- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 30 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
چکیده:
تحول ونواندیشی به یکی از دغدغه های جدی حوزه های علمیه ،به ویژه علما وفضلا تبدیل شده است .برخی گمان می کنند که سخن از تحول ،سخن جدیدی است وهمین برداشت غلط باعث نوعی مقاومت در برابر آن شده است .دراین مجال به دنبال آن بودیم تا تلاش وکوشش علمای شیعه را ازآغاز عصر غیبت تاکنون در راستای تحول بخشی وپیشبرد حوزه های علمیه نشان دهیم .از این جهت دو عنصر مهمی را که همیشه در حال تغییر وتحول بوده اند ،مورد بررسی قرار داده ایم .
اول:سیر تکاملی متون درسی.
دوم:سیر تحول مناهج ومدرسه های فقهی .
الف:سیر تکاملی متون درسی در حوزه های علمیه
دو دانش فقه واصول ونیز کتاب های تحقیق ومتون درسی مربوط به آنها ،بسان هر علم وصناعت وپدیده ای نمی توانند ونباید از تحول ودگرگونی مصون وبه دور باشند.
شواهد وواقعیت های تاریخی برآن است که این دو دانش با ماهیت سیال وشناوری که دارند تحولات زیادی داشته اند .راز این همه تغییر وتحول را می توان دراین دانست که علم اصول در دامن فقه تولد یافته وباید درخدمت آن باشد.علم فقه به فراخور موضوعش که زندگی ،جامعه وانسان است ،همواره در حال تحول وتغییر است ونمی تواند ثابت ویک نواخت باشد .وچون موضوع متغیر حکم متغیر می طلبد ،حکم متغیر نیز سازگارهایش باید متغیر وانعطاف پذیر باشد.نگاهی گذرا به تاریخ پیدایش وادوار مختلف اصول فقه ،گواه عادلی بر این رخ داد است .از این رو گفته اند:
درمیان علوم اسلامی هیچ علمی به اندازه علم اصول پویا ،متغیر ،متحول ومتکامل نبوده است .دلیل این پویایی وبی قراری یکی این است که اصول علمی ذهنی است وبا استدلال واجتهاد سروکار دارد ودیگر آنکه فلسفه وجودی او چنین واقعیتی را اقتضا می کند.درغیر این صورت مبنا بودن اصول ومبتنی بودن فقه برآن بی معنا می شود.
تجربه ،شواهد وواقعیت بیانگر آن است که از راه یابی تحول درمتون علمی ،آموزشی ودرسی نباید ترسید؛زیرا تکامل هر علمی مرهون تحول است .درهر دوره ای به طور غالب ومعمول ،کتاب ها ومتون آموزشی ودرسی در ابعاد کمی ،کیفی ،افقی،عمودی،سطحی وعمقی ،از دوره قبل قوی تر وغنی تر هستند.ازآنجا که سخن درباره کتاب های فقهی واصولی در حوزه های علمیه امامیه است ،به سیر تحول وتکامل این کتاب ها می پردازیم:
۱. تذکره الاصول
التذکره باصول الفقه ،تألیف شیخ مفید (متوفی۴۱۳دربغداد)،کتاب کم حجم ،روزی متن اصلی ودرسی شیعه درحوزه دانش اصول بود.(۱)
۲. الذریعه الی اصول الشریعه
سید مرتضی علم الهدی (متوفی ۴۳۶دربغداد)شاگرد مبرزشیخ مفید ،درمقدمه کتاب ذریعه انگیزه اش را از نوشتن آن کتاب چنین بیان می کند:
نوشته های برخی را در اصول فقه ،ملاحظه کردم .هرچند در بسیاری از مسائل ومبانی ومطالب آن درست عمل شده است ،روش اصول فقه واسلوب مسائل آن را رعایت نکرده وبعضی مسائل ومطالب بی ارتباط با آن را در متن اصولی مطرح کرده اند .خلاصه آنکه ضمن داشتن قوت ها وامتیازاتی ،ضعف ها وکاستی هایی نیز دارند .ازاین روی تصمیم گرفتم کتابی را در اصول فقه سامان دهم که پاسخ گوی نیازهای جامعه باشد.(۲)
کتابی که سید مرتضی در اصول فقه می نویسد هم از جهت کمی مفصل تر وهم از جهت کیفی پخته تر ،عمیق تر وفنی تر از تذکره الاصول شیخ مفید است .
۳. العده فی اصول الفقه
شیخ طوسی (متوفی ۴۸۱در نجف اشرف)شاگرد مدرسه شیخ مفید وسید مرتضی ،اصول دوره دو استادش را چنین معرفی وارزیابی می کند:
استاد ما ابو عبدالله -شیخ مفید -در اصول فقه مختصری را فراهم ساخته است که به همه مسائل آن نپرداخته ومطالبی از او فوت شده است که نیازمند تدارک است ونیز مطالبی غیر از مطالب ایشان که نیازمند به بحث است .
وسید جلیل القدر مرتضی علم الهدی -قدس الله روحه -هر چند در مذاکرات وبحث هایش مسائل فراوانی را در اصول فقه مطرح کرده است ،ولکن کتابی که بتواند مرجع ومتن باشد از او در دست نیست .(۳)
بنابراین ،شیخ طوسی انگیزه اش را از نوشتن کتاب العده ،جبران وتدارک نقص ها وپاسخ گویی به نیازهایی می داند که دو کتاب شیخ مفید وسید مرتضی به آنها نیز پرداخته اند.
۴. غنیه النزع الی علمی الاصول والفروع
سید ابوالمکارم ابن زهره حلبی(متوفی ۵۸۵درحلب )در مقدمه این کتاب انگیزه اش را مانند دیگر مؤلفان ونویسندگان ،تدارک وجبران ضعف وکاستی های موجود درآثار گذشتگان بیان می کند.
بنابراین ،کتابش را تکرار ویا توضیح وشرح تألیفات گذشتگان نمی داند،بلکه ترمیم وتکمیل آثار آنان می داند.
۵. السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی
محمد بن ادریس حلی (متوفی۵۹۸درحله )که رکود ،توقف وبی جانی علم وعلما وایستایی حوزه ها از حرکت بارز علمی دردوره پس از شیخ طوسی به مدت بیش از یک قرن سخت خاطرش را آزرده بود ودر سینه اش دردهای فراوان از آن اوضاع سرد وبی حرکت داشت ،درباره تفکر بسته برخی از علما که کار را به دست شیخ طوسی تمام شده می دانستند وبا هر حرکت وفکر جدیدی مخالفت می ورزیدند ،می نویسد:«هر کس در زمان ما حرف ومطلب جدیدی داشته باشد ،او را به جرم نوآوری محکوم می کنند.«(۴)
وسپس به استناد سخن برخی از بزرگان علم وادب می نویسد:
تعلق به گذشته داشتن فضیلت ومتعلق به نسل نو بودن منفعت نیست .قدیم وجدید ملاک فضیلت نیست وباید دید قدر وقیمت خود مطلب درچه حدی است . گوینده قدیمی باشد یا جدید فرق نمی کند.
مقتضای عدالت آن است که حقیقت مطلب ملاک باشد نه آورنده وگوینده آن ،که چه کسی واز چه طبقه ونسلی باشد.
آن گاه می نویسد:«ابن جنی در خصائص از بحر جاحظ نقل کرده است:ماعلی الناس شراًضرّمن قولهم:ما ترک الاول للآخر شیاً«.(۵)هیچ شری برای مردم زیان بارتر از آن نیست که بگویند:گذشتگان چیزی برای آیندگان باقی نگذاشته اند .همه چیز را گفته اند وهمه کارها را تمام کرده اند.این خلاف واقعیت وبستن باب علم وتحقیق وپیشرفت وترقی جامعه انسانی است .
۶. معارج الاصول
محقق حلی (متوفی ۶۷۶)با وجود کتاب هایی مانند ذریعه وعده ،انگیزش را از نوشتن معارج پاسخ گویی به نیاز جامعه ومردم می داند .(۶)معلوم می شود که نوع نیاز به اصول در عصر محقق با گذشته متفاوت بوده است .
۷. نهایه الاصول الی علم الاصول
علامه حسن بن یوسف مطهر حلی (متوفی۷۲۶)در پاسخ به درخواست فرزند فاضلش فخرالمحققین مبنی بر نوشتن کتابی در اصول فقه که در بردارنده مطالب گذشتگان وتحقیقات متأخران ومشتمل برنوآوری هایی که درآثار پیشنیان از آن خبری نیست ،کتاب نهایه الاصول را تألیف می کند .هنگامی که فخرالمحققین از پدر می خواهد تا کتابی بنویسد که «لم یسبقنا الیها الاولون «(۷)علامه در خواست فرزندش را اجابت می کند وهیچ اشاره ای حتی به عنوان تواضع وادب ندارد که بگوید گذشتگان برای ما چیزی باقی نگذاشته اند ویا ما نمی توانیم اضافه برآنها چیزی بیاوریم .
