- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 6 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
شبهه
یکی از شبهاتی که وهابی ها علیه شیعه به آن دامن می زنند سخن ابن تیمیه است که می گوید: «إن الثابت عن علی رضی الله عنه وأئمه أهل البیت من إثبات الصفات لله…» یعنی آنچه که از علی و امامان اهلبیت ثابت شده اثبات صفات برای خداوند است که با عقیده مذهب رافضه(امامیه اثناعشریه)در تناقض است.[۱] یعنی امام علی علیه اسلام برای خداوند صفات را ثابت می داند اما شیعیان صفات را از خدا نفی می کنند.
پاسخ شبهه
عقیدۀ شیعه امامیه دربارۀ صفات خداوند همان عقیدۀ اهلبیت – علیهم السلام- است. عینیت صفات ذاتی خداوند با ذات خدا در خطبۀ اول امام علی -علیه السلام- در نهجالبلاغه با شفافیت کامل بیان شده است. در این خطبه بعد از ستایش خداوند و خلقت مخلوقات به صفت خداوند پرداخته شده و صفت غیر محدود برای خدای متعال ثابت دانسته شده و در توضیح آن فرموده که کمال توحید خداوند متوقف بر اخلاص برای اوست و کمال اخلاص نفی صفات از او است: «…وَ کَمَالُ تَوْحِیدِهِ الْإِخْلَاصُ لَهُ، وَ کَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْی الصِّفَاتِ عَنْهُ، لِشَهَادَه کُلِّ صِفَه أَنَّهَا غَیرُ الْمَوْصُوفِ، وَ شَهَادَه کُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَیرُ الصِّفَه، فَمَنْ وَصَفَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ، وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ، وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ وَ مَنْ جَهِلَهُ فَقَدْ أَشَارَ إِلَیهِ…»
امام علی -علیه السلام- با استدلال عقلی بیان فرموده که صفات ذاتی خداوند عین ذات خدا است و صفتی که زاید بر ذات خداوند باشد عقلا ممکن نیست. بنا بر توضیح علامه جعفری بیان آنچه که در همۀ موارد صفتها و موصوفها بعنوان قانون کلى وجود دارد، ترکب است؛ زیرا صفت و موصوف دو حقیقت جداگانه اى هستند که در یک موجود جمع شده و آن را مرکّب می سازند، که اگر آن دو از نظر حقیقت واقعى که دارند، یکى بودند، انتزاع صفت و موصوف از آن یک حقیقت واقعى امکان پذیر نمى گشت. چون ترکب از دو حقیقت، از هر نوعى که باشد؛ چه ترکب اتحادى مانند ماهیت و وجود و چه ترکب انضمامى مانند آب گل آلود، در ذات احدیت امکان ناپذیر است، از اینرو ذات و صفات الهى فوق مجراى صفت و موصوف هاى معمولى است. این مطلب دلیل آن نیست که خدا صفتى ندارد، زیرا خداوند داراى اوصاف جلال و جمال فراوانى است و امیر المؤمنین -علیه السلام- در جملات اولى این خطبه فرموده است: «الّذى لیس لصفته حدّ محدود»؛ یعنی خدایى است که براى صفت او حد محدودى نیست. پس مراد امام علی -علیه السلام- از این جمله این است که صفات الهى از سنخ صفات سایر موجودات نیست که با موصوف خود ترکب دارند. بیان این مطلب چنین است که در همه موارد صفات و موصوفها بعنوان قانون کلى ترکب وجود دارد؛ زیرا صفت و موصوف دو حقیقت جداگانهاى هستند که در یک موجود جمع شده و آن را مرکّب مى سازند، که اگر آن دو از نظر حقیقت واقعى که دارند، یکى بودند، انتزاع صفت و موصوف از آن یک حقیقت واقعى امکان پذیر نمى گشت. چون ترکب از دو حقیقت از هر نوعى که باشد، چه ترکب اتحادى مانند ماهیت و وجود و چه ترکب انضمامى مانند آب گل آلود، در ذات احدیت امکان ناپذیر است، از این رو ذات و صفات الهى فوق مجراى صفت و موصوفهاى معمولى است. این مطلب دلیل آن نیست که خدا صفتى ندارد، زیرا خداوند داراى اوصاف جلال و جمال فراوانى است، بلکه مقصود چنانکه گفتیم، اینست که صفات الهى از سنخ صفات سایر موجودات که با موصوف خود ترکب دارند، نمى باشد.[۲] پس معنای نفی صفات از خداوند نفی صفات زاید بر خدا است. امام علی – علیه السلام- خودش با استدلال عقلی فرموده است که صفت و موصوف دو چیز جدای از هم هستند و زمانی که صفتی قرین چیزی شود، معنایش این است که آن چیز با این صفت ترکیب شده و با هم یک چیز سوم را که موصوف متشکل از ذات و صفت باشد را به وجود میآورد و در نتیجه موصوف از دو جزء تشکیل میشود که این ترکّب و جزئیت در ذات خدای متعال محال عقلی است.
