- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 13 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
اشاره:
برخی مدعیان فرقه های معنوی نو ظهور و روشنفکران عارف نما برای تحت تاثیر قرار دادن مخاطبان سعی در القای ادعاهای خود با ظواهر موجه علمی دارند. مانند «انرژی درمانی»، «فرا درمانی» «واژه درمانی»، «کیهان درمانی» و «عرفان کیهانی»! محمد علی طاهری موسس فرقه عرفان کیهانی مدعی دستیابی به «شعور کیهانی» است. وی شعور کیهانی را عبارت از لایه محافظ و حلقه ایمنی می داند که انسان می تواند به سبب ارتباط مستقیم با خداوند صاحب آن شود و دارنده آن می تواند با استفاده از این لایه افراد بیمار را درمان کند! در این نوشته دلایلی بر رد این عرفان اقامه شده است.
پیش از این نیز کسانی چون «پائولو کوئیلو» در کتاب «کیمیاگر» (ص ۸) اصطلاح «روح کیهانی» را عنوان کرده بودند اما طاهری در کلاس عرفانی خود که پس از واریز کردن مبلغ ۵۰ هزار تومان توسط مرید به حساب او تشکیل می شود(!) می گوید: «انسان موجود پیچیده ای است و درمان او بسیار پیچیده تر که نیاز به یک نوع نیروی فوق العاده و یک هوشمندی برتر دارد که ما اسم آن را «شبکه شعور کیهانی» گذاشته ایم. او با طرح شعور کیهانی و سعی در بهره گیری از آن مدعی «فرا درمانی» و دستیابی به «طب مکمل» شده و ادعا می کند که حضرت عیسی (ع) نیز از همین روش در زنده کردن مردگان استفاده کرده بود! روش فرا درمانی وی در سه بخش: «راه دور، راه نزدیک و درمان های کمکی» خلاصه می شود که مطابق آن شرکت کنندگان می توانند با اسکن کردن (لمس و مالش) فرد درمانگیر (بیمار) به وسیله دست دادن (!) و قرار دادن دست در محل درد به بیمار کمک کنند! او در کلاس هایش به مریدان القا می کند: «ما از امشب یک ارتباط از راه دور با هم داریم یعنی همه شما در یک ساعت مشخص با من ارتباط برقرار می کنید و بُعد مسافت نیز در این ارتباط هیچ معنا و مفهومی ندارد» (!) به این ترتیب وی و شاگردانش کلاس هایی تحت عنوان «عرفان کیهانی» در تهران، تبریز، کرج، همدان، نظرآباد و چند شهر دیگر برگزار کرده و سایت ها و وبلاگ های تبلیغی چندی در فضای مجازی راه اندازی کرده است. تنها کافی است با خواندن گزارش یکی از کلاس های آنها به آثار سوء اخلاقی و نتایج بد روانی آن بر شاگردانش برد: «وی در یکی از جلسات و آموزش اسکن (تماس و لمس) بیماری ها، از شاگردان خود درباره فعالیت هایشان می پرسد. یکی از خانم های حاضر در جلسه که آرایش غلیظی داشت می گوید استاد من از اصل غافلگیری استفاده کردم و آزمایش را در مورد یک فرد بیمار (درمان گیر) انجام دادم و درمان گیر پس از اسکن (تماس) دستهایم گفت تو گذشته مرا جلوی چشمم آوردی و کتفم گرم شده است (!) او می خواست به من حمله کند و به من گفت در گذشته من یک مار بودم و می خواهم تو را گاز بگیرم (!) و سپس عنوان کرد که تمام دردهایش کم شده است. خنده حضار!(۱)
از نظر بنیانگذار این فرقه، عرفان کیهانی بر گرفته از عرفان این مرز و بوم است و بر اتصال به حلقه متعدد (شبکه شعور عرفانی) استوار است و همه سیر سلوک آن از طریق اتصال به این حلقه صورت می گیرد، با نگاهی بر تاریخ عرفان ایران و اسلام و تطبیق آن با عقاید و افکار کیهانی می توان دریافت که منظور موسس از عرفان این مرز و بوم، همان تصوف است.