۸. زبده الاصول
بررسی های تاریخی وآثار به جای مانده علمی واصولی بیانگر آن است که پس از رحلت علامه حلی در سال ۷۲۶تا عصر شیخ بهائی محمد بن حسین جبل عاملی (متولد ۹۵۳ومتوفای ۱۰۳۰)،کتابی که بتواند به عنوان یک متن رسمی درسی در اصول فقه مطرح باشد نوشته نشده است .بیشتر کتاب های اصولی در این مدت ،شرح ،حاشیه وتعلیقه برآثار اصولی علامه حلی هستند .مانند:
۱.غایه الاصول فی شرح تهذیب الاصول ،نوشته فرزند علامه ،فخر المحققین محمد بن حسن حلی (متوفی۷۷۱)؛
۲.منیه اللبیب فی شرح التهذیب ،نوشته سید عمید الدین اعرجی (متوفی ۷۵۴)؛
۳.النقول فی تهذیب الاصول ،نوشته سید ضیاءالدین اعرجی (زنده در سال ۷۴۰).
۴.القواعد والفوائد ،نوشته محمد بن مکی عاملی معروف به شهید اول (مستشهد ۷۸۶)از شاگردان فخر المحققین واز برادرهای اعرجی است .این کتاب مشتمل بریک سلسله قواعد اصولی وفقهی است که مقداد بن عبدالله سیوری معروف به فاضل مقداد (متوفی ۸۲۶)شاگرد شهید آن را بازنویسی نموده وبا عنوان نضدالقواعد چاپ شده است .
محمد بن علی بن ابراهیم احسائی معروف به ابن ابی جمهور (متوفی ۹۰۱)صاحب عوالی اللئالی نیز القواعد شهید را با عنوان الاقطاب الفقهیه تحریر وتنظیم نموده است .به هر حال ،الاقطاب ونضد القواعد که در حقیقت تنظیم ،ترتیب وتحریر القواعد شهید هستند ،مجموعه ای از مباحث اصولی را در بردارد ولی مدرکی در دست نیست که به عنوان متنی درسی مورد توجه واقع شده باشند .تمهید القواعد زین الدین جبعی عاملی معروف به شهید ثانی (متوفی۹۶۵)نیز مشتمل بر یک سلسله قواعد اصول فقه است اما به عنوان متن وکتاب درسی مطرح نبوده است .نتیجه آنکه در این فاصله زمانی از عصر علامه حلی تا زمان شیخ بهائی وصاحب معالم ،کتاب های اصولی علامه بر حوزه ها سیادت نموده ومحور درس وبحث وتحقیق وشرح وحاشیه وتعلیقه بوده اند.
در دوره ای کوتاه آن هم نه فراگیر وعمومی بلکه محدود و منطقه ای ،کتاب ها یی مانند شرح عمیدی بر تهذیب علامه و نیز شرح علامه و شرح عضدی بر مختصر ابن حاجب به عنوان متن درسی در حوزه های علمیه مطرح شدند ،اما دیری نپایید که زبده و معالم به عنوان متن درسی محوریت پیدا کردند .
پس از این دوره نسبتاً طولانی ،نخستین کتابی که توانست کتاب های اصولی علامه را از مدار درس وبحث حوزه خارج وبه گروه کتا ب های مرجع ملحق سازد ،زبده الاصول شیخ بهایی ویا معالم الدین شیخ حسن فرزند شهید ثانی است .شاید این دو کتاب همزمان مطرح شده باشند،ولی مربوط به یک دوره زمانی ودرسی حوزه ها هستند.
زبده الاصول شیخ بهایی در رشته اصول ،همانند دیگر آثار وی مانند صمدیه ،خلاصه الحساب وتشریح الافلاک در نحو،ریاضیات وهیئت از همان زمان حیاتش به دلیل برخورداری از ویژگی هاو اسلوب کتاب ،جزء متون آموزشی ودرسی حوزه ها قرار گرفتند.
در حوزه های علمیه همت وتلاش استاد و شاگرد برآن بود تا آن متون درسی را خوب تفهیم و تفهم کنند.به گونه ای که بر آن کتاب به ویژه زبده الاصول ،حدود ۴۰شرح ،حاشیه وتعلیقه توسط استادان فن نوشته شد.(۸)
تحول وتکامل علم وتحقیق در حوزه چنان چشم گیر است که کتابی به اهمیت زبده الاصول با آن همه شرح وحاشیه وتعلیقه که مهم ترین متن درسی به شمار می رفت ،چنان از گردونه متن آموزشی حوزه خارج شد وبه صف کتاب های مرجع در کتاب خانه ها پیوست که اگر امروزه در حوزه ها از محصلان وحتی استادان از وضعیت ومشخصات آن کتاب پرسش شود،به طور قطع می توان گفت بسیاری از محصلان آن را نادیده و شاید با نامش نیز چندان آشنا نباشند مگر به اندکی در کتاب های درسی فعلی از آن مطلبی نقل شده باشد.
در بین استادان نیز با اطمینان می توان گفت کسانی که در تحقیقات شان به عنوان کتاب مرجع وتراث علمی به زبده مراجعه کنند،چندان زیاد نیست.
نظام متحول و سیستم متکامل حوزه ده ها سال است از کتابی که در روزگارش شاهکاری علمی و سال ها مایه تربیت مجتهدان بود و به عنوان یک متن متقن علمی تدریس می شد،عبور کرده و اینک به عنوان کتابی مرجع مورد مطالعه و مراجعه محققانی اندک است.
۹. معالم الدین وملاذ المجتهدین
شیخ جمال الدین حسن بن زین الدین معروف به صاحب معالم (متوفی۱۰۱۱)فرزند شهید ثانی ،کتابی درفقه با عنوان فقه آل یاسین نوشت ودرمقدمه آن یک سلسله مباحث اصولی را مطرح کرد که به دلیل اهمیتش به صورت کتابی مستقل چاپ ومتن آموزشی ودرسی حوزه های علمیه قرار گرفت وبرآن شرح ،حاشیه وتعلیقه های فراوانی نوشته شد که مهم ترین آنها عبارتند از:حاشیه سلطان العلما ،ملا صالح مازندرانی ،مدقق شیروانی ،شیخ محمد تقی اصفهانی ایوان تیف از حوالی گرمسار استان سمنان ،شیخ محمد طه نجف وسید مهدی بحرالعلوم .میرزای قمی نیز قوانین را با توجه به معالم و به عنوان شرح آن نوشت وفصول شیخ محمد حسین اصفهانی برادر صاحب حاشیه -هدایه المسترشدین فی شرح معالم الدین -نیز به عنوان فقه قوانین نوشته شد.
معالم به دلیل ویژگی هایی مانند سلامت در عبارت ،سلامت در نظم وجامعیت در جمع مطالب ،مدار درس وبحث حوزه ها قرار گرفت وحدود چهار صد سال به عنوان متن ومحور درس های اصولی بر حوزه های علمیه سیادت وحکومت کرد .ودرباره آن گفته اند:
أنسی ماکتبه السلف وما اغنی عنه ما ألَفه الخلف ولعله یکون کذلک متی کان قلوب طلاب العلم بتحصیل الاصول مشغوله ؛(۹)
نوشته های گذشتگان را به فراموشی سپرد ونوشته های آیندگان حوزه ومحصلان را از آن بی نیاز نکرد وهمچنان مدار ومحور بحث است .وشاید تا محصلان علوم دینی به تحصیل علم اشتغال دارند چنینی باشد.
این کتاب نیز با همه قوت وارزشی که داشت کم کم سفره اش جمع شد و در حال پیوستن به کتاب های مرجع است ودیگرجایگاه قابل توجهی درحوزه به عنوان متن درسی ندارد.
۱۰. الوافیه
آخوند ملاعبدالله فاضل تونی (متوفی۱۰۷۱در کرمانشاه )اهل تون از توابع فردوس وبشرویه جنوب خراسان است .وی با برادرش ملا احمد از عالمان مطرح ومحترم عصر صفویه ومعاصر با شاه عباس صفوی به شمار می رفتند .او با عالمانی مانند شیخ حر ،میرزا عبدالله افندی وملا خلیل غازی قزوینی معاصر بود .مدتی در اصفهان ،زمانی کوتاه در قزوین وبیشتر در مشهد مقدس فعالیت علمی داشت وصاحب آثار علمی مختلفی است از جمله:حاشیه برمعالم ،رساله در حرمت نماز جمعه در عصر غیبت ،فهرست تهذیب الاحکام شیخ طوسی (که خود در وافیه ازآن به بزرگی یاد کرده است )وسرانجام الوافیه فی اصول الفقه
کتاب الوافیه را باید تحولی بزرگ در اصول به شمار آورد ومیان آن با معالم وزبده فاصله بسیار زیادی است.
این کتاب با توجه به سبک وروش ومطالب جدید ومسائل نوینی که درآن مطرح شده است ،خیلی زود به عنوان متن درسی وآموزشی با اقبال چشم گیری روبه رو شد وحاشیه ،شرح وتعلیقه هایی برآن نوشته شد.شرح سید جواد عاملی صاحب مفتاح الکرامه از شاگردان سید بحرالعلوم وکاشف الغطاءونیز شرح سید حسن حسینی وشرح سید صدرالدین محمد بن میر محمد باقر رضوی قمی همدانی غروی (متوفای ۱۱۶۰)وشرح سید مهدی بحرالعلوم وسید محسن اعرجی کاظمی ازآن جمله است .