هنگامی که امام محمد باقر -علیه السلام- دربارۀ صفت قدیم خداوند فرمود: «إنه واحد صمد أحدی المعنى لیس بمعانی کثیرۀ مختلفۀ» به آن حضرت گفته شد که برخی از مردم عراق گمان میکنند: أنه یسمع بغیر الذی یبصر ویبصر بغیر الذی یسمع؛ آن حضرت فرمود: «کذبوا وألحدوا وشبهوا تعالى الله عن ذلک، إنه سمیع بصیر یسمع بما یبصر ویبصر بما یسمع…».[۳]
بر طبق این حدیث امام باقر -علیه السلام- به صراحت میفرماید که صفات خداوند عین ذات اوست و خداوند احدی المعنی است و معانی مختلف در خداوند وجود ندارد و سپس میفرماید کسانی که خداوند را از صفات متعدد و مختلف مرکب میدانند دروغگو و ملحد هستند و خدا را به ممکنات تشبیه کردهاند؛ در حالی که خدا منزه از تشبیه و صفات ممکنات است، بلکه او سمیع و بصیر است و با همان چیزی که میشنود، میبیند و با همان چیزی که میبیند میشنود. این کلام امام باقر -علیه السلام- کلام همۀ اهلبیت – علیهم السلام- است که نفی صفات باری تعالی را در کلام امیرالمؤمنین -علیه السلام- تفسیر میکند.
عقیدۀ شیعه امامیه دربارۀ صفات ذاتی خداوند که عبارت اند از: علم، قدرت، حیات، اراده، سمع و بصر برگرفته از عقیدۀ اهلبیت – علیهم السلام- است و هیچ اختلافی در این مسئله بین شیعه امامیه و اهلبیت وجود ندارد.
متکلمین شیعه امامیه صفات اثباتی خداوند متعال را به صفات ذاتی و صفات فعلی تقسیم کردهاند. تفاوت آنها در این است که در قسم اول خود ذات الهی در وصف او به این صفات کفایت میکند؛ مانند قدرت، حیات و علم. در قسم دوم وصف ذات به آنها متوقف است بر فرض غیر ذات که عبارت از فعل خدا باشد. به عبارت دیگر صفات فعل از مقام فعل انتزاع میشوند؛ یعنی ذات خداوند به این صفات زمانی وصف میشود که با فعلش ملاحظه شود؛ مانند خلق و رزق و امثال اینها که زائد بر ذات هستند. تفاوتی که صفات ذات با صفات فعل دارند در این است که صفات ذات همیشه در خدا ثابتند؛ چونکه از مرتبه ذات خدا به دست میآید و ذات خداوند همیشه متصف به علم و قدرت و حیات است اما صفات فعل خدا چون از فعل خدا به دست میآید و فهم ما از آن صفات منوط به انجام فعلی از خداست، از این رو هر وقت خدا فعلی انجام داد ما می فهمیم که خدا آن صفت را داشته است مثل رازقیت و خالقیت و… .[۴]
پس با توجه به این که خداوند همه کمالاتش را از ازل داراست و از سویی علت تامه برای هر چیزی است، حتماً از ازل صفات فعلی داشته است که به دست او پدید آمدهاند، ولی از آنجا که این افعال در تحقق شان شرایط یکسانی نداشتهاند به همین جهت برخی از آنها مقدم بر افعال دیگر بودهاند و برخی متأخر از دیگران بوجود آمدهاند.[۵]
بنابراین صفات فعلیه نیز صفاتی است که بر خداوند صادق هستند و صدق آنها بر خداوند حقیقی است. در مورد این صفات نباید بگونهای تصور شود که این صفات حادث و متأخر از ذات الهی باشند؛ گر چه در اتصاف خداوند به این صفات باید مقایسهای بین خدای متعال و مخلوقات انجام گیرد و نوعی رابطه و اضافه بین آفریننده و آفریدگان منظور شود تا مفهومی اضافی و قائم به طرفین اضافه بدست آید.[۶]
