- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 21 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
«عن عبدالاعلی بن اعین قال سمعت ابا عبدالله(علیه السلام) یقول: انی لاعلم ما فی السماء و اعلم ما فی الارض و اعلم ما فی الجنّه و اعلم ما فی النار و اعلم ما کان و اعلم ما یکون، علمت ذلک من کتاب الله ان الله یقول فیه تبیان کل شیء؛ عبدالاعلی بن اعین گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که فرمود من از آنچه در آسمان و زمین و بهشت و جهنم و آنچه در گذشته بوده و آنچه در آینده خواهد بود آگاهم. این (همه) را از کتاب خدا دانسته ام. خدای تعالی می فرماید که در قرآن بیان هر چیزی وجود دارد».(۱)
جامعیت قرآن(۲)
یکی از بحث های مهم قرآن شناسی، شناخت قلمرو سخنان قرآن است. آیا قلمرو گفته های قرآن کریم را محدوده و یا موضوعات خاصی تشکیل می دهد یا آنکه حوزه های گوناگون زندگی فردی و اجتماعی، دنیایی و آخرتی و حتی مسائل علمی و تخصصی را در بر می گیرد؟(۳)چه موضوعاتی در قرآن مطرح شده است و در نتیجه در چه زمینه هایی باید از قرآن بهره گرفت؟ در پاسخ به این پرسش دیدگاه های مختلفی مطرح شده است که مورد بررسی قرار می گیرد.
نظریه های جامعیت(۴) قرآن
دیدگاه های متعدد و متنوعی در باب جامعیت قرآن مطرح شده است که از یک منظر در سه دسته ذیل خلاصه می شود.
۱. جامعیت حداکثری: قرآن بیانگر همه حقایق هستی است؛
۲. جامعیت حداقلی: قرآن بیانگر همه امور مربوط به هدایت آخرتی بشر (ارزش ها و هنجارها) است؛
۳. جامعیت در هدایت به سعادت دنیایی و آخرتی: قرآن همه امور مربوط به هدایت انسان به سعادت دنیایی و آخرتی را بیان می کند.
دیدگاه های یاد شده را می توان از دو منظر برون دینی و درون دینی بررسی کرد. از آنجا که بحث ما قرآنی است، در اینجا از منظر درون دینی و به ویژه قرآنی به بررسی دیدگاه های پیش گفته می پردازیم.
دیدگاه اول: جامعیت حد اکثری (همه حقایق هستی)
برخی معتقدند که همه چیز در قرآن وجود دارد و در یک کلمه، تمام حقایق جهان در آن آمده است.آنان برای اثبات این سخن به آیاتی از قرآن استناد کرده اند(۵)
۱. «وَیَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّهٍ شَهِیدًا عَلَیْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِکَ شَهِیدًا عَلَى هَـؤُلاء وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِّکُلِّ شَیْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَهً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِین؛(نحل، ۸۹)؛ و (یاد آور) روزی که در هر امّتی گواهی بر آنان از خودشان برانگیزیم و تو را گواه بر اینان بیاوریم؛ و ما این کتاب را که بیانی رسا برای هر چیزی و راهنما و بخشایش و مژده برای مسلمانان است بر تو فرو فرستادیم».
خدای تعالی در این آیه، نخست وجود شهید (گواه) در هر امت و شهید بودن پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) بر امت اسلامی را بیان کرده است. مفاد صدر آیه، گویای گواهی پیامبر(صلى الله علیه وآله) در قیامت بر همه جزئیات زندگی مردم است و لازمهٔ آن، آگاهی از تمام اعمال، افکار، نیت ها و خصلت های آنان است. آیه در ادامه «تبیان کل شیء بودن» قرآن را مطرح کرده است. «کل» و «شیء» نیز در اینجا عام و مطلقند و واژه ترکیبی «کل شیء» همه چیز را در بر می گیرد. با این توضیح ارتباط صدر و ذیل آیه با یکدیگر به این صورت تبیین می شود که بخش پایانی آیه به منشأ علم گسترده پیامبر(صلى الله علیه وآله) پرداخته است؛ یعنی ایشان این آگاهی را از قرآن به دست آورده اند. پس قرآن، در بر دارندهٔ هر چیز؛ حتی اعمال، افکار، خصلت ها و نیت های هر کس است.
نقد
ظاهر آیه بالا بر تبیان بودن قرآن برای هر چیز دلالت دارد؛ ولی در اینجا نیز ـ مانند آیات دیگر ـ باید بر اساس قواعد فهم، به قراین سخن توجه کنیم. در قرآن کریم در موارد دیگر نیز چنین تعبیرهایی داریم؛ ولی کسی از آن استفادهٔ عموم نکرده است؛ مانند: «إِنِّی وَجَدتُّ امْرَأَهً تَمْلِکُهُمْ وَأُوتِیَتْ مِن کُلِّ شَیْءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِیمٌ؛(نمل، ۲۳)؛ من زنی را یافتم که بر آنان پادشاهی می کند و از هر چیزی به او داده شده و او را تختی است بزرگ».
منظور از این آیه آن نیست که خدا همه چیزهای جهان را به ملکهٔ سبا داده بود؛ بلکه با توجه به مقام سخن و تناسب حکم و موضوع، مقصود آن است که از هر چیز که لازمهٔ ملک و سلطنت است، به او عطا فرموده بود و در امور کشورداری کمبودی نداشت. در مورد قرآن نیز این مطلب صادق است؛ یعنی قرآن بیان کننده هر چیزی است که باید در این کتاب الاهی بیان شود،(۶) نه آنکه همه امور جهان در آن آمده باشد. قرآن کریم خود، مشابه همین تعبیر را درباره تورات بیان فرموده است: «ثُمَّ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ تَمَامًا عَلَى الَّذِیَ أَحْسَنَ وَتَفْصِیلاً لِّکُلِّ شَیْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَهً لَّعَلَّهُم بِلِقَاء رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ؛(اعراف، ۱۴۵)؛ ـ به دیدار پروردگارشان ایمان آورند». و: «وَکَتَبْنَا لَهُ فِی الأَلْوَاحِ مِن کُلِّ شَیْءٍ مَّوْعِظَهً وَتَفْصِیلاً لِّکُلِّ شَیْءٍ»؛(انعام، ۹۲)؛ و برای او در آن لوح ها از هر چیزی پندی و شرح هر چیزی نوشتیم».
