- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 10 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
مامون عباسی، ابوالعباس عبدالله (۱۷۰-۲۱۸ق) فرزند هارون، هفتمین خلیفه عباسی است. او پس از شکست دادن و کشتن برادرش (ششمین خلیفه عباسی) محمد امین، در سال ۱۹۸ق به حکومت رسید و به توصیه وزیر ایرانی خود فضل بن سهل، مرو را پایتخت خلافت خود قرار داد.
سال های نخستین حکومت او به دلیل نزاع با امین و قیام های علویان متزلزل بود از این رو برای تثبیت خلافتش امام رضا (علیه السلام) را از مدینه به مرو فراخواند.
برای وانمودن کردن دوستی با آل علی ابتدا پیشنهاد واگذاری خلافت را به امام داد و پس از آنکه امام این پیشنهاد را نپذیرفت، منصب ولایتعهدی را بر امام رضا (علیه السلام) تحمیل کرد.
او پس از مهار قیام های علویان و برای تسلط بیشتر بر قلمرو خلافتش از مرو راهی بغداد شد و در این مسیر، امام رضا (علیه السلام) را به دلیل اینکه محبوبیتش نزد مردم بالا رفته بود، به شهادت رساند.
مأمون را به سبب اعلام برتری امام علی (علیه السلام) پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، جایز دانستن ازدواج موقت، ولایتعهدی امام رضا (علیه السلام) و بازگرداندن دوباره فدک به علویان، متأثر از شیعیان دانسته اند.
از سویی دیگر حمایت مأمون از معتزله به ویژه در مسئله مخلوق بودن قرآن و اقرار گرفتن از مسئولان عالیرتبه و قاضیان و عالمانِ دوره خود بر مخلوق بودن قرآن، موجب شده او را از معتزلیان بدانند.
نسب و ولادت
عبدالله ملقب به مأمون پسر هارون، از نسل قریش و بنیهاشم در شب جمعه نیمه ربیع الاول سال ۱۷۰ق در بغداد به دنیا آمد.[۱]
مادر او (به نقلی کنیزی) به نام مراجل از اهالی بادغیس (شمال غربی افغانستان) بود.[۲] استادسیس که در زمان منصور عباسی قیام کرد، پدر مراجل بوده است.[۳]
دایی مأمون نیز فردی به نام غالب بوده که با توطئه مأمون، فضل بن سهل وزیر و فرمانده لشکر مأمون را به قتل رساند.[۴]
خلافت
مأمون هفتمین خلیفه از خلفای عباسیان بود که پس از نزاع با برادر خلیفهاش امین عباسی، او را شکست داد و به خلافت رسید.
خلافت مأمون به دنبال درگیری او با خلیفه وقت امین عباسی صورت گرفت.
مأمون با تدبیر فضل بن سهل سپاهی را به سرداری طاهر بن حسین ملقب به ذوالیمینین برای مقابله با علی بن عیسی سردار سپاه امین فرستاد که سپاه امین با کشته شدن علی بن عیسی در سال ۱۹۵ قمری در ری شکست خورد.
سپاه مأمون در نهایت توانست در سال ۱۹۸ق پس از جنگی شدید بر بغداد مسلط شود. پس از این شکست امین زندانی و کشته شد. به دنبال پایان خلافت امین، مأمون در ۱۹۸ق در مرو رسماً به خلافت برگزیده شد و فضل بن سهل را به وزارت خویش برگزید.[۵]
برخی پژوهشگران درگیری میان دو برادر را در دو عامل دانستهاند: چالش ولایتعهدی، درگیری دو حزب عربی و ایرانی.[۶]
سپاه مأمون در چند مرحله و به ترتیب در شهرهای ری، همدان و چند شهر سپاه امین را شکست داد و در نهایت با سقوط بغداد و کشتهشدن امین، مأمون هفتمین خلیفه عباسی شد.
الف: چالش ولایتعهدی مأمون
یکی از علل اصلی اختلاف میان امین و مأمون مسأله ولایتعهدی بود.
