- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 10 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
معاویه بن ابیسفیان (مرگ: ۶۰ق)، نخستین حاکم اموی است که پس از صلح امام حسن (علیه السلام) تا سال ۶۰ قمری، حدود بیست سال، در دمشق خلافت کرد. او در فتح مکه اسلام آورد و از طُلَقاء (آزادشدگان) بود. او در زمان ابوبکر در فتح سرزمین شام حاضر بود و در زمان عمر بن خطاب استاندار اردن و سپس استاندار تمام سرزمین شام شد. در شورش علیه عثمان بن عفان، علیرغم درخواست عثمان، به یاری او نشتافت.
در زمان خلافت امام علی (علیه السلام) به اسم خونخواهی عثمان، جنگ صفین را به راه انداخت. پس از شهادت امام علی (علیه السلام)، در معاهده صلح با امام حسن، خلافت مسلمین را به دست گرفت و دمشق را پایتخت حکومت خود کرد. در زمان او، فتوحات بیشتر در سرزمین های غربی و شمال آفریقا بود و در سرزمین های شرقی به تثبیت فتوحات پیشین تاکید داشت.
معاویه خلافت را به سلطنت تغییر داد و برای بیعت گرفتن برای پسرش یزید، تلاش های فراوان کرد. برای اداره کشور، دیوان های جدیدی را بنا نهاد. او با شورش های خوارج و شیعیان مواجه بود و آنها را سرکوب کرد.
ابوعبدالرحمان معاویه بن ابوسفیان صخر بن حرب بن امیه بن عبدشمس بن عبدمناف بن قصی قریشی اموی، در سال پنجم پیش از بعثت متولد شد.
تولد او در برخی منابع تاریخی، هفت یا ۱۳ سال قبل از بعثت ذکر شده است.[۱] مادرش هند دختر عتبه بن ربیعه بن عبد شمس بن عبد مناف است[۲] که دستور داد جنازه حمزه، عموی پیامبر را مثله کنند. سپس جگر او را به دندان گرفت و به هند جگرخوار (آکله الأکباد) معروف شد.[۳] به همین دلیل در زیارت عاشورا از معاویه به ابن آکله الاکباد یاد شده است.
بر اساس منابع تاریخی، معاویه به همراه پدر، مادر و برادرش در فتح مکه اسلام آورده و یکی از طلقاء و همچنین از مصادیق مؤلفه قلوبهم خوانده شده است.[۴]
برخی منابع از معاویه نقل کرده اند که ادعا کرده پیش از آن اسلام آورده اما آن را از پدر و مادرش پنهان می کرده است.[۵] معاویه در برخی منابع، از کاتبان پیامبر[۶] و در برخی دیگر از کاتبان قرآن کریم دانسته شده است.[۷] بسیاری از روایات حاوی تکریم و فضیلتهای وی، ساختگی دانسته شده است.[۸]
معاویه، برادر یکی از همسران پیامبر به نام ام حبیبه بود. با اینحال از میان برادران همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، تنها او را خال المؤمنین خوانده اند.[۹] او از ابوبکر، عمر، عثمان و خواهرش ام حبیبه حدیث نقل کرده است. همچنین گروهی از صحابه و تابعین از او حدیث نقل کرده اند.[۱۰]
معاویه در جنگ یمامه شرکت کرد و پس از آن به همراه برادرش یزید در سپاه ابوبکر، به شام رفت. در فتح شهرهای ساحلی صیدا، عرقه، جبیل، بیروت، عکا و صور حضور داشت.[۱۱]
معاویه اعتماد عمر بن خطاب را جلب کرد و عمر او را استاندار اردن و برادرش یزید را، استاندار همه سرزمین شام کرد. پس از مرگ برادرش در حادثه طاعون عمواس، عمر همه قلمرو شام را نیز به معاویه سپرد و زمانی که عثمان بن عفان به خلافت رسید.
