- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 5 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
سلیمان بن عبدالملک بن مروان، هفتمین خلیفه اموی، پس از برادرش «ولید بن عبدالملک» به حکومت رسید. او مدتی در زمان حکومت برادرش ولید بن عبدالملک مشاور و وزیر او بود.
در هنگام مرگ برادرش در «رمله» شهری که خود آن را در زمان امارتش در فلسطین ساخته بود، مستقر بود. (ولید حکومت فلسطین را به او سپرده بود وی در «لدّ» (از شهرهای فلسطین) اقامت گزید، سپس شهر رمله را بنیاد کرد.) [۴]
پسر عموی وی عمر بن عبدالعزیز در دمشق برای او بیعت گرفت[۵] سلیمان در این زمان ۳۷ ساله بود.[۶] عمر بن عبدالعزیز در دوره خلافت سلیمان مشاور او بود.[۷] سلیمان فردی حسود، مغرور، پرخور، شکمباره و زیبا بود.[۸]
سلیمان بن عبدالملک پس از این که به قدرت رسید به منظور جلب تمایل عمومی مسلمانان دست به اقداماتی زد. از جمله این اقدامات می توان به موارد ذیل اشاره کرد:
۱- برکناری برخی از استانداران
سلیمان، «قتیبه بن مسلم باهلی» یکی از بزرگترین فاتحان اسلامی، که در منطقه ماوراءالنهر به پیروزی های بسیار چشمگیری دست یافته بود، را عزل کرد و سپس او را به قتل رساند.[۹][۱۰]
محمد بن قاسم نیز به دست صالح بن عبدالرحمن عامل خراج عراق کشته شد،[۱۱] برخی از مورخان علت این امر را حمایت قتیبه از ولید بن عبدالملک (زمانی که میخواست پسرش عبدالعزیز را به جای سلیمان ولیعهد سازد) ذکر کرده اند.[۱۲]
برخی از محققان نیز جلب اعتماد عمومی و تمایل مردم به حکومت را علت این کار دانستهاند، چرا که محمد بن قاسم و قتیبه از عاملان حجاج بن یوسف ثقفی (ستمگر) بودند.[۱۳]
موسی بن نصیر نیز که در فتح اسپانیا تلاش کرده بود، برکنار شد. سلیمان او را به مرکز خلافت فرا خواند و همه اموال او را پس گرفت.[۱۴]
سپس او را به زندان افکند. «سلیمان چون موسی بن نصیر را به زندان کرد، پسرش عبدالله را نیز از افریقیه عزل نمود و به جای او محمد بن یزید از موالی قریش را به آن سامان فرستاد. محمد بن یزید تا پایان حیات سلیمان در آنجا بود.» [۱۵]
۲- آزادسازی برخی از مسلمانان مخالف با حکومت و افزایش مقرری ماهانه افراد
سلیمان موالی را از زندان آزاد کرد و آنان را در سپاه اسلام شرکت داد. و سهم ماهانه هر فرد را به ۲۵ درهم رساند.[۱۶]
سیاست خارجی
در جبهه شرق پس از قتل محمد بن قاسم و قتیبه بن مسلم فتوحات اسلامی جدیدی رخ نداد. در واقع اوضاع سیاسی خلافت اموی از سال ۹۸ تا پایان دوره اموی اجازه چنین امری را نمی داد. آنان به سرکوب جنبش هایی چون خوارج و یزید بن مهلب پرداختند.[۱۷]
در جبهه روم اتفاق مهمی که افتاد محاصره قسطنطنیه توسط برادر خلیفه؛ «مسلمه بن عبدالملک» بود. مسلمانان ابتدا «عموریه» را تصرف کردند، سپس برخی دیگر از شهرهای منطقه که تحت تصرف رومیان بود؛ همانند صقلبیان و حصن مرآه در ناحیه ملیطه به تصرف آنها درآمد.[۱۸]