وافیه به دلیل روش ابتکاری وفراوانی مطالبش ،نظرات بزرگانی مانند شیخ انصاری را به خود جلب نمود به گونه ای که شیخ در کتاب فرائد الاصول به نقل ونقد آراءفاضل تونی پرداخته است .وی با اضافه کردن دو شرط به شرایط جریان اصل برائت ونیز تفصیل میان احکام وضعی واحکام تکلیفی در جریان وعدم جریان اصل استصحاب که بحث مهم وبدیعی است فتح بابی جدید در اصول ایجاد کرده است .با تقسیم بندی جدید مباحث اصولی نیز تحولی در اصول ایجاد کرد که باید طرحی بی سابقه شمرده شود ومدت ها بعد افرادی مانند محقق اصفهانی وبرخی از علمای معاصر به آن نتایج رسیده اند .
{قانون الهی درباره بندگان وسرزمین ها وزندگی برآن جاری است که علوم وصنایع بشری روز به روز متحول تر ومتکامل تر می شوند وهر طبقه بعدی نسبت به طبقه قبلی با استفاده از تجربه وداده ها واندیشه های آنها بر اثر تتبع وفکر بیشتر مطالب بیشتری بر دامنه علوم ومعارف اضافه می کنند.}
به هر حال وافیه که تحولی قابل توجه در علم اصول پدید آورد مدت ها به عنوان متن درسی حوزه های علمیه بود .اما این کتاب نیز باهمه تازگی وطراوت وجاذبه هایش از قانون فراگیر تحول بیرون نبوده وبا نوشته شدن کتاب های جدید تر وقوی تر وفنی تر به طور تدریجی از مدارس درس وبحث حوزه خارج وبه گروه کتاب های مرجع پیوست .تا آنجا که کمتر فاضلی پیدا می شود که از سرنوشت ومحتویات آن کتاب اطلاع درستی داشته باشد وبا آنکه این کتاب در چند سال اخیر هم راه با تحقیق چاپ شده است ،بسیاری از طلاب به همان مقدار با نام وکتاب فاضل تونی آشنایی دارند که شیخ آن را در رسائل مطرح کرده است.
۱۱. قوانین
هر چندپس از زبده الاصول ومعالم الاصول ،وافیه فاضل تونی به عنوان متن درسی در رشته اصول فقه مطرح شد ومدت ها مورد توجه واستفاده قرار گرفت ،معالم همچنان حرف اول را می زد.تا آنکه میرزا ابوالقاسم گیلانی قمی (متوفی۱۲۳۲مدفون درقم )از شاگردان وحید بهبهانی کتاب قوانین را با نظر به معالم نوشت وبه دلیل ویژگی های که داشت به عنوان کتاب درسی در حوزه شناخته شد.وبزرگانی مانند شیخ انصاری وسید علی موسوی قزوینی ودیگران برآن شرح وحاشیه نوشتند وتا این اواخر نیز برخی استادان آن را تدریس می کردند .اما قوانین نتوانست معالم را از گردونه درسی حوزه خارج کند وتا این دوره های اخیر جایگاه ومحوریتش را حفظ کرد.پس از قوانین کتاب هایی مانند المعالم الجدیده تألیف شهید صدر وتحریر المعالم نوشته آقای مشکینی واصول استنباط اثر سید حیدر ،هیچ کدام به عنوان جای گزین معالم پذیرفته نشدند .سرانجام اصول فقه آقای مظفر به دلیل ویژگی های فراوانی که داشت توانست معالم را کمرنگ وشاید هم از گردونه خارج کند.
فرائد الاصول یا رسائل شیخ انصاری (متوفی ۱۲۸۱مدفون در نجف )پس اززبده المعالم ،وافیه وقوانین ،توانست جایگاهی بس رفیع وبلند در حوزه پیدا کند وبه عنوان متن ومحورمهم درسی در رشته اصول جلوه کند .فرائد جای گزین کتاب های قبلی ویا ناسخ آنها نیست بلکه فصل های جدید وسطحی برتر در رشته اصول است.این کتاب اعجاب همگان را برانگیخت وهمت وتلاش همه را به خود معطوف داشت به گونه ای که فهم مطالب بلند ومبانی عمیق آن ،نشانه اجتهاد افراد شمرده می شود.
با توجه به آنکه از وفات شیخ در سال ۱۲۸۱تا امروز ۱۴۸،۱۴۲۹سال می گذرد واگر فرض کنیم کتاب رسائل ۳۰سال قبل از وفات شیخ نگارش یافته باشد،۱۷۸سال از تاریخ خلق این اثر عالمانه ومحققانه می گذرد .در تمام این مدت اندیشه های اصولی واجتهادی شیخ در قالب متنی به عنوان فرائد الاصول در حوزه های علمیه نجف ،قم، مشهد،اصفهان و…سیادت وحکومت بلامنازع داشته است.
درطول این مدت ،هنوز تحقیقات شیخ وافکار واندیشه های او دارای مقام اول است وکهنه نشده است واستادان تراز اول با صراحت تمام اعتراف می کنند که آنچه دارند رشحه ای از رشحات دریای دانش شیخ است:«وماذکرنا من التحقیق رشحه من رشحات تحقیقاته وذره من ذرات فیوضاته …وهومبتکر فی الفن بما لم یسبقه فیه سابق«.(۱۰)
ودیگری در ستایش از مقام علمی وفکر واندیشه او می نویسد:
إنّه فی جودهالنظر بما یقرب من شقّ القمر.(۱۱)
ودیگری می نویسد:
وهذا التحقیق من نفیس فوائده ولعمری انّه یلیق به الافتخار علی کافّه ذی الافکار لکن أنظارنا قاصرهعن إدراک هویّته وأفئدتنا فاترهعن الاحاطه بحقیقته.(۱۲)
رکود وتوقفی که در فاصل زمان شیخ طوسی تا ابن ادریس به مدت ۱۲۰سال به وجود آمد ،اعتراضات زیادی را برانگیخت که چرا آرا،افکار وآثار شیخ طوسی باید این همه سال حاکم باشد وحوزه ها تابع وپیرو شیخ باشند .اما جالب است بدانیم به رغم رکود وتوقفی که درحد فاصل زمان شیخ انصاری تا امروز به مدت ۱۴۸سال پدیدآمده است ،هنوز برخی از محققان ومدرسان وبزرگان حوزه معتقدند که نظرات ومطالب شیخ مقام اول را دارند ومطالب دیگران در سطحی پایین تر از مطالب شیخ قرار دارند وشاید هم چنین باشد.
برخی مانند شهید مطهری فضای حاکم بر حوزه ها را پس از شیخ انصاری فضای تقلیدی می دانند ؛آنچنان که متأخران از شیخ طوسی تا ابن ادریس را گروه مقلده می شمردند.
با اعتقاد به مقام بلند وعمیق علمی شیخ انصاری ،آیا این رکود ۱۷۸ساله به معنای تمام شدن کار به دست شیخ انصاری است یه به معنای بسته شدن باب علم وتحقیق؟
آیا این رکود به دلیل ضعف فکری ونبوغ متأخران در برابر قوت علمی شیخ است یا کم کاری آنان را نشان می دهد؟
دلیل این رکود هر چه باشد،آیا باید دست روی دست گذاشت وفقط در همان چهارچوب ،اجتهاد وتلاش کرد یا باید به فکر باز کردن راه جدید درانداختن طرحی نو وایجاد اسلوب وسبکی تازه افتاد؟
آیا اگر خود شیخ انصاری با عظمت علمی خود امروز می بود ،به همان متد وروش واسلوب قناعت می کرد یا طرحی نو در می انداخت واثری متناسب با زمان وشرایط خلق می کرد؟
۱۲. کفایهالاصول
آخرین متن درسی اصولی که پس از رسائل پذیرفته شده است ،اثر عالمانه ومحققانه مجتهد بزرگ ومحقق سترگ آخوند ملا محمد کاظم خراسانی (متوفی۱۳۲۹)است که با طرحی ابتکاری وبا انگیزه صرفه جویی دروقت وجلوگیری از تضییع عمر طلبه ها ،اقدام به فشرده سازی دوره اصول نمود وتمام مباحث مهم ومورد نیاز را درکتابی به نام کفایهالاصول مرتب ساخت.
گفته اند وقتی آخوند کفایه را نوشت به طلبه ها گفت:
سی سال اصول شما را تبدیل به سه سال کردم .واگر سه سال کتاب کفایه را بخوانید کار سی سال را کرده اید.(۱۳)
بنابراین ،معلوم می شود که آخوند در وضع وروش تحصیلی ودرسی ومتون آموزشی حوزه این نقیصه وکاستی را می دیده که اقدام به تلخیص اصول وتحریر رسائل شیخ انصاری کرده است.
دراینکه آیا او در این حرکت وهدف موفق بوده یا خیر ،سخن زیاد است ؛زیرا از همان ابتدا تا امروز درباره کفایه با همه ارزش وعلمیتی که دارد ملاحظات وایرادهایی بوده است.