در این دو آیه به وجود تفصیل هر چیزی در کتاب آسمانی تورات تصریح شده است، با آنکه در کامل تر بودن قرآن نسبت به تورات تردیدی نیست؛ یعنی مطالبی در قرآن وجود دارد که در تورات نیست. بنابراین «کل شیء» در این موارد، به معنای هر چیزی است که بیان آن در این یا آن کتاب ضرورت داشته است. تورات در زمان نزول خود، تفصیل همه مطالبی بود که مردم برای رسیدن به سعادت واقعی خویش در آن زمان بدان نیاز داشتند. قرآن نیز، تبیان هر چیزی است که مردم تادامنهٔقیامت درمسیرهدایت بدان نیازمندند. روایاتی نیز بر این نکته دلالت دارد؛ مانند: «اِنَّ اللهَ اَنْزَلَ فِی الْقُرْآنِ تِبْیَانَ کُلِّ شَیءٍ حَتَّی وَاللهِ مَا تَرَکَ اللهُ شَیْئا یَحْتَاجُ اْلْعِبَادُ اِلَیْهِ اِلا بَیَّنَهُ لِلْنَّاسِ حَتَّی لا یَسْتَطِیعَ عَبْدٌ یَقُولَ لَوْ کَانَ هَذَا نُزِّلَ فِیْ اْلْقُرْآنِ اِلا وَ قَدْ اَنْزَلَ اللهُ فِیه (۷) به راستی که خداوند بیان هر چیزی را در قرآن فرو فرستاده است تا آنجا که به خدا قسم خدا چیزی از امور مورد نیاز بندگان را باقی نگذاشته، مگر آنکه آن را برای مردم بیان کرده است؛ به گونه ای که هیچ کسی نمی تواند بگوید که ای کاش این (مطلب) در قرآن آمده بود، مگر آنکه خداوند همان را در قرآن فرو فرستاده است».
۲. «لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَهٌ لِّأُوْلِی الأَلْبَابِ مَا کَانَ حَدِیثًا یُفْتَرَى وَلَـکِن تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَتَفْصِیلَ کُلَّ شَیْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَهً لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ؛(یوسف، ۱۱۱)؛ هرآینه در سرگذشت آنان برای خردمندان عبرتی بوده است. این ـ قرآن ـ سخنی نیست که به دروغ بافته شده باشد؛ بلکه تصدیق کننده آنچه (کتب آسمانی) پیش روی آن (پیش تر نازل شده) است و شرح و بیان هر چیزی و رهنمونی و بخشایشی است برای مردمی که ایمان آورند».
مقصود از حدیث در این آیه، قرآن کریم است و «کل» و «شیء» نیز، عام و مطلق آمده و بر همه حقایق هستی قابل تطبیق است. بنابراین قرآن، بیانگر هر چیزی است که در عالم وجود دارد.
نقد
گویا تعبیر «تفصیل کل شیء» در این آیه، در صدد ردّ ذهنیتی است که در پی نقل برخی جزئیات قصص قرآن، برای بعضی پدید می آمد که شاید اینها از سوی خدا نباشد. این آیات تأکید می کند که این ریزه کاری ها نیز، از سوی خداست و پیامبر(صلى الله علیه وآله) در آن نقشی ندارد. پس تکیه آیه، بر بیانگر همه چیز بودن قرآن نیست؛ بلکه منظور، از سوی خدا بودن همه قرآن و از جمله جزئیات قصص است. برخی معتقدند که این آیه مبالغهٔ در بیان هر چیزی است که مردم در امور دینی بدان نیاز دارند؛(۸) ولی حمل بر مبالغه درست نیست؛ بلکه می توان گفت «کل شیء» مقید به قیدی است که به سبب «مقام» آیه که مقام هدایت است، به دست می آید و به لحاظ وضوح، آن قید ذکر نشده است. بنابراین مقصود، هر چیز مربوط به هدایت است.
۱. «وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ یَابِسٍ إِلاَّ فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ؛(انعام، ۵۹)؛ و هیچ تر و خشکی نیست مگر آنکه در نوشته ای است روشن».
