- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 4 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
اهل سنت در مسئله امامت نصوص رسول خدا را در باره امامت کنار گذاشته و عقاید خود را در این مسئله بر واقعه سقیفه که از طرف برخی از صحابه برای تعیین خلافت انجام شد، مبتنی نموده است و سپس آن را این گونه توجیه کردند که امامت و خلافت از اصول دین نیست بلکه از فروع دین می باشد یعنی بر مسلمانان واجب است که برای خود خلیفه تعیین کنند. و لذا اگر بپذیرند امامت از اصول دین است بنیان اهل سنت از ریشه فرو می ریزد.
در مسئله امامت توجه به این مطلب لازم است که اگر امام و خلیفه بعد از پیامبر اسلام(ص) به دستور خدا و نص رسول الله(ص) تعیین شده باشد امامت از اصول دین خواهد بود، اما اگر نصب و تعیین امام بر مردم وجوب عقلی یا شرعی داشته باشددر این صورت امامت از فروع دین به شمار خواهد آمد.
اما اینکه چرا اهل سنت امامت را از اصول دین نمی دانند دلیل خاصی دارد و آن اینست کهآ هنگامی که پیامبر خدا(ص) رحلت فرمودند برخی از اصحاب که از موسسین اهل سنت به شمار می آیند به تمام دستورات و راهنمایی های رسول خدا(ص)در باره امامت و خلافت پشت پا زدند و خود سرانه برای به دست گرفتن قدرت سیاسی در سقیفه بنی ساعده جمع شده و بعد از مشاجرات و منازعات شدید ابوبکر به وسیله و پشتیبانی عمر به عنوان خلیفه تعیین می شود و سپس از دیگران برای او بیعت می گیرد. عایشه همسر رسول خدا (ص) این داستان را که در صحیح بخاری نقل شده چنین بیان می کند:«عن عایشه رضی الله عنها زوج النبی(ص): زمانی که رسول خدا رحلت کردند، ابوبکر در مدینه حضور نداشت و عمر برخاست و به مردم گفت: به خدا قسم رسول خدا نمرده است تا اینکه ابوبکر آمد و فوت پیامبر را تایید نمود و به مردم توصیه های انجام داد که در این هنگام خبر رسید که عده ای در سقیفه بنی ساعده اطراف سعد بن عباده جمع شده و می گویند از ما(انصار) یک امیر و از شما(قریش) یک امیر باشد. سپس ابوبکر و عمر و ابو عبیده جراح به سوی آنان رفتند در ابتداء عمر برای آنان ایراد سخن نمود و سپس ابوبکر او را ساکت کرده و خود به سخن گفتن آغاز نمود و در ضمن سخنان خود خطاب به انصار گفت ما امیران هستیم و شما وزیران، ولی حباب بن منذر گفت نه، به خدا قسم یک امیر از ما و یک امیر از شما باشد. ولی ابوبکر گفت نه خیر امیران ما هستیم و شما وزیران هستید و آنان (قریش) وسط عرب و از نظر حسب عربی تر اند. و سپس خود با عمر بیعت کرد ولی عمر گفت بلکه با تو بیعت می کنیم و تو آقای ما و بهترین ما و دوست داشتنی ترین ما نزد رسول خدا هستی و عمر دست ابوبکر را گرفت و با او بیعت کرد و سپس دیگران با او بیعت کردند. یکی از میان جمع گفت که با این کار سعد را کشتید، عمر گفت خدا او را بکشد.» [۱]
این تمام چیزی است که اساس و بنیاد اهل سنت را در مسئله امامت تشکیل می دهد. ملاحظه می شود که در این جلسه و شورای تعیین امامت و خلافت نه به هیچ حدیثی از رسول خدا(ص) استناد شده است و نه به آیه ای از قرآن بلکه به صراحت تمام، مسئله عربیت و حسب و نسب معیار و ملاک خلافت قرار داده شده است.