به گفته مرحوم زاهدی وقتی آخوند انگیزه اش را از نوشتن کفایه وفشرده سازی دوره اصول ،صرفه جویی در وقت وعمر طلبه بیان کرد ،یکی از شاگردان گفت:
۲۷سال دیگر را باید صرف یافتن مرجع ضمیرها وحاشیه های شما کنیم !(۱۴)
یکی از شاگردان مرحوم آخوند روش وی را در تدریس وتألیف چنین بیان می کند:
آخوند روش ویژه ای در تدریس علم اصول دارد که از معاصران وسابقین او متمایز است .کتابی که در اصول نوشت آکنده از تحقیق است ولکن پیچیده نویسی را هنر می داند وکفایهالاصول او که مدار درس طلبه ها ست ،همه طلبه ها را سخت به زحمت انداخته است به ویژه اگر مدرس آن فارسی زبان باشد.(۱۵)
متون درسی امروز حوزه های علمیه
مدار ومحور درس ها در رشته علم اصول فقه در سطح عالی حوزه ،فرائد الاصول وکفایهالاصول است.
در اتقان واحکام این دوکتاب واینکه آخرین نظریات دقیق وعمیق اصول را مطرح کرده اند ،هیچ گونه اشکال وایرادی نیست .تا جایی که درباره آن دو کتاب گفته شده است که مجتهد پرورند.به ویژه اثر محققانه شیخ انصاری که فهم مطالب ودرک مبانی آن هنر استاد وشاگرد است واشکال وایراد بر مباحث آن هر چند محال نیست ،بسیار سخت ودشوار است واز عهده هر کسی بر نمی آید.
از شیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزه علمیه قم که خود از مدققان علم اصول است چنین نقل شده است:«زمانی به عنوان حاشیه وتعلیقه نسبت به مطالب شیخ در رسائل ملاحظاتی داشتیم ،ولکن بعدها که دندان عقل درآوردیم متوجه شدیم که هیچ یک از آن ایرادها وارد نبوده است وآن حاشیه ها را خط زدیم ».(۱۶)
پیش از این نیز سخنان آشتیانی ومحقق را نقل کردیم که شیخ در مطالب علمی وابتکار وخلاقیت علمی ،معجزاتی از نوع شق القمر دارد.
آنچه درباره عمق ،دقت ،اتقان واحکام رسائل وکفایه گفته اند پذیرفته است ،اما سخن دراین است که شیخ در رسائل نظریه پردازی کرده است ودقیق ترین وعالی ترین مطالب اصولی را در سطح خارج اصول برای مجتهدان از شاگردانش القاءکرده است ومحقق بزرگی مانند میرزای نائینی باید آن را متن ومحور درس خارج اصول خویش قرار دهد.
به هرحال قرار دادن این کتاب به عنوان یک متن آموزشی برای مقطع سطوح عالی برای استاد سنگین است تاچه رسد به شاگرد مبتدی .
استادی پر کار با مایه های قوی علمی وبا سابقه چندین دوره تدریس،وقتی دوره جدیدی را آغاز می کند باز باید ساعت ها مطالعه کند وبه حاشیه وشرح وتعلیقه ها ویادداشت های دوره های گذشته اش مراجعه نماید تا بتواند مطالب را در جلسه درس به شاگردان القاءنماید.
سخن درباره عظمت ،اهمیت ،عمق ودقت این متون نیست ،بلکه بحث درباره این است که آیا این کتاب ها از اسلوب یک کتاب متنی وممیزات یک متن آموزشی بر خوردارند یا خیر؟
آیا تمام مطالب آن با گذشت حدود ۱۷۸سال ،همچنان پاسخ گوی نیازهای فقه وجامعه است وآیا بزرگان در بحث های خارج اصول ،بر کم وکاست بر منوال رسائل وکفایه مشی می کنند یا به پیروی از شاگردان شیخ وآخوند وطبقه های بعدی ،برخی از مسائل رسائل وکفایه را دیگر بی مورد وموجب تضییع عمر طلبه می دانند؟
آیا آقای نائینی ،آقای بروجردی ،آقای شیخ عبد الکریم حائری ،آقای خوئی وامام خمینی (رض)تمام مباحث ومطالب رسائل وکفایه را مورد بحث وارزیابی وتحقیق قرار می دهند با برخی از مباحث آن دو کتاب را دیگر بی مورد وبی مصرف می دانند؟
چرا بزرگان ما پس از گذشت ۱۷۸سال از عمر رسائل و۱۰۰سال از عمر کفایه نباید به ارائه متنی جدید اقدام کنند؟آیا علم به آخر رسیده یا راه تحقیق بسته شده ویا آنکه نیازی به این بازبینی وبازخوانی وجای گزینی وجود ندارد؟وآیا اگر به فکر جای گزینی باشیم معنایش این است که ارزش فکر واندیشه وآثار بزرگان را انکار کرده ایم؟!
برای نمونه عبارت چند نفر از بزرگان را بازگو می کنیم:
۱.شیخ طوسی در مقدمه تلخیص الشافی انگیزه اش را از نوشتن آن چنین بیان می کند:
وإن کان شیوخنا رحمهم الله المتقدمون منهم والمتأخرون قد أوردوا فی ذلک مالا مزید علیه وتبغواالنهایه القصوی فی استیفاءما اقتضت أزمنتهم من الأدله …فإنه قد تجدد من شبهات القوم ما یحتاج معها إلی ترتیبات اُخر وإلی ما استدرکوه علی متقدمیهم من تهذیب الطرق مع زیادات أوردوها حاجه إلی الکشف عن عوارها والإبانهعن توهمهم وأغلاطهم فیها…؛(۱۷)
اگر چه بزرگان واستادان ماکه خدارحمتشان کند از متقدمان ومتأخران در مسئله امامت -بما لا مزید علیه -وبه نهایت درجه تحقیق به مقتضای زمان وشرایطشان بحث واستدلال کرده اند،ولکن از سوی مخالفان امروز شبهه های جدیدی مطرح شده است که پاسخ گویی به آنها نیازمند اسلوب وسبک جدید وچینش جدیدی در مطالب به راه های تازه با اضافه بحث های نو است تا بتوانیم شبهه های جدید آنها را پاسخ گو باشیم .
وکتاب سید جلیل القدر علم الهدی که خدا عمرش را بلند واهل دانش را از وجودش بهره مند سازد مشتمل بر مهمترین دلیل ها به عالی ترین شکل است وهر کس پس از ایشان در این زمینه بحثی کرده است از او بهره مند شده است ولکن در عین حال او در کتابش از روشی استفاده کرده است که آن روش امروز جواب گو نیست.
او این همه تحقیقات عالی را به رسم یک کتاب فراهم نساخته است ونظریه پردازی کرده است که فقط محققان برجسته توان استفاده از آن را دارند وافراد مبتدی ومتوسط به آسانی از آن حظی نمی برند.لذا در پی در خواست گروهی از دوستان وبر اساس احساس نیاز اقدام به تلخیص وتنظیم مطالب کتاب الشافی نمودم تا بتواند پاسخ گوی نیازهای روز جامعه باشد.
آنچه را شیخ طائفه به عنوان انگیزه در نوشتن تلخیص الشافی بیان کرده ،سخن از زبان ماگفته است:جانا سخن از زبان ما می گویی.
نیاز به این تحول در زمان ما چندین برابر زمان شیخ طوسی است ؛زیرا این شتاب وسرعت توسعه وارتباطات امروز هیچ وقت در روزگار شیخ طوسی نبوده است.
۲. بار دیگر سخن جاحظ را به نقل ابن ادریس از خصائص ابن جنی یادآور می شویم:
ما علی الناس شرّ أضرَّعن قولهم:ما ترک الاول للآخر شیئاً؛(۱۸)
برای مردم هیچ شری زیانبارتر از این نیست که بگویند:گذشتگان چیزی برای آیندگان باقی نگذاشته اند.
۳. علامه سید مهدی طباطبایی بحرالعلوم قناعت کردن برآنچه که گذشتگان بیان کرده اند را مانع رشد ،توسعه وتکامل در علوم می داند ومی نویسند:
فإنّ المتأخرین عن الشهید الثانی قد زادو علیه کثیراًوقد زاد علی الشهید الأول وقد زاد الشهیدان علی الفاضلین …وقد جرت سنه الله تعالی فی عباده وبلاده بتکامل العلوم والصنائع یوماً فیوماًبتلاحق الافکار واستماع الأنظار وزیاده کل لا حق علی سابقه إما بزیاده تتبعه وعثوره علی مالم یعثر علیه الأوّل ووقوفه علی مالم یقف علیه ؛(۱۹)
متأخران از شهید ثانی مباحث زیادی بر مباحث او افزودند واو بر شهید اول اضافات فراوانی دارد وهر دو نسبت به محقق وعلامه مطالب زیاد وفراوانی آورده اند .قانون الهی درباره بندگان وسرزمین ها وزندگی برآن جاری است که علوم وصنایع بشری روز به روز متحول تر ومتکامل تر می شوند وهر طبقه بعدی نسبت به طبقه قبلی با استفاده از تجربه وداده ها واندیشه های آنها بر اثر تتبع وفکر بیشتر مطالب بیشتری بر دامنه علوم ومعارف اضافه می کنند.
روند روبه رشد وجریان فزاینده علوم وصنایع وتکامل ونعالی اندیشه انسان ها حقیقتی است که در کتاب وسنت وعقل وتجربه بشری اثبات وپذیرفته شده است .قوت وقدرت علمی نسل حاضر وآینده نسبت به نسل گذشته مطلبی است که فیلسوفان وفقیهان همه برآن تأکید ورزیده اند.