۲. «مَّا فَرَّطْنَا فِی الکِتَابِ مِن شَیْء؛(انعام، ۳۸)؛ ما هیچ چیزی را در کتاب فروگذار نکرده ایم». دلالت این دو آیه بر فراگیری کتاب نسبت به همه چیز، بسیار روشن و قوی تر از آیات پیشین است. استدلال به این دو آیه بر این فرض مبتنی است که مقصود از «کتاب»، قرآن باشد؛ ولی از ظاهر آیات چنین چیزی قابل استفاده نیست؛ بلکه با توجه به قراین موجود در صدر و ذیل این آیات، منظور از کتاب، «لوح محفوظ» است. در برخی روایات به آیه دوم بر جامعیت قرآن استدلال شده است؛(۹)اما با توجه به اینکه امام(علیه السلام) در پی اثبات لزوم امامت پس از رسول خدا(صلى الله علیه وآله)
از طریق کمال دین و شریعت است، مقصود از جامعیت، در برداشتن همه مسائل کلی مورد نیاز (دنیوی و اخروی) برای هدایت مردم است. افزون بر اینکه در برخی روایات دیگر جامعیت کل دین، (کتاب و سنت) مورد تأکید قرار گرفته است، امری که در صدر این روایت نیز مورد اشاره قرار گرفته و کامل کردن دین برای پیامبر(صلى الله علیه وآله) از سوی خدا را مطرح ساخته است.(۱۰) این بدان معناست که قرآن خود جامع همه مسائل مورد نیاز در امور دینی نیست و بیان بسیاری از جزئیات احکام به پیامبر(صلى الله علیه وآله) واگذار شده و ایشان در طول حیات شریف خود بخش های مورد نیاز مردم را به آنان ابلاغ کرده و علم کامل آن را به اهل بیت خویش سپردند تا در مواقع لازم برای مردم بیان کنند. در برخی روایات دیگر نیز، بر نبود جزئیات احکام در قرآن تاکید شده وپیامبر(صلى الله علیه وآله) را مبین آنها دانسته است. از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که در پاسخ ابوبصیر که گفت: مردم می گویند چرا نام علی(علیه السلام) و اهل بیتش در قرآن ذکر نشده است، فرمود:
«قولوا لهم ان رسول اللّه(صلى الله علیه وآله) نزلت علیه الصلاهٔ و لم یسم اللّه ثلاثاً و لا اربعا حتى کان رسول اللّه(صلى الله علیه وآله) هو الذى فسر ذلک لهم و نزلت علیه الزکاه و لم یسمّ لهم من کل اربعین درهما درهم حتى کان رسول اللّه(صلى الله علیه وآله) هو الذى فسّر ذلک لهم و نزل الحج فلم یقل لهم طوفوا اسبوعا حتى کان رسول اللّه(صلى الله علیه وآله) هوالذى فسّر ذلک لهم و نزلت «اطیعوا اللّه و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم» و نزلت فى على و الحسن و الحسین فقال رسول اللّه(صلى الله علیه وآله) فى على من کنت مولاه فعلى مولاه و قال اوصیکم بکتاب اللّه و اهل بیتى…؛(۱۱) به آنان بگویید [فرمان] نماز بر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نازل شد [ولی] خدا سه رکعت و چهار رکعت بودن آن را برای آنان بیان نکرد تا اینکه رسول خد، خود (جزئیات) آن را برای ایشان تبیین کرد و [حکم] زکات بر آن حضرت نازل شد [ولی] برای آنان بیان نکرد که از هر چهل درهم یک درهم زکات (واجب) است تا اینکه رسول خد، خود (جزئیات) آن را برای ایشان تبیین کرد و [وجوب] حج نازل شد [ولی] به آنان نفرمود که هفت دور طواف کنید تا اینک ه رسول خد، خود آن را برای ایشان تبیین کرد، و درباره علی، حسن و حسین [(علیهم السلام)] نازل شد که «خدا را اطاعت کنید و پیامبر و صاحبان امر از خودتان را اطاعت کنید» پس رسول خدا(صلى الله علیه وآله) (در تفسیر و توضیح مقصود خداوند از آیه) درباره علی [(علیه السلام)] فرمود: هر کس که من مولای او هستم، علی نیز مولای اوست و فرمود: شما را به کتاب و اهل بیتم سفارش می کنم». از این گونه روایات معلوم می شود که خدای متعال تفاصیل و جزئیات دین را در قرآن نازل نفرموده و بیان بسیاری از معارف و احکام دینی را بر عهده پیامبر(صلى الله علیه وآله) نهاده است.
دیدگاه دوم: جامعیت حد اقلی (همه مسائل اخلاقی و معنوی)
قرآن، فقط مسائل ارزشی و اخلاقی را بیان کرده و به دیگر موضوعات کاری نداشته است؛ مانند عالمی اخلاقی که به مسائل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی نمی پردازد و به بیان اوصاف پسندیده و نکوهیدهٔ انسانی بسنده کرده و در نهایت ممکن است به منشأ و آثار آنها اشاره کند. صاحبان این دیدگاه معتقدند که رسالت و هدف اصلی انبیا (و به تبع آن هدف قرآن) معنابخشی به زندگی انسانی است و انسان خود می تواند نظام های اجتماعی و اقتصادی و سیاسی را به شکل صحیحی برگزیند و به کار گیرد. بنابراین شأن قرآن، ساختن بعد معنوی آدمی، نه بیان نظام های اجتماعی است.(۱۲) اشاراتی هم که در قرآن به مسائل دنیایی و اجتماعی شده است، اموری تطفلی یا مقطعی بوده است. برخی از قائلان به این نظریه می گویند:
«قرآن که ثمره و خلاصهٔ دعوت و زبان رسالت است، نه تنها سفارش و دستوری برای دنیا به ما نمی دهد، بلکه ما را ملامت می کند که چرا این اندازه به دنیا می پردازید و آخرت را که بهتر است و ماندگارتر، فراموش و رها می کنید.»(۱۳)
نقد
این نوع نگرش و تفسیر از آموزه های اسلام و قرآن، همسو و تحت تأثیر نگرش برخی دانشمندان غربی به رابطه دین و دنیاست که پس از رنسانس در غرب رواج یافت و به جدایی دین و سیاست و منزوی کردن دین از صحنه اجتماع انجامید. این روشنفکران به دلیل عدم حل کارشناسانه و بررسی همه جانبه این مسئله در خصوص اسلام و ناتوانی از پاسخ گویی به شبهات و ادله غربیان در این حوزه، تحت تأثیر آنان قرار گرفته و پنداشته اند که چنین برداشتی نه تنها با آموزه های اسلام و قرآن ناسازگار نیست، بلکه مقتضای برخی از آموزه های مذکور در آیات و روایات و نیز داده های عقلی مورد تأیید دین است، غافل از آنکه:
۱. مقدار آموزه های اجتماعی قرآن که ناظر به مسائل دنیایی است، به قدری فراوان است که اندک تأمل موشکافانه در آنها، نادرستی دیدگاه یاد شده را برملا می سازد. آموزه هایی مانند زکات، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، تولی و تبری، مرابطه و غیر آن که با صراحت و وفور در قرآن مطرح شده است. علامه طباطبایی(رحمه الله) در تفسیر شریف المیزان موارد فراوانی از این موضوعات را ذیل آیات مربوط به آنها مطرح کرده و ذیل آیه آخر سوره آل عمران به صورت مستقل با عنوان «کلام فی المرابطه فی المجتمع الاسلامی» به تبیین این مسئله پرداخته اند که اسلام در تمام ابعادش، اجتماعی است و نگرش اجتماعی، بر همه آموزه های اسلام حاکم است؛ (۱۴)
۲. آموزه های قرآنی و روایی، به روشنی بر آمیخته بودن و عدم جدایی سعادت آخرتی از زندگی اجتماعی دلالت دارند و راه دستیابی به سعادت آخرتی را پرداختن به مسائل دنیوی در چارچوبه آموزه های اسلامی معرفی می کنند. این آیات و روایات، گاه به بیان رابطه مثبت یا منفی برخی رفتارهای اجتماعی با سعادت انسان می پردازند؛ مانند: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ * وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ * وَالَّذِینَ هُمْ لِلزَّکَاهِ فَاعِلُونَ * وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ * إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ * فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاء ذَلِکَ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْعَادُونَ * وَالَّذِینَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ * وَالَّذِینَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ یُحَافِظُون؛(۱۵) به راستی که مؤمنان رستگار شدند، آنان که در نمازشان خاشعند و آنان که از بیهوده روی گردانند و آنان که زکات می دهند و آنان که شرمگاه خود را (از آمیزش حرام) حفظ می کنند، مگر بر همسران یا کنیزان خود که (به خاطر آن) سرزنش نمی شوند و آنان که در پی غیر از این (ارتباط با همسر و کنیز خود) باشند، تجاوزگرند و آنان که پاسدار امانت ها و پیمان خویشند و آنان که از نمازهای خود مواظبت می کنند».