به عبارت دیگر صفات فعلی به لحاظ تعلق به موجودات مادّی و مخلوقات مقیّد به قیود زمانی و مکانی هستند؛ اما از لحاظ تعلق به خداوند متعال که طرف دیگر اضافه است منزه از چنین قیود و حدودی است.[۷] یعنی نمیشود گفت که خداوند متعال فاقد چنین صفتی بوده و در زمان و مکان خاص تحت شرایطی خاص چنین صفتی را بدست آورده چونکه چنین تصوری در مورد خداوند لازمه تغیّر، نقص و کمبود در ذات الهی خواهد بود. مثلاً رازقیت کیفیت و صفتی نیست که پس از آفرینش موجودات در ذات خداوند بوجود آمده باشد. به دلیل اینکه ذات اقدس الهی وجودی نا محدود و بیکران و دارای تمام کمالات است و هیچ گونه تغییر و دگرگونی و نقصی در او راه ندارد. بنابراین مقصود از صفات فعل این است که این مفاهیم توصیفی را، ذهن انسان تنها با در نظر گرفتن ذات خدا، نمیتواند انتزاع کند و در انتزاع آنها باید مخلوقات او نیز تحقق داشته باشند و در مقایسه بین این دو، مفاهیم توصیفی و صفات فعل الهی انتزاع می شود. به این معنا که به دلیل اینکه مضاف به غیر خداوند است و در تحقق خود متوقف بر تحقق این غیر است و از طرف دیگر تمام غیرها معلول ذات متعال است و متأخر از او است، پس صفت متوقف بر آن غیر متأخر از ذات خدا و زاید بر ذات است که از مقام فعل انتزاع میگردد. و این صفات فعلی به صورت حقیقی بر خداوند صدق می کنند اما نه از حیث حدوث و تأخر آنها از ذات تا در خداوند تغیّر و ترکّب لازم بیاید؛ بلکه از حیث اینکه برای این صفات در ذات الهی اصلی به نام قدرت وجود دارد که همۀ کمالات و خیرها از آن ناشی میگردد.[۸]
به عبارت دیگر صفات ذاتی به هر صفتی گفته میشود که همیشه برای خداوند ثابت است و صفات فعلی به صفاتی گفته میشود که گاهی به صورت سلب بر خدا جاری میگردد و گاهی به صورت ایجاب.[۹] شیعه امامیه بر طبق برهان یقینی عقیده دارد که صفات ذاتى خداى تعالى که عبارتند از«حیات، علم، قدرت، سمع و بصر» عین ذاتند و بعضى عین بعض دیگرند.[۱۰] درست همان چیزی که اهلبیت – علیهم السلام- فرمودهاند.
همان گونه که در کلام امیر المؤمنین علی -علیه السلام- با استدلال برهانی ثابت شده که زیادی صفات ذاتی خداوند بر ذات خداوند امکان عقلی ندارد و عقیدۀ زاید بودن صفات خداوند بر ذات به ترکیب و تشبیه خداوند منجر میشود، پس ممکن نیست که اهلبیت – علیهم السلام- این صفات را زاید بر ذات خداوند بدانند و شیعه امامیه بر طبق نظر اهلبیت – علیهم السلام- نمیتواند برخلاف حکم عقل، خدا را متشکل از صفات متعدد و معانی مختلف بداند؛ بلکه ثبوت این صفات برای خداوند با ذات خداوند امکان پذیر است و معنای آن، نفی این صفات از خداوند نیست تا گفته شود خداوند حیات ندارد یا عالم نیست و یا قدرت ندارد.
پی نوشت:
[۱] . ابن تیمیه، منهاج السنۀ النبویۀ،ج۴، ص۱۶.
[۲] . محمد تقی جعفری، ترجمه و تفسیر نهجالبلاغه، ج ۲،ص۵۸.
[۳] . محمد بن یعقوب الکلینی، الکافی،ج۱، ص۱۰۸.
[۴] . رک: سبحانی، جعفر، الالهیات علی هدی الکتاب و السنه و العقل، ج۱، ص ۸۴.
[۵] . رک: ربانی، علی، محاضرات فی الالهیات، ص ۸۶.
[۶]. ر.ک: مصباح یزدی، آموزش عقاید، ص ۱۰۵.
[۷] . ر.ک: همان، ص ۱۰۶.
[۸] . ر.ک: محمد حسین طباطبائی، نهایۀ الحکمه، ص۲۸۷-۲۸۸.
[۹] . جعفر سبحانی، الإلهیات على هدى الکتاب و السنۀ و العقل،ج۱،ص۸۴.
[۱۰] . محمد حسین طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۴، ص۲۱۷.
نویسنده: حمیدالله رفیعی