۴. بوعلی سینا در رد پندار کسانی که تقدم زمانی را ملاک فضل وتقدم علمی می دانند وحاضر نیستند برتری ارسطاطالیس را نسبت به استادش افلاطون بپذیرند می گوید:
اگر میزان ومرتبه علمی افلاطون همین قدری است که به ما رسیده است باید اعتراف کنیم که سرمایه علمی او بسیار اندک وحکمت در روزگار او خیلی خام وناپخته بوده است .
وبا این همه اگر کسی او را عالم تر از ارسطا طالیس بداند یا دچار حس زشت حسادت است یا مبتلا به بیماری وباور عامیانه شده است که تقدم زمانی را ملاک تقدم علمی می دانند.همواره پسینیان نسبت به پیشینیان از قوت وقدرت علمی وفکری بیستری برخوردار بوده اند.(۲۰)
۵. شهید مطهری ضمن اظهار ارادت عمیق نسبت به ساحت قدس بزرگان وابراز قدردانی جدی از زحمات طاقت فرسای آن پیش گامان ،از روحیه گذشته زده گی به شدت انتقاد ونسبت به زیان های آن هشدار می دهد:
این طور نیست که همه مشکلات ما در قدیم به وسیله علما حل شده باشد…ما هزاران معما ومشکل …داریم که بسیاری ازآنها به وسیله علمای آینده باید حل شود.(۲۱)
امروز هم ما احتیاج به خواجه نصیرها ،شیخ انصاری ها داریم ،اما شیخ انصاری این قرن .(۲۲)
باز ایستادن فقه اسلامی از تحرک وپیدایش روح تمایل ونگرش به گذشته وپرهیز از مواجهه با روح زمان ،یکی از علل شکست مسلمین است .(۲۳)
۶. شهید صدر از جریانی به نام «النزعه الاستصحابیه «به عنوان مانع تحول در حوزه ها یاد می کند که همان روی کرد استصحاب گرایانه وروحیه تمایل وگرایش به گذشته است ومی نویسد:
این جریان در حدی بسته فکر می کند که حتی بازبینی ،بازخوانی ،جای گزینی وهر گونه تغییر در متون درسی را نیز ممنوع وناروا می داند.(۲۴)
دردهه های اخیر جریان تجدید نظر در روش ومتون آموزشی حوزه از ناحیه گروهی از نخبگان وفرهیخته گان حوزه در نجف وقم شروع شده است ؛شخصیت هایی مانند سید شرف الدین ،سید محسن امین ،شیخ محمد جواد بلاغی ،شیخ محمد حسین کاشف الغطا ،شیخ محمد رضا مظفر ،شیخ سید محمد باقر صدر ،شهید مطهری و…(۲۵)برای پیش برد امور علمی ودرسی حوزه درباره چگونگی متون درسی وروش آموزشی طرح هایی ساده ونمونه هایی را نیز ارائه کرده اند که از آن جمله است کتاب منطق واصول فقه آقای مظفر که در عین برخورداری از اتقان واحکام وعمق علمی ،از پاره ای عبارت های پیچیده ودشوار که بیشتر وقت طلبه را صرف فهم عبارت وپیدا کردن مرجع ضمیر ویا خبر مبتدا می کند نیز خالی است .
بسیاری از بزرگان که با دل سوزی وارادت به سرنوشت علمی حوزه ها سخن از تحول وتغییر به میان آورده اند ،هشدار داده اند که این کار فخیم وحرکت عظیم وفوق العاده حساس علمی وفرهنگی باید به دست اهلش وبا هدایت وحمایت زعمای حوزه ،مدرسان ،پیش کسوتان ومراجع عظام تقلید صورت بگیرد تا از آسیب ها وآفت هایی مانند شتاب زدگی ،خامی ،کم عمقی ،افت سطح علمی واحیاناًراه یابی برخی انحراف ها مصون بماند .در عین حال باید با کمال حساسیت مراقب دست های پنهان وبیرون از حوزه نیز بود ؛همان چیزی که شاید مهم ترین دغدغه بزرگان ومراجع است .در این صورت هیچ کس با اصل تحول به هدف تکامل مخالف نیست ونخواهد بود .
ب: سیر تحول مناهج ومدرسه های فقهی
سیستم فقاهتی امامیه در بستر تاریخ هزار وچهار صد ساله اش ،شاهد تحول ودگرگونی های مختلف وفراوانی بوده است که محصول همه آن تحول ها چیزی جز تکامل فقه نبوده است .بنابراین ،تکامل اعجاب انگیز امروز فقه نتیجه تحولات تاریخی آن است .
هر چند کتاب وسنت وسیره علمی ائمه دین (ع)بر ترویج تفقه وتوصیه به تفریع فروع واستنباط احکام از دل اصول وقواعد بوده است ودر میان اصحاب امام باقر وامام صادق (ع)فقیهان غیر از راویان ومحدثان بوده اند ،تا مدت ها حرمان از حضور معصوم فقهای اصحاب همچنان فقه را در سبک وسیاق نص اداره می کردند وازفقه مأثور ومنصوص که همان مسائل واصول القا شده از سوی ائمه (ع)بود پا فراتر نمی گذاشتند .در این مدت فقه وفتوا در قالب روایات بود وتنها کاری که فقیهان انجام می دادند تمییز روایات صحیح از سقیم بود ومجموعه هایی به نام اصل ،کتاب ،نوادر ،جامع ،مسند ومانند آن عهده دار فقه وفتوا بود.
در قرن چهارم روش فتوا تغییر کرد ،به این صورت که سند حدیث از متن روایات حذف شد .شاید اولین کسی که این روش را پیش کشید ،علی بن الحسین بن موسی بن بابویه قمی پدر شیخ صدوق (متوفی۳۲۹)باشد.
وی کتاب فتوایی به نام شرائع نوشت که برخی معتقدند کتاب معروف به فقه الرضا همان کتاب شرائع ابن بابویه است.
شیخ صدوق (متوفی۳۸۱)نیز همان روش پدر را پی گرفت وکتاب هایی مانند المقنع والهدایه را بر همان اساس سامان داد .شیخ طوسی نیز کتاب نهایه را به سبک فقه متلقی نگارش کرد.
این روش در فقه که مواظب بر متن روایت می شود ،همان فقه مأثور ویا مسائل واصول متلقاست .ازاین روی درباره این کتاب ها گفته شده که به هنگام نایابی روایت ،با متون این کتاب ها معامله روایت می شده است .
فقه دفتری از روش مأثور ومتلقا در مرحله ای دست خوش تحول وتغییر شد. وابن ابی عقیل عمانی وابن جنید اسکانی روش جدیدی را مطرح کردند وباب اجتهاد وتفریع واستدلال را بر روی فقه گشودند .عمانی کتابی به نام المتمسک بحبل آل الرسول واسکانی کتابی به نام الاحمدی فی الفقه المحمدی نوشت که جزءنخستین کتاب های فقه استدلالی واستنباطی به شمار می آیند.
این اقدام تحول گرایانه ،با مخالفت جدی فقها روبه روشد تا جایی که آنها به برخی افکار واندیشه های مردود ومذموم متهم گردیدند .اما به هر حال این تحول رخ داد وفقه از منهج مأثور ومتلقا به سبک اجتهادی واستنباطی متحول شد وراه برای آیندگان هموار گردید.پس از آن کتاب هایی با روش فقه استنباطی واجتهادی نگارش یافت ورواج پیدا کرد که مقنعه شیخ مفید ،انتصار وناصریات سید مرتضی ومبسوط شیخ طوسی ،از آن جمله است.
شیخ طوسی از جو حاکم بر حوزه آن روز در مقدمه کتاب مبسوط گزارشی شنیدنی دارد.وی می نویسد:
مدت ها بود که بنا داشتم در پاسخ به ایراد مخالفان شیعه که فقها آنها را ضعیف ومحدود می شمارند کتابی بنویسم اما از ترس جوّ آن روز بیم ناک بودم ؛زیرا در فضای حوزه آن روز چنان فکرها با عین عبارات والفاظ روایات انس وخو گرفته بود که اگر مسئله با عبارتی مغایر با الفاظ روایت بیان می شد مایه تعجب وشگفتی می شد.
ومن کتاب نهایه را در گذشته به همان منوال نوشتم تا باعث وحشت عده ای نشود اما اینک زمان آن رسیده است تا کتابی درفقه استدلالی واستنباطی بنویسم که دیگر آن روش جواب گوی نیازها نیست.(۲۶)
[هیچ شری برای مردم زیان بارتر از آن نیست که بگویند:گذشتگان چیزی برای آینده باقی نگذاشته اند وهمه چیز را گفته اند وهمه کارها را تمام کرده اند .این خلاف واقعیت وبستن باب علم وتحقیق وپیشرفت وترقی جامعه انسانی است.]
مرحله تفریع وترویج فقه مستنبط که تحولی بزرگ وجنبشی مبارک در تاریخ فقه به شمار می آید ،به دست توانمند شخصیت هایی چون شیخ طوسی وشاگردانش پایه گذاری وتثبیت شد.(۲۷)
این تحول مبارک وجنبش عظیم ،فقه بسیط در حد مقنعه وانتصار را تا فقه مبسوط ومفصل در حد جواهر الکلام ،مکاسب ومصباح الفقیه ارتقاء،توسعه وعمق بخشد.
