بود و از این رو معتزله به خاطر همین عقیده خود، از سوی اشاعره و اهل حدیث، تکفیر شدند.
نویسنده: حمیدالله رفیعی
پی نوشت ها
[۱] . سوره نحل، آیه ۴۰.
[۲] . الابانه عن اصول الدیانه، صص۵۲و۵۳.
[۳] .خطبه های امام علی، نهج البلاغه، شرح محمد عبده، ج۲، ص۱۲۲.
[۴] . فرهنگ عقائد و مذاهب اسلامی، ج۲، صص۲۱۹و۲۲۰.
[۵] . اعراف، ۵۴.
[۶] . الابانه عن اصول الدیانه، صص ۵۱و۵۲..
[۷] . یونس، ۳.
[۸] . رعد، ۲.
[۹] . فرهنگ عقائد و مذاهب اسلامی، ج۲، صص ۲۲و ۲۳،.
۱۰. الفائق فی اصول الدین، ص۱۸۰.
[۱۱] . شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص۸۶.
[۱۲] . المغنی فی أبواب التوحید و العدل، ج۷، ص ۸۶.
[۱۳] . رساله ابلیس الی اخوانه المناحیس، ص۱۰۰.
[۱۴] . الفائق فی اصول الدین، ص۱۸۱.
[۱۵] . انبیاء، ۲.
[۱۶] . حجر، ۹.
[۱۷] . المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ج۷، ص۸۷.
منابع
۱. قرآن کریم.
۲. ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، دار احیاء الکتب العربیه، عیسی البابی الحلبی و شرکائه، مصر، ۱۳۷۸ق.
۳. اشعری، علی بن اسماعیل، الابانه عن اصول الدیانه، اداره الطباعه المنیریه بمصر بشارع الکحکیین، رقم ۱، ۱۳۴۸ق.
۴. جشمی بیهقی، محسنبن محمدبن کرامه،رساله ابلیس الی اخوانه المناحیس، تحقیق حسین مدرسی، بیروت، دار المنتخب العربی، ۱۴۱۵ق.
۵. سبحانی، جعفر، فرهنگ عقائد و مذاهب اسلامی، انتشارات توحید، قم، ۱۳۷۱ش.
۶. قاضی عبدالجبار،المغنی فی ابواب التوحید و العدل، قاهره، الدار المصریه، ۱۹۶۵م. ملاحظات: به تحقیق جورج قنواتى…
۷. ملاحمی خوارزمی، محمودبن محمد،الفائق فی اصول الدین، تحقیق ویلفرد مادلونگ و مارتین مکدرموت، تهران، موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، ۱۳۸۶.
۸. نهج البلاغه، شرح محمد عبده، دار الذخائر، قم، ایران، ۱۴۱۲ق.