و گاه به طور کلی میان هر امر اجتماعی و سعادت جاودانه انسان رابطه ای مثبت یا منفی برقرار می کنند؛ مانند: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اصْبِرُواْ وَصَابِرُواْ وَرَابِطُواْ وَاتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُون؛(۱۶) ای کسانی که ایمان آورده اید، شکیبا باشید و یکدیگر را به شکیبایی فرا خوانید و (در ارتباط با رهبر و همدیگر) مرزبان (اسلام) باشید و تقوا پیشه کنید، باشد که رستگار شوید.» و: «مَا کَانَ لِأَهْلِ الْمَدِینَهِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِّنَ الأَعْرَابِ أَن یَتَخَلَّفُواْ عَن رَّسُولِ اللّهِ وَلاَ یَرْغَبُواْ بِأَنفُسِهِمْ عَن نَّفْسِهِ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ لاَ یُصِیبُهُمْ ظَمَأٌ وَلاَ نَصَبٌ وَلاَ مَخْمَصَهٌ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَلاَ یَطَؤُونَ مَوْطِئًا یَغِیظُ الْکُفَّارَ وَلاَ یَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَّیْلاً إِلاَّ کُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ إِنَّ اللّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ * وَلاَ یُنفِقُونَ نَفَقَهً صَغِیرَهً وَلاَ کَبِیرَهً وَلاَ یَقْطَعُونَ وَادِیًا إِلاَّ کُتِبَ لَهُمْ لِیَجْزِیَهُمُ اللّهُ أَحْسَنَ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ؛(۱۷) روا نیست که ساکنان مدینه و بادیه نشینان اطراف آنان از (جهاد به همراه) رسول خدا بازمانند و نه اینکه با رغبت به (محافظت) جان خود از (حفظ) جان او رویگردان شوند. این به خاطر آن است که هیچ تشنگی و خستگی و گرسنگی در راه خدا به آنان نرسد و هیچ گامی که موجب خشم دشمنان شود، برندارند و هیچ ضربه ای به دشمن نزنند، مگر آنکه در برابر آن عمل صالحی برای آنان مقرر گردد که خداوند مزد نیکوکاران را تباه نمی سازد؛ و هیچ هزینه کوچک یا بزرگی نکنند و هیچ وادیی نپیمایند، مگر آنکه برای آنان ثبت شود تا خداوند آنان را به بهترین آنچه می کردند، پاداش دهد».
۳. دلیل دیگر این مدعا، آیات متعددی است که به طور کلی می فرماید انسان در برابر هرگونه و هر مقدار از عمل خود، در آخرت بازخواست و به پاداش آن نایل می شود.(۱۸) بنابراین حتی اگر هدف دین را تأمین سعادت آخرتی، رابطه انسان و خدا و تقویت معنویت و عبودیت بدانیم نیز، قلمرو آن زندگی دنیوی و مسائل اجتماعی را در بر می گیرد و میان هر فعالیت فردی و اجتماعی انسان و سعادت اخروی وی، رابطه ای مثبت یا منفی وجود دارد که دین باید شکل صحیح انجام دادن آن کار را تعیین کند؛
۴. پرداختن دین به مسائل اجتماعی و دنیایی، در دو سطح مطرح است که در این دیدگاه به هم آمیخته شده و به دلیل جدا نکردن آن دو، برخی مدعیان دچار اشتباه شده اند. نخست، بیان اصول کلی و وجوه ثابت امور دنیوی که قوانین ثابت و جهان شمول یا انسان شمولی را می طلبد، و دوم، بیان وجوه متغیر آن که به تبع تغییر شرایط و متغیرهای مختلف، متنوع می شود.
آنچه از دیدگاه اسلام به حاکمان جامعه و متولیان امور واگذار شده است تا در صورت صلاحیت حکمرانی و تنظیم امور اجتماعی و دنیوی مردم مطابق با مصالح و شرایط زمان و در چارچوبه مقررات ثابت به آن بپردازند، وجوه و امور مربوط به سطح دوم، یعنی سطح متغیر زندگی انسان است؛ ولی وجوه و سطوح ثابت زندگی انسان به روشنی و با صراحت در آیات و روایات به دین سپرده شده و حتی متخصصان علوم دینی و حاکمان شایسته از منظر دین هم نمی توانند برخلاف یا بدون در نظر گرفتن آنها قانونی جعل کنند و یا تصمیم گیری کنند. رسالت کارشناسان دینی، صرفا کشف این قوانین و آموزه ها و وظیفه حاکمان شایسته، اجرای دقیق آنهاست.