پس از آنکه هارون با امین برادر کوچک مأمون، به عنوان ولیعهد خود بیعت کرد و مأمون را ولیعهد امین و استاندار خراسان قرار داد، زمزمههایی از اختلاف میان دو برادر شنیده شد که نگرانی هارون از آینده خلافت و احتمال بروز جنگ داخلی را ایجاد کرد.
از این رو دو برادر به دستور هارون در کعبه، پیمانی را مبنی بر تعهد به ولایتعهدی یکدیگر و دخالت نکردن در مناطق تحت اختیارشان منعقد و نسخهای از پیماننامه را برای تقدس و التزام بیشتر در کعبه آویختند.[۷]
پس از مرگ هارون و خلافت امین، اقداماتی از سوی امین صادر شد که شائبه نقض پیمان را ایجاد کرد.
تلاش وی برای نفوذ به استانهای تحت قلمرو دو برادر خود مأمون و مؤتمن، انتخاب فرزند خود موسی به عنوان ولیعهد و در نهایت سوزاندان پیمان آویخته شده در داخل کعبه، نقض آشکار پیمان و اعلان رسمی جنگ با مأمون بود.[۸]
ب: درگیری دو حزب عربی و ایرانی
فضل بن سهل که در دوره نفوذ برمکیان وارد دستگاه خلافت عباسی شده بود و به نوعی مربی و بعدها مشاور و وزیر مأمون شد، برای رسیدن به آرزوی بزرگ خود یعنی انتقال پایتخت خلافت از بغداد به مرو و عظمت خراسان تلاش کرد حق مأمون را در خلافت محفوظ نگه دارد.[۹]
از سوی دیگر فضل بن ربیع، وزیر هارون و امین،و فردی که در دوره هارون کینه برامکه را در دل داشت و توانسته بود آنان را از صحنه قدرت کنار بزند و خود به منصب وزارت هارون دست یابد، نقش فعالی در جهت تقویت جریان عربی و نفوذ آنان در دربار عباسی و تضعیف خراسانیان داشت.
این نزاع وجهه مردمی به خود گرفت تا آنجا که عرب ها از امین حمایت کردند و ایرانیها، مأمون را که مادر و همسر خراسانی داشت، یاری نمودند.[۱۰]
برادرکشی
سرانجام دو جنگ پیایی میان سپاه امین و مأمون در ری و همدان شکل گرفت که هر دو جنگ به شکست سپاه امین و به دنبال آن سقوط بغداد و کشته شدن امین منجر شد.[۱۱]
رابطه مأمون با علویان
یکی از چالشهای اساسی خلفای عباسی قیام های متعدد علویان در سراسر قلمرو خلافت بود. علویان که از دوره منصور عباسی همواره مورد ظلم و شکنجه خلفا قرار گرفته بودند[۱۲] در فرصتهای مناسب علیه خلیفه وقت قیام می کردند اما قیام آنان در بیشتر موارد به شکست منجر میشد.
درگیری امین و مأمون بر سر خلافت در سال های ۱۹۳-۱۹۷ق موجب ضعف حکومت عباسی و عامل مهمی برای گسترش و افزایش قیام های علویان در مناطق مختلف حجاز، یمن و عراق شد.[۱۳]
اطلس قیام های علویان در دوره مأمون. نخستین و مهمترین آن، قیام ابن طباطبا از علویان زیدی مذهب به فرماندهی ابوالسرایا در کوفه بود. این قیام به تدریج به مناطق دیگر قلمرو خلافت اسلامی نظیر حجاز، مکه و یمن سرایت کرد و تا مدتی خلافت مأمون را متزلزل نمود.
قیام های علویان در دوره مأمون
علویان در دوره مأمون چند قیام انجام دادند. بیشتر این قیام ها توسط شاخه زیدی علویان صورت می گرفت. مهمترین این قیام ها که منجر به برپایی حکومتی مستقل شد قیام فردی ملقب ابن طباطبا در کوفه بود.
این قیام که در ۱۹۹ق اتفاق افتاد به اعتقاد برخی مورخان ضربه سنگینی بر دولت عباسی وارد کرد و موجب شد جبهه های دیگری توسط علویان در مناطق مختلف علیه خلافت عباسی شکل بگیرد و در آن مناطق اعلام خودمختاری شود.