معاویه را به استانداری همه سرزمین شام منصوب کرد و سرانجام پس از کشته شدن عثمان، از بیعت با امام علی (علیه السلام) سر باز زد و به اسم خونخواهی عثمان به نزاع با امام برخاست. مردم شام به خونخواهی عثمان و جنگ با امام علی (علیه السلام) با او بیعت کردند.[۱۲]
این اختلاف تا آخر دوران حکومت امام علی (علیه السلام) بود. پس از شهادت امام علی (علیه السلام)، میان معاویه و امام حسن (علیه السلام) صلح برقرار شد و امام حسن (علیه السلام) در این صلح، به نفع معاویه کنار رفت.[۱۳] او پس از صلح امام حسن (علیه السلام) تا آخر عمرش خلیفه مسلمین بود.
مرگ معاویه
هنگامی که معاویه به بیماری منجر به مرگش گرفتار شد، یزید در دمشق نبود. او ضحاک بن قیس و مسلم بن عتبه را فراخواند و وصیت خود به یزید را تسلیم آنان کرد. او به شدت نگران رهبران مخالف یعنی امام حسین (علیه السلام)، عبدالله بن زبیر، عبدالله بن عمر و عبدالرحمان بن ابی بکر بود و در وصیت خود در مورد نحوه برخورد با هر یک از آنها توصیه های جداگانه ای نمود.[۱۴]
او در ۱۵ رجب ۶۰ مرد [۱۵] و او را در شام دفن کردند اما پس از غلبه عباسیان بر شام قبر او را نبش کردند و به جز خاکستر در آن نیافتند.[۱۶] قبری در قبرستان باب الصغیر به وی منسوب است.
عهد سه خلیفه اول
یزید بن ابی سفیان در فتح شامات فرماندهی داشته و ابوبکر معاویه را در کنار برادرش ولایت داده بود.[۱۷] پس از مرگ یزید معاویه در دوره عمر، به ولایت شام منصوب شد. برخی مورخان از تسامح عمر نسبت به معاویه اظهار شگفتی کرده اند.[۱۸]
حسن بصری می گوید: معاویه از همان زمان عمر خود را برای خلافت آماده می کرد.[۱۹] عمر تمام شامات را به معاویه سپرد.[۲۰] معاویه می گفت: به خدا سوگند که او تنها با منزلتی که نزد عمر داشت این چنین بر مردم تسلط یافت.[۲۱]
عثمان در برابر اعتراضاتی که نسبت به معاویه می شد می گفت: چگونه او را عزل کنم در حالی که عمر او را نصب کرده است.[۲۲] در دوره عثمان، شام منطقه امن او به شمار می آمد.
او قراء کوفه و نیز ابوذر را به آنجا تبعید کرد؛ گرچه معاویه برای حفظ موقعیت خود و جلوگیری از تأثیرگذاری اینان بر مردم، آنان را از شام بیرون کرد.[۲۳] شام تربیت شده معاویه بود، این امری است که در طی حکومت بنی امیه، در وفاداری کامل مردم شام به آنها، آشکار شد. گفته اند که سران بنی امیه نزد سفاح شهادت دادند که جز بنی امیه اقوامی برای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نمی شناختند.[۲۴]
از معاویه نقل شده که گفته بود: «نحن شجره رسول الله».[۲۵] او همچنین با عنوان کاتب وحی و خال المؤمنین کوشید تا موقعیت دینی خود را تحکیم کند. او کسانی از راویان حدیث را واداشت تا ده ها حدیث در فضیلت او بسازند و در میان مردم رواج دهند.[۲۶]
شورش علیه عثمان
معاویه از آغاز شورش بر ضد عثمان، در پی بهره برداری از آن بود. او در برههای از زمان از عثمان خواست به شام نزد او بیاید تا از دست مخالفان در امان باشد. اما عثمان این پیشنهاد را نپذیرفت.[۲۷]
بعدها که شورش سخت شد، معاویه تنها راه را در این دید که عثمان کشته شود. بنابراین هیچ کمکی به عثمان نکرد، تا جایی که عثمان در اوج گرفتاری خود متوجه این امر شد و نامه عتاب آمیزی به معاویه نوشت.[۲۸]
معاویه بعدها امویان را وارث عثمان می دانسته و به خونخواهی وی علیه امام علی (علیه السلام) شورش کرد. پس از کشته شدن عثمان و فرار همسرش به شام، معاویه از او خواستگاری کرد؛ اما او نپذیرفت.[۲۹]
معاویه در نامه های خود به امام علی (علیه السلام) بر این امر تکیه داشت که: خلیفه ما عثمان مظلوم کشته شده و خدا فرمود: «هر کسی مظلوم کشته شود، ما برای ولی او قدرتی قرار دادیم» پس ما به عثمان و فرزندان او سزاوارتریم.[۳۰] معاویه با تبلیغات فراوان خود را وارث عثمان می خواند.
