- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 4 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
مُعاویه بْن یزید بْن معاویه، معروف به معاویه دوم (درگذشت ۶۴ق) سومین خلیفه اموی است که پس از مرگ یزید در سال ۶۴ ق به خلافت رسید و بعد از مدت کوتاهی کناره گرفت و وفات یافت. مورخان درباره علت کناره گیری او از خلافت اختلاف نظر دارند، اما بیشتر تمایل او به خاندان امام علی (علیه السلام) را دلیل این امر شمرده اند.
پس از کناره گیری معاویه دوم از خلافت، مروان بن حکم به خلافت رسید و تا پایان کار امویان، فرزندان مروان عهده دار خلافت بودند. معاویه بن یزید در هنگام مرگ بنابر قولی ۱۸ ساله بود و در دمشق دفن شد.
دوران خلافت
در خلال جنگ نیروهای اموی با عبدالله بن زبیر (که در مکه ادعای خلافت کرده بود)، یزید بن معاویه در شام درگذشت و پس از مدتی با شنیدن خبر مرگ یزید، نیروهای جنگی اموی از مکه به شام بازگشتند. بنی امیه معاویه فرزند یزید را به خلافت برگزیدند. بدین ترتیب در شام با معاویه بیعت شد و در مکه با عبدالله بن زبیر.
کناره گیری از خلافت
دوران خلافت معاویه بن یزید بسیار کوتاه بود و برخی از منابع آن را چهل روز دانسته اند. به اتفاق همه روایات تاریخی، او بر عهده گرفتن خلافت را خوش نداشت و از آن بیزار بود. درباره علت این موضوع گزارش های تاریخی اختلاف دارند.
در برخی گزارش ها، بیزاری از رویه پدرانش (معاویه و یزید) و سایر امویان علت اصلی کناره گیری او از خلافت دانسته شده و به گرایش او به اهل بیت (علیهم السلام) تصریح شده است.
بنابر گزارشِ تاریخ یعقوبی، او خطبه ای خواند و در آن از بر عهده گرفتن امر خلافت بیزاری جست و از پدر و پدر بزرگش انتقاد کرد. او در این خطبه جنگ معاویه بن ابی سفیان با امام علی (علیه السلام) و نیز اعمال ناشایست پدرش یزید و به خصوص به شهادت رساندن امام حسین (علیه السلام) و خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را گناهانی بزرگ اعلام کرد.[۱]
به او پیشنهاد کردند مانند عمر بن خطاب شورایی را برای انتخاب خلیفه تشکیل دهد؛ اما او گفت افرادی مانند افراد آن شورا در این زمان وجود ندارد.[۲]
گزارش دیگری حاکی از آن است که او در سخنانی گفت توان بر عهده گرفتن خلافت را ندارد و اشاره کرد که در میان شما مردم کسانی هستند که از من به خلافت شایسته تراند و به امویان گفت یا بگذارید من کسی را به خلافت انتخاب کنم یا خود کسی را به خلافت برگزینید. عده ای از بنی امیه نزد او آمدند و از او خواستند مدتی به ایشان مهلت دهد و بعد از مدتی او را زخمی کرده و به قتل رساندند.[۳]
برخی از گزارش ها نیز بدون اشاره به ماجرای اعتراض او به پدرانش، او را فردی بیمار دانسته اند و علت ناتوانی را او در عهده گرفتن امر خلافت، همین موضوع میدانند.[۴] به گزارش مسعودی، کنیه معاویه، در ابتدا ابو یزید بود؛ اما بعد از به خلافت رسیدن او را ابو لیلی نام نهادند که کنیه ای مخصوص مردم ضعیف عرب بود.[۵]
تشیع معاویه
برخی از منابع تاریخی و رجالی متاخر شیعی، معاویه بن یزید را فردی شیعه معرفی کرده اند. گزارشی در کتاب حبیب السیر، از منابع تاریخی فارسی قرن دهم هجری، وجود دارد که بر اساس آن معاویه به شایستگی امام زین العابدین (علیه السلام) برای خلافت تصریح کرده و مردم را به دعوت از ایشان توصیه کرده است.[۶] برخی از منابع تراجم نگاری و رجالی شیعه با استناد به این گزارش، معاویه بن یزید را در زمره شیعیان قرار داده اند.[۷]
وفات
معاویه بن یزید در سال ۶۴ هجری قمری درگذشت و در دمشق دفن شد. علت مرگش معلوم نیست. برخی از تاریخ نگاران احتمال کشته شدن او را مطرح کرده اند و از خوراندن سم به او خبر داده اند و برخی مرگش را با ضربه دانسته اند.[۸]