برای مثال، اسلام در زمینه سیاست، حکومت و ویژگی های حاکم نظام اسلامی، اصول ثابت و غیر قابل تغییری را مشخص کرده است؛ ولی شکل حکومت ـ مانند اینکه جمهوری باشد یا اینکه مجلس یا هیئت وزیران، و یا مرجع دیگری سیاست گذاری کند ـ و دیگر زمینه های فرعی و اعتباری را که با تغییر زمان و شرایط، نیازمند تغییر و دگرگونی است، به نظر مردم واگذار کرده است؛ ولی اگر مقصود از واگذاری امور سیاسی و اجتماعی و غیر آن به مردم این باشد که قرآن ـ و در حد وسیع تر اسلام ـ حتی در زمینه مبانی اصولی و ثابت سیاست، اقتصاد و دیگر مسائل انسانی فاقد هرگونه نظر است، سخن نادرستی است و نمی توان آن را پذیرفت. گذشته از آنکه سیاستگذاری و تعیین مقررات در بخش متحول و متغیر زندگی انسان، در چارچوبهٔ قوانین ثابت دینی مجاز شمرده شده و ساز و کار آن در ثابتاتِ دین تعیین شده است. بنابراین مقررات مربوط به کلیه امور و فعالیت های دنیایی و اجتماعی انسان، به صورت خاص یا در یک چارچوبهٔ کلی در متن دین آمده است.
دیدگاه سوم: جامعیت در هدایت به سعادت دنیایی و آخرتی
اکنون پس از اثبات نادرستی دو دیدگاه جامعیت حداکثری و حداقلی، به شرح و توضیح دیدگاه مورد قبول خود می پردازیم. ظاهر برخی آیات، قرآن کریم را بیانگر همه چیز شمرده است؛ مانند: «وَیَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّهٍ شَهِیدًا عَلَیْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِکَ شَهِیدًا عَلَى هَـؤُلاء وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِّکُلِّ شَیْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَهً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِینَ؛(نحل، ۸۹)؛ و (یاد آور) روزی که در هر امّتی گواهی بر آنان از خودشان برانگیزیم و تو را گواه بر اینان بیاریم؛ و ما این کتاب را که بیانی رسا برای هر چیزی و راهنما و بخشایش و مژده برای مسلمانان است، بر تو فرو فرستادیم»؛ ولی با توجه به قراین مختلف، مفاد ظاهری این آیه مقصود خداوند نیست. یکی از آن قراین، مقام آیه است و بر اساس آن، قرآن بیانگر هر چیزی است که در هدایت مردم نقش دارد.(۱۹) قرینه دیگر، آیات بیانگر اهداف قرآن است که به روشنی به شأن هدایتی قرآن تصریح می کند. روایات معصومان(علیهم السلام) (۲۰) نیز، از دیگر قراینی است که با توجه به آن، مقصود خداوند از «کل شیء» در این آیه مطلق نخواهد بود؛ بلکه حتی همه تفاصیل احکام و جزئیات معارف دینی نیز در قرآن نیامده است. بنابراین قرآن، کتاب هدایت بشر به سوی سعادت دنیا و آخرت و حاوی مطالب متنوعی است که برای هدایت همه جانبهٔ انسان لازم بوده و به هر موضوع تا بدان پایه پرداخته که مقتضای حکمت و مورد نیاز واقعی انسان است. پس برای فهم گسترهٔ مطالب قرآن، باید به فهم محدودهٔ نیاز بشر به وحی الاهی پرداخت.
نیاز انسان و رسالت قرآن
نیازهای انسان به دو بخش کلی تقسیم می شود:
۱. آنچه برای کسب سعادت، کمالیابی، هدایت و تربیت اوست؛
۲. اموری که صرفاً به زندگی مادی انسان مرتبط است و در جهت دستیابی به رفاه و آرمان های مادی او قرار دارد.
بر اساس آیات بیانگر اهداف قرآن، قرآن کریم به همه نیازهایی که در جهت سعادت دنیایی و آخرتی بشر قرار دارد، گاهی به تفصیل و گاهی به اجمال پاسخ داده است؛ یعنی بیان این مطالب، رسالت قرآن و مقتضای حکمت بالغهٔ الاهی است. پس از این، در درس «اهداف قرآن» به تفصیل از آیات بیانگر اهداف قرآن سخن خواهیم گفت؛ مثلا یکی از اهداف قرآن، برپایی جامعه عادلانه است. به طور طبیعی کتابی که با چنین هدفی نازل شده، نمی تواند در مورد امور و عواملی که زمینه ساز تشکیل جامعه عدالت محور است، سکوت کند و دست کم در حد کلیات در باره آن سخنی نگوید. همچنین می توان با بررسی محتوایی قرآن کریم، به گسترهٔ قلمرو آن (در زمینه هدایت انسان در تأمین سعادت دنیا و آخرت) پی برد. نگاهی کلی به آیات قرآن کریم نشان می دهد که در بسیاری از آیات، مسائل و موضوعات اجتماعی مانند (مسائل حقوقی، اقتصادی، سیاسی و غیر آن) مطرح شده است. برای نمونه، احکام قرض در آیه ۲۸۲ و ۲۸۳ سوره بقره، حدود یک صفحهٔ قرآن را به خود اختصاص داده و در حدود چهارده حکم درباره آن بیان شده است. همچنین قرآن در باب تحریم ربا و تحلیل داد و ستد می فرماید: «وَأَحَلَّ اللّهُ الْبَیْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا؛(بقره، ۲۷۵)؛ و خدا خرید و فروش را حلال و ربا را حرام کرده است». این گونه آیات، احکام اقتصادی را بیان می کند.
