- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 6 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
شبهه
برخی تصور می کنند که سکوت حضرت علی – علیه السلام- در برابر خلفا موجب گردید که در میان مسلمانان فرقه هایی به وجود آید و باعث انحراف مسلمانان از دین اسلام شود. یعنی وظیفه امام علی علیه السلام این بود که باید جلو انحرافات را می گرفت و با بیان اسلام و اقعی نمی گذاشت که مسلمانان به فرقه های مختلفی تقسیم شوند.
پاسخ شبهه
امام علی ـ علیه السلام ـ پس از پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ شایسته ترین فرد برای ادارۀ امور جامعۀ اسلامی بود و در حوزۀ اسلام به جز پیامبر اسلام هیچ کس از نظر ایمان، فضیلت، تقوا، علم، بینش فقهی، قضایی، جهاد و کوشش در راه خدا و سایر صفات عالی انسانی به پای علی ـ علیه السلام ـ نمی رسید.
به دلیل همین شایستگی ها، آن حضرت بارها به دستور خدا و توسط پیامبر اسلام به عنوان رهبر آیندۀ مسلمانان معرفی شده بود. از اینرو انتظار می رفت که پس از درگذشت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ ، بلافاصله علی ـ علیه السلام ـ زمام امور را در دست گیرد و رهبری مسلمین را ادامه دهد. اما عملاً چنین نشد و مسیر خلافت اسلامی پس از پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ منحرف گردیده و علی ـ علیه السلام ـ از صحنۀ سیاسی و رهبری جامعه به انزوا کشانده شد. در عین حال آن حضرت این انحراف را تحمل نکرد و سکوت در برابر آن را ناروا شمرد و بارها با استدلال ها و احتجاج های متین خود، خلیفه و هواداران او را مورد انتقاد و اعتراض قرار داد. اما گذشت زمان و سیر حوادث نشان داد که این گونه اعتراض ها چندان سودی ندارد.
در این هنگام علی ـ علیه السلام ـ بر سر دو راهی حساس و سرنوشت سازی قرار گرفت: یا می بایست به کمک مردان خاندان رسالت، و علاقه مندان راستین خویش که حکومت جدید را مشروع و قانونی نمی دانستند بپاخیزد و با توسل به قدرت، خلافت و حکومت را قبضه کند. و یا آنکه وضع موجود را تحمل کرده و در حد امکان به حل مشکلات مسلمانان و انجام وظایف خود بپردازد.
از آنجا که در رهبری های الهی قدرت و مقام، هدف نیست، بلکه هدف چیزی بالاتر از حفظ مقام و موقعیت است و وجود رهبری برای این است که هدف والا در به وسیله آن محقق شود، از این رو ناگزیر شد که از میان مقام و هدف، یکی را برگزیند و در نتیجه هدف را بر حفظ مقام و موقعیت رهبری خویش ترجیح داد.[۱]
پس از این مقدمه برای دریافت پاسخ شبهه، توجه به مطالبی که ذیلاً ذکر می شود لازم است:
امام علی ـ علیه السلام ـ با این که خلافت خلفا را به رسمیت نمی شناخت، و خود را وصی منصوص پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و شایسته ترین فرد برای ادارۀ امور سیاسی و دیگر مسایل رهبری می دانست، هر گاه پای مصالح اسلام و مسلمین به میان می آمد، از هر نوع خدمت و کمک و بلکه فداکاری و جانبازی دریغ نداشت، و با چهرۀ باز به استقبال مشکلات می شتافت. او که برا ی حفظ دین نوپای اسلام زحمت ها و رنج ها کشیده و در راه آن خون ها نثار کرده بود، ایمان و وجدان پاک علی ـ علیه السلام ـ اجازه نمی داد در برابر مشکلات اسلام و امور پیچیدۀ مسلمانان، مهر سکوت بر لب نهد و خود را از هر نوع مداخله کنار بکشد. شخصیت امام بالاتر از آن بود که مانند برخی بیندیشد و بگوید: حالا که زمام خلافت را از دست من گرفته اند، در هیچ امری از امور مملکت مداخله نمی کنم، در حل هیچ مشکلی گام برنمی دارم، تا هرج و مرج، محیط اسلام را فرا گیرد، و موج نارضایتی بالا رود، و دستگاه خلافت دچار تزلزل گردد، و سرانجام سقوط کند.[۲]
بقاء و پایداری اسلام، توسعه و گسترش آن در جهان، آشنا ساختن امت به معارف و اصول و فروغ اسلام، برای امام هدف اساسی بود و تا آنجا که راه به روی امام باز بود، و دستگاه خلافت مزاحم وی نبود، و احیاناً دست نیاز به سوی او دراز می کرد، از رهبری و راهنمایی نه تنها مضایقه نداشت، بلکه استقبال می نمود.[۳]
سکوت امام ـ علیه السلام ـ در دوران برکناری او از مقام خلافت، که بیست و پنج سال به طول انجامید، سکوت مطلق، به معنای دوری از هر نوع مداخله در امور رهبری نبود، بلکه در حالی که مقام خلافت و رهبری سیاسی را دیگران اشغال کرده، و نصب و عزل افراد و اختیار دارایی اسلام به دست آنان بود ، در عین حال امام علی – علیه السلام- مرجع فکری و یگانه معلم امت بود و تمام طبقات در برابر دانش او خضوع می کردند.[۴]
امام ـ علیه السلام ـ در نامه ای که به مردم مصر فرستاد به این حقیقت تصریح می کند، و علت همکاری خود را در حفظ مصالح کلی اسلام، پس از دوری از خلافت چنین تشریح می نماید: من در آغاز کار، دست نگاه داشتم (و آنان را به خود واگذاشتم) تا این که دیدم گروهی از اسلام برگشته و مردم را به محو دین محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ دعوت می کنند، ترسیدم که اگر به یاری اسلام و مسلمانان برنخیزم، رخنه و یا ویرانی در کاخ اسلام ببینیم که مصیبت آن برای من بزرگتر است، از دوری از حکومت چند روزه که بسان سراب زایل می شود.[۵]
امام به صورت یک سرپرست و حامی دلسوز دین، درست است که در دوران خلفا سکوت سیاسی کرد، و مسئولیتی را نپذیرفت ولی در عین حال هیچ گاه دربارۀ اسلام و دفاع از حریم دین شانه خالی نکرد، بلکه نیازهای فکری و علمی اسلام را در دوران های مختلف خلافت برطرف می کرد، و خلفا پیوسته از افکار بلند و راهنمایی های واقع بینانۀ آن حضرت بهره می بردند.