شایان ذکر است که عرفان حلقه نمی تواند بر گرفته از عرفان ایرانی یا اسلامی باشد بلکه با التقاط چندین دین و آئین به صورت اندیشه عرفان کیهانی پدید آمده است. خصوصا افکار و آراء پولس شکنجه گر معروف یهودی که در ضمن ساختن یک داستان عجیب کشف و شهود، مسیحی می شود، مهمترین منبع اعتقادی و افکار عرفانی است.
موسس در کتاب «انسان از منظر دیگر» پولس شکنجه گر را رسول بزرگ حضرت عیسی (ع) معرفی می کند همان پولسی که حتی به اعتقاد خود مسیحیان عامل تحریف کتاب مقدس و انحراف عقیدتی مسیحیان است.(۲) پولسی که جانشین حضرت مسیح (ع) پطرس را به نفاق و دو رویی متهم کرد و بر خلاف دستورات حضرت عیسی (ع) به تبلیغ پرداخت و با احکام شریعت مبارزه کرد.(۳)
این شخص با سوء استفاده از شرایط موجود و با علم به اینکه انسان امروزه گرفتار برخی خواسته های درونی است و تا حد امکان، موافق با خواسته خود در جستجوی برون رفت می باشد. از این رو روح حاکم بر عرفان مکتب خود را روح انسان محور قرار داده است.
حال با این روی کرد و با این نگرش می توان گفت که در این عرفان ها یا خدا نیست و یا اگر هم خدایی هست وسیله فریب است برای خدا جویان کم ایمان و یا خدایی است موافق با این خواسته ها و یا به طور جامع میتوان گفت که خدایی است که درحاشیه قرار دارد. کسی که مکتبی را می خواهد پایه گذاری کند متناسب با این روند بایستی مکتبش، مکتب عرفانی، مبتنی بر دیدگاه خاصی در خداشناسی و ایدئولوژی و انسان شناسی باشد. این سه حوزه ستون های فکری یک مکتب را تشکیل می دهد و اینگونه می توان گفت که چگونگی یک مکتب عرفانی به نوع نگاه آن مکتب به این سه حوزه بستگی دارد. عرفان کیهانی یا عرفان حلقه که یکی از مکاتب نوظهور معنوی است، هدف اصلی آن «ایجاد آشتی بین دنیای مذهب، عرفان و علم و نیز رفع سوء تفاهم های موجود بین آنها»،(۴) «کمک به انسان در راه رسیدن به کمال و تعالی»(۵) یعنی حرکت انسان ها به سوی وحدت و دوری از تفرقه(۶) و درمان انواع بیماری ها(۷) و کسب «اعتباری بی سابقه برای عرفان ایران در دنیا»(۸) است. راهکار عملی که در این زمینه ارائه نموده اتصال به شبکه شعور الهی است.(۹) پایه گذار این مکتب تاکنون دو کتاب به نام های «عرفان کیهانی» و «انسان از منظری دیگر» منتشر نموده است و این مکتب را «قادر به ارایه آسان، ساده و همه فهم این عرفان»(۱۰) معرفی نموده است و سایر مکاتب را به «کلی گویی و حرف های صرفا زیبا»(۱۱) مبتلا دانسته و از نوعی رقابت سخن گفته است.