در باب احکام جزایی می توان به آیات زیر اشاره کرد: «وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَهُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُمَا جَزَاء بِمَا کَسَبَا نَکَالاً مِّنَ اللّهِ وَاللّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ؛(مائده، ۳۸)؛ و مرد دزد و زن دزد (چهار انگشتِ) دستشان را به سزای آنچه کرده اند ببرید، این کیفری است از سوی خدا و خدا توانای بی همتا و دانای با حکمت است». و «الزَّانِیَهُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِئَهَ جَلْدَهٍ وَلَا تَأْخُذْکُم بِهِمَا رَأْفَهٌ فِی دِینِ اللَّهِ إِن کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَلْیَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَهٌ مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ؛(نور، ۲)؛ زن و مرد زناکار را هریک صد تازیانه بزنید؛ و اگر به خدا و روز واپسین ایمان دارید، مبادا شما را در دین خدا، در باره آن دو، مهربانی و دلسوزی بگیرد (که از اجرای حکم باز دارد) و باید گروهی از مؤمنان کیفرِ آن دو را حاضر و شاهد باشند».
چگونگی بیان قرآن
از آنچه گذشت، روشن شد که قرآن پاسخ گوی همه نیازهای مادی و معنوی بشر برای رساندن او به سعادت دنیا و آخرت است. اکنون این پرسش مطرح می شود که آیا بیان قرآن در باب موضوعات مورد نظر، همواره صریح و شفاف آمده یا آنکه به صورت های مختلفی مطرح شده است؟ دو احتمال در این باره وجود دارد:
۱. مقصود از بیان و تبیان بودن قرآن، اعم از بیان ظاهری و باطنی است ـ و بیان باطنی قرآن را کسی جز پیامبر(صلى الله علیه وآله) و امامان معصوم(علیهم السلام) درک نمی کند. ـ در این فرض افراد عادی از فهم آن حقایق عاجزند و نمی توانند خود پاسخ نیازها را از قرآن برگیرند؛ ولی قرآن در بر دارنده همه حقایق مورد نیاز است؛
۲. منظور از بیان، منحصر به ظاهر است و معنای بیانگرِ هرچیز بودن قرآن، آن است که قرآن با بیان ظاهری خود بیان کننده هر چیزی است که در شأن آن باشد. امور متناسب با شأن قرآن، موضوعاتی است که به نحوی در زندگی سعادتمندانهٔ انسان تأثیر دارد.
قرآن و علوم انسانی (۲۱)
چنان که گذشت، هدف کلی قرآن کریم، هدایتِ همه جانبه آدمی در زمینه های مختلف و تأمین سعادت او در دنیا و آخرت است. انسان نیز، ابعاد مختلفی دارد که ساز و کار و قوانین خاصی بر آنها حکومت می کند. این قوانین در دانش هایی به نام علوم انسانی (یا علوم اجتماعی) مورد بحث و بررسی قرار می گیرد. یکی از پرسش های اساسی در بحث جامعیت قرآن، این است که آیا تمام علومی که به نوعی به انسان مرتبط است و به چگونه زیستن او در ابعاد گوناگون می پردازد و در پی تبیین علمی جنبه های مختلف حیات آدمی است، در قرآن آمده است؟ در بخش پایانی این درس، این پرسش را پاسخ می دهیم.
درباره علوم انسانی می توان به اجمال چنین گفت که آنچه بر جوامع انسانی حاکم است، مجموعه ای از قوانین و سنت های الاهی است و قرآن نیز فی الجمله به آنها اشاره دارد؛ ولی این اشاره ها در قالب یک مجموعه مشخص و نظام مدون قرار ندارد؛ همان گونه که مباحث فقهی قرآن نیز، چنین نظامی ندارد؛ یعنی در قرآن بخش مشخصی، ویژه مسائل فقهی یا فلسفه تاریخ و یا سلسله مباحث زنجیره ای و مستقل به نام سنت های اجتماعی نداریم؛ ولی حلقه های این سلسله مباحث در جای جای قرآن به مناسبت های مختلف مشاهده می شود بی آنکه به صورت بخشی مستقل آمده باشد و بتوان یکی از عنوان های یاد شده را بر آن اطلاق کرد.
بنابراین می توان از قواعد و کلیاتی که در قرآن آمده، نظام هایی را در زمینه مباحث سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و غیر آن استنباط کرد و نیز در موارد خاصی که موضوعات اجتماعی معینی مطرح شده، از آن بهره گرفت و یکی از این علوم را از منظر قرآنی سامان داد یا به تهذیب و تکمیل آن همت گماشت. به عبارت دیگر، مباحث سیاسی، تاریخی، حقوقی، اقتصادی وغیر آن، در قرآن به سبک کتاب های علمی تدوین نشده؛ بلکه در این موارد اصولی کلی و احیانا مسائلی خاص و جزئی ارائه می شود که نیاز به استنباط دارد و این استنباط ـ همانند مباحث فقهی ـ گاهی قطعی و گاهی ظنی خواهد بود، و در موارد ظنی ممکن است آرای مختلفی در بارهٔ آن ابراز شود.
با این حال، قرآن کتاب جامعه شناسی و رشته های علمی مختلف نیست، کتاب هدایت بشر است و حاوی مطالب متنوعی است که به هدایت او مربوط می شود و به هر موضوع تا بدان اندازه پرداخته که اقتضای حکمت و نیاز واقعی انسان ـ در مسیر سعادت جاودانه او ـ بوده است. در هر حال، بیان این گونه مسائل علمی، از اهداف اصلی قرآن نیست؛ بلکه جنبه تبعی و مقدمی دارد. هدف اصیل قرآن، نشان دادن سعادت آخرتی و راه های رسیدن به آن است که البته با زندگی فردی و اجتماعی انسان در این دنیا پیوند خورده است.
