- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 5 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
قرآن کریم خود را کتاب هدایتِ همه گانی و همیشه گی برای جامعه ی بشری معرّفی کرده است «وَ ما هِیَ إِلاَّ ذِکْرى لِلْبَشَرِ»[۱]، «إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ»[۲] کتابی جاودانه است که پس از آن کتاب دیگری نه خواهد آمد. خدای سبحان در معرّفی قرآن می فرماید: «وَ إِنَّهُ لَکِتابٌ عَزِیزٌ * لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ»[۳] هرگز هیچ بطلانی در قرآن نفوذ نمی کند. نه از درون به زوال می گراید و عمرش به پایان می رسد و نه از بیرون عاملی می تواند آن را ابطال کرده از پای درآورد. نه دست نامحرمان به تحریف آن دراز می شود و نه هیچ مکتب و فکری می تواند بر آن خللی وارد سازد. در بحث تحدّی نیز گفته شد که به دلیل جهانی بودن قرآن، تحدّی آن نیز جهانی و برای همه ی زمان ها است و ندای «هل من مبارز»قرآن در تمام زمان ها و قرن ها به گوش همه، چه بر دانشمندان و چه بر عوام، می رسد تا اگر می توانند مانند قرآن و بلکه مانند سوره ی کوچکی از آن بیاورند.
بدون شک یکی از ارکان جاودانگی قرآن کریم، هماهنگی آن با فطرت و عقل بشر است؛ زیرا چگونه ممکن است کتابی برای راهنمایی و هدایت انسان نازل گردد و هماهنگی عمیق با جهان شگفت و ژرف از یک سو، و با جان ملکوتی آدمی از سوی دیگر نداشته باشد و همچنان رهنما و هدایتگر باقی بماند؟
قرآن کریم یادآوری و تذکره ای است برای فطرت همه ی انسانها، فطرتی که خدایی است و با اصول و معارف دینی آشنایی دیرینه و عمیق دارد «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ»[۴].
اکنون لازم است تا اندکی درباره ی هماهنگی قرآن با عقل انسان سخن گوییم.
قرآن، برهان پروردگار
قرآن کریم اگر ادعایی می کند در کنار دلیل، و اگر دعوتی دارد در پرتو برهان است؛ از این رو، خدای سبحان از آن به عنوان «برهان»تعبیر کرده است: «یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّکُمْ»[۵] أی مردم به درستی که از طرف پروردگارتان کتاب برهانی برای شما آمده است. برهان یعنی ظهور؛ و به دلیلی گفته می شود که باهر و ظاهر و گویا و قطعی باشد از این رو به چیزی که روشن است و تاریک و مبهم نیست، برهان می گویند. موسای کلیم ـ سلام الله علیه ـ که با عصا و ید بیضا مبعوث شد، خداوند به او فرمود «فَذانِکَ بُرْهانانِ مِنْ رَبِّکَ»[۶] یعنی این دو معجزه دو برهان و دلیل و شاهد روشنی هستند که جای هیچ شکی را باقی نمی گذارند.
قرآن کریم محتوایی دارد که با فطرت درونی انسانها هماهنگ و با جهان بیرونی مطابق است و از نظر شکل و قالب بیان هم به صورت برهانی و روشن، و با دلیل قاطع است. اگر درباره ی خویش ادعا می کند که کلام خداست، با دلیل می گوید و نشانه اش آن است که همه ی مردم جهان را به مبارزه دعوت کرده، و اگر به توحید و دین و وحی و رسالت و معاد رهنمون می شود، دلیل هر کدام را به همراه آن می آورد.
روش تفهیم قرآن کریم، حکمت و موعظه ی خوب و مجادله و گفته گوی نیکو است که خدای سبحان به رسول خود دستور می دهد تا به این سه روش نیکو مردم را به راه خدا دعوت کند «ادْعُ إِلى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَن»[۷] این سه روش به نحو منفصله ی مانعه الخلوّ است یعنی نباید دعوتی خالی از این سه باشد، و ممکن است که دعوتی شامل هر سه روش باشد، البته هر کدام از آنها مغایر با دیگری است و معنای اجتماع سه روش این نیست که یک جمله مثلاً هم برهان باشد و هم موعظه حسنه و هم جدال احسن، بلکه مقصود از اجتماع آنها این است که ممکن است خداوند برای هدایت قومی با جمله های متعدد و کلامهای گوناگون، روش های سه گانه را اعمال کند، و نیز پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ در احادیث خود آنها را اعمال فرماید.
تفاوت قرآن کریم با کتابهای برهانی و عقلی در این است که آن کتابها شامل برهان های خشک و استدلالهای خالص عقلی هستند ولی قرآن کریم نخست بر اساس حکمت، با برهان و دلیل قطعی مسئله را عرضه می کند و برای کسانی که ساده اندیش باشند و برهان و استدلال برای آنان قابل هضم نباشد، مطلب را در قالب مثل و تمثیل بیان می کند.