از این رو علاوه بر کوفه، زیدبن موسی ملقب به زیدالنار در بصره، ابراهیم بن موسی بن جعفر در یمن[۱۴]، حسین بن حسن بن علی معروف به ابن افطس در مکه[۱۵] و محمد بن جعفر الصادق معروف به محمد دیباج در حجاز قیام کردند.[۱۶] بیشتر این قیام ها به دنبال قیام ابن طباطبا شکل گرفت.[۱۷]
پیامدهای قیام علویان علیه مأمون
اگرچه این قیام ها دوام زیادی نمیآورد اما دارای پیامدهای بود از جمله آنکه محبت مردم عراق و خراسان به اهل بیت (علیه السلام) فرصتی را به علویان میداد تا علیه مأمون قیام کنند و همواره عده ای از دوستداران اهل بیت در خراسان و عراق بودند که از قیام علویان حمایت می کردند.
این مسأله باعث می شد خلافت عباسی از ثبات پایدار برخوردار نگردد و همواره نگران شورش های مختلف در سراسر قلمرو خود باشد.[۱۸] از پیامدهای دیگر آن بود که این قیام های علویان در این دوره زمینه مناسبی برای تشکیل دولت علویان زیدی مذهب در طبرستان و یمن در سال های بعد فراهم کرد.[۱۹]
ولایتعهدی امام رضا (علیه السلام) راهکار مأمون برای مهار علویان
مأمون برای آنکه بتواند از خطر قیام های علویان برای همیشه در امان باشد و برای تثبیت حکومت خود نزد خراسانیان که علاقمند به خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند، به فکر آن افتاد تا خود را دوستدار اهل بیت (علیهم السلام) نشان دهد.
از این رو امام رضا (علیه السلام) را از مدینه به مرو احضار کرد و وانمود کرد که خلافت و حکومت را رها کرده و به برترین فرد از آل علی یعنی امام رضا (علیه السلام) تسلیم میکند. با رد مقام خلافت توسط امام رضا (علیه السلام) مأمون ایشان را وادار کرد تا ولایتعهدی را بپذیرد.[۲۰]
مأمون برای جلب علویان از لباس سبز که نماد آنان بود به جای لباس سیاه، نماد رسمی عباسیان استفاده کرد.
به اعتقاد برخی محققان هدف واقعی مأمون آن نبود که خلافت را به امام رضا (علیه السلام) واگذار کند بلکه او می خواست در ظاهر حکومت را به امام سپرده اما در حقیقت همه کارها به دست او اداره شود.[۲۱]
پس از پذیرش اجباری ولایتعهدی توسط امام رضا (علیه السلام) در سال ۲۰۱ق، مردم با ایشان بیعت کردند. به دستور مأمون لقب «الرضا» بر امام نهاده شد، به نام ایشان سکه زده شد، دستمزد و پاداش به لشکریان و دولتمردان از این سکه پرداخت شد[۲۲]
لباس سیاه که نماد بنی عباس بود به لباس سبز که نماد علویان بودند به عنوان لباس رسمی خلافت عباسی تغییر کرد.[۲۳] مأمون با اجرای این سیاست به علویان نشان داد تا قیام هایی که آنان با شعار الرضا من آل محمد مردم را به خود فرا می خواندند اینک با ولایتعهدی کسی که مصداق «الرضا» است محقق شد و دلیلی برای قیام کردن وجود ندارد. این اقدام مأمون موجب شد از قیام های علویان تا حد زیادی کاسته شود.[۲۴]