استطرادی بودن آیات جهان شناسی قرآن
اکنون این پرسش مطرح است که اگر قرآن کریم در پی بیان حقایق هستی نیست،
چگونه در برخی آیات به بیان مسائل مربوط به آفرینش هستی و دیگر امور طبیعی پرداخته است؟ در پاسخ این پرسش می توان چنین گفت:
با توجه به مطالب گذشته، مباحثی که در بارهٔ جهان، طبیعت و انسان در قرآن آمده است، استطرادی و تطفّلی است. شاید هیچ آیه ای نیابیم که مستقلاً و مستقیماً به بیان آفرینش جهان و کیفیت وجود آسمان ها و زمین پرداخته باشد، بنابراین باید در پی فهم راز بیان این گونه آیات در قرآن باشیم. با بررسی آیات قرآن می توان حکمت های ذیل را توجیه کننده وجود این آیات در قرآن دانست:
۱. آگاه کردن انسان به عظمت خداوند و سترگی حکمت هایی که در آفرینش به کار برده است تا انگیزه ای برای حق شناسی و شکرگزاری باشد؛
۲. شکوفا کردن و تقویت معرفت فطری و شناخت حضوری انسان به خداوند؛
۳. انگیزه های دیگری مانند تفکر، تعقل و دوری از سطحی نگری، پی بردن به نظام واحد جهان و ناظم واحد، شناخت صفات خداوند، نظیر حکمت و علم و قدرت، توجه به معاد و غیر آن که در تفاصیل آیات به آنها اشاره شده است؛
به عبارت دیگر، قرآن؛ کتاب فیزیک، گیاه شناسی، زمین شناسی، کیهان شناسی و غیر آن نیست؛ قرآن کتاب انسان سازی است و نیازهای بشر در راه تکامل حقیقی (تقرب به خدای متعال) را تأمین می کند و هر چه در تحقق آن مؤثر بوده، در این کتاب آمده است.(۲۲)
چکیده
- در باب جامعیت قرآن، دو دیدگاه کلی وجود دارد: یکی دیدگاه آنان که قلمرو قرآن را به بیان ارزش های اخلاقی منحصر دانسته و جامعیت آن را در همه ابعاد نمی پذیرند، و دیگری دیدگاه کسانی که محدودهٔ سخنان قرآن را بسیار فراتر از امور ارزشی می دانند؛
- صاحبان دیدگاه اخیر نیز، دارای دیدگاه های فرعی دیگری هستند که دو دیدگاه از همه مشهورتر است: یکی نظر آنان که قرآن را بیانگر هر چیز که در عالم است می دانند، و دیگری دیدگاه کسانی که قرآن را بیانگر همه نیازهای بشر در مسیر سعادت دنیا و آخرت بر می شمرند؛
- دیدگاه محدودیت سخنان قرآن به امور ارزشی، با رسالت قرآن و آیات و روایات متعددی سازگاری ندارد و به این جهت پذیرفته نیست؛
- نظریهٔ جامعیت مطلق قرآن نیز، به دلیل ناسازگاری با رسالت قرآن و فقدان دلیل معتبر، قابل اثبات نیست؛
- قرآن کریم ـ همان گونه که خود فرموده است ـ بیان و هدایت برای مردم است و هر چه را که برای هدایت بخشی به مردم لازم بوده، در آیات نورانی خود بیان کرده است؛
- وظیفهٔ اصلی قرآن، رساندن مردم به کمال واقعی (قرب به خدای متعال) است و لازمهٔ آن، بیان همه مسائلی است که به نوعی در عروج یا سقوط بشر تأثیر دارد؛ خواه در زمینه ارزش ها و عبادات یا در زمینه های خانواده، جامعه، اقتصاد، سیاست و دیگر ابعاد باشد؛
- برخی مطالب قرآن کریم، از ظاهر آیات قابل فهم نبوده و با مراجعه به پیامبر(صلى الله علیه وآله) و امام معصوم(علیه السلام) می توان به آن دست یافت؛
- قرآن کریم در هدایت بخشی خود چیزی را فروگذار نکرده است؛ ولی این به معنای بیان و طرح مطالب علمی کلاسیک در قرآن نیست و فقط اشاره هایی به برخی از علوم در آن یافت می شود که می توان مسائل دیگری را از آن استنباط کرد.
پی نوشت:
- محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج۹۲، ص۸۵.
- ممکن است این موضوع با عنوان های دیگری مانند قلمرو و کمال نیز مطرح شود.
- این دیدگاه ها در حد وسیع تر ـ به ویژه در مباحث کلام جدید ـ در بارهٔ خود دین مطرح است که آیا بیان دینی منحصر به مسائل ارزشی و اخلاقی است یا آنکه به مسائل عینی زندگی فردی و اجتماعی انسان و حقایق خارجی هم می پردازد؟
- جامعیت که مصدر جعلی است و در زبان فارسی رواج یافته، از ریشهٔ جمع گرفته شده و به معنای فراگیر بودن و شمول آمده و در کتاب های عربی جدید با واژه «شمولیه» بدان اشاره می کنند.
- این دیدگاه از ابن مسعود نقل شده است. ر.ک: اسماعیل بخاری، التاریخ الکبیر، ج ۹، ص ۴۴، و محمد فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج ۱، مقدمه هفتم، ص ۵۷ و ۵۸. برخی دیگر از مفسران نیز، به این دیدگاه گرایش دارند؛ مانند محمود بن عبدالله الآلوسی در روح المعانی، ذیل آیات ۸۹ نحل و ۱۱۱ یوسف.
- «تبیانا لکل شىء من شأنه ان یکون فی القرآن؛ بیان برای هر چیزی است که شایستگی بیان در قرآن داشته باشد».
- محمد باقر مجلسی، بحارالأنوار، ج۹۲، ص۸۱.. البته این بیان، اعم از بیان ظاهری و باطنی قرآن است و در همین درس به این مطلب اشاره خواهیم کرد. همچنین در روایت دیگری آمده است: اِنَّ اللهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَمْ یَدَعْ شَیْئاً تَحْتَاجُ اِلَیْهِ اْلاُمَّهُ اِلَی یَوْمِ الْقِیَامَهِ اِلّّا اَنْزَلَهُ فِی کِتَابِهِ وَ بَیَّنَهُ لِرَسُولِهِ…؛ خداوند تعالی چیزی را از امور مورد نیاز امت اسلامی تا دامنهٔ قیامت واننهاده، جز اینکه در کتاب خود (قرآن) فرود آورده و برای پیامبرش بیان نموده است. ر.ک: محمد حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج ۲۸، ص ۱۶.