اما واقعیت این است که با ملاحظه متن کتاب «عرفان کیهانی» این کتاب پر است از مبهم گویی و همچنین خلاف تصریحات قرآنی که بیش از این نیز نمی توان از آن انتظار داشت. بیشتراصول این کتاب و از آن جمله مقدمه کتاب دارای حرف های مبهم است. این ابهامات از یک طرف برای کسانی که خود را چشم و گوش بسته اسیر دست آن کرده اند، ممکن است این مکتب را برای افراد غیر متخصص در زمینه معارف دینی، بزرگ جلوه دهد و آنان را گمراه نماید اما از نگاه کسانی که با اصطلاحات دینی آشنایی دارند یا لااقل مطالب را از منظر عقل مورد ارزیابی قرار میدهند می توانند بفهمند که یا نویسنده از روی غرض ورزی مطالب خود را چنین بیان کرده است و یا نا آشنا به معارف دینی است، که در هردو صورت جز گمراهی نتیجه ای دیگری نخواهد داشت. زیرا راه و روشی که از قرآن و روایات معصومین گرفته نشده باشد ارزش هدایتگری ندارد بلکه انسان را از راه خدا باز می دارد و قرآن کریم ظالم ترین انسان ها را کسانی معرفی می کند که بر خدا افترا زده و دیگران را از راه او باز دارد «چه کسی ستمکارتر است از کسی که دروغی به خدا ببندد یا بگوید وحی به من فرستاده شده در حالی که وحی به او نشده باشد و کسی که بگوید من هم همانند آنچه خدا نازل کرده نازل می کنم».(۱۲) هیچ راهی به جز راه قرآن و اهل بیت انسان را به سوی خدا نزدیک نمی کند و نه تنها مایه نجات و سعادت نیست بلکه انسان را از خدا دور نموده و گرفتار خسران دنیوی و اخروی می گرداند.
بر اساس اینکه افکار و آراء موسس عرفان کیهانی را نمی توان بر اساس گفتار شفاهی او نقد کرد ناگزیر با استناد به آثار مکتوب او عقاید او را به نقد می نشینیم واز آن جهت که ایشان مطالب خود را مستدل و مستند به قران می کند لازم است با نگاه قرآن آن را برسی کنیم.
از آنجا که متن کتاب شامل ۸۳ اصل است ما برای طولانی نشدن کلام، به نقد برخی از اصول آن می پردازیم:
۱. در اصل ۵۹ اساسنامه عرفان کیهانی آمده: انسان نمی تواند عاشق خدا شود، زیرا انسان از هیچ طریقی قادر به فهم او نیست و در حقیقت خدا عاشق انسان می شود و انسان معشوق می باشد و مشمول عشق الهی. و انسان می تواند فقط عاشق تجلیات الهی، یعنی مظاهر جهان هستی شود و پس از این مرحله است که مشمول عشق الهی می گردد.(۱۳)
در این اصل شناخت خدا از هر راهی غیرممکن دانسته شده است در حالی که کنه ذات الهی را نمی توان شناخت ولی ذات و صفات الهی را می توان شناخت.
وقتی به قرآن رجوع می شود سرتاسر قرآن در صدد شناساندن خدا به انسان است به عنوان نمونه سوره حشر: «او خدایی است که معبودی جز او نیست، دانای آشکار و نهان است، و او رحمان و رحیم است، حاکم و مالک اصلی اوست، از هر عیب منزّه است، به کسی ستم نمی کند، امنیت بخش است، مراقب همه چیز است، قدرتمندی شکست ناپذیر که با اراده نافذ خود هر امری را اصلاح می کند و شایسته عظمت است خداوند منزّه است از آنچه شریک برای او قرارمی دهند او خداوندی است خالق، آفریننده ای بی سابقه، و صورتگری (بی نظیر). برای او نام های نیک است. آنچه در آسمان ها و زمین است تسبیح او می گویند. و او عزیز و حکیم است».(۱۴)
در تحف العقول از امام صادق (ع) روایت شده است که فرمود: هر کس خیال کند خدای را می شناسد و خداشناسی اش از راه توهمات قلبی باشد چنین کسی شرک به خدا ورزیده، زیرا صورتی را پرستیده که خود در ذهن ایجادش کرده، و… ، آری «وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ» نمی توانند به چند و چون خدا پی برده و او را به سنجش درآورند.
