- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 3 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
در حدیثی از امام صادق(علیه السلام) آمده است: هنگامی که به پادشاه روم، فرمان امیرمؤمنان علی(علیه السلام) و فرمان معاویه بن ابی سفیان ابلاغ گردید و خبر رسید که دو سفیر از طرف آنان به دیدار پادشاه میآیند تا فرمان یادشده را پیگیری کنند، پادشاه گفت: آنان از چه سمتی خارج میگردند؟ به او گفته شد: مردی از کوفه و مردی دیگر از شام. پادشاه به وزرای خویش گفت: ببینید آیا کسی از تجار عرب آن دو نفر را میشناسد؟
دو نفر از تجار شام و دو نفر از تجار مکه احضار شدند. پادشاه از آنان درباره خصوصیات آن دو سفیر پرسش کرد و آنان نیز توضیحاتی دادند. سپس پادشاه به خزانهداران اموال خود گفت: برای من مجسمهها را بیاورید. آنها را آوردند. نگاهی به آنها انداخت و گفت: شامی، گمراه و کوفی، هدایت شده است.
بعد برای معاویه نوشت: آگاهترین فرد خانواده خود را به سوی من بفرست. به امیرمؤمنان(علیه السلام) نیز نوشت: برترین و آگاهترین اهل بیت خود را به سوی من بفرست تا سخنان هر دو را بشنوم و در انجیل نگاه کنم و به شما بگویم کدام یک از شما به این امر (خلافت) سزاوارتر است.
معاویه، فرزند خود یزید را فرستاد و امیرمؤمنان(علیه السلام)، فرزند خود امام حسن(علیه السلام) را. هنگامی که یزید بر پادشاه وارد شد، پادشاه دست او را گرفت و صورتش را بوسید و یزید نیز متقابلاً بر سر پادشاه بوسهای زد. بعد امام حسن(علیه السلام) داخل شد و فرمود: «حمد و سپاس خدایی را که مرا یهودی، نصرانی، مجوسی، خورشیدپرست، ماهپرست، بتپرست، گاوپرست، و از مشرکان قرار نداد، بلکه مرا مسلمان قرار داد…». بعد بر جای خود نشست و چشم خود را نیز به سوی بالا انداخت.
پادشاه روم به هر دو نفر نگاهی افکند و سپس آن دو را از یکدیگر جدا ساخت. اول یزید را احضار کرد و سیصد و سیزده صندوق آماده ساخت که در آنها تماثیل انبیا وجود داشت… سپس مجسمهای را خارج کرد و به یزید نشان داد. یزید آن را نشناخت، این کار را درباره مجسمهای دیگر نیز انجام داد، اما یزید نتوانست هیچ کدام را شناسایی کند و از ارائه پاسخ درمانده گردید. بعد پادشاه از او درباره «روزی خلایق» و مکان «ارواح مؤمنین و کفار» بعد از مرگ پرسش کرد که یزید به هیچ یک از سؤالها نتوانست پاسخی بدهد.
سپس حسن بن علی(علیه السلام) را فراخواند و گفت: اول از یزید بن معاویه آغاز کردم تا بداند تو آگاهی بر آنچه او آگاه نیست و پدر تو آگاه است به آنچه پدر او نمیداند. به درستی که پدر تو و پدر او از پیش معرفی گردیدهاند. من در انجیل نظر افکندم و دیدم محمد(صلی الله علیه و آله)، رسول خدا و وزیر او، علی(علیه السلام) است. در بین اوصیا نگاه کردم و دیدم پدر تو وصیّ محمد(صلی الله علیه و آله) است. حسن بن علی(علیه السلام) به پادشاه فرمود: بپرسید از من از آنچه به ذهن شما خطور میکند؛ از مجموعه علومی که در انجیل، تورات و قرآن وجود دارد.
پادشاه، مجسمهها را بر امام حسن(علیه السلام) عرضه کرد. اولین آنها در شمایل ماه بود. امام فرمود: این مجسمه، توصیف آدم ابوالبشر است. بعد مجسمهدیگری آورد در شمایل خورشید، امام فرمود: این مجسمه، توصیف حوا، امّ البشر است. مجسمه دیگری آورد که بسیار زیبا و خیرهکننده بود. امام فرمود: این مجسمه، توصیف شیث بن آدم است. بر همین روال نمونههای دیگری را عرضه و پاسخ را از امام دریافت کرد.
پادشاه در خاتمه گفت: شهادت میدهم ای اهل بیت محمد که به شما دانش اولین و آخرین، دانش تورات، انجیل، زبور، صحف ابراهیم و موسی، یکجا داده شده است!
در ادمه، پس از گفت و گوی بسیار طولانی دیگر، یزید ساکت شد و غمگین نشست. پادشاه جایزهای به حسن بن علی(علیه السلام) داد و پس از احترام خاصی که به وی گذاشت، گفت: از پروردگارت بخواه تا دین پیامبر تو را نصیبم گرداند.
یزید بن معاویه را نیز به سوی پدرش بازگردانید و برای معاویه چنین نوشت:
«… کسی که خداوند پس از پیامبر شما به او علم عنایت کرده و از تورات و انجیل و زبور و فرقان و آنچه در این کتابهاست، آگاه گردانیده، حق با او و جانشینی پیامبر، مختص به اوست».
بعد برای امیرمؤمنان علی(علیه السلام) نوشت:
«به درستی که حق و خلافت برای توست و نبوت در تو و فرزندت تجلی یافته است، پس بستیز با هر که با تو در ستیز باشد؛ خداوند دشمن تو را به دست تو عذاب و در دوزخ ابدی جای میدهد. به درستی که نامی از دشمنت را در انجیل نیافتم، لعنت و نفرین خداوند، فرشتگان و تمام اهل آسمان و زمین بر او باد!».۱
پی نوشت:
۱. تفسیر قمی، ص۵۹۵ـ۵۹۹؛ بحارالانوار، ج۱۰، ص۱۳۲ـ۱۳۶.