در دوران این فقه مستنبط تحولات دیگری مانند فقه اخباری وفقه اصولی رخ داد .درمبانی واصول فقه مستنبط ومفرع نیز مدرسه ها ومسلک های زیادی مطرح شد،مانند مسلک اخباری ،اصولی ،انسدادی ،انفتاحی ،صحیح اعلائی ،وثوق سندی ،وثوق صدوری و…که هر کدام در نوع استنباط واتخاذ رأی فقهی دخالت دارند.
تحول در فتاوا وآراءفقهی
بستر فقاهت شاهد دگرگونی اساسی وتحولات فراوانی بوده است .گاهی شهرت فقهی وفتوایی برانفعال ماءبئر،به شهرت فقهی بر اعتصام ماءبئر تغییرمی یابد وفتوابه وجوب نزح به استحباب تبدیل می شود.
شهرت فتوایی در میان متقدمان بر عدم جواز نماز در لباس مشکوک ،به شهرت فتوا متأخران بر جواز نماز در مشکوک مبدل می شود.روزگاری فتوا به جواز صلاه در مشکوک ،مخالف مشهور وشاذ تلقی می شدودر روزگاری دیگر فتوا به عدم جواز صلاه در مشکوک ،مخالف مشهور وشاذ شمرده می شود.(۲۸)
فتوا به تنجیس متنجس مورد اتفاق اصحاب وبلکه جزءضروریات فقه شمرده می شود اما وقتی فیض کاشانی در مفاتیح الشرائع با آن مخالفت می کند،همه او را مورد حمله و اعتراض های شدید قرار می دهند وکلمه استرجاع بر زبان ها وقلم ها جاری می شود وفریاد سلام علی الفقه والفقهاءبلند می شود ،ولی پس از مدتی کسانی در میان فقها مانند محقق سبزواری ودیگران پیدا می شوند که از رأی فیض حمایت می کنند.
به هر حال سرگذشت وسرنوشت مسئله منجسیه متنجس تا به آنجا کشیده می شودکه شعار وشعر:
والحکم بالتنجیس اجماع السلف
وشذ من خالفهم من الخلف
با شعار وشعر دیگری مقابله می شود:
والحکم بالتنجیس أحداث الخلف
ولم نجد قائله من السلف(۲۹)
در بحث نماز جمعه در عصر غیبت امام عصر(عج)ملاحظه آراء از حرمت تا وجوب عینی ونوع ادبیاتی که در رد واستدلال ها به کار رفته است ،عبرت انگیز ودرس آموز است .
تحول ودگرگونی دراین مورد دیگر اگر تحول ودگرگونی درفقه وفتوا نیست پس چیست؟
تحول مبارک
حوزه های علمیه با رشته های مختلف علمی همه رویش وپویش وحیات وبالندگی وماندگاری وشکوه وشکوفایش را به ویژه در دو دانش فقه واصول ،رهین تحولاتی است که همواره در حوزه ها ومدارس ومناهج ومتون آن چون خون جریان وسیلان داشته است.
حوزه ها به هر مقداری که از تحرک باز مانده اند ،دچار رکود ،افول،کم جانی وبی رونقی شده اند.
بنابراین ،نفی وانکار تحول ویا مقابله ومخالفت باآن نتیجه ای بجز افول ،بی فروغی ومرگ علم وحوزه ها را در پی نخواهد داشت .به عبارت دیگر مخالف تحول ،مخالف پیشرفت ومنکر تحول ،منکر تعالی،ترقی وتکامل حوزه است .
از این روی تحول ،مخالف ندارد و آنچه هست نگرانی ها ،دلهره ها ودغدغه هایی است که باید باشد ومقدس وستودنی است .در اینجا مروری گذرا به ریشه برخی از این نگرانی ها خواهیم داشت:
انفطام از وضع مألوف
جدایی از آنچه انسان با آن انس والفت گرفته وبه آن عادت کرده ،کاری دشوار است .انفطام یعنی گرفتن بچه از شیر مادر یا دایه پس از دوسال دوران شیر خوارگی .جدایی از محیط ویا دوست ،هجرت از سرزمینی به سرزمین دیگر،رحلت از دنیا ورفتن به سرای ابدیت ،فاصله گرفتن از استاد یا کتاب یا حوزه درسی مورد انس والفت ،همه وهمه در اصل دشواری وجدایی از وضع مألوف اشتراک دارند.درحالی که بسیاری از این هجران وفراق ها ودوری وجدایی ها ،سازنده وموجب تعالی ،ترقی وتکامل است.
جدایی وفاصله طلبه ای محصل ومشتاق درس وبحث ودوری او از حوزه هر چند برای انجام مسئولیت به قدری سخت وناگوار است که کناره گیری یک صاحب منصب از ریاست وسیاست دشوار وتلخ است .هر چند این جدایی ودوری ممکن است سرآغاز یک تحول وشروع فصل جدیدی از زندگی باشد.
انتقال از یک مرکز علمی ،عبور از یک متن درسی،فاصله با یک استاد ،گذشت از یک اندیشه وخلاصه رها کردن یک روش وشیوه که سالیان دراز معمول ورایج بوده ،به مقتضای قاعده فطام از وضع موجود ،سخت ودشوار است .
در آنجا سخن درباره اصل قانون فطام است ؛اما اینکه آیا آن جدایی وانتقال درست ولازم است وباید انجام بگیرد وهر چند تلخ وسخت است یا نباید صورت بگیرد ،هر چند ممکن است فوائدی در پی داشته باشد،بحث ومطلب دیگری است.
إن الفطام عمّاانشات علیه الطلاب وألفته الطباع متعسر الا بعد طول الجهاد والدفاع ووفور الإطلاع ؛(۳۰)
جدا شدن از وضعی که طلبه ها به آن عادت کرده اند وطبیعت ها با آن خوی گرفته اند ،دشوار است واین جز با تحمل تلاش مداوم وزیادی اطلاعات میسر نمی شود
راستی تغییر شرایط که به آن عادت شده است در حکم معجزه است.
عبور از نهایه به شرائع
کتاب نهایهالاحکام شیخ طوسی مدت ها متن درسی حوزه در رشته فقه بود وتمام همت اساتید ،صرف فهم وتفهیم عبارات ومطالب آن می شد تا اینکه شرائع الاسلام محقق حلی جای گزین آن شد.
اما این انتقال به راحتی وبه سادگی انجام نگرفت .آورده اند سه تن از فقهای شاگردان شیخ طوسی در حوزه بغداد آن روز،به نام های حسین بن مظفر حمدانی قزوینی ،عبدالجبار بن علی المقرئی رازی وحسن بن حسین بن بابویه معروف به حسکا که جد شیخ منتخب الدین صاحب فهرست است ،درباره نهایهوترتیب ابواب وفصل بندی های آن نظرات ،انتقادات واعتراضاتی داشتند.
سرانجام پس از سه روز روزه داری با غسل به حرم امام علی (ع)مشرف وبه امام متوسل شدند .حضرت امیر به خواب هر سه نفر آمد وفرمود:
لم یصنّف مصنّف فی فقه آل محمد (ص)کتاباً أولی بأن یعتمد فیه ویتخذ قدوهًویرجع إلیه من کتاب النهایهالذی تنازعتم فیه وإنما کان ذلک لأن مصنفه إعتمد فیه علی خلوص النّیه لله والتقرب والزلفی لدیه فلا ترتابوا فی صحّه ما ضمنه مصّنه واعملوا به واقیموا مسائله فقد تعنی فی تهذیبه وترتیبه والتحّری بالمسائل الصحیحه بجمیع أطافها؛(۳۱)
در فقه آل محمد (ص)کتابی شایسته تر از نهایه که می تواند مورد اعتماد وعمل باشد نوشته نشده است .نویسنده آن را با خلوص نیت وبرای تقرب به خدا نوشته است .در درستی آن شک نکنید وبه آن عمل کنید ومسائل آن را حفظ کنید که نویسنده برای ترتیب وتهذیب وجست وجو در مسائل آن رنج فراوان متحمل شده است .
آن سه نفر بدون آنکه خواب خود را برای یک دیگر تعریف کنند ،آن را نوشتند تا جهت عذر خواهی با شیخ دیدار کنند ولی شیخ قبل از این که آنان سخنی بگویند ،جریان خواب آنها را بازگو نمودند؟!
متتبع بزرگوار جناب آقا بزرگ تهرانی پس از نقل این جریان از حاجی نوری ،به تحلیل وشرح آن پرداخته است وآن را دلیل بر اخلاص شیخ دانسته است.
آری ،درجریان عبور از یک متن یا روش ویا مدرسه ومنهج مألوف ممکن است خواب ها دیده ومعجزه وکرامت ها بیان شود واحیاناً رمی وطعن ها نسبت به تحول خواهان صورت پذیرد.وآن خواب ها نه ساختگی بلکه واقعی است ؛زیرا خواب انعکاس بیداری است .وقتی در بیداری شیخ ونهایه او را چنان قدسی کنند که معترضین ومنتقدین علمی برای آن که مبادا گرفتار گناه شده باشند سه روز روزه وغسل زیارت وتوسل به امام (ع)پیدا می کنند ،قاعده آن است که چنین خوابی ببینند .الله العالم .
صلابت حوزه های علمیه
صلابت در حفظ اصالت ها ودیر پذیرفتن طرح وتفکرات جدید ،یکی از قوت های انحصاری وقابل ستایش حوزه های علمیه است.