فعالیت های امام در این دوران را می شود در امور زیر خلاصه نمود:
تفسیر قرآن و حل مشکلات بسیاری از آیات، و تربیت شاگردان بزرگی که هر کدام بعدها منشا خیرات فراوانی شدند.
بیان حکم شرعی رویدادهای نو ظهور که در اسلام سابقه نداشت، و یا قضیه چنان پیچیده بود که قضات از داوری دربارۀ آن ناتوان بودند، این نقطه از نقاط حساس زندگی امام است، و اگر در میان صحابه شخصیتی مانند علی ـ علیه السلام ـ نبود، که به تصدیق پیامبر گرامی داناترین امت و آشناترین آن ها به موازین قضا و داوری به شمار می رفت، بسیاری از مسایل در صدر اسلام به صورت عقدۀ لا ینحل و گره کور باقی می ماند.[۶]
پاسخ به پرسش های دانشمندان ملل جهان، بالاخص یهود و مسیحیان که پس از درگذشت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ برای تحقیق و پژوهش دربارۀ آیین وی، رهسپار مدینه می شدند و سئوالاتی را مطرح می نمودند و پاسخ گویی جز علی ـ علیه السلام ـ ، که تسلط او بر تورات و انجیل از خلال سخنانش روشن بود، پیدا نمی کردند و اگر این خلأ به وسیلۀ امام پر نمی شد، جامعۀ اسلامی در سرشکستگی شدیدی فرو می رفت، و هنگامی که امام به کلّیه سئوالات آن ها پاسخ دندان شکن می داد، شادمانی و شکفتگی عظیمی در چهرۀ خلفا که بر جای پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ نشسته بودند، پدیدار می شد.[۷]
هنگامی که دستگاه خلافت در مسایل سیاسی و پاره ای از مشکلات با بن بست روبرو می شد، امام ـ علیه السلام ـ یگانه مشاور مورد اعتماد بود که با واقع بینی خاصی مشکلات را از سر راه برمی داشت و مسیر کار را معین می کرد.[۸]
نتیجه و پاسخ:
درست است که امام در دوران بیست و پنج سال خلافت خلفا، از نظر سیاسی سکوت کرد و مسئولیتی سیاسی نپذیرفت، ولی در عین حال هیچ گاه دربارۀ اسلام و دفاع از حریم دین شانه خالی نکرد، هر وقت پای مصالح اسلام و مسلمین به میان می آمد، از هر نوع خدمت و کمک و بلکه فداکاری دریغ نمی داشت، شخصیت امام بالاتر از آن بود که در برابر مشکلات اسلام و امور پیچیدۀ مسلمانان، مهر سکوت بر لب نهاده و خود را از هر نوع مداخله کنار بکشد، تا سکوت مطلق او باعث زیان اسلام و به وجود آمدن مذاهب مختلف گردد، بلکه وجود مذاهب علل و عوامل مختلفی داشته است که هیچ ربطی به سکوت سیاسی امام نداشته است. بلکه خود مردم است که بنابر تمایلات و خواهش های مادی همراه با ضعف ایمان به سوی راه های انحرافی کشانده می شوند. از اینرو اولین فرقه ای که بلافاصله بعد از وفات پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ به وجود آمد، فرقهای بود که بعد ها اسم اهل سنت را به خود گرفت که بعدها باعث ایجاد فرقه های دیگر گردید.
شاهد بر اینکه جهل و نادانی و تمرد مردم از حق باعث ایجاد فرقه ها می شود، اینست که در زمان خود حضرت علی ـ علیه السلام ـ فرقۀ خوارج به وجود آمد و نیز فرقۀ مرجئه و امثال آنان توسط اصحاب صفین و بنی امیه در همین زمان ایجاد گردید.
پی نوشت:
[۱] . مهدی، پیشوایی، سیرۀ پیشوایان، قم، موسسه امام صادق ـ علیه السلام ـ ، ۱۳۸۴، ص۶۴ـ ۶۵.
[۲] . جعفر، سبحانی، فروغ ولایت، قم، موسسه امام صادق ـ علیه السلام ـ ، ۱۳۷۴، ص ۲۸۳.
[۳] . همان ص۲۸۴.
[۴] . جعفر، سبحانی، پژوهشی عمیق از زندگانی علی ـ علیه السلام ـ ، موسسه نشر جهان آرا، ص۳۸۷.
[۵] . سید علی نقی، فیض الاسلام، نهج البلاغه، ص ۱۰۴۸، نامه ۶۲.
[۶] . سیرۀ پیشوایان، همان، ص۷۱.
[۷] . فروغ ولایت، همان، ص۱۴۶.
[۸] . سیرۀ پیشوایان، همان، ص۷۲.
منبع: نرم افزار پاسخ مرکز مطالعات حوزه.