واگذاری برخی مناطق به قیام کنندگان علوی
مأمون در راستای سیاست تثبیت خلافت خود و مهار کردن علویان، پس از ولایتعهدی امام رضا (علیه السلام) حکم امارت برخی از مناطقی که توسط علویان تصرف شده بود را به خودشان واگذار کرد. یمن و حجاز از جمله این مناطق بودند.[۲۵]
ورود سادات به ایران
یکی از پیامدهای ولایتعهدی امام رضا (علیه السلام) مهاجرت سادات به ایران است. بر اساس برخی گزارش ها شمار زیادی از شیعیان و سادات برای دیدار با امام رضا (علیه السلام) از مدینه روانه مرو شدند و در میانه راه تعداد زیادی از علاقمندان امام به آنان پیوستند. همراهی ظاهری مأمون با علویان و شیعیان تا حدودی فضا را برای مهاجرت سادات به ایران به ویژه منطقه خراسان فراهم کرد.[۲۶]
اقدامات مأمون پس از تثبیت خلافت
پس از آنکه مأمون توانست قیام های علویان را مهار کند و خلافت خود را به ثبات نسبی برساند، سیاست های حکومت خود را تغییر داد. تغییر سیاست او در چند مورد آشکار شد: کنار نهادن شیوه ایرانی و مشاوران ایرانی در حکومتداری، بازگشت به آیین عربی و توجه به بغداد پایتخت پدران خودش، شهادت امام رضا (علیه السلام)، فشار مجدد بر علویان و آشکار کردن نماد عباسیان که لباس سیاه بود و منع استفاده از لباس سبز علویان.[۲۷]
کشتن وزیر ایرانی
فضل بن سهل وزیر ایرانی مأمون بود که برای دستیابی او به خلافت و تثبیت حکومتش تلاش بسیاری کرد. این تلاش ها موجب شد مأمون پس از رسیدن به خلافت، لقب ذوالریاستین به فضل بن سهل داد. اعطای این لقب به این معنا بود که فضل همزمان دو مقام مهم رئیس کشوری و لشکری را در اختیار داشت.[۲۸]
به اعتقاد برخی مورخان، مشاوره و کمک ابن سهل به مأمون برای آن بود که مرو به جای بغداد پایتخت خلافت شود، خراسان در برابر عراق و دیگر مناطق از جایگاه بالاتری برخوردار گردد و منزلت ایرانیان که پس از تحقیر برمکیان ایرانی در ساختار حکومت عباسی از دست رفته بود به آنان برگردد.[۲۹]
بر همین اساس، فضل بن سهل تلاش می کرد هر مسئله و چالشی که تهدیدی برای عظمت مرو، خراسان و ایرانیان بود از چشم خلیفه دور بماند. یکی از مهمترین چالش ها ظهور آشوب و ناآرامی های بغداد بود. هرج و مرج بغداد به دنبال برکناری طاهر بن حسین، حاکم عربی بغداد و سپردن این منصب به حسن بن سهل ایرانی بود. این جایگزینی به دنبال سیاست برتری نژاد ایرانی در برابر نژاد عربی دربار مأمون صورت گرفته بود. وزیر ایرانی تلاش بسیاری کرد تا اخبار ناآرامی های بغداد به خلیفه نرسد.[۳۰]
سکه ولایتعهدی امام رضا (علیه السلام) که به دستور مأمون ضرب شد. بر روی سکه عبارت زیر به خط کوفی درج شده است: «لله، محمد رسول الله، المأمون خلیفه الله، مما أمر به الأمیر الرضا ولی عهد المسلمین علی بن موسی بن علی بن ابی طالب، ذوالریاستین.