در ادامهای این جریان خلافت عمر هم با نصب ابوبکر و خلافت عثمان هم با دستور عمر با شورای شش نفره بدون هیچ استنادی به روایت رسول خدا و آیات قرآن به انجام رسید. و این جریانات خارجی باعث گردید که بعدها متکلمین اهل سنت در صدد توجیه آن برآیند. لذا آنان در ابتداء اصل امامت را از فروع دین شمرده تا خلافت ابوبکر و عمر و عثمان زیر سوال نرود و در راستای این هدف می گویند: اهل سنت می گوید که بر مسلمانان واجب است برای خود امام تعیین کند تا به مصالح آنان از قبیل تنفیذ احکام و اقامه حدود و آماده سازی ارتش و گرفتن صدقات و مصرف آن برای مستحقین، بپردازد.[۲] سپس آنان به این باور شدند که پیامبر اسلام(ص) تعیین خلافت را به صحابه تفویض نموده و خود پیامبر اسلام(ص) هیچ نقشی در تعیین خلافت نداشته است.[۳] و نیز شرایط و خصوصیات امام و خلیفه را بر همین اساس تعیین نموده و گفته اند امام باید قریشی باشد و لازم نیست که معصوم و یا اعلم از دیگران باشد[۴] و همین وقایع خارجی در تعیین خلافت خلفای صدر اسلام روش های انتخاب امام را در مذهب اهل سنت تشکیل می دهند و می گویند امامت یک شخص، با اختیار اهل صلاح ثابت می گردد و حتی با یک نفر عادل و مجتهد قابل اثبات می باشد.[۵] و می گویند دلیل بر اینکه با بیعت یک نفر، امامت یک شخص، منعقد می گردد این است که اصحاب (اهل سنت) برای امامت اجماع را شرط ندانسته و فقط عقد را در امامت شرط نموده و سپس بیعت را واجب گردانیده و روی همین جهت ابوبکر به تنهایی، امامت را برای عمر منعقد نمود و سپس دیگران آن را جایز دانست و با او بیعت کردند.[۶]
از مطالبی که بیان شد به دست می آید که اهل سنت در مسئله امامت به آموزهای قرآنی و حدیثی کمترین توجهی نکرده و آنچه که در صدر اسلام بعد از رحلت رسول خدا در مسئله خلافت و امامت واقع شده است را مبنای امامت و خلافت قرار داده و لاجرم باید آن را از فروع دین به حساب بیاورند تا آن چه واقع شده توجیه گردیده و صحت و حقانیت خلافت خلفاء قابل قبول گردد. و این وقایع راه را بر اینکه امامت از اصول دین باشد می بندد، زیرا اگر آنان بپذیرند که امامت ریشه قرآنی و حدیثی دارد تا از اصول دین باشد بنیان امامت مطرح در اهل سنت فرو می ریزد و خلافت همه خلفاء به ویژه خلفای سه گانه صدر اسلام زیر سوال رفته و در نتیجه اساس اهل سنت متزلزل می گردد. بنابر این آنان ناچارند بر این مطلب تاکید کنند که امامت از اصول دین نیست بلکه از فروع دین می باشد و مانند سایر فروع مثل نماز و روزه و امثال اینها تعیین امام هم بر مردم واجب است.
پی نوشت:
[۱] . بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری،ج۳ ص۱۳۴۱، بیروت، دار ابن کثیر، سوم،۱۴۰۷ق- ۱۹۸۷م.
[۲] . حنفی غزنوی،جمال الدین احمد بن محمد، اصول الدین، ج۱ ص ۲۷۰- ۲۷۱، بیروت،دارالبشائر الاسلامیه، اول،۱۴۱۹ق- ۱۹۹۸م.
[۳] . همان، ص۲۸۳.
[۴] . همان، ص ۲۷۵.
[۵] . همان، ص۲۷۶.
[۶] . همان،ص۲۷۹.