چنان که ذکر شد برخی از روایات تاریخی نیز علت مرگ او را مرگ طبیعی و به علت بیماری دانسته اند.[۹] درباره سن معاویه بن یزید هنگام مرگ اختلاف است. ابن قتیبه سن وی را هنگام مرگ ۱۸ سال دانسته است.[۱۰] ۱۹، ۲۰ و ۲۱ سال نیز نقل شده است.[۱۱]
خطبه معاویه بن یزید به گزارش یعقوبی
«پس از حمد و ثنای خداوند، ای مردم! ما به وسیله شما امتحان شدیم و شما به وسیله ما، و از آنکه ما را خوش ندارید و از ما بدگویی می کنید بی خبر نیستیم. همانا نیای من معاویه بن ابو سفیان با کسی در امر خلافت به نزاع پرداخت که در خویشاوندی با پیامبر خدا از او سزاوارتر و در اسلام از او شایسته تر بود، کسی که پیشرو مسلمانان بود و اول مؤمنان و پسر عموی پیامبر پروردگار جهانیان و پدر فرزندان خاتم پیمبران.
جدّ من نسبت به شما گناهانی مرتکب شد که می دانید و شما هم با او چنان رفتار کردید که انکار ندارید، تا مرگش فرارسید و در گرو عمل خویش گرفتار آمد. سپس پدرم را عهده دار حکومت ساخت با اینکه از او امید خیر نمی رفت، پس بر مرکب هوس نشست و گناه خود را نیکو شمرد و امیدش بسیار شد. لیکن آرزو به دستش نیامد و اجل دست او را کوتاه ساخت، نیرومندی او به انجام رسید و مدت او سر آمد و در گورش گرو گناه و اسیر بزهکاری خویش گردید.
سپس گریه کرد و گفت: ناگوارترین چیزها بر ما آن است که بدمردن و برسوایی بازگشتن او را می دانیم، چه او عترت پیامبر را کشت و حرمت را از میان برد و کعبه را سوزانید و من آن نیستم که امر شما را به عهده گیرم و مسئولیت های شما را تحمل کنم، اکنون خود دانید و خلافت خود، به خدا قسم اگر دنیا غنیمت است، ما بهرهای از آن بردیم، و اگر هم خسارت است آل ابوسفیان را هم آنچه از آن بدست آورده اند، بس است.»
پی نوشت ها
- یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۵۴
- یعقوبی،تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۵۴؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۷۳
- دینوری، الامامه و السیاسه، ج۲، ص۱۷
- بلاذری، انساب الاشراف، ج ۵، ص۳۵۶
- مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۷۳
- خواند میر، حبیب السیر، ج۲، ص۱۳۱
- شوشتری، مجالس المومنین، ج۲، ص۲۵۲؛ مازندرانی، منتهی القمال، ج۶، ص۲۸۷
- مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۷۳
- بلاذری، انساب الاشراف، ج ۵، ص۳۵۶
- ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ۱۹۹۰م، ج۲، ص۱۷
- بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۹۶م، ج۵، ص۳۵۶ و ۳۵۷
منابع
۱. ابن قتیبه، ابومحمد عبدالله بن مسلم دینوری، الإمامه و السیاسه المعروف بتاریخ الخلفاء، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء، چاپ اول، ۱۴۱۰ق/۱۹۹۰م.
۲. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الأشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت ،دار الفکر، چاپ اول، ۱۴۱۷ق/۱۹۹۶م.
۳. خواند میر، غیاث الدین بن همام الدین، حبیب السیر، تهران، خیام، ۱۳۸۰ش.
۴. دینوری، ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء، ط الأولی، ۱۴۱۰ق.
۵. شوشتری، نورالله، مجالس المومنین، تهران، اسلامیه، ۱۳۷۷
۶. مازندارنی، محمد بن اسماعیل، منتهی المقال فی احوال الرجال، قم، موسسه آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث،
۷. مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، قم،دار الهجره، چ دوم، ۱۴۰۹.
۸. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، بیروت،دار صادر، بی تا.
منبع: ویکی شیعه