پس از آنکه مأمون توسط امام رضا (علیه السلام) از آشوب های بغداد مطلع شد، تصمیم گرفت مرو را ترک کرده و عازم بغداد، پایتخت مرکزی بنی عباس شود. خلیفه متوجه شد بازگشتش به بغداد با ممانعت جدی وزیر ایرانی اش مواجه خواهد شد؛ همچنانکه برخی اقدامات وزیر نظیر مخفی کردن اخبار بغداد بدبینی خلیفه را نسبت به فضل بن سهل تشدید کرد. از این رو مأمون در ابتدای سفر خود به بغداد وزیر ایرانی را در شهر سرخس توسط عوامل مخفی خود به قتل رساند.[۳۱]
شهادت امام رضا (علیه السلام)
پس از آنکه مأمون در ماجرای ولایتعهدی امام رضا (علیه السلام) به اهداف خود دست یافت، احساس کرد حضور امام در کنار او دیگر به مصلحت حکومتش نیست. نگرانی مأمون از استمرار ولایتعهدی امام رضا (علیه السلام) ناشی از چند مسئله بود: برتری امام رضا (علیه السلام) در جلسات مناظره با علمای مذاهب، افزایش محبوبیت امام رضا (علیه السلام) در میان مردم [۳۲] و انتقاد صریح امام به برخی اقدامات مأمون.[۳۳]
از این رو مأمون مانند خلفای عباسی پیشین برای حفظ خلافت خود با توطئه ای امام رضا (علیه السلام) را در راه بازگشت به بغداد در اوائل سال ۲۰۳ هجری قمری به شهادت رساند.[۳۴]
انتقال پایتخت به بغداد
سیاست های ایرانی و به ظاهر ضدعباسی مأمون همواره مخالفت بزرگان عباسی و مردم بغداد را به دنبال داشت. این مخالفت ها موجب شد گروهی از بزرگان عباسی در بغداد خلافت مأمون را نپذیرفته و با ابراهیم بن مهدی بیعت کنند.
این مخالفت ها به تدریج فضای بغداد را ناآرام ساخته و در ادامه جنگ داخلی در پایتخت مرکزی بنی عباس شکل بگیرد.[۳۵] از سوی دیگر ناآرامیهای مصر و جزیره نیز بالاگرفته و خطر جنگ داخلی میان افراد خاندان عباسی افزایش یافته بود.
خلیفه به این نتیجه رسیده بود که رفع این ناآرامی ها جز با تغییر سیاست های خود و انتقال پایتخت به بغداد امکانپذیر نیست، از این رو تصمیم گرفت عازم بغداد، پایتخت پدران خود شود.[۳۶]
بازگشت علویان به دوران محنت
مامون پس از شهادت امام رضا (علیه السلام) وانمود کرد نقشی در شهادت ایشان نداشته، از این رو پس از ورود به بغداد از علویان دلجویی کرد، هدایایی را برای امام جواد (علیه السلام) فرستاد و فدک را به علویان بازگرداند[۳۷] اما پس از مدتی اجازه ورود آنان به کاخ خلافت را لغو کرد و آنان را وادار کرد تا لباس سیاه که نماد بنی عباس بود را بپوشند. همچنین او یکی از نوادگان زیاد بن ابیه را که از دشمنان علویان بود، به عنوان حاکم یمن، یکی از مراکز قیام های علوی، قرار داد.[۳۸]
پی نوشت ها
- سیوطی، جلال الدین، تاریخ الخلفاء، بتحقیق محمد محیی الیدن عبدالحمید، بیتا، بیجا، ص ۳۰۶.
- یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ۱۳۷۸ش، ص۴۶۰.
- لنگرودی، مقاله استادسیس، دائره المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۷۷ش، ج۸، ص۱۴۳و ۱۴۴.
- عباس زریاب خویی، از مدینه تا مرو، اطلاعات، تاریخ درج: ۱۵ /۶ /۱۳۹۳ش، تاریخ مراجعه: ۱۳۹۵/۰۹/۰۹ش.
- طبری، تاریخ الرسل و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ۱۹۶۰م، ج۸، ص۴۷۲-۴۸۹؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ۱۳۷۸ش، ص۴۶۰.
- طقوش، دولت عباسیان، ۱۳۹۰ش، ص۱۲۴-۱۲۷.
- طبری، تاریخ الرسل و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ۱۹۶۰م، ج۸، ص۲۴۰-۲۸۶.
- طبری، تاریخ الرسل و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ۱۹۶۰م، ج۸، ص۳۸۷ و ۳۸۹؛ جهشیاری، کتاب الوزارء و الکتاب، تحقیق مصطفی السقا و آخرون، چاپ اول، ۱۹۳۸م، ص۱۸۹.
- شریف، العالم الاسلامی فی العصر العباسی، دارالفکر العربی، ۱۹۶۶م، ص۱۱۰.
- طقوش، دولت عباسیان، ۱۳۹۰ش، ص۱۲۵-۱۲۷.
- طقوش، دولت عباسیان، ۱۳۹۰ش، ص۱۳۰و ۱۳۱.