عهد امام علی (علیه السلام)
امام علی (علیه السلام) در همان آغاز خلافت به نماینده معاویه گفت: به معاویه بگو که من از امیری وی بر شام خشنود نیستم و مردم نیز هیچگاه به خلافت او رضایت نخواهند داد.[۳۱] معاویه پیش از رخداد جمل به زبیر نوشت: از مردم شام برای او بیعت گرفته است، اگر عراق را تصاحب کند در شام مشکلی نخواهد داشت. زبیر از این نامه خشنود و دلگرم شد.[۳۲]
معاویه بر آن بود تا یکی از شخصیت های سیاسی قریش به ویژه آنان را که در شوری حضور داشتند به خود جذب کند تا از او بهره برداری سیاسی کند.
امام به همین نکته اشاره کرده بود که قریشی هایی که در شام اند، هیچکدام در شورا پذیرفته نشده و خلافت برای آنان روا نیست.[۳۳] معاویه در نامه ای به امام علی نیز مسأله شورا را مطرح کرد.[۳۴]
امام خواست تا عبدالله بن عباس را به حکومت شام بفرستد. به معاویه نامه نوشت و معاویه در پاسخ تنها نامه ای سفید برای امام فرستاد و نماینده معاویه گفت از جانب مردمی می آید که معتقدند تو عثمان را کشته ای و جز به کشتن تو رضایت نمی دهند.[۳۵]
معاویه با بهره بردن از جنگ جمل و با استناد به مقابله طلحه، زبیر و عایشه، دخالت امام در قتل عثمان را بیشتر تبلیغ می کرد.[۳۶] پس از جنگ جمل، امام در کوفه مستقر شد؛ زیرا انتظار درگیری با سپاه شام می رفت و این کار از عراق بر می آمد. به جز شام دیگر بلاد با امام بیعت کرده بودند. امام در نامه هایی کوشید معاویه را به اطاعت قانع کند. اما معاویه با استناد به اینکه گماشته عمر است، از اطاعت سر باز میزد.[۳۷]
معاویه از امام خواست تا شام و مصر را به او واگذارد و پس از او بیعت کسی را عهده اش نگذارد و در مقابل او با امام بیعت می کند. امام در پاسخ گفت «لم یکن الله لیرانی اتخذ المضلین عضدا»[۳۸]
معاویه در سخنی در شام گفت: «برای چه علی در خلافت برتر از من است؟ اگر حجاز با او بیعت کرده است، شام با من بیعت کرده. حجاز و شام برابر است.»