برهان تمانع در قرآن کریم
به عنوان مثال قرآن کریم، درباره ی توحید، برهان تمانع را بیان می کند «لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَهٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا»[۸] این برهان پیش اهل کلام و حکمت به عنوان برهانی سنگین مطرح است و خود آنها در مورد فهم این برهان اختلاف نظرهای بسیاری دارند. مفهوم این برهان که به صورت قیاس استثنایی ارائه شده این است که اگر در آفرینش و اداره ی آسمانها و زمین، دو خدا حکومت و دخالت می داشتند، جهان فاسد می شد. در سوره ی «ملک»نیز بطلان فاسدشدن جهان را به این صورت استثنا می فرماید: دراین عالم وقتی نگاه کنید، هیچ تفاوت و بی نظمی و کمبودی نه خواهید یافت «ما تَرى فِی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُت»[۹] تفاوت آن است که یک سلسله ی به هم مرتبط، بعضی حَلَقاتش فوت بشود و رابط گذشته و آینده اش گسیخته و حلقه سابق از حلقه لاحق فوت شده باشد ولی اگر همه ی حلقه ها در جای خود باشند، چیزی فوت نشده و همگی منسجم و هماهنگند. سپس می فرماید: «فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرى مِنْ فُطُورٍ* ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ کَرَّتَیْنِ یَنْقَلِبْ إِلَیْکَ الْبَصَرُ خاسِئاً وَ هُوَ حَسِیرٌ»[۱۰] دوباره نگاه کن، ببین فطور و شکافی در این سلسله ی علّت ها و معلول ها می یابی؟ پس دوباره و چند باره نگاه کن، هر چه که نگاه کنی بالاخره دستگاه بینایی و ادراکی تو خسته تر خواهد شد ولی جای خالی و بی نظمی در جهان آفرینش نخواهی یافت.
این آیه به همراه آیه ی «لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَهٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا»[۱۱] به صورت برهان قطعی روشن می سازد که در جهان تنها یک خدا حکومت می کند و بس؛ زیرا اگر دو خدا حکومت می کرد، لازمه اش فساد جهان بود و اکنون که هیچ فساد و فطور و شکاف و تفاوتی وجود ندارد، معلوم می شود که اداره کننده ی جهان همان خدای یکتاست.
قرآن کریم این برهان بلند تمانع را، که پیش حکما و متفکّران معرکه آراست، به صورت مثلی ساده و مردم فهم، بیان کرده است. می فرماید: اگر شخصی خدمتگذار دو مولای بد اخلاق و درگیر و نساز باشد و شخص دیگری خدمتگذار یک مولای سالم و خوش اخلاق، آیا وضع این دو شخص یکسان است یا کار خدمت گذار اوّلی نابسامان و کار خدمت گذار دوّمی سامانمند؟ «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلاً فِیهِ شُرَکاءُ مُتَشاکِسُونَ وَ رَجُلاً سَلَماً لِرَجُلٍ»[۱۲] اگر جهان منظم، دارای دو خدا باشد مانند همان خدمت گزاری است که دو مولای درگیر و بداخلاق داشته باشد که در این صورت دچار تشویش و تضاد و اضطراب خواهد بود، و چون عالَم، منسجم است معلوم می شود تحت تدبیر خدای واحد است.
چنین کتابی که همه چیزش برهانی است، مورد پذیرش عاقلان و خردمندان است و اگر کسی در این کتاب روشن و در آیات و معارف نورانی و در برهان ها و مثال های مناسبِ آن تردید و شک داشته باشد، بی تردید چنین شکّی از جهل و کم خردی و از بیماری درونی اوست؛ زیرا خدای سبحان می فرماید: «وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما یَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ»[۱۳] درک معارف قرآن و فهم امثال آن بستگی به دو عنصر تعقل وعلم دارد و قرآن کریم نه تنها با علم و عقل بشر تنافی ندارد بلکه بهره بردن از آن بدون این دو نیروی معنوی امکان پذیر نیست، البته علم وسیله حصول عقل خواهد بود و تفاوت علم و عقل در بحثهای قبل گذشت.
پی نوشت:
[۱] ـ سوره مدّثر، آیه ۳۱.
[۲] ـ سوره انعام، آیه ۹۰.
[۳] ـ سوره فصلت، آیات ۴۱ و ۴۲.
[۴] ـ سوره روم، آیه ۳۰؛ پس روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن. این فطرتی است که خداوند، انسانها را بر آن آفریده؛ دگرگونی در آفرینش الهی نیست.
[۵] ـ سوره نساء، آیه ۱۷۴.
[۶] ـ سوره قصص، آیه ۳۲.
[۷] ـ سوره نحل، آیه ۱۲۵.
[۸] ـ سوره انبیاء، آیه ۲۲؛ اگر در آسمان و زمین، جز «الله» خدایان دیگری بود، فاسد می شدند.
[۹] ـ سوره انبیاء، آیه ۲۲.
[۱۰] ـ سوره ملک، آیات ۳ و ۴.
[۱۱] ـ سوره انبیاء، آیه ۲۲.
[۱۲] ـ سوره زمر، آیه ۲۹؛ خداوند مثالی زده است: مردی را که مملوک شریکانی است که درباره او پیوسته با هم به مشاجره مشغولند، و مردی که تنها تسلیم یک نفر است.
[۱۳] ـ سوره عنکبوت، آیه ۴۳؛ اینها مثالهایی است که ما برای مردم می زنیم، و جز دانایان آن را درک نمی کنند.