- برای نمونه ر.ک: محمد طوسی، التبیان، ج۶، ص۲۰۹.
- در روایتی از امام رضا(علیه السلام) آمده است: اِنَّ اللهَ عزَّ وَجَلَّ لَمْ یَقْبِضْ نَبِیَّهُ حَتَّی اَکْمَلَ لَهُ الدِّینَ وَاَنْزَلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنَ فِیهِ تَفْصِیلُ کُلِّ شِیءٍ بَیَّنَ فِیهِ الْحَلالَ وَالْحَرَامَ وَالْحُدُودَ وَالاَحْکَامَ وَجَمِیعَ مَا یَحْتَاجُ اِلَیْهِ النَّاسُ کُمَّلاً فَقَالَ: مَا فَرَّطْنَا فِی الْکِتَابِ مِنْ شَیءٍ؛ به راستی که خداوند عز وجل پیامبرش را قبضروحنکرد،مگربعدازآنکه دین را برای او کامل کرد و قرآن را بر او فرو فرستاد (که) در آن شرح هر چیزی است. حلال و حرام و حدود و احکام و همه آنچه مردم به آن نیاز دارند را به طور کامل در آن بیان کرده است و (بر این اساس خداوند) فرمود: ما هیچ چیزی را در کتاب فروگذار نکرده ایم». حضرت در ادامه با استشهاد به آیه اکمال (مائده،۳) به اثبات کمال دین با انتصاب امامِ پس از رسول خدا پرداخته اند. محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۲۰.
- اِنَّ اللهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَمْ یَقْبِضْ نَبِیَّهُ حَتَّی اَکْمَلَ لَهُ جَمِیْعَ دِیْنِهِ فِی حَلالِهِ وَ حَرَامِهِ فَجَائَکُمْ بِمَا تَحْتَاجُوْنَ اِلَیْهِ فِی حَیَاتِهِ وَ تَسْتَغِیْثُوْنَ بِهِ وَ بِاَهْلِ بَیْتِهِ بَعْدَ مَوْتِهِ وَ اِنَّهَا مُخْبِیَهٌ عِنْدَ اَهْلِِ بَیْتِهِ حَتَّی اَنَّ فِیْهِ لَاَرْشَ اْلْخَدْش؛ِ به راستی که خداوند عز وجل پیامبرش را قبض روح نکرد، مگر بعد از آنکه همه دینش را در (ناحیه) حلال و حرامش برای او کامل کرد و او آنچه را که نیازتان بود، در زمان حیاتش برایتان آورد و بعد از رحلت او به او و اهل بیتش مدد می جویید و همانا آن (مجموع دین) در نزد اهل بیت او پنهان است (و به اندازه ای جامع است) تا آنجا که (حکم) دیهٔ خراش نیز، در آن وجود دارد. همان، ج۲۶، ص۳۴.
- محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافى، ج۱، ص۲۸۶، باب ما نص اللّه عز و جل على الائمه(علیهم السلام) و احدا فواحد.
- مهدی بازرگان، خدا و آخرت هدف رسالت انبیا، ص،۸۰ و محمد مجتهد شبستری، نقد قرائت رسمی از دین، ص ۴۹۸ ، ۱۰۵، ۴۶۶ و ۴۹۸.
- مهدی بازرگان، خدا و آخرت هدف رسالت انبیاء، ص۶۰. برای آگاهی بیشتر از این دیدگاه ر.ک: علی عبدالرزاق، الاسلام و اصول الحکم، ص۱۳۶.
- ر. ک: محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۹۲ـ۱۳۳.
- مومنون، ۱ـ۹.
- آل عمران، ۲۰۰. علامه طباطبایی مقصود از مرابطه را پدید آوردن اجتماع و برقراری ارتباط میان نیروها و کارهای آنان در همه شئون زندگی دینی می داند و با توضیحی که در «کلام فی المرابطه فی المجتمع الاسلامی» آورده اند، روشن می شود که دین در همه امور اجتماعی حضور جدی دارد. ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۹۲ به بعد.
- توبه، ۱۱۹و ۱۲۰.
- مانند: «فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ خَیْرًا یَرَهُ * وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ؛ (زلزله، ۸و۹)؛ وهرکس به قدر ذره ای کار نیک کرده (پاداش) آن را خواهد دید و هرکس به قدر ذره ای کار بدی کرده (کیفر) آن را خواهد دید».
- در ارزیابی جامعیت حداکثری به تفصیل از این آیه سخن گفتیم.
- پیش از این در نقد دیدگاه جامعیت حداکثری نمونه هایی از این روایات را بیان کردیم.
- مقصود از علوم انسانی، مجموعه نظام های معرفتی ای است که در کانون آن؛ جامعه شناسی، اقتصاد، علوم سیاسی، انسان شناسی (anthropology)، روان شناسی و جمعیت شناسی قرار دارد و روان شناسی اجتماعی، زیست شناسی اجتماعی، جغرافیای اجتماعی و حقوق، فلسفه اجتماعی، تئوری های سیاسی و تحقیقات تاریخی (اجتماعی، تاریخ اقتصادی)، شاخه های مشترک آن به شمار می آیند. ر.ک:
Kuper Adman، The social sciences encyclopedia. Rotlage and kogan paul.
Theodorson George، A moden Dictpary of social sciences؛
و: بولک بارس و دیگران، فرهنگ اندیشه نو، ترجمه پاشایی.
۲۲. ر ک: همین مؤلف، معارف قرآن۱ـ۳، ص۲۸۰ به بعد. تأکید بر اینکه همه علوم و معارف و صنعت های مختلف بشری در قرآن آمده و دانشمندان غربی با الهام از آن به کشف و اختراع پرداخته اند، (طنطاوی بن جوهری، الجواهر فی تفسیر القرآن الکریم، ج۱، مقدمه کتاب ص۲و۳). مدعایی بی دلیل است و نیازی به نقد و بررسی آن نیست.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی آیت الله مصباح یزدی