وقتی کلام آن جناب به اینجا رسید شخصی عرض کرد: پس چگونه می توان به توحید خداوند راه یافت و خدا راشناخت؟ حضرت فرمود: راه بحث فراخ و راه فرار از این اشکالات باز است، انسان نسبت به هر چیزی که حاضر است اول به عین آن معرفت یافته و آن را متمایز از هر چیز دیگری می شناسد و بدان شناخت پیدا می کند سپس به اوصاف آن پی می برد، (تا آخر حدیث).(۱۵)
در کلام امام امیر المؤمنین (ع) آمده معرفت به نفس سودمندتر از معرفت آفاقی است، انسان وقتی به سیر در باره نفس خود بپردازد و اغیار را از دل بیرون راند و با دل خلوت کند از هر چیزی منقطع و به خداوند متعال می پیوندد، و این خود باعث معرفت پروردگارش می شود.(۱۶) : (۱۷)
۲. نویسنده در همان اصل ۵۹ می گوید: انسان نمی تواند عاشق خدا شود.(۱۸)
آنچه در این ادعا به عنوان عشق قلمداد شده همان محبت یا محبت شدیده است همانطور که در قرآن عشق به معنای محبت شدید است.(۱۹) حال با توجه به معنایی که برای عشق کردیم چگونه نمی توان عاشق و محبّ خدا شد در حالی در قرآن به محبت خدا تصرح و تاکید شده است. یا أیهَا الذِینَ آمَنُوا مَنْ یرْتَدَّ مِنْکمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یأْتِی اللهُ بِقَوْمٍ یحِبُّهُمْ وَیحِبُّونَهُ…(۲۰). ای کسانی که ایمان آورده اید هر کس از شما از آئین خود باز گردد (به خدا زیانی نمی رساند) خداوند در آینده جمعیتی را می آورد، که آنها را دوست دارد و آنها (نیز) او را دوست دارند… در آیه دیگر نیز فرمود: قُل إِنْ کنْتُمْ تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونِی یحْبِبْکمُ اللهُ وَیغْفِرْ لَکمْ ذُنُوبَکمْ وَاللهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ(۲۱). بگو: اگر خدا را دوست می دارید، از من پیروی کنید! تا خدا (نیز) شما را دوست بدارد، و گناهانتان را ببخشد، و خدا آمرزنده مهربان است. ملاحظه می شود همانگونه که خداوند محبّ بندگانش است بندگان پاک و خالص خدا نیز می توانند محبّ خدا باشند.
آیه شریفه: قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکمْ وَ أَبْناؤُکمْ تا جمله أَحَبَّ إِلَیکمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ(۲۲)، بگو اگر پدران و فرزندان و چه و چه و چه در دل شما محبوبتر از خدایند)، نیز دلالت دارد بر اینکه استعمال کلمه محبت در خدا حقیقی است نه مجازی، برای اینکه حب متعلق به خدا و حب متعلق به رسول خدا (ص) و حب متعلق به پدران و فرزندان و اموال و سایر منافع نامبرده در آیه را، از یک سنخ محبت دانسته است. آیات متعددی در قرآن کریم بر تعلق حب بندگان نسبت به خداوند وجود دارد که ما به ذکر چند نمونه بسنده کردیم.
در اصل ۶۶ می گوید: انگیزه عبادت بر سه نوع تقسیم می شود: ـ عبادت بردگان یا عبادت از روی ترس (مرگ و قبر و دوزخ و…)، عبادت مزدوران یا عبادت از روی طمع مزد و پاداش (بهشت و حوری و…) ـ عبادت آزادگان یا عبادت از روی عشق الهی نوع عبادت و خواسته هر کسی، بستگی به میزان درک و فهم او از خداوند دارد، و همان گونه که یک بچه آب نبات چوبی را به دنیایی از آگاهی ها ترجیح می دهد، ممکن است که کسی هم حوری را به عشق الهی ترجیح دهد. در عرفان کیهانی (حلقه)، عبادت از روی عشق الهی مورد نظر می باشد. اگر قرار باشد انسان نتواند عاشق خدا باشد (طبق اصل ۵۹) پس عبادت از روی عشق الهی معنا ندارد؟ و چون نوع عبادت و خواسته هر کسی، بستگی به میزان درک و فهم او از خداوند دارد، عبادت خدا هم امکان ندارد. بنابراین برآیند این دو اصل، گزاره نادرست زیر است: نمی توان خدا را فهمید (اصل ۵۹) + عشق به خدا، وابسته به فهمیدن خداست (اصل ۶۶) = نمی توان عاشق خدا شد.