به دستور خلیفه و به فرماندهی مسلمه شهر «قسطنطنیه» از راه خشکی و دریا محاصره شد.[۱۹] سپاهیان خلیفه مدتها این شهر را در محاصره داشتند؛ اما موفق به فتح آن نشدند. عواملی چند؛ از جمله: تجهیزات دفاعی رومیان، طوفان و شکسته شدن تعدادی از کشتی های مسلمانان، قطع راه های ارتباطی مسلمانان توسط رومیان، سرمای شدید،[۲۰] حمله بلغارها و کم شدن آذوقه،[۲۱] طولانی شدن محاصره؛ نهایتا مرگ سلیمان و دستور عمر بن عبدالعزیز به بازگشت،[۲۲] سبب عدم موفقیت مسلمانان در محاصره این شهر شد.[۲۳]
مسلمه بعد از ۳۰ ماه که در آن منطقه ماند، سرانجام با دادن تلفات بسیار مجبور به بازگشت شد.[۲۴]
درگذشت سلیمان
سلیمان بن عبدالملک در دهم صفر سال ۹۹هجری، پس از دو سال و هشت ماه خلافت[۲۵][۲۶] در «دابق» از مناطق «قنسرین» درگذشت. [۲۷] او در این زمان به منظور کمک به برادرش در این منطقه اردو زده بود.[۲۸]
نقل شده «او قبل از مرگش لباسی سبز رنگ پوشید و دستار سبز بر سر گذاشت، به آینه نگاه کرد، به خود بالید و گفت: من پادشاهی جوانمرد هستم. بعد از آن یک جمعه بر او نگذشت که درگذشت. کنیزکی زیبا داشت او را بدان لباس و غرور دید و خیره گردید. پرسید: چه نگاه می کنی و چه می بینی؟ کنیز گفت:
انت نعم المتاع لو کنت تبقی غیران لا بقاء للانسان
لیس فیما علمته فیک عیب کان فی الناس غیر انک فان
یعنی: تو متاع (موجود) نیکی هستی؛ اگر جاوید میماندی (ای کاش زنده میماندی)؛ ولی انسان برای بقاء آفریده نشده است. در تو عیب و نقصی مانند عیوب مردم، نیست، جز این که تو نابود خواهی شد.[۲۹][۳۰]
وی قبل از مرگش با توجه به خوبی هایی که از «عمر بن عبد العزیز» دیده بود،[۳۱] او را به عنوان جانشین خویش برگزید. در منابع آمده است. «وقتی بیماری او سخت شد، نامه ای نوشت و آن را مهر کرد و بست.
کسی نمی دانست در آن نامه چه نوشته شده است. به رجاء بن حیوه گفت: برادران و عموزادگان و همه افراد خانواده من و بزرگان لشکرهای شام را پیش خود جمع کن و آنان را وادار کن با کسی که نامش را در این نامه نوشته ام، بیعت کنند و هر کس از بیعت خودداری کرد گردنش را بزن.[۳۲][۳۳]
او به این دستور عمل کرد وقتی در مسجد جمع شدند فرمان سلیمان را به ایشان ابلاغ کرد، گفتند به ما بگو آن شخص کیست؟ تا با آگهی و بصیرت با او بیعت کنیم، گفت: به خدا سوگند نمی دانم، کیست و به من دستور داده است، هر کس خودداری کند، او را بکشم.
رجاء بن حیوه گوید، پیش سلیمان رفتم و اصرار کردم و گفتم: ای امیرمؤمنان! این فرمان را به نام چه کسی نوشته ای و ما را به بیعت با چه کسی دستور داده ای؟
گفت: دو برادرم یزید و هشام هنوز به آن پایه نرسیده اند که بر کار مردم گماشته شوند، خلافت را برای مرد نیکوکار؛ «عمر بن عبد العزیز» قرار دادم و چون او درگذشت حکومت به ایشان خواهد رسید.