نگه داری از مواریث گذشتگان وحفظ متون اصلی از دست برد حوادث از وظایف خاص عالمان دین ورسالت سنگین آنان است .
اگر این همه حساسیت ومقاومت در حوزه ها نبود وهر طرح ناپخته وفکر ناروایی به راحتی درحوزه راه می یافت ؛موجودیت حوزه به مخاطره می افتاد وچه بسا در طول زمان استحاله فرهنگی صورت می پذیرفت .
هر گونه طرح واندیشه نو تا به قوت وقدرت علمی نتواند حوزه را قانع کند،جایگاهی نمی یابد وپایدار وماندنی نخواهد شد.این درسی است که حوزه از ائمه دین (ع)آموخته است .
اگر مخالفت های جدی امامان دین (ع)در برابر قیاس وفلسفه بافی ها ودخالت دادن ذوق وسلیقه های فلسفه بافان نبود ،معلوم نبود چه بر سر اسلام واحکام آن می آمد واگر تصلب ومقاومت ائمه (ع) در برابر فلسفه بافی ها نبود ،امروز به بهانه مشروعیت اجتهاد ،احکام الهی را منهدم می کردند.
این حساسیت های مقدس است که کیان حوزه واحکام را حفظ کرده است وممکن است برای عده ای ناگوار باشد که احمد بن محمد بن عیسی اشعری قمی ،سه تن از علما به نام های احمد بن محمد بن خالد برقی ،سهل بن آدم رازی ومحمد بن علی صیرفی را به جرم واتهام نقل روایت از ضعفا واعتماد بر مراسیل وبی مبالاتی در نقل روایات ،از حوزه علمیه قم اخراج وتبعید می کند .هر چند پس از توجه به اشتباهش ،با پای برهنه در تشییع جنازه برقی شرکت می کند تا بتواند خطای خود را جبران کند .(۳۲)
نمونه دیگر اینکه فقها به آراء فقهی ابن جنید اسکانی وابن ابی عقیل عمانی ،به همه احترامی که برای آن دو قائلند ،اهمیتی نمی دهند ؛زیرا معتقد بودند آن دوتمایل وگرایش به قیاس داشته اند .همچنین با آراءوفتواهای شاذ ونادر با قاطعیت برخورد می کردند وگاهی صاحبان این گونه آراءواندیشه ها را ،با همه بزرگی که داشته اند،متهم به بی سوادی ویا کج سلیقگی می کردند.این همه نه از سر مخالفت با تحول وتکامل حوزه ها بلکه با انگیزه حفظ موجودیت حوزه ها در برابر هجوم افکار نوپیدا وبی سابقه وبی ریشه بوده است .
به هر حال این تصلب وحساسیت در برابر حرکت ها وموج های جدید علمی ،ستودنی است واز امتیازات حوزه ها به شمار می رود ونشانه حیات وزنده بودن حوزویان است ؛زیرا هدف حفظ موجودیت وتمامیت فرهنگ اصیل وکهن دینی ومیراث پربهای سلف صالح است نه جمود ورکود ومخالفت با تحول تغییرات سازنده واصلاحی .
حوزه های فقاهتی امامیه هشدارهای بازدارنده مانند:«مهلاًیا ابان »؛«ان السنه اذاقیت محق الدین ».«ولیس شیءبا بعد من قلوب الرجال من دین الله ».(۳۳)ومبارزه جدی وبی ملاحظه با قیاس وفلسفه بافی ،فراخوان هایی نیز دارد مانند:«فلولا نفر من کل فرقه منهم طائفه لیتفقهوا فی الدین »؛(۳۴)«وعلینا القاءالاصول ان تفرعوا ».(۳۵)«وهذا باب ینفتح منه الف باب ».
دشواری و پیچیدگی کار در این است که انسان بتواند بازشناسی کند که کجا جای مهلاًاست نا آرام باشد وتند نرود وکجا جای تفریع وفتح ابواب است تا از یک اصل هزار حکم استفاده شود .هنر فقاهت واجتهاد در همین است .مبارزه با قیاس ،مخالفت با تعقل نیست وصلابت در برابر تحول خواهی ،طرف داری از جمود و رکود نیست .دراین باره سخنان محققانه آقا باقر وحید بهبهانی بسیار خواندنی است:
دو اصل بسیار مهم وجود دارد که بسیاری آن دو را در هم آمیخته اند:
یکی ممنوعیت تعدی از نص ودیگری وجوب تعدی از آن است .
بی توجهی به این حقیقت وعدم تشخیص درست موارد آن دو اصل ،موجب تخریب دین وخراب کاری های زیادی در سراسر فقه می شود.
یحرم التعدی عن النصوص جزماًویحرم عدم التعدی أیضاًجزماً ویحرم مخالفهالنصوص جزماًویحرم عدم المخالفهجزماً.
فلا بد ّللمجتهد من معرفه المقامین وتمییزهما …وعدم الفرق بین المقامین اعظم خطراًعلی المجتهد.
ولو کان أحد لم یفرق ولم یعرف ما به الفرق یخرب فی الدین تخریبات کثیره من أوّل الفقه إلی آخره .(۳۶)
به گفته صاحب جواهر اگر فقیه وحوزوی دربرابر هر موجی ویا گردبادی بلرزد ودچار تردید شود ودر اصول وقواعد شک وتردید به خود راه دهد ویا با هر حرکت جدیدی مخالفت ورزد وجمود به خرج دهد ،هیچ گاه درخت فقاهت سرسبز نمی ماند.
لو ساغ للفقیه التردد بکل ما یجد أوالجمود علی کل ما یرد ما أخضر للفقه عود .(۳۷)
نتیجه آنکه مواضع بازدارنده فقیهان با بصیرت ،باعث استحکام هر چه بیشتر حوزه وقوت وماندگاری آن شده است . چنان که پذیرش طرح واندیشه های معقول ومنطقی ،موجب رشد ،توسعه ،تعالی وتکامل حوزه بوده است .بنابراین ،بسیاری از تصلب ها را نباید به معنای مخالفت با تحول وتغییرات اصلاحی تفسیر تلقی کرد.
تحول وموضع گیری ها
عملیات اصلاحی وتحول گرایانه حوزه های علمیه در طول تاریخ با یکی از این سه عکس العمل روبه رو بوده است:
- موضع سلبی:همواره در حوزه ها کسانی بوده اند که به دلایل مختلف در برابر هرگونه تحول وتغییرات مقاومت ومخالفت می کرده اند.واز هر چه نام آوری ویا تحول خواهی داشته است هراسان وبیم ناک بوده اند و صاحبان افکار نو وتحول گرا را مردمانی بی سواد ویا تحت تأثیر نیروهای مغرض وبیرون از حوزه می دانسته اند .این گروه طرفدار اصالهالخشیهو از هر گونه تفرد وتحول سخت گریزان بوده اند.
۲. موضع ایجابی:برخی افراد نیز درحوزه هستند که به جهاتی از جمله بی توجهی به ابعاد وسیع مسائل وتحت تأثیر نوخواهی ونوگرایی از هر چه دارای رنگ جدید باشد استقبال می کنند،بی آنکه بدانند ویا احتمال دهند که در پس این تغییرات وتجدد گراییها ممکن است اصول ارزش ها واصل میراث علمی وفرهنگی ومذهبی به یادگار مانده از گذشتگان ،دست خوش تاراج وغارت وآسیب شود.
۳. موضع اعتدالی:
در حوزه های علمیه همواره خط میانه ای وجود داشته است که نه با هرچه قدیم ومتعلق به گذشته است به دلیل قدمتش ،دل بسته واسیر آن هستند ونه با هر چه عنوان جدید ونو دارد به صرف آنکه تازه از او رسیده است ،دشمنی می کنند .چنان که نه هرچه تعلق به گذشته دارد را بی مصرف وفرسوده می شمارند ونه هر چه نو وجدید است را می پسندند.
بلکه برای پذیرش هر چیزی چه کهنه وچه نو ،معیار وملاک دارند وآن این است که هر چه کارآمد وموثر است را می پذیرند وحفظ می کنند خواه قدیمی باشد یا جدید.
این گروه در طول تاریخ حوزه های علمیه ،با کمال حساسیت ومسئولیت جریان ها را زیر نظر داشته اند تا به بهانه تحول ،پشتوانه های فرهنگی ،مذهبی وملی دچار آسیب نشود ویا به بهانه حفظ مواریث دچار رکود وانزوا وعقب ماندگی از زمان ونیازهای زمانه نباشد.
برای نمونه صاحب جواهر در قبال تحول خواهی ابن ادریس حلی پس از رکودی دراز مدت که پس از شیخ طوسی به وجود آمد ،دوگونه برخورد دارد:
۱. موضع گیری نقادانه وهشدار دهنده نسبت به تند روی ها؛
۲. حمایت وتشویق نسبت به نو آوری ها.