از طرفی اینکه عبادت را سه قسم کرده است بر مبنای روایت اهل بیت ـ علیهم السلام ـ است و چیزی تازهای نیست تا آن را به خود نسبت دهد..
۳. عبادت خدا غیر ممکن است برآیند دیگر اصل ۵۹ و ۶۶ که در گزینه قبلی آوردیم اصل عدم امکان عبادت خدا را مطرح کرده است به نحو ذیل که:
لازمه عبادت شناخت است (اصل ۶۶کبری)
خدا را نمی توان شناخت (اصل ۵۹ صغرای)
خدا را نمی توان عبادت کرد. (نتیجه)
بر این اساس عبادت خدا معنا ندارد. حال که عبادت خدا امکان ندارد چه کنیم؟ می گوییم عبادت تنها به معنای خدمت به خلق خداست. این نتیجه در اصل ۶۵ آشکارا ذکر شده است.
عبادت، یعنی عبد بودن و به جا آوردن رسالت بندگی. عبادت بر دو نوع است: عبادت نظری و عبادت عملی. عبادت نظری، ارتباط کلامی با خداوند و عبادت عملی در خدمت خداوند بودن است و چون او بی نیاز از هر عمل ما می باشد، از این رو خدمت ما صرفاً می تواند معطوف به تجلیات او شود. در نتیجه، عبادت عملی در خدمت جهان هستی بودن است. یعنی خدمت به انسان، طبیعت و…(۲۳) البته در این اصل به بی نیاز بودن خدا از عمل ما اشاره شده یعنی چون او بی نیاز از هر عمل ما می باشد، این نکته دلیل دوم نویسنده بر عدم عبادت خدا محسوب می شود. بنابراین به این نتیجه می رسیم که عبادت خدا به دو دلیل معنا ندارد:
الف: ما خدا را نمی توانیم بفهمیم. ب: خدا از هر عمل ما بی نیاز است. در نتیجه فقط باید به خلق خدا خدمت کرد.
در این استدلال که صورت گرفته است با توجه به مقدمات فاسده و ناصواب نتیجه ناصواب گرفته شده است چرا که در کبرای استدلال خود قائل شده است که خدا را نمی توان شناخت پس چون شناختی نیست عبادتی هم در کار نخواهد بود. پس عبادت بی معناست در مقابل و برای هرکسی که باشد.
در کلام این شخص تناقضی اشکار است و صدر و ذیل کلام او با هم تناسبی ندارد چرا که از یک طرف می گوید شناخت خدا امکان پذیر نیست از طرفی دیگر می گوید خدا بی نیاز است در حالی که او معتقد است که خدا را نمی توان شنا خت! اگر این کلام او بر گرفته از معرفت الهی است باید قائل شود که شناخت خدا امکان دارد چرا که او این شناخت را نسبت به خداوند متعال پیدا کرده است. و الا او نسبت به چیزی اظهار شناخت نموده است که قابل شناخت نمی باشد!
از طرف دیگر قرآن کریم بارها و بارها صریحا از عبادت خدا سخن می گوید از جمله: قُلِ اللهَ أعْبُدُ مُخْلِصًا لَهُ دِینِی(۲۴). بگو من تنها خدا را می پرستم، در حالی که دینم را برای او خالص می کنم.» و بندگانش را به سوی عبادت خود دعوت می کند وَأنِ اعْبُدُونِی هذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ(۲۵). و اینکه مرا بپرستید که راه مستقیم این است.»