او در نامه این همین کلمات را به امام نوشت: «تا وقتی مردم حجاز مراعات حق را می کردند، در این باره حاکم بر شام بودند. اما اکنون که حق را ترک کرده اند، این حق از آن شامیان شده است.»[۳۹]
امام در پاسخ نوشت: «اما در مورد این سخن که گفتی «اینک اهل شام حاکم بر اهل حجازند» مردی از قریشیان را نشان ده که در شورا پذیرفته شود، یا خلافت بر وی روا باشد. اگر چنین ادعا کنی، مهاجران و انصار تکذیبت کنند… بیعت با من همگانی و فراگیر بود نظر خلاف کسی در آن راه ندارد و تجدید گزینشی در کار نیست.»[۴۰]
جنگ صفین
پس از اینکه نامه نگاری ها و تلاش امام برای برکناری معاویه و اقناع وی ناکام ماند،[۴۱] امام مصمم بر جهاد شد. امام بزرگان اصحابش از مهاجر و انصار را فراخواند و پس از آن در خطبه ای مردم را به جهاد فراخواند. جنگ در صفر سال ۳۷ هجری در منطقه ای به نام صفین رخ داد.
در میانه جنگ هنگامی که سپاه معاویه رو به شکست بود، قرآن بر نیزه کردند و بدین رو برخی از سپاهیان امام علی (علیه السلام) از ادامه جنگ سر باز زدند. سرانجام، داورانی برای حکمیت میان دو طرف تعیین شد و جنگ بدون نتیجه خاتمه یافت.[۴۲]
پس از جنگ صفین
امام پس از نهروان کوشید تا مردم عراق را برای جنگ مجدد با شام بسیج کند. شمار کسانی که حاضر به همراهی امام بودند، اندک بود. امام از مردم خواست تا همراهش شوند، اما کمتر پاسخ مساعد می شنید.
امام خطبه هایی[۴۳] در نکوهش مردم دارد. «گرفتار کسانی شده ام که چون امر میکنم فرمان نمی برند و چون می خوانم پاسخ نمی دهند.»[۴۴]
معاویه به سستی مردم عراق در نبرد با خود آگاه بود. در این اوضاع مصمم شد تا با تجاوز به نواحی مختلف تحت سلطه امام در جزیره العرب و حتی عراق، قدرت امام را تضعیف کند و راه را برای گشودن عراق فراهم کند.[۴۵]
معاویه می گفت: این قتل و تاراج ها مردم عراق را می ترساند و کسانی را که در زمره مخالفانند، یا تصمیم به جدایی دارند، در کار خود دلیر میگرداند. آنان را که از کشاکش ها بیمناک اند به نزد ما فرا می خواند.[۴۶]
این تهاجمات به نام «غارات» معروف اند. ابواسحق ثقفی فهرستی از این غارات را در کتاب الغارات تألیف کرده است.
تجاوزهای سپاه شام
ابواسحق ابراهیم ثقفی در کتاب الغارات، حملات سپاه معاویه به دیگر مناطق را بر می شمرد.
حمله به مصر
مصر نخستین منطقه ای بود که سپاه شام به آن حمله کرد. قیس بن سعد والی مصر، در زمان جنگ صفین به همراهی امام آمد. پس از صفین محمد بن ابی بکر، حاکم مصر بود و به خاطر اوضاع آشفته مصر، امام مالک را به مصر اعزام کرد.
معاویه با آگاهی از این مسأله، نقشه قتل مالک را کشید و مالک در قلزم به شهادت رسید. معاویه قول مصر را به عمرو عاص داده بود. عمرو با سپاهی عظیم به سمت مصر حرکت کرد.
کنانه بن بشر با دو هزار نفر در خارج از شهر به جنگ عمرو رفت و در جنگ کشته شد و شکست خورد. در مصر نیز مردم از اطراف محمد پراکنده شدند.
معاویه بن خدیج فرمانده نیروهای مقدم سپاه شام، او را در خرابه ای یافت و گردن زد و در شکم مرداری نهاد و آتش زد.[۴۷] بدین ترتیب مصر از دست امام خارج شد و عمرو عاص تا سال ۴۳ که مرد، بر آنجا حکم راند.