موضع باز دارنده صاحب جواهر آن است که وقتی ابن ادریس به ابن براج اعتراض می کند که چون کندوکاو نکرده ودیدگاه های شیعه وسنی را به خوبی باز شناسی نکرده است دچار اشتباه شده وهمانند شخص شب کور عمل کرده است ،صاحب جواهر می نویسد:«خود وی در خبط وخلط در غلطیده است ودچار لغزش های فقهی واجتهادی فراوانی شده است که همه ناشی از بی مهری وکم لطفی وجسارت نسبت به بزرگان فقاست ».(۳۸)
موضع حمایت گرانه صاحب جواهر این است که وقتی علامه حلی برابن ادریس طعن وایراد می کند ،صاحب جواهر در دفاع از وی می نویسد:(این نوع سخن وبرخورد ،شایسته کسی نیست که برای نخستین بار پس از شیخ طوسی ،باب اجتهاد وتحقیق را باز نمود وآغاز گر تحولی عظیم در حوزه فقاهت بود ».(۳۹)
این گونه است که ما امروز شاهد فقهی اصیل ومترقی هستیم .بالندگی وزایندگی فقه ،باز هم نیازمند حوصله وسعه صدر بزرگان وغیرت وهمیت وحساسیت های بجا وبه مورد بزرگان عرصه فقاهت واجتهاد است .
تجددزدگی وتحجر گرایی هر دو ،خطر وآفت پیشرفت حوزه ها بوده است .سیستم فقاهتی امامیه این افتخار بزرگ را داشته ودارد که نه به سرعت تحت تاثیر هر صدای اصلاح طلبانه قرار می گیرد ونه هر فکر واندیشه اصلاحی دشمنی می کند ؛بلکه به دور از هر گونه تجددزدگی ویا تحجر گرایی بر خط میانه اجتهاد حرکت کرده است .
پاس داشتن حرمت پیش گامان ساحت فقاهت
عقلای عالم برای پیش کسوت ها وپیش گامان واستادان هر فن ورشته ای حرمت واحترام قائلند واندیشه ،آثار وتجربه های آنان را چراغی فراروی راه آینده وپشتوانه ای برای حرکت های سازنده خود می دانند وبا جدیت از میراث آنان صیانت می کنند .این روش عقلایی که مورد سفارش دین است ،درباره پیش گامان معارف الهی وعلوم اسلامی ،به ویژه دانش شریف فقه باید با حساسیت هرچه تمام تر رعایت ومورد توجه قرار گیرد .
این شائبه وشبهه شیطانی ممکن است درباره فقه مطرح باشد که بزرگ داشت وپیروی از فقیهان ،تقلید ونشانه عدم استقلال در رأی وفکر است پس برای آنکه استقلال در رأی به گونه اجتهادی ثابت شود ،باید آراءواندیشه های فقیهان به چالش کشیده شود که نتیجه این بحث ها ومناقشه ها گاهی موجب حرمت شکنی وبی احترامی به بزرگان می شود .باید توجه داشت که آنان به دلیل نزدیکی به عهد ائمه وحمل وحفظ ونشر احکام دین ،چه بسا آشنا تر از متأخران باشند .«ولاینبئک مثل خبیر».و«لولا هم ما کنا نعرف الدین والمذهب والفروع والأصول ».
ما به واسطه آنها دین ومذهب وفروع واصول مسائل واحکام الهی را دریافت کرده ایم .نباید خدمات ،زحمات ومیراث عظیم وماندگار علمی وفکری آنان را با بی توجهی وغفلت به فراموشی سپرده و خود وجامعه علمی را از آن محروم سازیم .
درنهایت سخن خود را با کلامی از فقیه مجددّ؛وحید بهبهانی به پایان می بریم:
یا أخی قد حصل التجربهلی فعلیک بما ذکرت ثم علیک بما ذکرت وایاک وثم ایاک عن تنفر قلبک من فقهائنا ومیله عنهم إلی نفسک فإن فیه المحرومیهعن نیل درجهالفقه ألبته رأساًوأصلاًوالوقوع فی وادی والحیره والضلالهوالجهل والحمق الشداید کما شاهدت عیاناً نعوذ بالله من ذلک ؛(۴۰)
ای برادر با تجربه برای من حاصل شده است ،پس آنچه را می گویم رعایت کن .برحذر باش که مبادا از فقها روی برگردانی ودر دلت نسبت به آنان چرکین شود وبه خودت تمایل پیدا کند .چرا که این کار باعث محرومیت کلی از رسیدن به درجه فقاهت وافتادن در وادی حیرت وسرگردانی وگمرامی وجهالت وحماقت شدید می شود چنانچه من به چشم آن را دیدم .پناه می بریم به خدا از آن !
پی نوشت:
۱.آنچه از آن کتاب امروز در دست است ،مختصر التذکرهاست که شاگرد شیخ مفید جناب کراجکی (متوفی ۴۴۹)آن را در کنز الفوائد آورده است ودر مجموعه مصنفات شیخ مفید چاپ شده است.
۲.الذریعه الی الشریعه،ج۱،ص۱-۲،(با دخل وتصرف).
۳.شاید شیخ طوسی از کتاب ذریعه بی اطلاع بوده چون شاید هنوز آن را ارائه نکرده بوده است .ر.ک:العده،ج۱،ص۳-۴.
۴.سرائر:ج۱،ص۴۴.
۵.همان ،ص۴۵.
۶.معارج الاصول،ص۴۳.
۷.نهایهالاصول الی علم الاصول،ج۱،ص۶۲.
۸.نک: زبدهالاصول ،ص۱۸-۲۳،(مقدمه )؛ونیز زبدهالاصول مع حواشی المصنف علیها ،تحقیق سید علی جبار گلباغی ،انتشارات دارالبشیر،قم ،۱۳۸۳،ص۴۴.
۹.کاظمی ،فرائد الاصول ،انتشارات چاپ جامعه مدرسین قم ،ج۱،ص۱۲،(مقدمه).
۱۰.بحر الفوائد ،ص۵۲.
۱۱.کفایهالاصول،ج۲،ص۴۱۵.
۱۲.بدائع الافکار ،ص۴۱۱-۴۱۲.
۱۳.خاطرات آقای احمد منتظری موحد ،به نقل از آقای زاهدی،نشریه افق حوزه ،۸آبان ۱۳۸۷،سال هفتم ،ش۲۰۵.
۱۴.نشریه افق حوزه ،۸آبان ۱۳۸۷،ص۴.
۱۵.شیخ محمد حرز الدین ،معارف الرجال ،ج۲،ص۳۲۳.
۱۶.به نقل از آیت الله سید موسی زنجانی (دام ظله ).
۱۷.تلخیص الشافی ،ج۱،ص۵۱-۵۰
۱۸.سرائر:ج۱،ص۴۵.
۱۹.سید مجاهد ،مفاتیح الاصول ،ص۳۳۶-۳۳۷.(به نقل از:علامه بحر العلوم ،الفوائد الاصولیه ).
۲۰.نک:نشریه کاوشی نو در فقه ،سید احمد حسینی خراسانی ،«مقاله اجتهاد و نواندیشی»،ش۶.
۲۱.اجتهاد در اسلام ،ص۵۶-۵۷.
۲۲.نهضتهای اسلامی ،ص۷۵.
۲۳.ختم نبوت ،ص۹۵.
۲۴.ومضات،ص۴۵۴.
۲۵.موسوعهالنجف الاشرف،ج۹،ص۱۴۱،۱۲۹،۹۰،۶۰،و…
۲۶.مبسوط،ج۱،ص۱-۳(با دخل و تصرف)
۲۷.یاد آور شدیم که شیخ و هم فکرانش در این نهضت فقهی از عمانی و اسکانی الهام گرفته اند و حتی ممکن است انتخاب برخی کتاب ها مانند تهذیب الاحکام نیز با الهام از تهذیب الشیعه لاحکام الشریعه اسکانی باشد که شیخ طوسی دروصف آن گفته است:«کتاب کبیر علی عشرین مجلداً«(الفهرس ،ص۱۶۰).
۲۸.میرزای نائینی ،رسالهالصلاه فی المشکوک ،انتشارات مؤسسه آل البیت قم ،ص۷؛مستمسک ،ج۵،ص۳۲۷.
۲۹.نک سید خوئی ،التنقیح ،ج۲،ص۲۲۴.و نیز نک:همدانی ،مصباح فقیه ،ج۸،ص۳۳.
۳۰.شیخ اسدالله تستری ،کشف القناع عن وجوه حجیه الاجماع ،ص۳.
۳۱.حاجی نوری ،مستدرک الوسائل ،چاپ قدیم ،ج۳،ص۵۰۶و چاپ جدید ،ج۳،ص۱۷۱.
۳۲.قاموس الرجال ،ج۱،ص۵۹۰.
۳۳.محاسن ،ج۱،ص۲۶۸.
۳۴.سوره توبه ،آیه ۱.
۳۵.بحار الانوار ،ج۲،ص۲۷۲؛شیخ حر،الفصول المهمه،باب ۴۲،ص۲۴۷؛خصال ،ج۲،ص۶۴۴.
۳۶.الفوائد الحائریه،فائده ۲۹،ص۱۷۷و۲۹۳و فائده ۱۱از فوائد جدیده ،ص۴۹و نیز فائده ۱و۲؛مصابیح الضلام (شرح مفاتیح الشرائع )،ج۱،ص۳۲.
۳۷.جواهر الکلام ،ج۲۹،ص۲۱۶.
۳۸.همان ،ج۳۸،ص۶۷-۶۸.
۳۹.همان ،ج۳۲،ص۲۸۲.
۴۰.الفوائد الحائریه،فائده۳۴از فوائده جدیده،ص۵۱۰.
منبع: راسخون (نشریه کاوشی نو در فقه اسلامی،شماره۵۶)