البته خدمت به خلق خدا با عبادت خدا منافات ندارد. شهید مطهری در باره خدمت به خلق خدا از دیدگاه اسلام می گوید: یکی از ارزش های قاطع و مسلم انسان که اسلام آن را صددرصد تأیید می کند و واقعاً ارزشی انسانی است، خدمتگزارِ خلق خدا بودن است. در این زمینه پیغمبر اکرم زیاد تأکید فرموده است. قرآن کریم در زمینه تعاون و کمک دادن و خدمت کردن به یکدیگر آیاتی بسیار دارد.(۲۶)
آقای طاهری موسس فرقه عرفان کیهانی به بهانه این که خدمت به مردم همان عبادت خداست اموال مردم را به دروغ وتحریک احساسات و فریب دادن در قبال کاری که انجام می دهد، از آن خود می کند و اسم آن را عبادت می گذارد!
۴. عضویت خدا در حلقه در اصل ۱۹ آمده: دو نوع کلی اتصال به شبکه شعور کیهانی وجود دارد:
الف. راه های فردی (اُدعُونی أستَجِب لَکم): راه فردی راهی است که هیچ گونه تعریفی نداشته و در آن، شخص به واسطه اشتیاق بیش از حد خود، به شبکه شعور کیهانی اتصال پیدا نموده باشد. برای این گونه اتصال، وجود اشتیاق زایدالوصفی نیاز است.
ب: را ه جمعی اِعتَصموّا بِحَبلِ اللهِ جَمیعاً ولا تَفَرَّقُوا(۲۷): راه جمعی راهی است که در آن فرد در حلقه وحدت قرار می گیرد. این حلقه، مطابق شکل، سه عضودارد: شعور کیهانی، فرد متصل کننده و فرد متصل شونده. با تشکیل حلقه، بلافاصله فیض الهی در آن به جریان افتاده، انجام کارهای مورد نظر در چارچوب این عرفان با تشکیل حلقه های مختلف تحقق می پذیرد. برای وارد شدن به این حلقه ها، وجود سه عضو ـ شبکه شعور کیهانی، فرد متصل کننده و متصل شونده ـ کافی است. در این صورت، عضو چهارم، الله خواهد بود. عرفان کیهانی (حلقه) بر مبنای راه جمعی (اعتصوا)، ایجاد اتصال نموده، فیض الهی نیز با تشکیل حلقه مربوط، در آن جای می گیرد. تشکیل این حلقه مطابق شکل زیرصورت می گیرد.(۲۸)
علاوه بر این که ادعای عرفان حلقه با هیچ دلیلی قابل اثبات نمی باشد بلکه یک ادعای محض است چند نکته در آن جای تأمل دارد:
اول این که چینش اعضای این حلقه با آیات قرآنی ناسازگار است. زیرا قرار گرفتن خدا در حلقه به عنوان عضو چهارم به چه معناست؟در آیات قرآن از دو گونه معیت (همراهی) خدا با بندگان سخن به میان آمده است: معیت قیومیه که نسبت به همه مخلوقات وجود دارد. معنای این معیت این است که موجودات همگی قائم به خدا هستند و هیچکس بدون عنایت او هستی ندارد. آیه ذیل از این دست است: وَهُوَ مَعَکمْ أینَ مَا کنْتُمْ. او با شماست هر کجا که باشید.» و مع(۲۹)یت تشریفیه که نسبت به برخی بندگان دارد. آنان که اهل احسان، (۳۰)پرهیزگاری، اطاعت و… هستند. إِنَّ اللهَ مَعَ الذِینَ اتَّقَوْا وَالذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ. خداوند با کسانی است که تقوا پیشه کرده اند، و کسانی که نیکوکارند.»