رجاء بن حیوه بیرون آمد و این موضوع را به اطلاع یزید و هشام رساند آنها راضی و تسلیم شدند و بیعت کردند و پس از ایشان همه بیعت کردند.[۳۴]
پی نوشت ها
۱.بلاذری، احمد بن یحیی، انساب اشراف، ج۸، ص۹۹، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۷، اول.
۲.طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۵، ص۳۰۴.
۳.طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۹، ص۳۸۹۲، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، ۱۳۷۵، چاپ پنجم.
۴.مسعودی، علی بن حسین، التنبیه و الاشراف، ص۳۱۱.
۵.یعقوبی، ابن واضح، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۰، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران، انتشارات علمیو فرهنگی، ۱۳۷۱، ششم.
۶.دینوری، ابوحنیفه، اخبار الطوال، ص۳۲۹.
۷.دینوری، ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ص۲۹۴، ترجمه سید ناصر طباطبایی، تهران، ققنوس، ۱۳۸۰.
۸.مسعودی، علی بن حسین، التنبیه و الاشراف، ص۲۷۵.
۹.طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۹، ص۳۸۹۳، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، ۱۳۷۵، چاپ پنجم.
۱۰.یعقوبی، ابن واضح، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۵۴، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران، انتشارات علمیو فرهنگی، ۱۳۷۱، ششم.
۱۱.طقوش، محمد سهیل، دولت امویان، ص۱۶۹، ترجمه حجت الله جودکی، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ۱۳۸۶، چاپ سوم.
۱۲.طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۹، ص۳۸۹۳- ۳۸۹۴، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، ۱۳۷۵، چاپ پنجم.
۱۳.طقوش، محمد سهیل، دولت امویان، ص۱۶۸- ۱۶۹، ترجمه حجت الله جودکی، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ۱۳۸۶، چاپ سوم.
۱۴.یعقوبی، ابن واضح، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۹۴.
۱۵.ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۱۳۸.
۱۶.طقوش، محمد سهیل، دولت امویان، ص۱۶۸، ترجمه حجت الله جودکی، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ۱۳۸۶، چاپ سوم.
۱۷.طقوش، محمد سهیل، دولت امویان، ص۱۶۹، ترجمه حجت الله جودکی، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ۱۳۸۶، چاپ سوم.
۱۸.یعقوبی، ابن واضح، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۹۹.
۱۹.طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۹، ص۳۹۲۴، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، ۱۳۷۵، چاپ پنجم.
۲۰.طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۹، ص۳۹۲۵، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، ۱۳۷۵، چاپ پنجم.
۲۱.مسعودی، علی بن حسین، التنبیه و الاشراف، ص۱۴۱.
۲۲.مسعودی، علی بن حسین، التنبیه و الاشراف، ص۱۴۱.
۲۳.طقوش، محمد سهیل، دولت امویان، ص۱۴۰، ترجمه حجت الله جودکی، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ۱۳۸۶، چاپ سوم.
۲۴.مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج۶، ص۴۴.
۲۵.طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۵، ص۳۰۴.
۲۶.دینوری، ابوحنیفه، اخبار الطوال، ص۳۲۹.
۲۷.طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۵، ص۳۰۴.
۲۸.مسعودی، علی بن حسین، التنبیه و الاشراف، ص۲۷۵.
۲۹.ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل، ج۴، ص۹۴.
۳۰.ابوالفرج بن جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم، ج۷، ص۴۹، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
۳۱.دینوری، ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ص۳۲۳، ترجمه سید ناصر طباطبایی، تهران، ققنوس، ۱۳۸۰.
۳۲.دینوری، ابوحنیفه، اخبار الطوال، ص۳۲۹.
۳۳.یعقوبی، ابن واضح، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۹۹.
۳۴.دینوری، ابوحنیفه، اخبار الطوال، ص۳۲۹.
منبع:سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «سلیمان بن عبدالملک» تاریخ بازیابی ۹۵/۰۳/۱۸.