- اللهاکبری، عباسیان از بعثت تا خلافت، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۸۱ش، ص۹۵-۹۷.
- اصفهانی، مقاتل الطالبین، ترجمه هاشم رسولی محلاتی، ۱۳۶۸ش، ص۴۵۵-۴۵۹؛ طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ۱۹۶۰م، ج۷، ص۱۳۹ و ج۸، ص۵۷۴.
- اصفهانی، مقاتلالطالبین، ص۳۵۵.
- ، مختار لیثی، جهاد الشیعه فی العصر العباسی الاول، ۱۹۷۸م، ص۳۲۶.
- طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ۱۹۶۰م، ج۷، ص۱۲۵.
- نقوی، تاثیر قیامهای علویان بر ولایتعهدی امام رضا (علیه السلام)، ۱۳۸۸ش، ص۱۴۱-۱۴۴.
- محمد تقی مدرسی، امامان شیعه و جنبشهای مکتبی، ۱۳۷۲ش، ص۲۴۹-۲۶۱.
- نقوی، تاثیر قیامهای علویان بر ولایتعهدی امام رضا (علیه السلام)، ۱۳۸۸ش، ص۱۴۸-۱۴۹.
- مرتضی حسینی عاملی، زندگانی سیاسی هشتمین امام، ۱۳۷۳ش، ص۱۴۱.
- مرتضی حسینی عاملی، زندگانی سیاسی هشتمین امام، ۱۳۷۳ش، ص۱۶۱.
- مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ۱۳۷۰ش، ج۲، ص۴۴۱.
- یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ۱۳۷۸ش، ص۴۶۵؛ شیخ مفید، ارشاد، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، ج۲، ص۳۶۷.
- مختار لیثی، جهاد شیعه در دوره اول عباسی، ترجمه محمد حاجی تقی، ۱۳۸۴ش، ص۴۱۳ و ۴۱۴؛ عباسیان از بعثت تا خلافت، ص۹۳-۱۰۱.
- اصغری، نگرشی بر حکومت مأمون با تأکید بر مسائل شرق ایران، ۱۳۸۱ش، ص۲۱۸؛ نقوی، تاثیر قیامهای علویان بر ولایتعهدی امام رضا، ۱۳۸۸ش، ص۱۵۳.
- اصغری، نگرشی بر حکومت مأمون با تأکید بر مسائل شرق ایران، ۱۳۸۱ش، ص۲۱۸.
- طقوش، دولت عباسیان، ۱۳۹۰ش، ص۱۴۸ و ۱۴۹؛ الخضری، محمد، الدوله العباسیه، قاهره، مؤسسه المختار للنشر والتوزیع، ۲۰۰۳م، ص۱۷۴.
- جهشیاری، کتاب الوزارء و الکتاب، تحقیق مصطفی السقا و آخرون، چاپ اول، ۱۹۳۸م، ص۳۰۵ و ۳۰۶؛ طقوش، دولت عباسیان، ۱۳۹۰ش، ص۱۳۲.
- محمود و الشریف، ص۱۱۰.
- طقوش، دولت عباسیان، ۱۳۹۰ش، ۱۴۸؛ طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ۱۹۶۰م، ج۸، ص۵۴۶.
- دوری، العصرالعباسی الاول، ۱۹۸۸م، ص۱۶۵.
- طقوش، دولت عباسیان، ۱۳۹۰ش، ص۱۴۴ و ۱۴۵.
- عیون اخبار الرضا، ج۲، ص۲۴۱.
- ابنصباغ مالکی، الفصول المهمه فی معرفه الائمه، ۱۴۰۹ق، ص۳۵۰؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ۱۳۷۸ش، ج۲، ص۴۷۱.
- طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ۱۹۶۰م، ج۸، ص۵۴۶.
- طقوش، دولت عباسیان، ۱۳۹۰ش، ص۱۴۸.
- طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ۱۹۶۰م، ج۷، ص۱۵۶.
- مختار لیثی، جهاد الشیعه فی العصر العباسی الاول، ۱۹۷۸م، ص۳۷۵-۳۷۶.