در معیت قیومیه هیچ شرطی برا(۳۱)ی معیت مطرح نیست یعنی خدای متعال با همه موجودات هست و همه موجودات در وجود خود به او وابسته هستند چه کافر و چه مؤمن و چه حیوان و چه انسان و… اما در معیت تشریفیه آنان که اهل پیروی از دستورات الهی هستند از این معیت بهره می برند و هیچ نیازی به تشکیل حلقه ندارد. حال سخن این است که در عرفان کیهانی منظور از این همراهی و معیت خدا (قرار گرفتن به عنوان عضو چهارم) کدام نوع است؟ اگر معیت قیومیه منظور باشد دیگر شرطی ندارد و نیاز به تشکیل حلقه نیست تا اول سه عضو فراهم شود و سپس خدا به عنوان عضو چهارم به این حلقه بپیوندد و اگر معیت تشریفیه منظور باشد چرا در عرفان کیهانی گفته می شود: «همه انسان ها صرف نظر از نژاد، ملیت، دین، مذهب و عقاید شخصی، می توانند جنبه نظری آن را پذیرفته و جنبه عملی آن را مورد تجربه و استفاده قرار دهند». خدا با معیت تشریفیه خود با هر انسانی همراه نمی شود. بنابراین درباره عضویت خدا در این حلقه نه معیت(۳۲) قیومیه معنا دارد و نه معیت تشریفیه! نکته دیگر این که رابطه خداوند با موجودات رابطه احاطه است نه تعدد. یعنی نمی توان خدا را به گونه ای در کنار اشیا و جدای از آنها به عنوان عضوی جداگانه تصویر نمود.
پی نوشت:
- ویژه نامه کژراهه، اسفند ماه ۱۳۸۶ش، ص۹.
- پایگاه جامع و تخصصی جنگ نرم.
- برای مطالعه بیشتر: کتاب مقدس، عهد جدید، آشنایی با ادیان بزرگ، توفیقی، حسین تاریخ جامع ادیان، جان بی ناس.
- مهندس محمد علی طاهری، عرفان کیهانی (حلقه)، ص۵۰.
- همان، ص ۵۶.
- همان.
- همان، ص۱۱۰.
- همان، ص۵۱.
- همان، ص۸۰.
- همان، ص۵۰.
- همان، ص۴۴.
- انعام : ۹۳.
- همان، ص۱۲۴.
- حشر : ۲۲ـ۲۴.
- ترجمه المیزان، ج۶، ص۲۵۸.
- تحف العقول، ص۳۴۱.
- ترجمه المیزان، ج۶، ص۲۵۹.
- عرفان کیهانی (حلقه)، ص۱۲۴.
- جمیل صلیبا، المعجم الفلسفی، ج۲، ص۷۴. محی الدین ابن عربی، الفتوحات (۴ جلدی)، ج۲، ص۳۲۳. هو إفراط المحبه و کنی عنه فی القرآن بشده الحب فی قوله وَ الَّذِینَ آمَنُوا أشَدُّ حُبًّا لِلَّه. عشق یعنی زیادگی محبت و در قرآن با تعبیر شدت محبت از آن یاد شده است در آیه: وَ الَّذِینَ آمَنُوا أشَدُّ حُبًّا لِلَّه.
- مائده : ۵۴.
- آل عمران : ۳۱.
- توبه : ۲.
- عرفان کیهانی (حلقه)، ص۱۳۷.
- زمر : ۱۴.
- یس : ۶۱.
- بقره : ۱۷۷.
- آل عمران : ۱۰۳.
- عرفان کیهانی (حلقه)، ص۸۲.
- میرزا محمد رضا قمشه ای در پاورقی شرح فصوص الحکم می گوید: «فی قولی «هو معکم» أی المعیه الحقیقیه التی تستلزم الاتحاد لا المعیه بحسب الانضمام کمعیه البیاض مع الجسم و غیره». معیت در آیه هُوَ مَعَکُمْ معیت حقیقی است که مستلزم اتحاد از نوع اتحاد حقیقت و رقیقه است نه اتحاد انضمامی مانند همراهی سفیدی با جسم. محمد داوود قیصری رومی، شرح فصوص الحکم، ص۳۳.
- حدید : ۴۲.
- نحل : ۱۲۸.
- عرفان کیهانی (حلقه)، ص۵۵.
- ر.ک: الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، ج۷، ص۳۳۱.
- برگرفته از جام جم آنلاین.
منبع: نرم افزار پاسخ ۲ مرکز مطالعات حوزه.