تجاوز به بصره
معاویه با مشورت عمرو عاص، عبدالله بن عامر حضرمی را به بصره فرستاد تا به نام خونخواهی عثمان، حامیان را جمع کند و شهر را تصرف کنند. ابن عامر قبیله بنی تمیم را گرد آورد. ضحاک بن عبدالله هلالی در حمایت از امام علی به او اعتراض کرد. بیشتر تمیمیان به حمایت از ابن عامر برخاستند.
معاویه از ابن عامر خواسته بود تا به مضری ها اعتماد کند. این مسأله سبب رنجش ازدیان شد. زیاد بن عبید نایب حکومت بصره به عبدالله بن عباس والی بصره که در کوفه بود نامه نوشت. زیاد با استفاده از حمایت ازدیان نماز جمعه اقامه کرد و از آنان خواست تا در برابر بنی تمیم بایستد.
امام زیاد بن ضبیعه تمیمی را به بصره فرستاد تا بنی تمیم را از حمایت ابن عامر باز دارد. با تلاش وی برخی تمیمیان بازگشتند. در این موقعیت وی به دست خوارج کشته شد.
امام جاریه بن قدامه را با پنجاه تن از تمیمیان به بصره فرستاد. او نامه امام را برای شیعیان خواند. در جنگی که درگرفت، بنی تمیم شکست خوردند.[۴۸]
تجاوز به عراق
معاویه ضحاک بن قیس را به عراق فرستاد و سفارش کرد به هر جا رسید، غارت کند و یاران علی را بکشد و به سرعت جای دیگر رود. ضحاک به کوفه آمد و اموال مردم را تاراج کرد و به کاروان حجاج یورش برد.
امام (علیه السلام) حجر بن عدی را با چهار هزار نفر در پی ضحاک فرستاد. حجر در تدمر به ضحاک رسید و در نبردی ۱۹ تن از شامیان و دو تن از یاران حجر کشته شدند. ضحاک شبانه گریخت.
حمله سپاهی به فرماندهی نعمان بن بشیر به عین التمر در حوالی فرات از دیگر تجاوزات معاویه بود. این حمله با اندکی درگیری و گریختن نعمان به پایان رسید. پس از این حملات عدی بن حاتم با دو هزار نفر به اراضی پایین شام حمله هایی کردند.[۴۹]
معاویه نیز سپاهی را به سوی دومه الجندل فرستاد تا از آنان زکات بگیرد. امام نیز سپاهی همراه مالک بن کعب فرستاد. دو سپاه یک روز جنگیدند و سپاه شام بازگشت.[۵۰] از دیگر حملات، حمله سفیان بن عوف غامدی با شش هزار نفر به سوی هیت بود. از آنجا به سمت شهر انبار رفتند. یاران امام در شهر اندک بودند. متجاوزین شهر انبار را غارت کردند. امام سعید بن قیس همدانی را با هشت هزار نفر به تعقیب آنان فرستاد، اما آنان وارد شام شده بودند.[۵۱
پی نوشت ها
- مبیّض، موسوعه حیاه الصحابه من کتب التراث، مکتبه الغزالی، ج۶، ص۳۴۷۸.
- مبیّض، موسوعه حیاه الصحابه من کتب التراث، مکتبه الغزالی، ج۶، ص۳۴۷۸.
- بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۹۶م، ج۴، ص۲۸۷.
- ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ش، ج۳، ص۱۴۱۶.
- ابن اثیر، أسد الغابه، ۱۴۰۹ق، ج۴، ص۴۳۳.
- ابن اثیر، أسد الغابه، ۱۴۰۹ق، ج۴، ص۴۳۳.
- ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ۱۴۱۴ق، ج۳، ص۱۲۳.
- شوکانی، الفوائد المجموعه، [۱۴۱۵ق]، ج۲، ص۴۹۶-۵۱۶.
- اسکافی، المعیار و الموازنه، ۱۴۰۲ق، ص۲۱؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ۱۴۱۵ق، ج۵۹، ص۱۰۳.
- عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ج۸، ص۱۰۵.
- بلاذری، ابوالعباس احمد بن یحیی بن جابر، فتوح البلدان، ص۱۷۳.
- یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۸۶؛ طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۴، ص۴۴۴.
- ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۶.
- دینوری، ابوحنیفه، الاخبار الطوال، ص۱۷۲.
- ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۲، ص۴۱۹.
- الطقطقی، الفخری فی الآداب السلطانیه، ج۱، ص۵۵؛ النویری، نهایه الأرب فی فنون الأدب، ج۲۲، ص۳۳؛ المقدسی، البدء والتاریخ، ج۶، ص۷۱.
- رسائل جاحظ، الرسائل السیاسیه، ص۳۴۴
- مختصر تاریخ دمشق، ج ۲۵، ص۲۴
- تثبیت دلائل النبوه، ص۵۹۳
- مختصر تاریخ دمشق، ج ۲۵، صص ۱۷، ۱۸، ۲۰؛ رسائل الجاحظ، الرسائل السیاسیه، ص۳۴۴
- العقد الفرید، ج ۱، ص۱۵، ج ۵، ص۱۱۴؛ مختصر تاریخ دمشق، ج ۲۵، ص۱۸
- انساب الاشراف، ج ۴، ص۵۵۰
- نک: طبقات الکبری، ج ۴، ص۲۲۹؛ الغدیر، ج ۶، ص۳۰۴؛ ج ۹، ص۳۷۳
- مروج الذهب، ج ۳، ص۳۳؛ النزاع و التخاصم، ص۲۸
- مختصر تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص۸۷
- نگاه کنید به: مختصر تاریخ دمشق، ج ۲۵، صص ۵-۱۶؛ نمونه آن چنین است که از قول رسول خدا نقل شده: الامناء عندالله ثلاثه: جبرئیل وأنا و معاویه. ابن عساکر این قبیل روایات را به تفصیل یاد کرده است.
- ابن کثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۳، ص۱۵۷
- ذهبی، شمس الدین، تاریخ الاسلام، عهد الخلفاء الراشدین، ص۴۵۰-۴۵۱؛ نیز رک: بلاذری، انساب الاشراف، ج ۴، ص۱۹
- نثر الدر، ج ۴، ص۶۲؛ بلاغات النساء، ص۱۳۹؛ العقد الفرید، ج ۶، ص۹۰
- نک: الغارات، ص۷۰
- رسائل جاحظ، الرسائل السیاسیه، صص ۳۴۵-۳۴۶
- نک: اعیان الشیعه، ج ۳، جزء دوم، ص۱۲
- وقعه صفین، ص۵۸
- الامامه و السیاسه، ج ۱، ص۱۲۱
- انساب الاشراف، ج ۲، ص۲۱۱-۲۱۲
- رسول جعفریان، تاریخ خلفا، ج ۲، ص۲۷۸
- الفتوح، ج ۲، ص۳۸۰
- وقعه صفین، ص۵۲؛ الفتوح، ج ۲، ص۳۹۲
- الفتوح، ج ۲، ص۴۳۰-۴۲۹
- وقعه صفین، ص۵۸؛ الفتوح، ج ۲، ص۴۳۲
- وقعه صفین، ص۱۱۰-۱۱۱؛ الفتوح، ج ۲، ص۴۷۷-۴۸۰
- یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص۱۸۸
- برای نمونه: نهج البلاغه، خطبههای ۳۹، ۱۳۱، ۱۸۰
- نهج البلاغه، خطبه ۳۹
- رسول جعفریان، تاریخ خلفا، ج ۲، ص۳۲۳
- الغارات، ص۱۷۶ (ترجمه فارسی)
- الغارات، ج ۱، ص۲۷۶-۲۸۹
- الغارات، ج ۲، ص۳۷۳-۴۱۲
- الغارات، ج ۲، ص۴۴۵-۴۵۹
- الغارات، ج ۲، ص۴۵۹-۴۶۱
- الغارات، ص۴۶۳-۵۰۳